به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از تسنیم، آنچه که مشخص است پس از جنگ دوم جهانی، آمریکا به عنوان اصلیترین قدرت بینالمللی مطرح شد. درواقع ایالت متحده در این جنگ سیاستهایی را اتخاذ کرد تا روند جنگ تنها به نفع خودش پیش برود. در این بین این کشور حتی از بدعهدی و پیمانشکنی نسبت به متحد همیشگیاش نیز کوتاهی نکرد. آمریکا گرچه بعدها به عنوان ناجی متفقین در جنگ جهانی دوم شناخته شد اما باید توجه داشت که این کشور در ورود به جریان جنگ آنقدر کوتاهی کرد تا انگلیس در ساحل نورماندی تلفات و صدمات جبرانناپذیری متحمل شود.
میتوان گفت که با پایان جنگ جهانی دوم، بریتانیا افول کرده و قدرت جدیدی به نام ایالت متحده آمریکا در عرصه جهانی ظهور کرد. در پایان جنگ، آمریکا که با فریب انگلیس و متحدانش از جنگ صدمهای ندیده بود در حدود نیمی از تولید ناخالص کل دنیا را در اختیار گرفت. این درحالی بود که بریتانیا با فرسایش نیروهای انسانی و مالی در جنگ، بخش اعظم اقتصاد خود را در زوال میدید. با چنین شرایطی آمریکا قادر شد تا با ایجاد سازمانهای بینالمللی و تنظیم برخی معاهدات همچون پیمان ناتو، جهان را تحت سیطره خود در آورده و مهمتر از همه اینکه بریتانیا را از صفحه سیاست بینالمللی به انزوا براند. این نوشتار به دنبال آن است تا با ارائه شواهد تاریخی نشان دهد که آمریکا حتی نسبت به متحد اصلی خود نیز بدعهدی کرد.
1- پیمانشکنی آمریکا در جنگ جهانی دوم
با پایان یافتن جنگ دوم جهانی، بسیاری از معادلات پیشین جهانی نیز پایان یافت. در صحنه جهانی، ایالت متحده آمریکا که کمترین آسیب را در جنگ دیده بود، ناجی متفقین شناخته شد و به عنوان قدرتی نو ظهور کرد. از این پس، سیاستهای آمریکا عرصه را بر بریتانیا تنگ کرد. در واکنش به چنین شرایطی، انگلستان تلاش کرد تا با اتخاذ یک رابطه ویژه با آمریکا، مانع از افول سیاسی و اقتصادی خود شود. آمریکا نیز با فرصتطلبی، با استفاده از این شرایط ویژه، تلاش کرد تا انگلستان را به پایگاهی برای خود بدل کند.[1] در این بین ایالت متحده از هرگونه بدعهدی و پیمان شکنی برای رسیدن به این مهم سود برد.
در طول تاریخ موارد متعددی از پیمان شکنی آمریکا علیه بریتانیا که تا سالیان دراز متحد اصلی ایالت متحده در صحنه سیاست بینالمللی بود دیده میشود. مورد اول از این بدعهدیها را میتوان در جریان جنگ جهانی دوم مشاهده کرد. در ماجرای فتح نورماندی، انگلستان از آمریکا خواست تا سریعا وارد عمل شده و با اعزام نیرو و تسلیحات نظامی، بریتانیا را در فتح نورماندی یاری کند. مشخص بود که فتح نورماندی میتوانست بزرگترین ضربه را به آلمان زده و روند پیروزی متفقین را سرعت بخشد. اما آمریکا علیرغم درخواست انگلستان، در ورود به جنگ تعلل کرد تا جایی که انگلستان در ساحل نورماندی بسیاری از نیروهای خود را از دست داد. آنگاه آمریکا وارد جریان شده و نقش فاتحان را بازی کرد.
