به گزارش خبرگزاری بسیج، هفتم ماه ذیالحجه (۱۱۴ هـ ق)، سالروز شهادت جانسوز امام پنجم ما شیعیان اثنیعشری، یعنی امام محمدباقر (علیهالسلام) است. آن امام همام در اولین روز ماه رجب سال ۵۷ هـ ق در شهر مدینه متولد شد. (۱) بنابراین ایشان حادثه کربلا و اتفاقات مربوط به آن را درک کردهاند؛ موضوعی که خود ایشان نیز در بیانی به آن تصریح نمودهاند. (۲) پدرشان امام سجاد (علیهالسلام) و مادرشان، فاطمه دختر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) است و از هر دو سبط بزرگوار رسول خدا (صلیالله علیه و آله)، یعنی امام حسین (علیهالسلام) و امام حسن (ع) نسب میبرند؛ لذا ملقب به القابی همچون «هاشمی بین هاشمیین»، «علوی بین علویین» و «فاطمی بین فاطمیین» شدهاند. (۳)
از دیگر القاب مشهور ایشان، میتوان به «شاکر» و «هادی» و «امین» اشاره کرد. (۴)، امّا معروفترین لقب شریفشان، «باقر» است. در حدیث معروفی پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله) در پیشبینیای غیبی به یکی از صحابهشان یعنی جابر بن عبدالله انصاری میفرماید: «تو مردی از خاندان مرا درک خواهی کرد که نامش نام من، و رفتار و کردارش، رفتار و کردار من است و دانش را تا ژرفایش میشکافد». (۵) کنیه معروف امام باقر (علیهالسلام) نیز «ابوجعفر» است. (۶)
امام محمدباقر (علیهالسلام) پس از شهادت پدرشان امام سجاد (ع) در سال ۹۵ هـ ق، امامت و زعامت شیعه را به دست گرفتند (۷) و تا زمان شهادتشان در سال ۱۱۴ هـ ق، این مقام را بر عهده داشتند. (۸)
گرفتاریها و رنج شیعیان از حکومت اموی در زمان امام باقر (ع)
فشاری که از ناحیه امویها بر شیعه اعمال میشد جز در دو سال حکومت عمر بن عبدالعزیز - از ۹۹ تا ۱۰۱ هـ ق - در تمام دوران حکومت آنان بهشدت ادامه داشت. کلماتی از قبیل: «مَنْ بَلَی مِنْ شِیعَتِنَا بِبَلَاءٍ فَصَبَرَ کَتَبَ اللهُ لَهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ» (۹)؛ (هر کس از شیعیان ما به بلایی گرفتار آید و صبر و شکیبایی از خود نشان دهد، خدا او را ثواب هزار شهید عطا فرماید)، حاکی از فشارهایی است که بر شیعیان وارد میشد و امام میکوشید بدینوسیله آنان را به مقاومت و خویشتنداری هر چه بیشتر فراخواند.
