خبرهای داغ:

ولایت فقیه(درس اول)

چنانچه فردی اشکال تاریخی دارد باید به وی جواب تاریخی داد، اگر اشکال تفسیری دارد باید به این شخص پاسخ تفسیری داده شود و اگر کسی اشکال کلامی دارد پاسخ کلامی باید به او داده شود و...
کد خبر: ۸۵۵۸۲۱۹
|
۳۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۵

بسمه تعالی

 

در هر موضوعی از جمله در باب حکومت دینی و بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی در عصر غیبت، یا هر موضوع دیگری، پرسش‌ها حتما باید طبقه‌بندی شوند. به هر موضوعی ممکن است گاهی از منظر معرفت‌شناختی اشکال شود گاهی از منظر فلسفی اشکال شود گاهی از موضع کلامی بحث شود گاهی حقوقی و....، اگر طبقه‌بندی موضوعات مورد بحث مشخص باشد و روشن باشد که موضوع سوال مورد نظر در کدام دسته از مبانی و مفروضات قرار می‌گیرد، بنابراین پاسخ ارائه شده نیز متناسب با آن موضوع خواهد بود.

 

به طور مثال چنانچه کسی بگوید اساساً دین معنی ندارد و ما به دین دسترسی نداریم، این فرد طبیعتاً مخالف حکومت دینی است، همچنین چنانچه فردی دیگر این گونه بیان کند که دین را قبول دارد اما اعتقادی به حکومت غیرمعصوم ندارد، این فرد نیز بمانند شخص اول منتقد به حکومت دینی در عصر غیبت می‌باشد اما زوایای دید این دو فرد متفاوت بوده، به فرد اول باید پاسخی در حوزه فلسفه دین داده شود، به شخصی دیگر در حوزه معرفت شناسی، به یکی در حوزه کلامی و فرد دیگر در حوزه فقهی پاسخ داده شود.

 

چنانچه فردی اشکال تاریخی دارد باید به وی جواب تاریخی داد، اگر اشکال تفسیری دارد باید به این شخص پاسخ تفسیری داده شود و اگر کسی اشکال کلامی دارد پاسخ کلامی باید به او داده شود و قس علی هذا.

 

1-3- لزوم اعتقاد به برخی مبانی اوصولی قبل از وارد شدن به بحث ولایت فقیه و حکومت دینی در عصر غیبت:

 

بنابراین وقتی فردی وارد مبحث حکومت دینی در عصر غیبت می‌شود، فرض بر این است که پاسخ تمامی سوالات و ابهامات مربوطه تا قبل از این مبحث را پذیرفته است، یعنی اصل دین و اصل حکومت اسلامی و نسبت این دو را پذیرفته است. خیلی از مواقع در بحث‌ها، مناظرات، مکاتبات، مقاله نویسی‌ها، دعوا‌های حتی سیاسی، حزبی، ژورنالیستی و از این قبیل، نوع سوالات باهم خلط می‌گردد. حال زمانی که شخص وارد بحث از ولایت فقیه و حکومت دینی در عصر غیبت می‌شود در اینجا نباید به اصل مبانی معرفتی یا بحث تفسیر دین و فلسفه آن اشکال کند هرچند این مباحث خوب و مهم و ضروری می‌باشند اما نباید این مباحث در این بخش مطرح گردند. و از قبل باید مورد بحث قرار می‌گرفتند.

 

وقتی وارد بحث اشکالات ولایت فقیه شدید اشکال از موضع شیعی است و فقهی.

 

می‌گویند که، هم فقها، هم قبل از فقها، بعضی از ائمه، به خصوص از زمان امام سجاد(ع) به بعد، حتی با اینکه امکان تشکیل حکومت هم بوده، (با این وجود) حکومت تشکیل نداده‌اند.

 

این غلط است. این طور نیست. امکان تشکیل حکومت نبوده است. همین امام صادق(ع) که شما می‌فرمایید که در بهترین موقعیت امام صادق(ع) بوده‌اند. چون دوره‌ی سقوط بنی امیه و شروع بنی عباس است. و دوره‌ی انتقال قدرت است. مناسب‌ترین دوره، دوره‌ی امام صادق(ع) است. اما صحابی ایشان نقل می‌کند که ما داشتیم با امام صادق راه می‌رفتیم از امام پرسیدیم که شما چرا قیام نمی‌کنید؟ امام فرمودند اگر من به تعداد این بزها آدم داشتم،  قیام را شروع می‌کردم.