2- جلوگیری آمریکا از استفاده انگلیس از انرژی اتمی
گرچه این دو کشور در جنگ دوم جهانی با یکدیگر همکاری کرده بودند اما چندی بعد برای جلوگیری از قدرتگیری بریتانیا، در سال 1946 واشنگتن قانون انرژی اتمی را به تصویب رسانید و به دنبال آن با فراموش کردن کمک دانشمندان انگلیسی به پروژه منهتن (پروژهای که با همکاری آمریکا و انگلستان به ساخت بمب اتم انجامید و در جنگ جهانی دوم از آن استفاده شد) تمامی همکاریهای خود در زمینه انرژی اتمی با این کشور را خاتمه داد. علی رغم این، در دوران جنگ سرد نیز آمریکا در مقابل شوروی از انگلستان کمک گرفت تا با کمک این کشور از نفوذ کمونیسم جلوگیری کند.
3- پیمان شکنی آمریکا در بحران سوئز
نمونه دیگر پیمانشکنی آمریکا به انگلستان در ماجرای بحران سوئز رخ داد. در این جریان آمریکا به خوبی دریافته بود که در اختیار گرفتن کانال سوئز از سوی انگلستان مساوی با گسترش نفوذ این کشور در منطقه خواهد بود. لذا با ورود سریع به جریان جنگ در سال 1956 میلادی، فشار سیاسی و مالی به انگلیس وارد آورد تا آتش بس سازمان ملل را در تاریخ 6 نوامبر بپذیرد. بدین ترتیب نیروهای انگلیس ناچار شدند تا در ماه دسامبر همان سال مصر را ترک گویند.
4- تهاجم به یکی از مستعمرههای انگلیس
در سال 1983 میلادی آمریکا در تهاجم به کشور کوچک گرانادا که در آن زمان تحت سیطره بریتانیا بود، یک بار دیگر خیانت خود نسبت به انگلستان را نشان داد. این حمله که نقض فاحش قوانین بینالمللی و تجاوز به استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی یک کشور به شمار آمد نمونه دیگری از خیانت آمریکا به متحد همیشگیاش بود. زیرا انگلستان در گرانادا صاحب نفع بود. در واقع این منطقه به عنوان مستعمره بریتانیا به شمار میآمد.
5- فعالیت سرویس جاسوسی آمریکا در انگلیس
بدین ترتیب آمریکا کمکم دست بالا را در روابط میان دو کشور در اختیار گرفته و درحالی که ادعای دوستی با انگلستان داشت شبکههای پیچیده جاسوسی خود را در این کشور فعال کرد. البته گفتنی است که این اقدامات آمریکا، واکنشهایی را در محافل سیاسی انگلستان نیز در پی داشته است. به طوری که موجبات پیدایش و شکلگیری گروههای بدبین به سیاست آمریکا در این کشور شده است.[2]
6- فریب انگلیس توسط آمریکا در کودتای 28 مرداد
علاوه بر مواردی که گفته شد، شواهد تاریخی دیگری نیز از بدعهدی آمریکا نسبت به انگلستان در طول تاریخ دیده میشود. در همین رابطه آنچه میتواند برای ما ملموستر باشد به کودتای 28 مرداد 1332 بر میگردد. در این کودتا دولت مصدق با همکاری سیا و انتلیجنت سرویس سقوط کرد. با سقوط دولت مصدق و بازگشت شاه به کشور، به نظر میرسید که انگلستان و آمریکا به تقسیم منافع در ایران خواهند پرداخت اما ایالت متحده آنچنان که پیش از این نیز بارها نشان داده بود به سرعت انگلستان را از صحنه خارج کرده و بیشترین سهم از کنسرسیوم نفت را به خود اختصاص داد.[3] بدین ترتیب بار دیگر انگلستان را که متحد اصلیاش در جریان کودتا به حساب میآمد فریب داد. از این تاریخ به بعد، آمریکا به قدرت برتر در ایران بدل شد. در حالی که پیش از کودتای 28 مرداد 1332 این انگلستان بود که حرف اول را در ایران میزد.
بدعهدی آمریکا نسبت به انگلستان و سست شدن روابط میان دو کشور
امروزه نیز روابط آمریکا و انگلستان همچنان ناپایدار است. براساس شواهد تاریخی، آمریکا هر جا توانسته نسبت به انگلستان بدعهدی کرده است. در تائید این سخنان میتوان به سندی که به تازگی کشف و منتشر شده است اشاره کرد. چنانچه این سند نشان میدهد، واشنگتن عقیده دارد که رابطه ویژه میان انگلیس و آمریکا به پایان راه خود رسیده است و این رابطه دیگر برای آمریکا کارایی ندارد. این موضوع خود به بدعهدی آمریکا نسبت به انگلستان دامن میزند.
در این سند خطاب به اعضای کنگره آمریکا آمده است: «ممکن است انگلستان دیگر در تمامی مسائل و موضوعات بهعنوان اولویت آمریکا مدنظر قرار نگیرد.» در این سند که تاریخ آن به آوریل 2015 میلادی بازمیگردد همچنین آمده است: «در حالی که آمریکا و انگلیس همچنان به عنوان شرکای اقتصادی یکدیگر باقی میمانند، اما رابطه ویژه با این کشور نیازمند بازنگری است زیرا مناسبات ژئوپلتیک در حال تغییر کردن است.»[4]
حتی خود آمریکاییهایی نیز به بدعهدی و پیمان شکنی دولتشان واقف بوده و به آن اذعان دارند. به عنوان مثال در مذاکرات هستهای اخیر ایران و 1+5 «رادنی مارتین»، مفسر معروف آمرکایی با یادآوری رفتار تاریخی آمریکاییها در مذاکرات مهم در سطوح بالای بینالمللی، مذاکره با آمریکا را بسیار خطرناک عنوان کرده و معتقد است که مذاکره کنندگان آمریکایی هیچگاه با نیت خوب در مذاکرات حاضر نمیشوند.[5]
بر همین اساس و برطبق شواهد موجود میتوان گفت که آمریکا با بدعهدی حتی نسبت به متحدان نزدیک خود، به نماد پیمان شکنی در جهان تبدیل شده است.
این کشور حتی نسبت به متحدانش نیز همواره توطئه میکند. آنچنان که در کتاب «خطا و خیانت در لبنان» آمده است آمریکا به دوستان نزدیک خود نیز با دید نوکر و دست نشانده مینگرد و همواره به دنبال استفاده ابزاری از آنان بوده و هیچ ابایی از بدعهدی نسبت به آنها ندارد.[6]
تاریخ نشان داده است که آمریکا گرچه بارها با انگلستان بر سر مسائل مختلف متحد میشد اما بلافاصله پس از اینکه به نتیجه مطلوب خود میرسید پیمان شکنی کرده و خیانت میکرد. درواقع میتوان گفت که سیاست این کشور بر پایه زیادهخواهی بنا شده است لذا از این نوع رویه نباید انتظار وفای به عهد داشت.
پی نوشت:
- رابین رمزی، «چگونه انگلیس نوکر آمریکا شد؟!»،تهران: فصلنامه سیاحت غرب، شماره 60، تیرماه 1387، ص 63.
- سید مهدی حسینی متین، «چشم انداز روابط ویژه آمریکا و بریتانیا: از اتحاد شانه به شانه تا بازیگران مستقل»، تهران: فصلنامه سیاست خارجی، سال 24، شماره 1، بهار 1389، 61 و 62.
- غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد 1332، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ چهارم، 1378، ص 107.
- «دوران «روابط ویژه» آمریکا و انگلیس به آخر رسید»، روزنامه جام جم، شماره 4232، 24/1/94، ص 6 .
- مفسر آمریکایی: مذاکره با آمریکا خطرناک است، خبرگزاری فارس، 21/4/1394.
- جورج بال، خطا و خیانت در لبنان، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1366، ص 142.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی