به گزارش خبرگزاری بسیج، پیام فضلینژاد سردبیر ماهنامه عصر اندیشه در سرمقاله شماره هفتم این مجله تحت عنوان «سامان دوباره اجتهاد سیاسی در عصر زوالِ نظریهپردازی» نوشته است:
١- نظامسازی سیاسی و سرشت دولت
سال 1394 را میتوان سال سامان دوباره و خیزش به هنگام «اجتهاد سیاسی» دانست؛ اجتهادی که همواره آرمان تکوین معرفتشناسیِ دینی و تکمیل فلسفه حکومتیِ انقلاب را در سر دارد و رهبر انقلاب تازهترین رهیافتها و گزارههای آن را در اولین پیام و سخنرانی نوروزی خود ارائه دادند. از بعد «نظامسازی سیاسی»، رهبری در یک جمله مغزِ تئوری حقوقیِ مردمسالاری دینی را ترسیم کردند: «ملت کارفرمای دولت است و دولت کارگزار ملت.» بر این اساس، نه ملت اپوزیسیون دولت است، نه دولت اپوزیسیون ملت. شهروندان در عین «اعتماد» به دولتمردان، «ناظر» عملکرد دولت مشروعِ قانونیاند و دولت در مقام یک خدمتگزار باید «ملت را به معنای واقعی کلمه قبول داشته باشد»، به ظرفیتهای درونزا اعتماد کند، «نیروی انسانی کارآمد» آن را سرمایه خود بداند و پس از پیروزی در انتخابات به مطالبات مردم بیتفاوت نباشد. این نظریه، «سرشت دولت اسلامی» در فلسفه مردمسالاری دینی را شفافتر ساخت و نشان داد دولت نه چنانکه لیبرالها میگویند یک «شَرِ ضروری» است، نه آنگونه که آنارشیستها میپندارند یک «شَرِ مطلق» است و نه آنطور که مارکسیستها گمان میکنند «کمیته اجرایی طبقه حاکم» است برای تسلط بر طبقات دیگر. دولت اسلامی یک «کارگزار موقت» است که باید ملتزم به آرمان حکومت دینی و فلسفه پیشرفت بومی باشد. بدینترتیب،نمیتواند الگوی مدیریتی یا استراتژی کلانی را خارج از این حیطه برگزیند، یا به شکل پنهان و آشکار در نقش کارفرمای ملت ظاهر شود و یا ایدهآلهای ملی را به سلایق سیاسی خود فروبکاهد.
این نظریه مرجع، اغلب تئوریهای مرسوم حاکمیتی را از اعتبار میاندازد و اجازه نمیدهد که هیچ «الیگارشی دولتی» یا «نخبهگرایی سازمانی» فرصت اعمال دیکتاتوری را بر یک جامعه پیدا کند، یا ملتی را اسیر تئوریهای نظریهپردازان غربگرا / شرقگرا سازد و آن را از عدالت و توسعه محروم نماید. برپایه این سرشت، «فرجامشناسی دولت» نیز قاعده خود را به دست میآورد: دولت بهعنوان «کارگزار موقت» گرچه حمایت شهروندان را در حساب سیاسی خود دارد، اما هیچکس به آن «چک سفید امضاء» نداده است و ملت و رهبری دوشادوش یکدیگر کفه نظارت و حمایت را تنظیم میکنند. ایننظامسازی متکی بر نوعی جامعهشناسی سیاسی است کهمیتواند شکاف میان «دولت و ملت» را - به مثابه یکی از بحرانهای جدی در جهان معاصر- کاهش دهد: هم جامعه را به تعامل با کارگزاران خود فرامیخواند و هم به دولت اجازه حذفهیچ گروه اجتماعیای را نمیدهد، چون تحقیر منتقدان و مخالفان را «خلاف تدبیر و حکمت» میداند. در این معادله است که همکاریهای گسترده ملت و دولت شکل میگیرد، سازگاری با دولت قانونی پدید میآید و همبستگی اجتماعی گسترش مییابد.
٢- تاملات الهی و نظامسازی اجتماعی
در فرآیند تازه اجتهاد سیاسی، بعد معرفتیِ «هندسه نظام اسلامی» نیز در دایره تاملات رهبری قرار گرفت و الهیات عقلی و الهیات نقلی اسلام به هم آمیختند تا تصویر کاملتری از نسخه حکومتی انقلاب و اسلام اجتماعی شکل بگیرد. در تفکر رایج علوم انسانی، سه موج را بهعنوان امواج نظامساز فرض میکنند که غرب از سیستمسازی ساده به سیستمسازی پیشرفته رسید: انقلاب کشاورزی، انقلاب صنعتی و انقلاب فراصنعتیِ ارتباطات، اما رهبری در نظریه علمی خود مبنا را بر معرفتشناسی دینی میگذارند و از نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر بهعنوان چهار رکن نظامساز میان مسلمانان نام میبرند: «این اتّصال همه دلها به یک مرکز واحد در نماز، یکمساله اجتماعی و نظامساز و شکل دهنده هندسه نظام اسلامیاست... ترجمان اجتماعی و نظامساز زکات این است که انسان برخوردار از مال دنیوی، خود رامتعهدّ میداند، مدیون میداند،طلبکار نمیداند، خود را بدهکار جامعه اسلامی میداند... امربه معروف و نهی از منکر زیربنای همه حرکات اجتماعی اسلاماست و بزرگترین معروفها در درجه اولّ عبارت است از ایجاد وحفظ نظام اسلامی.» این نظامسازی قرآنی، برخلاف شیوههای رایج مهندسی قدرت در جهان، برپایه چهار آموزهای است که نه تنها دولت و ملت، بلکه دنیا و آخرت، ملک و ملکوت و ماده و معنا را به یکدیگر پیوند میزند و «جامعه مدنی دینی» را سامانمیبخشد؛ جامعهای که در آن «اسلام با هر منشأ اجتماعیافراد و با هر سلیقه اجتماعی، از همه ما انسجام، همافزایی وکمک به یکدیگر را میخواهد.»
٣- اجتهاد در عصر زوال نظریهپردازی
بدینترتیب، فلسفه مردمسالاری دینی در فرآیند یک اجتهاد پویا و براساس مقتضیات زمان و مکان در حال افزایش تراز جمهوری اسلامی است: هم به مسائل سیاسی روز نظر میکند و به رابطه «دولت و ملت» میاندیشد تا آن را از بحرانهای محتمل نجات دهد؛ هم رهیافتهای معرفتشناختی و نظامساز خود را به شهروندان ارائه میکند تا با گذر از ناسیونالیسم افراطی، لیبرالیسم غربی و چپگرایی کمونیستی، نسخه حکومتی خود را کامل سازد؛ هم از اسلام ناب و دین اجتماعیِ تمدنسازی سخن میگوید که مرزبندی روشنی با انواع فرقِ منحرف از ذات حق (مانند تشیع انگلیسی و مدرنیته داعشی)دارد.
با این همه، به نظر میرسد هر چقدر که مغز حاکمیت کار میکند، مغز نظریهپردازان و زمامداران ما از کار افتاده است و در وضعی بغرنج به سر میبریم. در شرایطی که اجتهاد شیعی بیش از هر دوره تاریخی عقلانیت و جامعیت خود را بالفعل میکند، روشنفکران و متفکران علوم انسانی از جامعه ایرانی و انقلاب اسلامی عقب افتادهاند و امروز بیش از هر زمان دیگری بحران تئوریپردازی آنان را تهدید میکند. مردم از نخبگان توقع دارند که برای کاربردی ساختنِ اسلام ناب شیعی، تولید علم را جدی بگیرند، علوم انسانی اسلامی را سامان دهند و «دانش»را تبدیل به «قدرت» کنند، اما علیرغم رکود دانشگاه و رخوت متفکران، اجتهاد سیاسی و فلسفه انقلاب از رمق نیفتاده است و آهنگ شتابان نظامسازی آن ادامه دارد.