 

امام در وصیت نامه‌ی خود می‌فرمایند که من شهادت می‌دهم، ملت ایران در این زمان، از ملّت حجاز در عهد رسول الله و از ملّت عراق در زمان امیرالمومنین(ع) باوفاترند. واقعاً این طور بودند. که تازه همه‌ی ملت ما که نبوده‌اند. اینکه همیشه گفته می‌شود "ملت شریف ایران"، یک اقلیتی از ملت شریف ایران بودند. بقیه وقتی اوضاع درست می‌شد، به صحنه می‌آمدند، ملت شریف! همیشه نگاه می‌کند که ببیند اوضاع چه‌طور است، اگر خطرناک است، فاصله می‌گیرد، وقتی می‌بیند خطر تمام شد و یک عده‌ای شهید شدند، ولی اوضاع به نفعشان است، آن موقع، تمام ملت شریف به صحنه می‌آیند. زمان صدر اسلام هم همین‌طور بوده، زمان ائمه نیز همین طور بوده است.

 

زمان امام صادق، همان اقلیتی که باید در صحنه فداکاری می‌کردند، به قدر کافی نبودند. قیام‌گران عباسی، به اصطلاح علوی و اهل‌بیتی نامه فرستاند، نامه را به امام صادق(ع) دادند، و امام نامه را روی شمع گرفتند و سوزاندند. و فرمودند که دروغ است، بازی است. به عموی ایشان هم نامه نوشتند و عموی امام صادق(ع) به امام گفتند این‌ها که آمده‌اند واقعاً با اهل بیت بیعت کنند. امام صادق(ع) گفتند بیایید اینجا تا حضوری به شما بگویم. عموی ایشان به محضر امام آمدند و امام فرمودند که چه نامه‌ای به شما نوشته‌اند؟ نامه را نشان دادند. امام فرمودند که عین این نامه را به من هم نوشته‌اند، عین همین نامه را به ده نفر دیگر هم نوشته‌اند. بنی عباس انقلاب را دزدیدند، مصادره کردند، افکار عمومی آماده نبود. همین امام صادق که شما می‌فرمائید عیناً یک همچین تعبیری دارند. فرمودند دوره، دوره‌ی ما نیست. یک انتقال قدرت دارد از یک رژیم دیکتاتور به رژیم دیکتاتور دیگری، صورت می‌گیرد، منتها این رژیم دوم شعارهایش یک مقداری به ما شبیه‌تر است. سوء استفاده کردند. درصورتی که، کاری که بعداً بنی عباس با ما کردند حتی از بنی امیه، بدتر هم بوده است.

 

بنابراین این طور نیست که نقل کردید. ما حتی یک مورد نمی‌بینیم که واقعاً امکان تشکیل حکومت اسلامی در زمان اهل بیت باشد و آن‌ها امتناع کرده باشند و گفته باشند که حالا حکومت تشکیل نمی‌دهیم، بیائیم کارهای فرهنگی بکنیم. اولاً که وقتی حکومت دست دشمن شما است اصلاً نمی‌توان کار فرهنگی انجام داد. اصلاً یکی از استدلال‌های امام خمینی خطاب به آن دسته از آقایان این بود که شما می‌گویید ما با سیاست کار نداشته باشیم، خب سیاست با شما کار دارد. زمان رضاخان که رضاخان به سراغ شما آمد. رضاخان آمد گفت زن‌هایتان باید بی‌حجاب باشند و روحانیونتان نیز باید عمامه را کنار بگذارند. پس اگر شما با سیاست کار نداشته باشید سیاست با شما کار دارد. ضمن اینکه مگر دین فقط نماز و روزه و حجاب است؟ که شما بگوئید بگذارید ما کار مذهبی خودمان را بکنیم، حکومت مال شما باشد. که معنای سکولاریسم همین است. یک بخشی از دین این است که آدم فاسد جاهل و ظالم حق حکومت کردن ندارد. "و تو جاهل و فاسق هستی". کل این حاکمیت‌ها در جهان اسلام همه‌ی این‌ها همین‌اند. همه جاهل، ظالم، فاسق و وابسته‌اند. در میان این‌ها شما آدمِ عادلِ عالمِ زاهدِ مردمی نمی‌بینید.

