در سالهای ۸ سال دفاع مقدس، بارها رژیم بعث عراق شهرهای دزفول و اندیمشک را موشکباران کرد، اما مردم این شهرها نه تنها محل زندگی خود را ترک نکردند، بلکه با مقاومت خود، زبانزد خاص و عام شدند، بطوریکه دزفول به پایتخت مقاومت شهرت یافته است.وقتی مردم دزفول و اندیمشک زیر باران موشکها ایستادند
مقاومت مردمی رمز و راز شکستناپذیری مردم ایران در دوران دفاع مقدس بود، به خصوص مقاومت و مشارکت مردم خوزستان در امر دفاع عامل مهمی در مقابله رزمندگان با دشمن بعثی بود.
حجتالاسلام رسول منتجبنیا که در آغاز جنگ تحمیلی مسئولیت عقیدتی سیاسی پایگاه هوایی دزفول را بر عهده داشت درباره استقامت و روحیه بالای خانوادههای شهدا در دزفول و اندیمشک روایت جالبی دارد.
توطئه منافقان در اردوگاههای جنگی
منجبنیا میگوید: در آن روزها به اردوگاههاى آوارگان جنگى سر مىزدم، به مردمى که از مناطق مورد هجوم دشمن فرار کرده بودند و خارج از دسترس نیروهاى دشمن در شوشتر یا مناطق دیگر اردو زده بودند سرکشى و رسیدگى مىکردیم و از جاهایى که حضور در آن براى من خیلى مفید بود حضور در مراکز بمباران شده یا موشک خورده بود.
هنوز به دزفول موشک مىزدند از محل اصابت موشک تا شعاع ۵۰۰ متر آنجا تخریب مىشد و تعداد زیادى به شهادت مىرسیدند و منافقان که در آنجا باز فعالیت داشتند شعار داده، مردم را تحریک مىکردند و بعضى مردم نیز احساساتى مىشدند.
لازم بود افرادى به آنجا آمده، برایشان صحبت کنند. بچههاى انقلابى براى من برنامهریزى مىکردند و من براى مردم سخنرانى کرده، سعى مىکردم توطئههاى منافقان را خنثى کنم و مانع تحریک مردم شوم بعد از آن به منزل شهدا مىرفتم و با روحیهى بسیار قوى آنها و مردم منطقه بخصوص در دزفول مواجه مىشدم.
شهادت ۱۴ عضو یک خانواده در موشک باران رژیم بعث عراق
یادم هست به منزل پیرمردى رفته بودم که ۱۴ نفر از بستگان نزدیکش در اصابت موشک شهید شده بودند، مىخواستم به او تسلیت بگویم، ایشان با چهرهاى خندان با من روبرو شد و من را در آغوش گرفت و گفت: همه اینها پیش خدا رفتهاند. خدا امام را سالم نگه دارد. سلام من را به امام برسانید و به ایشان بگویید ما تا آخرین قطره خون مقاومت مىکنیم.وقتی مردم دزفول و اندیمشک زیر باران موشکها ایستادند
ملت ایران، تابع فرمان امام خمینی (ره)
در این زمان فردى از بستگان او که ظاهراً از نیروهاى ملىگرا و وابسته به نهضت آزادى بود شروع به انتقاد از روحانیون کرد و گفت که شما آخوندها نمىتوانید مملکت را آزاد کنید. چرا نمىگذارید افراد لایق سر کار بیایند و کشور را اداره کنند؟ من هم شروع به بحث و قانع کردن او کردم. آن پیرمرد صبور و آرام به من گفت: فلانى، به این اراجیف گوش ندهید، ما با حرف امام در صحنه هستیم و تابع ایشان هستیم و تابع این روشنفکران نیستیم. شما نگران نباشید ما تحت تأثیر قرار نمىگیریم.
شهادت اهل خانه بر اثر اصابت موشک دشمن در اندیمشک
در اندیمشک منطقهاى را موشک زده بودند و تخریب زیادى به بار آمده بود. من به خانه شخصى از شهداى آنجا رفتم. پدر چند شهید بود. داستان زندگیش را براى من نقل کرد. او گفت که چند نفر از اهل خانهمان به جبهه رفتند و شهید شدند.
با خودم مىگفتم که خدایا من لیاقت ندارم و از بچههایم عقب افتادهام، زیرا بچههایم شهید شدند و من دور از نعمت و توجه خداوند قرار گرفتهام؛ با این حال روزى داوطلبانه براى نظافت مسجد رفتم. ناگهان موشکى به نقطهاى از شهر اصابت کرد.
با خودم گفتم سرى به منزل بزنم و ببینم اوضاع چگونه است، وقتى به کوچه خودمان رسیدم و دیدم که کوچهاى اصلا باقى نمانده و همه اهل خانهام هم شهید شدهاند، تنها یک فرزندم که در مسافرت بود زنده مانده است. در همان حال با چهرهاى خندان رو به قبله کرده، گفتم: «الحمدلله که خدا به من غضب نکرد و مرا مورد عنایت و توجه خویش قرار داد.