به گزارش خبرگزاری بسیج از رشت، محدثهفردی: شنیده بودم قاسم آباد چابکسر، شهید زیاد داده و جوان از دستدادههای زیادی در این منطقه نفس میکشند، هنوز بودند مادران و پدرانی که تاریخ معاصر ایران را شکل میدادند و رسانهایها باید بر مبنای رسالت خبریشان در مسیر ثبت تاریخ شفاهی گیلان قدم بردارند.
با چند تن از اهالی قلم عازم دیداری شدیم که به حتم صاحب خانه دعوتمان کرده بود، گویا هر مقدار ما در ثبت رشادتها و ادامه دادن راه فرزندان خمینی کبیر کوتاهی کردیم آنها خودشان هنوز زندهاند و هم پرچمدار این مسیرند و هم برای زنده نگاه داشتن تاریخ این مرز و بوم از نویسندگان دعوت میکنند.
راهی شدیم و به قاسم آباد رسیدیم، در کوچههای روستا قدم می زدیم و تابلوهای یادمان شهدا را نظاره میکردیم که گفتند مادر عزیزی چشم به راه ماست و با وجود بیماری، ما را به ملاقات خود پذیرفته، خرسند از مهمان نوازی بودیم و نگران از زحمتی که برای این مادر عزیز داشتیم، اما این اسوه صبر و استقامت نماد غیرت بود و تاریخ ایران به پاس رشادت و صبوریاش باید تمام قد بایستد.
نزدیک خانهای شدیم که زیبایی روستایی آن زبانزد بود و استقبال مادرانهاش بینظیر، کمرش خم بود و دستهایش میلرزید اما قلبش به وسعت دریای نیلگون خلیج همیشه فارس بزرگ بود و آرام، باید بودی و میدیدی برق چشمانش را از خوشحالی دیدار مهمانان فرزند دلیرش سردار زکریا، زکریای عزیزی که هم سردار بود و هم دلیر و هم عزیزدل مادر!
پسری آرام بود و کمک حال مادر، مادرش میگوید: «وابستگی زیادی به من داشت و با هم مأنوس بودیم و بدون من یک شب هم نمیتوانست در جایی بماند، برای خرید لباس و گرفتن پول توجیبی تقاضایی نداشت و از همان اوان کودکی نمازش را میخواند.»
آنطور که شنیده بودن آقا زکریا در دوران انقلاب، یکی از نیروهای فعال محله بود و در سازماندهی و رهبری بچههای محل نقش زیادی داشت، همواره در تحولات و دگرگونیهای انقلاب و راهپیمایها حاضر بود، ایمان قوی و اخلاق خوب و حسنه داشت و رفتارش با کوچکترها و بزرگترها به یک نحو بود و به همه احترام میگذاشت؛ گمان میکنم این صفات نیک و خلق و خوی آراسته به ایمان و تقوا ویژگی تمامی شهدای ایران عزیزمان است، همرزمان و رفقای حاجی دوران ما، سردار دلهایی که این شعار حیات را از همان خاک جبههها و همسنگریهایش به یادگار داشت که: «برای شهید شدن باید شهید زندگی کرد.» و الحق خدای شهدا آنانی که شهید بودهاند را شهید میبرد.
میگفتم؛ سردار شهید زکریا (اصغر) رحیمزاده اهل روستای قاسم آباد چابکسر بود، او اخلاق منحصر به فردی داشت و اگر برای دوستان و برادران دینی از نظر اقتصادی یا اجتماعی مشکلی پیش میآمد سعی میکرد که آن را به هر طریقی مرتفع کند چرا که نسبت به مشکلات دیگران حساس بود و رنج میبرد.
این شهید عزیز قاسمآبادی بامسؤولیت جانشین گردان امام حسین (ع) از لشکر قدس در عملیات نصر۴ در منطقه ماووت عراق شرکت کرد و با توجه به شناختی که از منطقه داشت به اتفاق گروهی از نیروهای تحت امر توانست در جبهه دشمن نفوذ کند.
تورق در وصیت نامه شهید حال و هوای دیگری داشت، نوشته بود:
«... ای برادران نگذارید اسلحهای که دارم در گوشهای بیفتد و خراب شود آن را بردارید و مبارزه را ادامه دهید تا پیروز شوید...»
زکریای قصه ما یا همان اصغر مادرش، در ۱۵ اسفند سال ۳۸ در روستای قاسم آباد سفلی از توابع شهرستان رودسر به دنیا آمد و تا سال سوم متوسطه در منطقه خود درس خواند و بعد از آن راهی دانشسرای کشاورزی لاکان رشت شد و دیپلم کشاورزی گرفت.
اصغر آقا، در سال ۶۰ وارد سپاه شد و در دفعات مکرر راهی جبهههای جنوب و غرب کشور تا با دشمنان حق علیه باطل بجنگد، او سرانجام در چهارمین روز تیر ماه ۱۳۶۶ در منطقه ماووت عراق و در سن ۲۸ سالگی به دوستان شهیدش پیوست تا در جوار سیدالشهدا زندگی جدیدی را آغاز کنند.
در سومین دیدار خبرنگاران بسیج رسانه استان گیلان به مناسبت هفته دفاع مقدس به روستای قاسم آباد بخش چابکسر عزیمت کردیم و به دیدار یادگارانی رفتیم که در سالهای دور، جگر گوشه خود را از دست داده بودند و سالها در غم فراق عزیزانشان اشک ریختند و صبر پیشه کردند، باید ایستادگی و استقامت را آنان یاد بگیریم و همواره خود را مدیون آنانی بدانیم که رفتند تا ما بمانیم!
انتهای پیام/