 

اگر چنین کسی پیدا شد در آن هنگام فقیه وظیفه ندارد که بگوید شما بروید کنار، من می‌خواهم بیایم خودم شهرداری کنم! می‌خواهم خیابان‌ها را تمیز کنم! من به عنوان آخوند، باید بیایم انرژی اتمی درست کنم! کسی به این معنا اصلاً نگفته است. هیچ کسی نگفته است مباشرت فقیه، به این معنا که تو آزمایشگاه‌ها فقیه باشد تو فرودگاه فقیه باشد و فقها جای همه بنشینند و همه بروند کنار، فقها می‌خواهند همه‌ی مملکت را اداره کنند!. مگر معنای ولایت فقیه این است؟ و متاسفانه برخی چنین حرف‌هایی را بیان کردند و گفتند که ولایت فقیه یعنی چه؟ یعنی مثلاً تو آزمایشگاه و فرودگاه و کارخانه و.... باید فقها باشند؟ نه این طور نیست. یا وقتی کسی می‌گوید مدیریت فقهی در برابر مدیریت علمی، اینها همه مغالطه است.

 

 

 

بررسی مواضع علمای شیعه در مورد ولایت فقیه:

 

خب این موضوع به سطح دیگری از بحث برمی‌گردد. هم اکنون ما داریم راجع به اینکه آیا بین فقهای بزرگ شیعه، مثل مرحوم آخوند خراسانی و... کسانی هستند که مخالف تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت باشند؟ ما هم اکنون داریم راجع به این موضوع بحث می‌کنیم.

 

ضمن اینکه اگر فرضاً اثبات شد، فرض کنیم اثبات شد که ما مجتهد بزرگ درجه اول شیعه‌ای داریم، که اصلاً گفته است تشکیل حکومت در عصر غیبت حرام است. چنین فقیهی را ما نداریم، و اگر هم چنین چیزی گفته باشد اشکالی ندارد. یک مجتهدی یک چیزی گفته است. انقلاب اسلامی بر اساس نظریه‌ی مجتهد خاصی، بنا نشده است. انقلاب اسلامی بر مبنای نظریه‌ی عامِ غالبِ همه‌ی فقهای شیعه، و به طور خاص‌ در این عصر، بر اساس اجتهاد و دیدگاه امام تشکیل شده است. (اگر یک مجتهد چنین چیزی را گفت) اشکالی ندارد مگر همه مسائل باید اجماعی باشد. یعنی منظور این است که حتی اگر ثابت شد که مجتهدی بیان کرده باشد که تشکیل حکومت در عصر غیبت حرام است برای ما هیچ مشکلی را ایجاد نمی‌کند. ضمن اینکه حال می‌خواهیم عرض کنیم هیچ مجتهدی چنین چیزی را نگفته است.

 

 دوستان به جلساتی که عرض کردم قبلاً بود مراجعه کنند و کتابهایی که معرفی کرده‌ام را مطالعه کنند، که چگونه علمای درجه اول شیعه از قرن سه و چهار هجری، که حوزه رسماً در کربلا و نجف و...تشکیل شده است، تا امروز، این نظر، نظر غالب فقهای شیعه است. یعنی ولایتِ انتصابیِ عامِ الهیِ شرعی، مخصوص به فقها در عصر غیبت است. اما اینکه مخصوص به کدام فقیه خاص است و اینکه آیا مخصوص همه‌ی فقها است؟ قبلاً در بحث ولایت معصوم توضیح داده‌ام، چون برخی از اشکالاتی که به ولایت فقیه در عصر غیبت وارد می‌شود، اگر وارد باشد، به ولایت معصوم هم وارد است. و ما این بحث را درجلسات قبل توضیح دادیم که چرا وارد نیست. مباحث انتخاب، انتصاب، زور، رای ملت، مشروعیت و ... این موضوعات را بحث کردیم. آنها اگر در مورد امام(ع) اثبات شد به طریق اولی در مورد ولایت فقیه در عصر غیبت هم صدق می‌کند و جواب است.

 

منتها هم اکنون می‌خواهیم جواب کسانی را بدهیم که می‌گویند ما ولایت خدا و پیغمبر و حتی امام را قبول داریم اما ولایت فقیه را قبول نداریم. ما الآن داریم راجع به این موضوع بحث کنیم. در واقع راجع به اشکالات درون فقهی صحبت می‌کنیم. این را هم که می‌گویند در قرن سیزدهم یک ملا احمد نراقی بوده که حرفی را مطرح کرده است مطلقاً چنین چیزی نیست عباراتشان را نقل کردند و من بخشی از آن را در آن جلسات نقد کردم که دوستان می‌توانند مراجعه کنند و بررسی کنند و به منابع رجوع کنند.