روایت مفصلی از امام باقر (علیهالسلام) درباره تحلیل اوضاع سیاسی شیعه و فشار خلفا از آغاز تا زمان آن حضرت نقل شده که بهمنظور روشنشدن دیدگاههای امام باقر (ع) در این زمینه به نقل آن میپردازیم: «ما اهلبیت، از ستم قریش و صفبندی آنان در مقابلمان چهها کشیدیم و شیعیان و دوستان ما از مردم چهها کشیدند. زمانی که رسول خدا (صلیالله علیه و آله) رحلت کرد، اعلان فرمود که ما به مردم از خودشان اولیتریم؛ اما قریش با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند. آنان برای رسیدن به حکومت با حق و اولویت ما به حکومت استدلال کردند، ولی حق ما را تصاحب نمودند. آنگاه حکومت در میان قریش دستبهدست گردید تا این که دوباره به ما اهلبیت بازگردید؛ ولی مردم بیعت ما را شکستند و علیه ما جنگ بپا کردند، بهطوری که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تا هنگامی که به درجه رفیع شهادت نائل آمد، در فراز و نشیب [تندباد حوادث]قرار گرفته بود و سپس با فرزندش امام حسن (علیهالسلام) بیعت کرده و وعده وفاداری به او دادند، اما به او نیز خیانت ورزیدند و پس از آن، ما به طور مداوم مورد تحقیر و قهر و ستم قرار گرفتیم و از شهر و خانهمان رانده و از حقوقمان محروم شدیم و مورد قتل و تهدید قرار گرفتیم، بهطوریکه امنیّت جانی از خود و پیروان ما بهطورکلی سلب شد و دروغگویان و منکران حق بهخاطر دروغ و انکارشان زمینه را مساعد و در سراسر کشور اسلامی بهوسیله دروغ و انکارشان به سردمداران جور و ستم و قضات و کاردانان آنها تقرّب جسته و شروع به روایت احادیث دروغ و انتشار آن نمودند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل نموده بودیم با این کار میخواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم عداوت و کینه ما را در دل آنان بکارند. این سیاستی بود که پس از وفات امام حسن (ع) در زمان معاویه با شدت هر چه بیشتر دنبال میشد. به دنبال این تبلیغات مسموم بود که همهجا به کشتار شیعیان پرداخته و با کوچکترین سوءظنّی دستها و پاهای آنها را میبریدند. کسانی که به دوستی و پیروی از ما معروف بودند راهی زندانها شدند، اموالشان به غارت رفت و خانههایشان ویران شد. این رویّه تا روزگار «عبیدالله بن زیاد» روزبهروز بهشدت خود میافزود تا آن که «حجّاج بن یوسف» در کوفه روی کارآمد. او با انواع شکنجهها به کشتار شیعیان پرداخت و آنان را با هر سوءظن و هر اتهامی دستگیر میکرد. عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت «زندیق» یا «کافر» وصف میکردند برایش بهتر از آن بود که او را «شیعه» امیرالمؤمنین (ع) بخوانند، تا جایی که کسانی که به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعاً اشخاص پرهیزگار و راستگویی بودند، احادیث شگفتانگیزی در زمینه برتری برخی از حکام گذشته روایت کردند، چیزهایی که نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. راویان بعدی حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبتدادهشده بود که به کذب و کم تقوایی معروف نبودند». (۱۰)
این روایت، تحلیل امام باقر (علیهالسلام) از وضع سیاسی آن دوران را بیان کرده و سختگیریهای خلفای اموی نسبت به شیعیان را که بیشتر آنها در عراق زندگی میکردند تشریح کرده است.
امام باقر (ع) و مشکل غالیان
یکی از مسائلی که دوران امامت امام باقر (علیهالسلام) برای ایشان و شیعیانشان پدیدآمده بود، «مشکل غلات» بود که شمار آنها در آن روزگار رو به فزونی گذاشته بود. آنها با سوءاستفاده از روایات امام و نسبتدادن احادیث جعلی به آن حضرت میکوشیدند از حیثیت امامان و شیعیان برخوردار شده و با کشاندن شیعه سادهلوح به دنبال خود، به اهداف خود برسند. زمانی که امام در مدینه بود، این فرصتطلبیها هر چه بیشتر شدت گرفت. وقتی که امام آنها را از خود طرد کردند، اصحاب آن حضرت نیز، غلات را از جمع خود بیرون راندند. «مغیرة بن سعید» و «بیان بن سمعان» که هر دو از معروفترین شخصیتهای غالیان و از رهبران آنها بودند، توسط اصحاب امام باقر (ع) تکفیر شدند. «ابوهریره عجلی» شعری در این باره گفته که مضمونش چنین است: «ای ابوجعفر! تو امامی هستی که ما دوستش داریم و هر آنچه تو راضی هستی ما بدان راضی بوده و از آن پیروی میکنیم. کسانی پیش ما آمده و احادیثی را به شما نسبت میدهند که ما از شنیدن آن دلگیر میشویم، احادیثی که مغیره آنها را از شما روایت میکند و بدترین چیزها، بدعتهاست». (۱۱) این اشعار نشانگر تلاشهای غلات و اشاعه احادیث دروغ از طریق ائمه برای جذب شیعیان عراق بود. آنها با توسل به اطاعت امام (ع)، خود را از عمل به وظایف اسلامی معاف دانسته و شناخت و معرفت امام (ع) را برای فلاح و رسیدن به اهداف عالیه اسلامی کافی میشمردند. در برابر، امام باقر (ع) مکرر به لزوم تکیه بر عمل صالح تأکید میفرمود.
روش تبلیغی امام باقر (ع) در مواجهه با انحرافات غالیان
امام باقر (علیهالسلام) برای مصونسازی جامعه شیعی عصر خود، از خطر غلات، به روشنگریهای فراوانی پرداختند. سخنانی نظیر احادیث زیر از آن حضرت اقدامی بر نفی موضع آنها و اندیشههای فاسدشان بود. در یک مورد حضرت فرمودند: «إِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ أَطَاعَ اللّهَ» (۱۲)؛ (شیعیان ما اطاعتکنندگان خدا هستند)
و در جای دیگر فرمودند: «شِیعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الْاِجْتِهَادِ وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْاَمَانَةِ وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ وَ أَصْحَابُ اِحْدَی وَ خَمْسِینَ رَکْعَةً فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّیْلِ وَ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ یُزَکُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَ یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ یَجْتَنِبُونَ کُلَّ مُحَرَّمٍ» (۱۳)؛ (شیعیان ما در بالاترین مراحل تقوا در زمره کوشندگان و وفاکنندگان به عهد و امانت بوده و اهل زهد و عبادت هستند، از افرادی هستند که در هر شبانه روز پنجاه و یک رکعت نماز به جای میآورند. آنان شبها در حال عبادت و روزها در حال روزه هستند. زکات اموال خود را پرداخته به زیارت خانه خدا میروند و از تمام محرمات الهی اجتناب میکنند).
در جای دیگر فرمودند: «لَیْسَ مِنْ أَوْلِیَائِنَا مَنْ هُوَ فِی قَرْیَةٍ فِیهَا عَشْرَةُ آلَافِ رَجُلٍ فِیهِمْ مِنْ خَلْقِ اللهِ أَوْرَعُ مِنْهُ» (۱۴)؛ (کسی که در یک قریه دهها هزار نفری باورعترین مردم نباشد، از دوستان ما نیست)؛ و فرمودند: «اِنَّ شِیعَتَنَا مَنْ شَیَّعَنَا وَ اتَّبَعَ آثَارَنَا وَ اِقْتَدَی بِأَعْمَالِنَا» (۱۵)؛ (شیعیان ما کسانی اند که از ما و آثار و اعمال ما پیروی کنند).
تأکید امام باقر (علیهالسلام) بر عملگرایی شیعیان، به طور غیرمستقیم، در برابر تمامی فرقههایی بود که به عمل صالح اعتنایی نداشتند.
امام باقر (ع) و بحرانهای «فکری - سیاسی» شیعیان معاصر
گفتیم که دوران امامت امام باقر (علیهالسلام) مصادف با ادامه فشارهای خلفای بنیامیه و حکام آنها به شیعیان در عراق بود. عراق مرکز اصلی شیعه بود و ازاینرو در کتابهای حدیثی و تاریخی از ایشان با عناوین و اصطلاحاتی که دال بر پیشواییشان برای اهل عراق است یاد میشود. (۱۶) شیعیان همه ساله در موسم حج با امام تماس داشتند. این تماسها معمولاً یا در مکه و یا در بازگشت زائرین بیتالله الحرام و عبور آنها از مدینه صورت میگرفت.
یکی از مشکلات اهل عراق، این بود که امام (علیهالسلام) نسبت به اعتقاد و استواری ایمان آنها اعتماد چندانی نداشت. گرچه آنان بهشدت اظهار علاقه میکردند و با ولع هرچهتمامتر احادیث اهلبیت (علیهمالسلام) را انتشار میدادند؛ اما به دلایلی - که پارهای از آنها مسبوق به سوابق تاریخی مردم کوفه و عراق بود - این اظهار وفاداری نمیتوانست قطعی تلقی شود؛ از برید عجلی نقل شده که به امام باقر (ع) گفت: میگویند: «اِنَّ اَصْحَابَنَا بِالْکُوفَةِ لَجَمَاعَةٌ کَثِیرَةٌ فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوکَ وَ اتَّبَعُوکَ»؛ (اصحاب ما در کوفه جمعیت انبوهی هستند که اگر به آنان دستوری صادر فرمایید از شما اطاعت و از فرمانتان متابعت خواهند کرد). امام فرمود: آیا میتوانید از جیب برادر مؤمنتان مایحتاج تان را بردارید؟ گفتم: نه. امام پاسخ داد: «بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ»؛ (آنان نسبت به خون شان بخیلتر هستند). (۱۷)
علاوهبرآن بسیاری از شیعیان بهمراتب عالی تشیع نرسیده و گروهی از آنان در کنار استفاده از احادیث اهلسنت علاقهمند به بهرهگیری از علوم اهلبیت (علیهمالسلام) نیز بودند. تعداد شیعیان سیاسی - کسانی که نه به جهت اعتقاد به امامت امامان شیعه، بلکه به دلیل برتری شخصیت انسانی و سیاسی اهلبیت و بهخاطر تقابل با بنیامیه و شام از حاکمیت آنها طرفداری میکردند - در عراق بسیار زیاد بوده است. (۱۸)، امّا کسی را یارای اتکای به آنان بهمنظور راهانداختن یک جنبش سیاسی، با حداقل درصد پیروزی، نبود. گفتگوی برید عجلی با امام باقر (علیهالسلام) که پیشتر ذکر شد نمایانگر این حقیقت است.
از طرف دیگر، از آن روی که امام باقر (علیهالسلام) مجبور به رعایت تقیه بود و بسیاری از شیعیان عراق در اثر فشار و اختناق موجود، انتظار داشتند که امام به عراق آمده و دست به شمشیر ببرد، طبعاً برخی از آنها نسبت به امامت آن حضرت دچار تردید میشدند و بدین سبب و به دلیل این که آگاهی کافی درباره امامت امام باقر (ع) بدانها نمیرسید، در میان آن حضرت و برادرش زید مردّد شدند و این امر موجب پیدایش انشعاباتی در شیعه گشت. گرچه امام هفت سال زودتر از قیام برادرش زید در کوفه، وفات یافت. اما در همین دوره و پس از آن ریشههای گرایش به زید در میان شماری از شیعیان رشد کرد. (۱۹)
نوع مواجهه امام باقر (ع) با خلفای جور
پیشوای پنجم در دوران امامت خود با زمامداران و خلفای یاد شده در زیر معاصر بود: ۱. ولید بن عبدالملک؛ ۲. سلیمان بن عبدالملک؛ ۳. عمر بن عبدالعزیز؛ ۴. یزید بن عبدالملک؛ ۵. هشام بن عبدالملک. این خلفا، بهاستثنای عمر بن عبدالعزیز، همگی در ستمگری و استبداد و خودکامگی دستکمی از نیاکان خود نداشتند و مخصوصاً نسبت به پیشوای پنجم همواره سختگیری میکردند. (۲۰)
نوع برخورد امام باقر (علیهالسلام) با خلفای اموی همعصرشان، برخوردی سرشار از عزّت است بهگونهای که جایگاه ایشان بهعنوان یک معترض و مخالف سیاسی همیشه در جامعه برجسته بود. یکی از فعالیتهای امام در مواجهه با حاکمان سیاسی مسلط، نکوهش علما از همکاری با آنان و ضرورت احیای سنت واقعی پیامبر (صلیالله علیه و آله) بهدوراز شائبههای تحریف عمدی خلفا و علمای وابسته به آنان بود. امام باقر (ع) ضمن نامهای به سعد الخیر از علمای سوء، شکایت فراوان کرده و میفرماید: «فَاَعْرِفْ أَشْبَاهَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانَ الَّذِینَ سَارُوا بِکِتْمَانِ الْکِتَابِ وَ تَحْرِیفِهِ فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَ مَا کَانُوا مُهْتَدِینَ، ثُمَّ اَعْرِفْ أَشْبَاهَهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ أَقَامُوا حُرُوفَ الْکِتَابِ وَ حَرِّفُوا حُدُودَهُ، فَهُمْ مَعَ السَّادَةِ وَ الْکِبَرَةِ، فَاِذَا تَفَرَّقَتْ قَادَةُ الْأَهْوَاءِ کَانُوا مَعَ أَکْثَرِهِمْ دَنِیّاً وَ ذَلِکَ مُبَلِّغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» (۲۱)؛ (نظایر احبار و رهبان را ببین، احباری که کتاب خدا را از مردم کتمان و تحریف کرده و با تمام این احوال، سودی از کارشان نکرده و راه به جایی نبردند. اکنون مانند آنها در این امت اند، کسانی که الفاظ قرآن را حفظ کرده و حدود آن را تحریف میکنند. آنها با اشراف و بزرگان هستند. زمانی که رهبران هوا پرست متفرق شوند، آنها با کسانی هستند که دنیای بیشتری دارند. فهم آنها در همین حد است).
علاوه بر نکوهش علما، امام باقر (علیهالسلام) به شیوههای مختلفی مردم را تشویق به اعتراض و نصیحت حکام میکرد. در روایتی از آن حضرت آمده است که: «مَنْ مَشَی اِلَی سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَی اللهِ وَ وَعْظِهِ وَ خُوْفِهِ کَانَ لَهُ مِثْلَ اَجْر الثَّقَلَیْنِ مِنَ الْجِنَّ وَ الْاِنْسِ وَ مِثْل اُجُورِهِمْ» (۲۲)؛ (کسی که نزد سلطان ظالم رود و او را دعوت به تقوای الهی و موعظه کند و از قیامت بترساند، برای او همچون پاداش جن و انس خواهد بود).
به گواهی منابع تاریخی، امام باقر (علیهالسلام) همیشه با شجاعتی مثالزدنی با استکبار خلفای وقتشان مواجه میشدند و از همه فرصتها برای اثبات حقانیت اهلبیت (علیهمالسلام) و سزاواری آنها به رهبری جامعه اسلامی، نهایت استفاده را میکردند. روایت شده که روزی امام باقر (علیهالسلام) بر «هشام بن عبدالملک» وارد شد و به او بهعنوان خلیفه و امیرالمؤمنین سلام نکرد. هشام ناراحت شد و به مردمی که در اطرافش بودند دستور داد تا امام را سرزنش کنند، پس از آن هشام به امام گفت: «لَایَزَالُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ شَقَّ عَصَا الْمُسْلِمِینَ وَ دَعَا اِلَی نَفْسِهِ»؛ (در هر زمانی یکی از شما میان مسلمانان اختلافافکنی کرده و مردم را بهسوی خود فراخوانده است). پس از آن به توبیخ امام پرداخت و مردم را امر به سرزنش او کرد. در این حال امام رو به مردم کرده، فرمود: «اَیُّهَا النَّاسُ! أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ؟ بِنُا هُدَی اللهِ اَوّلِکُمْ وَ بِنَا خَتَمَ آخِرُکُمْ، فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مَلَکٌ مُعَجَّلٌ، فَاِنَّ لَنَا مَلَکٌ مُؤَجّلا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مَلَکٌ، لِأَنَّا أَهْلُ بَیْتِ الْعَاقِبَةِ، یَقُولُ اللّهِ: [وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ]»؛ (مردم کجا میروید؟ به کجا رانده میشوید؟ شما در آغاز به وسیله ما اهل بیت هدایت شدید و سرانجام کار شما نیز با ما پایان میپذیرد. اگر شما زودتر زمام امور را در دست گرفتید. در پایان کار اداره امّت اسلامی و امور آن به دست ما خواهد بود، برای این که ما خانوادهای هستیم که عاقبت با آنان است، خدا میفرماید: «عاقبت کار از آن پرهیزگاران است»). هشام دستور بازداشت امام را صادر کرد. کسانی که در زندان با آن حضرت بودند تحت تأثیر قرار گرفتند و شیفته وی شدند. وقتی هشام از این موضوع آگاه شد، گفت: حضرت را به مدینه بازگردانند. (۲۳)
همچنین در مثالی دیگر چنان که در منابع شیعه میخوانیم، آمده که امام باقر (علیهالسلام) همراه فرزندش امام صادق (علیهالسلام) به شام فراخوانده شد تا در آنجا تحقیر شده و در نتیجه، فکر حکومت و مخالفت را از سر بیرون کنند. امام صادق (ع) این جریان را در روایتی طولانی نقل کرده که بخشهایی از آن را از زبان راوی نقل میکنیم:
سالی هشام برای انجام مناسک حج به مکّه آمده بود و امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) نیز در آن سال در مکه تشریف داشتند. امام صادق (ع) ضمن جملاتی - که حاکی از برتری بنیهاشم بر امویها بود - فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ أَکْرَمْنَا بِهِ، فَنُحْنُ صِفْوَةُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ خِیَرَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ خُلَفَاءُهُ، فَالسَّعِیدُ مَنْ اِتَّبَعْنَا وَ الشَّقِیُّ مَنْ عَادَانَا و خَالَفْنَا»؛ (سپاس خدایی را که حضرت محمد (ص) را به پیامبری برگزید و ما را به وسیله او مورد احترام و تکریم قرار داد. پس ما برگزیدگان خدا از میان مخلوق او و خلفای منصوب از جانب او هستیم. خوشبخت کسی است که از ما پیروی نماید و بدبخت کسی است که ما را دشمن داشته و با ما مخالفت کند).
این خبر به هشام رسید و او تا دمشق سکوت اختیار کرد و در این مورد چیزی بر زبان نیاورد. پس از آن که وارد دمشق شد، پیکی بهسوی حاکم مدینه فرستاد و از او خواست تا امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) را به شام بفرستند. این دو امام راهی شام شدند. هشام بهمنظور تحقیر، سه روز معطل کرد و روز چهارم آنان را پذیرفت. در آن مجلس که رجال فراوان و شخصیتهایی از قریش حضور داشتند، از امام باقر (علیهالسلام) - که سنّی از ایشان گذشته بود - خواست تا در مسابقه تیراندازی شرکت نماید. ابتدا امام به بهانه پیری از قبول آن استنکاف ورزید؛ اما هشام بر خواسته خود پافشاری میکرد. امام ناچار کمان به دست گرفته و تیر اول را به هدف نشانید و تیرهای بعدی را یکی پس از دیگری تا نه تیر بر هم دوخت.
هشام که دچار شگفتی شدیدی شده بود چنین گفت: «مَا ظَنَنْتُ أنَّ فِی الغرضِ اَحَدٌ یرْمِی مَثْلَ هذَا الرّامِی»؛ (گمان نمیکنم در روی زمین کسی بتواند بهتر از این تیراندازی بکند). سپس با پیشکشیدن قرابت نسبی میان بنیهاشم و بنیامیه خواست این دو خانواده را از نظر حیثیت مساوی قلمداد کند. امام باقر (علیهالسلام)، اما در مقابل تأکید فرمودند که البته خانوادههای دیگر فاقد کمالات معنوی و فضایل موجود در اهلبیت (علیهمالسلام) هستند.
هشام در ادامه سخنانش تصور و اعتقاد شیعیان در مورد امیرمؤمنان (علیهالسلام) را به باد مسخره گرفت و گفت: «علی مدعی علم غیب بود، درحالیکه خدا هیچکس را بر آن آگاه نساخته است». امام در جواب اشاره به انتشار معارف قرآن و علوم پیامبر توسط امیرمؤمنان (ع) کرد. سرانجام هشام دستور آزادی آنان و بازگشتشان به مدینه را صادر کرد. دراینبین میان رهبانان و کشیشان مسیحی مقیم شام و امام باقر (علیهالسلام) مصاحبهای برقرار شد که مصادر حدیثی، آن را به طور مفصل نقل کردهاند. پس از آن بود که هشام دستور داد امام (ع) هر چه زودتر دمشق را ترک فرمایند تا مبادا مردم شام تحتتأثیر دانش حضرت قرار گیرند.
بلافاصله نامهای به فرماندار مدینه فرستاده و ضمن آن در مورد امام باقر و صادق (علیهماالسلام) چنین نوشت: «این دو پسر ابوتراب که بهقصد مدینه از شام راه افتادهاند، ساحر بوده و بهدروغ اظهار اسلام میکنند؛ زیرا آنان تحتتأثیر رهبانان مسیحی قرار گرفته و به نصارا گرایش پیدا کردهاند. من بهخاطر قرابتی که با آنان دارم از آزارشان خودداری کردم، وقتی که آنها به مدینه آمدند به مردم بگو: من از کسانی که با آنان معامله کرده و یا مصافحه کنند و بر آنان سلام دهند ذمهام را بری میدانم؛ زیرا آنان از اسلام منحرف شدهاند. مردم تحتتأثیر این فرمان قرار گرفته و اهانتهایی به حضرت روا داشتند؛ ولی امام به نصیحت آنها پرداخت و از عذاب الهی بیمشان داد تا سرانجام دست از اهانت برداشتند». (۲۴)
این روایت حاکی از حیله هشام بهمنظور مسخ چهره اهلبیت (علیهمالسلام) و اصرار امامان شیعه در تبیین موقعیت والای اهلبیت بر دیگران است. (۲۵)
شهادت امام باقر (ع)
در منابع تاریخی و روایی، علت وفات امام باقر (علیهالسلام) مسمومیت ذکر شده است. مسمومیتی که دستهای حکومت امویان در آن مستقیماً حضور داشتهاند. (۲۶) به روایت برخی منابع، مسمومیت حضرت ناشی از زین اسبی که به سم آلوده شده بود، پدید آمد بهطوریکه بدن مطهر ایشان متأثر از سم، متورم شد و منجر به شهادتشان شد. (۲۷) به استناد برخی منابع مسئولیت این مسمومیت و شهادت، مستقیماً متوجه شخص هشام بن عبدالملک است. (۲۸) و این احتمال، باتوجهبه آنچه درباره انگیزهها و دلایل عبدالملک در دشمنی با امام گفته شد، منطقی به نظر میآید.
به گفته برخی منابع تاریخی، امام باقر (علیهالسلام) ابتدا در محلی به نام «حمیمه» از روستاهای نواحی شام یا مکه از دنیا رفتند و پس از شهادت به مدینه منتقل شدند. (۲۹) در عمل به وصیتشان، ایشان را در همان لباسی که با آن نماز میخواندند، دفن کردند (۳۰) و در قبرستان بقیع، کنار مرقد پدرشان امام سجاد (علیهالسلام) و عموی پدرش امام حسن (علیهالسلام) به خاک سپرده شدند. امام (ع) وصیت کرد ده سال در منا برای وی از مالش مراسم عزاداری بر پا کنند. (۳۱)
پی نوشت:
(۱). دلائل الإمامه، طبری، محمد بن جریر، موسسه البعثه، قم، الطبعة الاولی، ۱۴۱۳ هـ ق، ص ۲۱۵؛ اعلام الوری باعلم الهدی، طبرسی، فضل بن حسن، موسسة آل البیت، قم، ۱۴۱۷ هـ ق، ص ۴۹۸.
(۲). تاریخ الیعقوبى، الیعقوبی، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح، دار صادر، بیروت، بى تا، ج ۲ ص ۳۲۰.
(۳). الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ هـ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۵۸.
(۴). مناقب آل ابی طالب (ع)، ابن شهرآشوب، محمد بن علی، نشر علامه، قم، ۱۳۷۹هـ ق، چاپ اول، ج ۴، ص ۲۱۰.
(۵). «إنّکَ ستُدرِکُ رجُلاً مِنّی، اسمُه اسْمِی و شَمائلُهُ شَمائلی یَبْقَرُ العِلْمَ بَقْرا». (اعلام الوری باعلم الهدی، همان، ج ۱، ص ۵۰۵).
(۶). دلائل الامامه، همان، ص ۲۱۶.
(۷). اعلام الوری باعلم الهدی، همان، ص ۴۸۱.
(۸). همان، ص ۴۹۸.
(۹). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۳ هـ ق، چاپ دوم، ج ۴۹، ص ۴۲.
(۱۰). شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، ۱۴۰۴ هـ ق، چاپ اول، ج ۱۱، ص ۴۳ و ۴۴.
(۱۱). مناقب آل ابی طالب (ع)، همان، ج ۴، ص ۲۱۲.
(۱۲). الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ابن صباغ المالکی، علی بن محمد، دارالحدیث، قم، ۱۳۷۹ هـ ش، الطبعة الاولی، ج ۲، ص ۸۸۸.
(۱۳). صفات الشیعة، ابن بابویه، محمد بن على، أعلمى، تهران، ۱۳۶۲ هـ ش، چاپ اول، ص ۲.
(۱۴). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۴۰۷ هـ ق، ج ۲، ص ۷۹.
(۱۵). بحارالانوار، همان، ج ۶۵، ص ۱۵۴.
(۱۶). برای مثال ن. ک: الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، همان، ج ۲، ص ۱۶۳؛ الکافی، همان، ج ۸، ص ۱۲۰.
(۱۷). وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، ۱۴۰۹ هـ ق، چاپ اول، ج ۵، ص ۱۲۱.
(۱۸). ن. ک: تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، جعفریان، رسول، نشر علم، تهران، ۱۳۸۸هـ ش، چاپ سوم، ص ۲۸.
(۱۹). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، جعفریان، رسول، موسسه انصاریان، قم، ۱۳۸۱ هـ ش، چاپ ششم، ص ۳۰۸.
(۲۰). ن. ک: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق (ع)، قم، ۱۳۹۰ هـ ش، چاپ بیست و سوم، ص ۳۰۶.
(۲۱). الکافی، همان، ج ۸، ص ۵۴.
(۲۲). اختصاص، مفید، محمد بن محمد، محقق/ مصحح: غفارى، على اکبر، محرمى زرندى، محمود، گنکره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ هـ ق، چاپ اول، ص ۲۶۱.
(۲۳). الکافی، همان، ج ۱، ص ۴۷۱.
(۲۴). الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ابن طاووس، على بن موسى، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، ۱۴۰۹ هـ ق، چاپ اول، ص ۶۷.
(۲۵). حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، همان، ص ۳۱۵.
(۲۶). ن. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، شوشتری، قاضی نورالله، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، ۱۴۰۹ هـ ق، چاپ اول، ج ۱۲، ص ۱۵۴.
(۲۷). ن. ک: الخرائج والجرائح، قطب راوندی، سعید بن عبدالله بن حسین، نشر مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، قم، بی تا، ج ۲، ص ۶۰۴؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نورى، حسین بن محمد تقى، مؤسسة آل البیت (ع)، قم، ۱۴۰۸ هـ ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۲۱۱ و ۲۱۲.
(۲۸). المصباح، کفعمی، تقی الدین ابراهیم بن علی، موسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، الطبعة الاولی، ۱۴۱۴هـ ق، ص ۶۹۱.
(۲۹). احقاق الحق، همان، ج ۱۲، ص۱۵۲.
(۳۰). الإتحاف بحب الأشراف، شبراوی، جمال الدین، دارالکتب، قم، ۱۴۲۳هـ ق، ص ۲۸۷.
(۳۱). من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، محمد بن علی، مصحح: علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۳ هـ ق، چاپ دوم، ج ۱، ص ۱۸۲.