روزنوشت یک خبرنگار از اصلاحات اقتصادی اساسی دولت که به"جراحی اقتصادی" شهرت پیدا کرده است
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، الناز رحمت نژاد در راستای اصلاحات اقتصادی اساسی دولت در روزنوشتی آورده است:
جلو مرکز خدمات جامع سلامت شهید زارع بناد کوکی منتظر اسنپ هستم. نَفَسِ راحتی می کشم و رو به امیرعلی، پسرِ ۷ ساله، نَه، به قولِ خودَش ۶ سال و نیمه ام می گویم:" آخِش، بعد از ۲ ماه صغری و کبری چیدن و بازدیدِ میدانی واکسنِ ۷ سالگیت زدی، مبارکت باشه مامان."
امیرعلی انگار که داغِ دِلَش تازه شده باشد، گریه کُنان، با مُشت هایِ کوچَکَش می کوبد به من و می گوید:" همش تقصیرِ توست. تو منو آوردی، اصلا مدرسه چیه آخه؟ همش سختی داره، دندون که ندارم همش ریخته! امروزم بی دست شدم!"
اسنپ می رسد و سوار می شویم.
گریه هایِ امیرعلی بند آمدنی نیست! دستم را رویِ پیشانی اش می گذارم اما تَبی حِس نمی کنم، یادم افتاد در خانه استامینوفن نداریم و اگر تَب کند، لازم می شود. به راننده می گویم:" آقا براتون یه ۰ تا ۱۰ دقیقه توقف در مسیر می زنم، لطفا جلو یه داروخانه نگه دارید."
نگاهی به امیرعلی می کنم، شَبیه سیبِ زَرد شُده است! رنگ و رو ندارَد! دَستِ راستَش را هَم جمع کرده زیرِ بَغَلَش و می گوید:" مامان، می شه آقا راننده داروخانه نگه داشت آتِل هم بخری؟ از همونا که وقتی تو شهربازی موقِعِ ماشین بازی دستم پیچ خورد برام خریدی تا چند وقت بستم."
راننده آینه را تنظیم می کند و رو به امیرعلی می گوید:" عمو واکسن زدی؟ پسرِ منم زده، همه می زنن، آتِل نمی خواد پسر، زود خوب می شی."
امیرعلی انگار که هم درد پیدا کرده باشد و تنها کسی نیست که واکسن زده و دردش را باید تحمل کند تا به بهبودی برسد، کمی آرام شد.
دراز کشید رویِ صندلی، سرش را رویِ پاهایَم گذاشت و چَشمانَش را بست.
من هم سَرَم را به صندلی تکیه دادَم و چَشمانَم را بَستم.
در دلم گفتم:" واکسن زدنِ امیرعلی مثل یه کوه رو شونه هام سنگینی می کرد. بالاخره زد و راحت شدم. حالا فقط باید خودمو برای دو سه روز شب تا صبح نخوابیدن و گریه کردن و به موقع دارو دادن آماده کنم.
امیرعلی از همون بچگی هاش تا همین الآن مهارت فوق العاده ای تو بیدار نگه داشتن من شب تا صبح داشته! یادمه امتحان وصیت نامه سیاسی الهی امام(ره) داشتم، خونه بابا بودم. از قضا بابابزرگم اون جا بود اون شب. موقع خواب همه خوابیدن، اما من موندم و بی خوابی و گریه های امیرعلی! یه دستم کتاب بود و درس می خوندم یه دستم تو دستای امیرعلی و پاهامم مشغولِ تِکون دادنِش. وَسَطاش صدایِ گریه که بلندترم می شد مجبور می شدم بگیرمش بغلم و راه برم. صبح که می رفتم حوزه علمیه امتحان بدم بابابزرگ بیدار بود و گفت: تو که تا صبح نخوابیدی! خدا صبرت بده بااین بچه!من همچین شبایی رو گذروندم و دو شَبَم روش."
رادیو ماشین باز است.
حَواسَم را به خبر می دهم. از اصلاحاتِ عَمیقِ اقتصادی می گوید: در اصلاحاتِ عَمیقِ اقتصادی، سیاستگذار(دولت) نقش جراح را بازی می کند و جامعه نقش بیماری که باید رهسپار اتاق عمل شود.
صدای تَقی می آید. چَشمانَم را باز می کنم. راننده با دست کوبید رو به فرمان و گفت:" اعتمادِ بیماری که جامعه باشه به جراحی که دولت باشه ضعیف شده ضعیف! طرف یه عُمره تاجره و خوش حساب، کافیِ یه چِکِش برگشت بخوره، دیگه بَراش تَره ام خورد نمی کنن، دولت که جایِ خود داره."
امیرعلی هم با صدایِ کوبیدنِ دستِ راننده رویِ فرمانِ ماشین بلند شد و نشست.
راننده معذرت خواهی کرد:" ببخشید عمو بیدارت کردم." بعد رو به من گفت:" بابا بیماری که بخواد جراحی بشه، همینجوری که خودِشُ زیرِ تیغِ جَراح نمی ده که! اولا جراح باید ماهر و قابل باشه دوما بیمارو باید متقاعد کنه که آقا تو، تو این وضعیت راهی جز این جراحی نداری."