 

از مرحوم کاشف الغطاء، مرحوم میرزای قمی، مرحوم سید محمد باقر شفتی، مرحوم ملا علی کنی و همین‌طور همه‌ی این‌ها، یکی یکی عباراتشان آمده است، تا اینکه می‌رسیم به مرحوم شیخ انصاری و آخوند خراسانی. و اینکه به طور مثال میرزای شیرازی چه گفته است مرحوم صاحب جواهر چه گفته است، که امروز کسی را در حوزه‌ی ما مجتهد نمی‌دانند، مگر اینکه بتواند چند صفحه از جواهر را بخواند و توضیح دهد.همین امتحانی را که برای خبرگان می‌گیرند، امتحانشان به این صورت است که دو سه صفحه از جواهر را باز کرده و می‌گویند این دو سه صفحه را بخوانید و توضیح دهید که چه چیزی در آن مطرح شده است. تعبیر مرحوم صاحب جواهر این است، که اصلاً کسی که ولایت فقیه را در عصر غیبت قبول ندارد، این شخص از بدیهیات اسلام بیگانه است. این شخص الفبای مذهب را درست نمی‌شناسد. پس بقیه تکلیفشان روشن است.

 

 

 

بررسی دیدگاه شیخ انصاری در مورد ولایت فقیه:

 

و اما راجع به مرحوم شیخ انصاری و مرحوم آخوند خراسانی برخی از عبارات ایشان را نقل می‌کنیم. شیخ انصاری دو جمله را بیان نموده‌اند که برخی به همین دو تا جمله اشکال کرده‌اند و خواسته‌اند تا از این دو جمله، آن نتایج عجیب را بگیرند و به بسیاری از بحث‌هایی که مرحوم شیخ انصاری داشته‌اند توجهی نداشته‌اند. ایشان تعبیری دارند که بحث ولایت عامه فقیه را در آن مطرح می‌کنند و در آنجا می‌گویند که مسئله باید بحث شود و خالی از اشکال نیست. و نیز بلافاصله می‌گویند که "و ان کان الحکم به مشهوراً" یا "مشهوریاً" و شهرت دارد، حتی ایشان می‌گوید که "من که الآن می‌خواهم راجع به ولایت عامه فقیه در عصر غیبت چند سوال را طرح کنم، با این حال این دیدگاه، دیدگاه مشهور تمام فقهای شیعه است". یعنی ایشان خودشان کاملاً تصریح می‌کنند که این(یعنی ولایت فقیه در عصر غیبت) نظر مشهور شیعه است (با این وجود) می‌خواهند راجع به این موضوع سوالاتی را مطرح کنند.

 

 

 

ولایت افتاء از نظر شیخ انصاری :

 

ایشان سه تا ولایت را ذکر می‌کنند. و بنده جایی عرض کردم که اگر این سه ولایت به زبان امروزی ترجمه شود، همین حاکمیت می‌شود. ایشان نقل می‌کنند که در مورد هیچ بحثی نیست. اجماع است و نه خود ایشان و نه هیچ فقیه شیعه در مورد این دو ولایت نمی‌تواند مخالفت کند. یکی از این دو ولایت، ولایت افتاء است. ولایت افتاء یعنی چه؟ یعنی فقیه، مجتهد شیعه فتوا می‌دهد، حکم دین را بیان می‌کند، وقتی می‌گویند ولایت افتاء، معنی‌اش این نیست که فقیه آزادی بیان دارد. چون آزادی بیان اصلی است که همه دارند. وقتی به فقیه می‌گویند که ولایت افتاء دارید، یعنی اطاعت تو واجب است. چون ولایت بدون ولایت‌پذیری معنا ندارد. به طور مثال وقتی به کسی می‌گویند که شما مدیر این جلسه هستید و بر این جلسه ولایت دارید، این به این معنا نیست که شما مدیر جلسه هستید اما مدیریت شما فقط استطلاعی است، یعنی نظارت می‌کنی و مطلع می‌شوید که چه کسانی تخلف می‌کنند و چه کسانی تخلف نمی‌کنند وگرنه بیشتر از این چیزی نیست.

