احمدپور که از رزمندگان دوران دفاع مقدس در لشکر 10 سیدالشهدا(ع) و لشکر 27 محمد رسوالله بود، می گوید: جنگ برکات زیادی برای ما داشت و دل ها را به هم نزدیک کرده بود. هر کس به هر طریق که می توانست به جبهه ها کمک می کرد، کسانی که سرمایه داشتند از کمک های نقدی گرفته تا خرید خودرو و سایر وسایل مورد نیاز رزمندگان به جبهه ها ارسال می کردند. در این میان افرادی هم بودند که مال و ثروتی نداشتند اما در حد توان خود به جبهه ها کمک می کردند و فرزندان خودشان را در جبهه ها فراموش نمی کردند. نمونه آن پیرزن روستایی بود که تعدادی تخم مرغ برای ارسال به جبهه هدیه کرده و گفته بود این تمام دارایی من است و امیدوارم خداوند از من قبول کند.
همچنین دانش آموزان مدارس هم در ایام و مناسبت های مختلف نامه هایی برای رزمنده ها می نوشتند که از طریق ادارات آموزش و پرورش جمع آوری و به جبهه ها ارسال می شد. معمولا روی نامه ها اسم و فامیل شخص خاصی را نمی نوشتند. روی پاکت نامه ها می نوشتند:« برسد به دست رزمنده عزیز» نامه هایی وجود داشت که بچه های تهران نوشته بودند و به دست رزمنده های اصفهانی می رسید؛ یا نامه هایی که دانش آموزان مثلا شیرازی نوشته بودند و به دست بچه های سایر شهرستان ها می رسید. به طور کلی همه ایران با هم همبستگی و دلبستگی داشتند و نامه ها به طور اتفاقی از شهری دیگر به دست رزمندگانی از شهر های دیگر می رسید.
روز دهم یا یازدهم نوروز سال 61 در ایستگاه راه آهن اندیمشک در حال سوار شدن به قطار بودیم که بچه های اداره تعاون سپاه تعدادی نامه های دانش آموزان را بین رزمندگان توزیع کردند. وقتی داخل کوپه قطار نشستیم، بچه ها پاکت نامه ها را باز کردند و شروع به خواندن نامه ها کردند. روبروی من رزمنده ای به نام حیدری نشسته بود و به محض اینکه پاکت نامه اش را باز کرد با صدای بلند فریاد زد: آخ جون! 20 تومن داخل پاکت من است...
ما هم پاکت نامه هایمان را باز کردیم اما در پاکت های ما هیچ خبری از پول و هدیه و عیدی نبود. در همین حال یک دفعه حیدری مثل آدم های مادر مرده با صدای بلند زد زیر گریه و زار زار گریه می کرد. همه بچه های داخل کوپه متعجب شده بودیم که ماجرا چیست مگر چه چیزی داخل نامه نوشته اند که اشک این مرد را در آورده بود!
رزمنده ای که کنار دست حیدری نشسته بود، نامه را از دست او گرفت و شروع کرد به خواندن نامه ... او هم بهت زده شده بود و گفت: حیدری، این که نامه دختر خودت«مریم» است!
در این نامه نوشته بود:
به نام خدا
برادر رزمنده! سلام. معلم ما گفته بود نامه ای برای رزمنده های اسلام که در جبهه ها مشغول جنگ علیه دشمن هستند و از کشورمان دفاع می کنند بنویسید. من هم بعد از اینکه این نامه را نوشتم،20 تومن پول عیدی ام را که از پدر بزرگم گرفته بودم لای نامه گذاشتم تا به دست شما برسد و خوشحال شوید. بابای من هم مثل شما رزمنده است و در جبهه می جنگد من دعا می کنم که شما در جنگ پیروز شوید. مریم حیدری
چرخ گردون اینگونه رقم خورده بود که از بین هزاران نامه ای که به جبهه ها ارسال شده بود، نامه ای این دختر که خطاب به رزمنده ها نوشته بود به دست پدر خودش برسد.
علی اشرف خانلری