راننده بد هم نمی گفت. اگر این جراح، بهترین جراح جهان هم باشد، سابقه جراح ها(دولت های قبلی) موجب عدم اعتماد ۸۵ میلیون بیمار شده است.
به راننده می گویم:" ببخشید آقا"
راننده می گوید:" داروخانه ندیدم آبجی، ببینم نگه می دارم."
می گویم:" نه، منظورم داروخانه نیست، خواستم بگم که اینقدر سیاست های درست و شفاف اقتصادی به دلیل ناکارآمدی های دولت های قبلی مخدوش شده که محبوب ترین دولت و حتی دولت آقای رئیسی بخوان بهترین سیاست های اقتصادی رو هم اجرا کنن با مشکلات زیادی مواجه می شن. آقای رئیسی برای جراحی اقتصادی زمانی گام برداشته که مردم در شرایط سخت معیشتی به سر می برن، باید جوری جراحی کنه که در کنارِ تامینِ اعتبارِ از دست رفته گذشته کمترین هزینه به مردم تحمیل بشه و برای جراحی های بزرگ تر بعدی آماده بشن! وقتی شخصی می ره زیرِ تیغِ جَراحی فقط یک شَخصِ! تازه جراح بیمار بی هوش می کنه تا دردی نفهمه و کم کم به هوش بیاد، همین خودِ من برای اینکه بتونم پسرمو متقاعد کنم باید واکسن ۷ سالگی بزنه نزدیک به دو ماهه دارم آمادش می کنم! قبل از زدنِ واکسن برام شرطم گذاشت! که من اول باید برم ببینم خانم دکتر به اونایی که واکسن می زنن چیزیشون می شه یا نه، اگر چیزیشون نشد واکسن می زنم و توام باید با من واکسن بزنی، من تنها نباشم."
امیر علی آمد وسطِ صحبتمان:" آره عمو، من یه روز با مامانم رفتم نشستم دکتر، اونایی که واکسن می زدن نگاه کردم تا ببینم چی شه، دیدم چیزی نمی شه، یه کم گریه می کنن، بعد ساکت می شن چند روز بعدش اومدم واکسن زدم. تازه مامانمم قول داده بود با من واکسن بزنه اما خانم دکتر نزد، گفت مامانت ۲۰ سالِ پیش زده"
دستی رویِ سر امیرعلی کشیدم و گفتم:" آره مامان درسته" رو به راننده ادامه دادم:" جراحی اقتصادی اینطور نیست، رو یک نفر نه، روی جامعه ۸۵ میلیون نفری داره انجام می شه و قانع کردن بیمار برای عمل جراحی با جامعه برای یک سیاست اقتصادی فرق داره، ممکنِ به دلیلِ پائین بودنِ آستانه صبر و تحمل ملت اقناع انجام نشه و حتی جراحی اقتصادی متوقف بشه."
راننده ترمزی می زند، جلو داروخانه نگه می دارد و می گوید:" بفرما آبجی، اینم داروخانه"
تشکر می کنم و پیاده می شوم.
تا داخِلِ داروخانه می شَوَم آدم هایی را می بینم که همه سَرِشان تویِ گوشی است و دِلِشان خوشِ ۴ تا کانال و پیجِ اینستاگرامی که چیزی هم جز ناامیدی در وجودشان تزریق نمی کنند!
کاش یکبار جایِ رفتن به کانال و پیج های پوچ و بی اساس سِرچ بزنیم نرخ تورم چیست و چگونه محاسبه می شود؟ نقدینگی چیست؟ نرخ ارز چیست و در بازار ایران بر چند نوع است؟ افزایش تقاضا چیست و چگونه روی قیمت تاثیر می گذارد؟ سودهای بانکی چیست؟ واسطه زائد و دلالی چیست؟ واسطه گری چه تفاوتی با دلالی دارد؟ منظور از تک نرخی شدن ارز چیست؟
چرا که این ها از جمله راه های مهم برای حل مشکل گرانی و پایین آوردن نرخ تورم است. چرا که اگر مردم با این ها آشنا بشوند سیاست های تعدیل قیمتی و اصلاحات اقتصادی دولت را خواهند پذیرفت. چرا که کشور به این اصلاحات اقتصادی یا همان جراحی اقتصادی نیاز دارد و انجام جراحی مستلزم پرداخت هزینه های سنگین مالی می باشد و بعد از جراحی، بیمار و مدتی دور از زندگی روزمره است. چرا که اگر بیمار این جراحی را تحمل نکند، خوب نمی شود. چرا که اگر روش های گذشته جواب می داد قطعا دولت با همان روش کار را پیش می برد اما خزانه خالی و برخی فسادها دولت را برآن داشت تا با یک طرح نو به دنبال اصلاح ساختارهای معیوب گذشته باشد.
انتهای پیام/ ر