 

اصلاً ولایت افتاء در احکام خصوصی و احکام فردی به چه صورت است؟ آیا اطاعت واجب است یا نیست؟ یعنی وقتی به طور مثال مجتهدی می‌گوید که نماز صبح به این صورت است و دو رکعت است، باید این طور باشد و این طور نباشد، و وقتی می‌گوئید ولایت افتاء دارید در مسائل شرعی فردی، معنی این ولایت چیست؟ به این معنا است که بنده به عنوان فرد متشرع، شرعاً حق تخلف ندارم و به این صورت که مجتهد می‌گوید باید نماز بخوانم.

 

بنابراین اگر ولایت افتاء در حکم شرعی فردی به این معنا است، در حکم شرعی جمعی به چه صورت است؟ یا باید بگویید که ما فقط احکام فردی داریم، احکام شریعت فقط احکام فردی و عبادی است و در آنجا فقیه ولایت افتاء دارد، خب این دروغ است هزاران روایت، آیات قرآن، سیره‌ی پیامبر و اهل بیت، این همه احکام سیاسی اجتماعی حکومتی داریم، پس قضیه اینها چیست؟ ولایت افتاء در احکام عمومی و اجتماعی هم هست. به این دلیل که بیشتر از همه خودِ مرحوم شیخ انصاری و همچنین خودِ آخوند خراسانی، و به خصوص که آخوند خراسانی در وسط معرکه‌ است، حال عرض خواهم کرد که خودِ آخوند در سیره‌ی عملیش عملاً اعمال ولایت کرده‌اند، آخوند خراسانی حکم به جهاد داده‌اند، یعنی گفته‌اند وظیفه دارید با روس‌ها و انگلیسی‌ها ببجنگید کشته شوید و بکشید. دیگر ولایت از این بالاتر چیست که دارید حکم به جان مردم می‌دهید. ایشان ولایت اقتصادی را اعمال کرده است. حکم جهاد اقتصادی داده‌اند. گفته‌اند مصرف کالاهای انگلیسی، روسی حرام است. کالای داخلی باید مصرف شود. ولایت همین است و چیز دیگری نیست که مثلا کار خاصی باید انجام دهید که ولایت باشد. ولایت همین است دیگر! امام هم که می‌گفتند ما ولایت را قبول داریم همین ولایت را می‌گفتند چیز دیگری نگفته‌اند. امام هم که ولایت مطلقه فقیه را بیان نموده‌اند، همین ولایت را گفته‌اند و نه بیشتر. به طور مثال عراق حمله کرده است ایشان گفتند که دفاع واجب است. یا جای دیگری اتفاقی افتاده و گفتند مثلا این کارحرام است. همین است دیگر! بنابراین شیخ انصاری وهمه‌ی علما و فقهای شیعه ولایت افتاء را مطرح می‌کنند، این موضوع غیر قابل بحث می‌باشد. و هر کس که شیعه است، ولایت افتاء مجتهد شیعه را قبول دارد. و این ضروریِ تشیع است. جزء ضروریات دین و مذهب است.

 

حال در اینجا اگر بحث ولایت افتاء قطعی شد، افتاء، یعنی فتوا، حق فتوا دادن و دیگران باید خود را ملزم به این فتوا بدانند. آن وقت می‌گوییم که این ولایت، در احکام اجتماعی، در امر به معروف، نهی از منکر، حفظ استقلال کشور، عزت کشور، آیا این‌ها احکام اسلام هست یا نیست؟ احکامی از قبیل عدالت اجتماعی اقتصادی، حرمت گران فروشی، تسهیل مشکلات مردم و از این قبیل، آیا این موارد از احکام شرع هست یا نیست؟ اگر هست بنابراین فقیه در این موارد می‌تواند فتوا بدهد. بنابراین فقیه حق افتاء سیاسی، افتاء‌ اقتصادی، افتاء‌ اجتماعی مدنی، افتاء‌ در روابط بین الملل دارد، چنانچه در احکام عبادیِ فردی مثل نماز و روزه و غسل و ... ولایت افتاء‌ دارد.

