به گزارش خبرنگار بسیج، برنامه شبی با رفیق شهیدم به یاد سردار شهید حسن عربعامری و دانش آموز شهید علی ابوذری با حضور اقشار مختلف مردم و مسئولان محلی در مسجد جامع شهر رویان برگزار شد.
در این محفل شهدایی که با قرائت زیارت عاشورا و تلاوت کلام الله مجید آغاز شد، معرفی شهدا و بیان خاطرات توسط مجری انجام و حجتالاسلام جلایی امام جمعه شهر رویان به سخنرانی در باب مقام شهید و شهادت و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه پرداخت و کلیپی از شهدا پخش شد.
در حاشیه این محفل شهدایی، به همت پایگاه خواهران حضرت مریم (س) مسابقه نقاشی با موضوع حجاب در بین نوجوانان و نونهالان، خواندن وصایای شهدای رویان در بین بانوان و اهدای کتاب به مادر بزرگوار شهید گرانقدر علی ابوذری انجام شد.
این برنامه به همت پایگاه ثارالله حوزه بسیج مساجد و محلات نجف اشرف، پایگاه حضرت مریم (س) حوزه بسیج خواهران صدیقه کبری (س)، ستاد یادواره شهدا، ستاد نمازجمعه و شهرداری و شورای اسلامی شهر رویان برگزار گردید.
در ادامه روایتی از حاجحسین رضوانی جانباز ۷۰ درصد و همرزم شهید حسن عربعامری را میآوریم:
دقایقی قبل از شهادت حسن تصمیم داشت با نیروهایش به خط دشمن بزنند، امّا پلی که روی رودخانه قرار داشت کوچک بود. به همین خاطر نیروها باید خود را به آب میانداختند تا بتوانند از رودخانه عبور کنند.
سردی زیاد هوا و خیس شدن بچهها باعث کندی و سختی حرکت رزمندگان برای مبارزه با دشمن میشد علاوه بر این با توجه به حجم زیاد آتش دشمن به این نقطه، حسن تصمیم گرفت و با کمک نیروهایش (پُل یدک) را زیر آتش سنگین دشمن یا علی گویان از جا بلند کردند و آن را در ادامهی پل کوتاه گذاشتند
حسن میگفت: اینطوری بقیه رزمندگان ما میتوانند راحتتر با دشمن مقابله کنند
این کار انجام شد و وقتی حسن با نیروهایش بعد از عبور از پل وارد جزیره بوارین شدند بلافاصله مورد هدف گلوله دشمن قرار گرفت و همانجا به شهادت رسید
سردار شهید حسن عربعامری با شهید منصور جلالی و سردار شهید حسن عامری از جمله کسانی بودند که تلاش میکردند تا جوانان را جذب بسیج کنند.
آنها از جمله مردان خودساخته در مکتب خمینی کبیر بودند یادشان در دلهامان همواره جاویدان است.
محمدرضا ابوذری برادر شهید علی ابوذری نیز خاطرهای بیان کردند:
آن سال من و علی و معصومه خواهرم، نوجوان بودیم.
ایام سفر حج تمتع زائران خانه خدا فرا رسیده بود و ما هم در آن سن و سال، همینقدر با قصّهٔ حضرت ابراهیم علیه السلام و فرزندش اسماعیل علیه السلام آشنا شده بودیم که: ابراهیم علیه السلام به فرمان خدا فرزندش اسماعیل علیه السلام را به قربانگاه میبَرد
ما در کتاب داستانها خوانده بودیم ابراهیم در زندگی، اسماعیل را خیلی دوست داشت، چرا که اسماعیل ثمرهٔ عمرش و پاداش یک قرن رنج و سختیهایش بود.
هنوز بابا عبدالله به مکه سفر نکرده بود و به قولی حاجیِ حرم خانه خدا نشده بود روزی از همان روزها، من و آبجی معصومه و داداش علی دور بابا نشسته بودیم، من از بابا عبدالله پرسیدم
بابا؟ اگر روزی به مکه سفر میکردی و آنجا به جای قربانی کردن گوسفند.
قرار بود یکی از فرزندانت را قربانی کنی
تو کدام یک از ما را انتخاب میکردی؟
من ...
علی ...
یا معصومه؟
بابا چهرهٔ جدی به خود گرفت، معطل نکرد و بلافاصله گفت: علی
﴿علی را برای قربانی انتخاب میکردم ﴾
بعد از آن ماجرا، طولی نکشید که بابا برای سفر حج اسم نویسی کرد و عازم سفر خانه خدا شد.
وقتی از سفر مکّه برگشت، مدت زیادی طول نکشید که علی به شهادت رسید.
قبل از اینکه علی به شهادت برسه، بابا عبدالله یک بزغاله را نشان کرده بود و مدام میگفت؛ این بزغاله را برای عقیقه علی گذاشتم.
وقتی علی به شهادت رسید بابا در مراسم عزا، به بزرگترهای فامیل گفت: برید بزغالهای را که برای عقیقه علی نگه داشتیم بیاورید جلوی تابوتش قربانی کنید!
یادم هست یکی دونفر از بزرگترهای فامیل رفتند تا بزغاله را برای قربانی بیاورند که متوجه شدند بزغاله همان روز در طویله جان داد.
در ادامه کلیپی میآوریم که سردار شهید حسن عربعامری برای همرزمانش شهیدان عباس دوست محمدی، حسینعلی عامری، حسین رحیمی، سید علی حسینی و.. صحبت میکند.