نقش زنان در دفاع مقدس (1)

چه بسیار بانوانی که پا به پای مردان در زندان‌های رژیم بعث عراق، روی خشن مردان وحشی را نیز کم کردند و معنای درد شکنجه را تغییر دادند و البته بانوانی که با پوشیدن لباس‌های سپید، نشان صلح و سلامت را با احیای رزمندگان مجروح به معنای واقعی حضور مؤثر خود اثبات کردند.
کد خبر: ۹۶۲۹۹۶۹
|
۰۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۷

به گزارش خبرگزاری بسیج؛ رقیه گلزار یکی از این بانوان است که با وجود سن کم در زمان جنگ اما با یک رزمنده ازدواج کرده بود. رزمنده ای که با وجود اینکه یکی از نفرات مؤثر در جبهه‌ها بود اما همسرش تنها می‌دانست که او رزمنده است و در جبهه به عنوان تدارکاتچی حضور دارد.

او درباره روزهای سخت جنگ و دوری از همسر می‌گوید، تنها ۱۶ سال سن داشتم که وارد یک زندگی مشترک شدم تنها می‌دانستم که همسرم رزمنده است و آن روزهای باید در جبهه‌ها حضور داشته باشد و ازدواجش هم برای کامل کردن دینش و عمل به توصیه پیامبر گرامی است. پدرم مرد سرشناسی در منطقه بود به همین واسطه از سوی یکی از دوستان مشترک، من به همسرم معرفی شدم آن زمان مثل امروز نبود که جوانان برای شناخت بیشتر روزها و حتی ماه‌ها با نظارت خانواده‌ها در ارتباط باشند. روزی پدرم به خانه آمد و مادرم را به گوشه‌ای صدا زد و موضوع را گفت.

شب وقتی چند زن و مرد به همراه یک جوان سربه ریز به خانمان آمدند تازه متوجه موضوع شدم حرف‌ها بین بزرگترها زده شد و با اجازه پدرم برای چند دقیقه صحبت منو و همسرم به اتاق دیگری رفتیم تنها چیزی که از آن زمان به یاد دارم این است همسرم خواست که هیچ وقت مانع او برای حضور در جبهه نباشم من هم چون یکی از برادرانم و چند پسر عمویم در جبهه حضور داشتند و شرایط را می‌دانستم قبول کردم.

نقش زنان در دفاع مقدس (1)

رقیه خانم ادامه می‌دهد: یک هفته بعد از ازدواج همسرم دوباره به جبهه بازگشت و من هم در کنار پدر و مادر همسرم ماندم. خیلی دلتنگش می‌شدم اما قول داده بودم قوی باشم.

وی به روزهای تولد فرزندانش بدون حضور همسرش نیز اشاره و می‌گوید: بعد از تولد فرزندانم شرایط سخت‌تر شد و نبود همسرم بیش از همیشه به چشم می‌آمد. هر چند خانواده‌ها حضور داشتند اما هیچکس برای من نمی‌توانست جای همسرم را پر کند. سخت گذشت اما باز هم چون قول داده بودم مانع او نشوم تحمل می‌کرد و زمانی که حضور داشت چیزی از این سختی‌ها به زبان نمی‌آوردم.

او همچنین به روزهای سخت مجروحیت همسرش نیز اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: زمانی که خبر مجروحیتش را به من دادن دنیا روی سرم خراب شد فکر می‌کردم خانواده ام برای دلداری من می‌گویند او مجروح شده است تصور می‌کرد شهید شده و او را از دست داده‌ام آن سال‌ها با وجود اینکه خیلی کم در کنار هم بودیم اما من به شدت به همسرم از نظر روحی و روانی وابسته بودم و شنیدن این خبر دنیا را روی سرم خراب کرد.

ارسال نظرات
آخرین اخبار