 

خب حالا اگر حق افتاء‌ را برای فقیه قطعی و ضروری دانستید که مرحوم شیخ انصاری و مرحوم آخوند خراسانی نیز ضروری می‌دانند، اسم امروزی ولایت افتاء در مسائل اجتماعی چیست؟ اسم امروزی آن قوه‌ی مقننه، قانون‌گذار، است. افتاء، فتوی، قانون شرعی است،

 

در ولایت افتاء و ولایت دوم هم که عرض خواهم کرد ولایت قضا است که می‌شود قوه‌ی قضاییه، در این دو ولایت، شیخ انصاری و مرحوم آخوند خراسانی، این دو بزرگوار، که از میان این همه فقها گشته‌اند و این دو نفر را پیدا کردند!، ولایت افتاء و ولایت قضا را حق مسلم فقیه می‌دانند، دایره‌اش را هم محدود نمی‌کنند و می‌گویند دایره‌اش، دایره‌ی شریعت است. هر جا که شریعت حکم دارد و فقیه می‌تواند فتوی بدهد، در آنجا ولایت افتاء دارد.

 

 

 

پرسش:

 

آیا فقیه در همه‌ی مسائل تخصص دارد؟ نه! (این‌طور نیست)، دقت کنید که فقیه از چه منظری وارد مسائل مختلف می‌شود. فقه چیست؟ فقه بیان نظام حق و تکلیف انسان‌هاست. یعنی شما در چه عرصه‌ای، چه حقوقی دارید، چه وظایفی دارید‌، چه حقوقی ندارید. این می‌شود فقه. می‌شود احکام شریعت.

 

 حالا شما می‌گوئید سیاسی، وقتی فقیه وارد سیاست می‌شود از همین منظر وارد می‌شود. اگر منظور شما موضوع شناسی است موضوع باید به‌طور صحیح برای فقیه تقریر شود. یا اگر خودش یک فقیه سیاسی است مثل امام، مثل رهبری، اینها کسانی هستند که چهل سال در صحنه سیاست هستند، کارشناس سیاست هستند و در عین حال مشورت هم می‌کنند و باید هم با کارشناسان مشورت کنند، موضوع که برای فقیه روشن شود، آن وقت حتماً در آن موضوع از منظر فقه، وارد می‌شود.

 

به طور مثال می‌گوید اگر الآن عرضه به این صورت باشد، تقاضا به این صورت باشد، واردات این طور باشد، تورم این طور باشد، چه اتفاقی در بیرون می‌افتد. مثلاً ممکن است ربا تقویت شود، ممکن است وابستگی بیشتر شود، ممکن است... بنابراین اگر موضوع مسلم شد، می‌خواهد این موضوع، سیاسی باشد، می‌خواهد اقتصادی باشد، می‌خواهد خانوادگی باشد، هر چه که باشد، وقتی موضوع روشن شد، فقیه حکمش را بیان می‌کند. چه بهتر که فقیه خودش موضوع‌شناس هم باشد. و بعضی از فقها موضوع شناس هستند. ولی شما می‌فرمائید که آیا فقیه همه‌ی موضوعات را می‌‌شناسد؟ نه خیر. بعضی از فقها نمی‌دانند. بعضی از فقها اصلاً موضوع شناس نیستند. احکام را می‌دانند ولی نمی‌دانند این حکم مال کجاست. واقعیت‌های بیرون را درست نمی‌شناسند. تخصص ندارند. و اتفاقاً امام می‌گفتند که اجتهاد معهود در حوزه برای حکومت کافی نیست، به همین معنا توجه داشته‌اند. که شما ممکن است حکم شناس باشید اما موضوع شناس نیستید و دقیق نمی‌دانید الآن در صحنه سیاست، اقتصاد و ... چه اتفاقی می‌افتد. متوجه نیستید ممکن است موضوع را جور دیگری برای شما ترسیم کنند حکم یک موضوع دیگر را در اینجا بیان کنید. این اشتباه ممکن است رخ دهد.

 

 اما فقیه لازم نیست شیمیدان باشد، فقیه لازم نیست فیزیکدان باشد، فقیه لازم نیست برای فتوا دادن متخصص در همه‌ی فنون باشد. مثلاً راجع به آب کر، راجع به نجاست خون و... یا مثالی که دفعه قبل بیان کردم که برخی گفتند که یک لیوان آب را جلوی یک فقیهی آوردند و پرسیدند شما بگویید این حلال است یا حرام؟ ایشان گفت من نمی‌دانم که این چیست که بگویم حلال است یا حرام است. پرسیدند آیا این مشروب است؟ عرق است؟ مشروب است یا نیست؟ فقیه گفت که من در این قضیه مجتهد نیستم سر کوچه یک اصغر عرق خورداریم او مجتهد است. او عرق شناس است. من چه می‌دانم که این عرق است یا نیست. من به شما می‌گویم اگر این عرق است، این حرام است.

 

 

 

اگر یک فقیهی است مسائل بانک را، مسائل سیاسی را، مسائل نظامی را، مسائل خانوادگی را (می‌شناسد)، یعنی هم اکنون آمارهای اجتماع را دارد و می‌فهمد که در خانواده‌های ما چه خبر است. او می‌داند که آن حکم الآن مال این موضوع نیست. این موضوع دیگری است. موضوع عوض شده است و دارید اشتباه می‌کنید. و اصلاً اختلافی هم که بین بعضی از فقها در مورد مصادیق بیرونی صورت می‌گیرد، همین است. که یک نمونه‌ی آن خود مشروطه است. آخوند خراسانی و شیخ فضل الله نوری یا میرزای نائینی. چرا دو تا موضع می‌گیرند؟ با اینکه دیدگاه‌های فقهیشان کاملاً مثل هم است. در مصداق اشتباه می‌گیرند. که حالا فرصت نمی‌شود. نامه‌هایشان را آوردم که برایتان بخوانم. که چه چیزی به هم می‌گویند. که اصلاً نشان می‌دهد کاملاً مبانی یکی است. اما اینکه الآن بیرون چه اتفاقی دارد می‌افتد، اختلاف شده است.

 

 ولی سوال‌هایی که فرمودند سوالات مهمی است. پس سوال اول این بود که آیا فقها همه موضوع را می‌شناسند نه خیر! برخی می‌شناسند و برخی هم نمی‌شناسند.‌ لذا همه‌ی فقها حق حاکمیت ندارند. لذا برای ولی فقیه، می‌گویند فقیه باید یک خصوصیاتی داشته باشد یکی همین باشد که، واقعیت‌های اجتماعی سیاسی را بشناسد، مدیر باشد، مدبر باشد، اهل مشورت باشد، موضوعات را هم باید بشناسد. نمی‌تواند در یک اتاق بنشیند و بگوید کارشناسان بروید بررسی کنید و سریع برای من بیاورید. خب یک کارشناس یک چیزی می‌گوید و کارشناس دیگر چیز دیگری را می‌گوید و دو تا حکم متضاد از او می‌گیرند. اصلاً ولایت افتاء بدون ولایت و بدون تصرف، یکی از مشکلاتش همین است. اینکه ولایت در حکومت اجرایی نداشته باشید حق هیچگونه نظارت اجتماعی نداشته باشید و فقط فتوی دهید. خب هر کس می‌آید و یک صورت مسئله به شما می‌دهد و شما هم طبق آن صورت مسئله جواب می‌دهید. اما اینکه بالآخره هم اکنون در بیرون چه اتفاقی دارد می‌افتد؟ یعنی ما غیر از فتوی یک چیزی به نام حکم داریم.

 

سوال دوم شما این است که شما ممکن است بگوئید من مقلد یک مرجع هستم و مرجع دیگر چیز دیگری را می‌گوید اتفاقاً همین هم (نشان دهنده‌ی) تفاوت میان فتوی و حکم است. در مسائل، همه‌ی علما و فقها می‌توانند در هر موضوعی فتوا دهند. اما در مقام اجرا، اگر فتوا به حریم خصوصی و جنبه‌های شخصی برمی‌گردد در آنجا هر کسی طبق مرجع خودش عمل می‌کند. اما آنچه که به حقوق اجتماعی و عمومی برمی‌گردد، اگر قرار باشد هر کسی بر طبق یک فتوی عمل کند هرج و مرج می‌شود، و اصلاً اخلال در نظام است که با اولیّات اسلام، عقلاً و نقلاً ناسازگار است. هم روایت در این باب داریم آیات هست و هم عقل واضح است. مثل اینکه یک کسی بگوید مرجع من گفته است می‌توانید مالیات ندهید و شخص دیگر بگوید مجتهد من گفته است که از چراغ قرمز می‌توانید عبور کنید. خب اینکه دیگر هرج و مرج است. و لذا در همین فقه سیاسی شیعه است که، اگر یک فقیهی از بین فقها، حکم کرد (با اینکه) همه فتوی‌های مختلف دارند، فقها حتی اگرخلاف نظرشان باشد در آنجا باید تمکین کنند. البته یک فقیه اگر تضعیف و هرج و مرج نباشد می‌تواند بگوید من نظر فقهی‌ام چیز دیگری است منتها نظر همه قابل اعمال نیست. نظر فقیه حاکم باید اعمال شود. و گرنه هرج و مرج می‌‌شود. این روشن است.

 

ولایت افتاء به چه معناست؟ :

 

خب! پس اولاً مرحوم شیخ انصاری که می‌خواهد در مسئله اشکال کند، اولاً ایشان خودشان تصریح می‌کنند که نظر مشهور فقهای شیعه همین است که فقها ولایت دارند و هیچ بحثی در آن نیست. اما من که می‌خواهم اشکال کنم، ایشان می‌گویند که سه تا ولایت داریم،(ولایت)

 

اول ولایت افتاء. می‌گوید من در ولایت افتاء هیچ بحثی ندارم و هیچ‌کس هیچ بحثی ندارد این ولایت شرعاً هست و فقط هم منحصر در فقیه است. این تعبیر تا اینجا مال ایشان است. مال جناب شیخ انصاری است. مکاسب، جلد سه، صفحه 557، مجمع‌الفکر الاسلامی چاپ قم.

 

 حال عرض بنده این بود که داشتم می‌گفتم ولایت افتاء یعنی چه؟ ولایت افتاء که می‌گویند ضروری فقه شیعه است برای فقیه، به این معنا است که فقیه حق دارد هر جا شریعت موضع دارد حکم شرع را بیان کند. در مسائل فردی و جمعی، عبادی و غیر عبادی. و اگر فتوا داد، ولایت افتاء به این معنی نیست که ایشان حق دارند فتوا دهند. خب این معلوم است که حق دارند. ولایت افتاء یعنی اینکه فقیه نه فقط حق دارد فتوا دهد بلکه بر شما واجب است به عنوان متشرع به این فتوا عمل کنید. و بالاتر از این، خود شیخ انصاری، آخوند خراسانی، و سایرین همه می‌گویند اگر مجتهدی حکم کرد حتی اگر خلاف فتوی شخصی فقهای دیگر باشد، به دلیل ثانوی، به عنوان ثانوی، برای حفظ عزت و انسجام امت اسلام، طبق حرف آن مجتهد عمل می‌کنیم.

 

نمونه‌ی بارزش که در زمانی بود که حتی حکومت هم نبود فتوی تحریم تنباکو بود. خیلی از فقها بودند که فتوی ایشان را قبول نداشتند . تازه خود مرحوم میرزای شیرازی هم که استاد آخوند خراسانی و... بودند و بعد از شیخ انصاری ایشان استاد درجه اول حوزه نجف شدند، فتوی ایشان این نبود و به عنوان ثانوی حکم کرد. نه اینکه می‌خواست بگوید تنباکو و توتون به عنوان اولی ذاتاً حرام است، نه!، به عنوان ثانوی می‌گفت حرام است. می‌گفتند الیوم، لذا کلمه‌ی الیوم را دارد حکم حکومتی است حکم است."الیوم"، "امروز"، در این شرایط فعلی مصرف اینها در حکم محاربه با امام زمان است. چرا؟ چون این دامن زدن به وابستگی اقتصادی کشور به کفار و اجنوی است و سلطه اقتصادی انگلیس بر کشور اسلامی است. اگر روز دیگری این معنا را نداشت این حرمت روی آن نیست.

 

یک فقیه دیگر هم ممکن است بگوید من اصلاً به عنوان اولی، حرام می‌دانم. چون توتون و تنباکو ضرر دارد بنده اصلاً حرام می‌دانم. پس بین فقها اختلاف بود و فتوی خود ایشان هم این نبود که به عنوان اولی حرام است. به عنوان ثانوی گفتند حرام است. وقتی میرزای شیرازی گفت "حرام"، با اینکه در آن دوران حکومت اسلامی نبود ولی همین یک شمه از ولایت افتاء و ولایت حکم است. این یک شمه‌اش بود. با اینکه حکومت نبود بر بقیه فقها هم واجب بود اطاعت کنند و اطاعت کردند و کمر انگلیس و دستگاه را شکستند

 

 

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار