خبرهای داغ:
مشروح گفت‌وگوی ولایتی با «۲۸۸۷»

الزامات جنگ باعث شد عده‌ای در حوزه دیپلماتیک، رزم دیده شوند

ولایتی، وزیر خارجه ایران در دوران دفاع مقدس گفت: صدام ابتدای جنگ ۱۲ لشکر و انتهای جنگ ۴۰ لشکر داشت. قطعنامه‌های متعددی در سازمان ملل صادر شد و تا زمانی که توأم با درخواست آتش بس، عقب نشینی مرزهای بین‌المللی ذکر نشد ما قطعنامه را قبول نکردیم.
کد خبر: ۸۵۷۱۶۰۴
|
۳۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۹

به گزارش بسیج، علی اکبر ولایتی پس از پیروزی انقلاب به عنوان معاون وزارت بهداری، نمایندهٔ مردم تهران در اولین دورهٔ مجلس شورای اسلامی بود. او به مدت 16 سال در سالهای 1360 تا 1376 به عنوان وزیر امور خارجه فعالیت کرده‌است. پس از آن مشاور رهبر معظم انقلاب در امور بین الملل شد. او در مجمع تشخیص مصلحت نظام و بنیاد دائرةالمعارف اسلامی نیز حضور دارد. هم اکنون ریاست بیمارستان دکتر مسیح دانشوری و جمعیت حمایت از پیوند اعضاء را هم بر عهده دارد. او همچنین عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است.

فعالیت وی در حوزه وزارت خارجه و حساسیت کاری‌اش به خاطر شرایط جنگی کشور در نحوه برخورد با کشورهای مختلف، تجربه‌ها و ناگفته‌های فراوانی را در این حوزه به جای گذاشته است. با مرور برخی از این مطالب بیش از پیش می‌توان به حقایق جنایات رژیم بعث عراق و دیگر قدرت‌های دنیا که به حمایت تمام قد از صدام پرداختند اشاره کرد. ولایتی در برنامه «2887» به شرح موضوعاتی همچون چرایی آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران، روابط دیپلماسی در دوران دفاع مقدس با دیگر کشورها، چگونگی اثبات جنایات شیمیایی صدام در دوران جنگ و ثمرات جنگ در حوزه دیپلماسی جمهوری اسلامی می‌پردازد.

او شب گذشته مهمان برنامه «2887» ویژه برنامه هفته دفاع مقدس شبکه یک سیما بود. بخش‌هایی از گفت‌وگوی او با این برنامه روی آنتن رفت و اکنون مشروح گفتگوی او و بخش‌هایی که به دلیل محدودیت زمانی در این برنامه منتشر نشده بود، در یک همکاری مشترک توسط تسنیم منتشر می‌شود. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

اتفاق هشت ساله دفاع مقدس، حرف و حدیث‌های بسیاری دارد. یکی از صحبت‌هایی که معمولا از آن سخن گفته می‌شود چرایی جنگ است. در منطقه چه اتفاقی افتاد که صدام، مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را برای جنگ انتخاب کرد؟

این قاعده در همه انقلاب‌های معاصر در دنیا عمومی بوده است که هرگاه انقلابی در کشور صورت می‌گرفت یا قبل از اینکه به نهایت برسد، سعی می‌کردند آن را در نطفه خفه کنند یا اینکه بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، طرح‌ها و توطئه‌ها برای شکست آن انقلاب‌ها به کار گرفته می‌شود. ابتدا از داخل کشوری که در آن انقلاب شده، سعی می‌کنند مخالفینی را برای نظام جدید بسیج کنند، اگر موفق نشدند یکی از چاره‌های نهایی این است که کشورهای مجاور، آن کشور انقلاب کرده را به جنگ ناخواسته‌ای ترغیب کنند.

وقتی در اتیوپی تلفیقی از انقلاب و کودتا اتفاق افتاد نیز اوضاع به همین صورت بود. سومالی آن زمان ریاستش با «یادباره» بود و در اتیوپی هم امپراطوری با «سلاسی» بود. علیه‌ آن کودتا کرد و سومالی را وادار کرد که علیه اتیوپی حمله کند و بخش مهمی از آن را تصرف کرد. بعد از اینکه این انقلابیون توانستند موقعیت خود را محکم کنند، سومالی را عقب راندند. در کوبا به همین صورت حمله به خلیج خوکا توسط آمریکایی‌ها انجام شد. در ویتنام حمله به خلیج تونکن و در جاهای مختلف در کره همینطور و از همه برجسته‌تر قبل از انقلاب اسلامی، انقلاب اکتبر 1917 روسیه بود که عده‌ای روی کار آمدند که عده‌ای از اشراف و مخالفین انقلاب کمونیستی روسیه را به جنگ علیه انقلاب جدید وادار کردند که به روس‌های سفید معروف بودند. عده‌ای در شمال ایران مورد حمایت انگلیس‌ها بودند و از جنوب، شوروی تازه شکل گرفته را تهدید می‌کردند.

دلیل محکمه پسندی از جانب عراق برای اشغال خاک ما وجود نداشت

یعنی بهانه‌های مرزی خاصی وجود داشت؟

اتفاق خاصی در مسائل مرزی نیفتاده بود که موجب جنگ بزرگی با این گستردگی و بزرگی باشد که بر ایران تحمیل شود. سال 1975 به مناسبت اجلاس سران اوپک در الجزایر جلسه‌ای بود که سران کشورهای صادر کننده اوپک از جمله شاه ایران و صدام حسین از سوی عراق در آن شرکت کرده بودند. صدام آن موقع نفر دوم عراق بود. رئیس وقت الجزایر میان صدام و شاه ایران میانجی‌گری کرد و مقدمات قرارداد هفتاد و پنج فراهم شد. بعد بین وزیر خارجه وقت عراق و عباسعلی خلعتبری وزیر خارجه وقت ایران این قرارداد امضا شد و بعد به تصویب دو مجلس شورای ملی و مجلس عراق رسید. بعد در سازمان ملل ثبت شد و اسناد آن در سازمان ملل منتشر شد. قرارداد محکمی بود، کمتر قرارداد دوجانبه‌ای بین دوکشور تا این حد استحکام دارد ولی بالاخره صدام با تشویق دیگران و انگیزه‌های شخصی که خودش داشت به ایران حمله کرد اما معلوم است برای هر جنگی بهانه‌ای می‌گیرند. مثلا هیتلر وقتی می‌خواست به جایی حمله کند خواسته‌ای نامعقول اظهار می‌کرد. اگر فرد تمکین نمی‌کرد، حمله می‌کرد. دلیل محکمه پسندی برای اشغال خاک ما وجود نداشت.

پس با توضیحات شما برای سخنرانی معروف صدام چند روز قبل از شروع رسمی جنگ که می‌گوید ایران به تعهدات خود عمل نکرد سندی وجود ندارد؟

بله. اتفاقات مرزی بعد از انقلاب افتاده بود، طبیعی است در کشوری که انقلاب می‌شود و سیستم قبلی به هم می‌ریزد، تا سیستم شکل جدید به خودش بگیرد مدتی طول می‌کشد و نوعی بهم ریختگی در وضعیت داخل کشور وجود دارد. در ایران؛ جاهای مختلف مثل کردستان، ترکمن صحرا و بلوچستان اتفاقاتی افتاد و علیه حکومت جدید انقلابی تحریکاتی شد. عده‌ای کارهای خلاف قانون و شورش‌هایی علیه حاکمیت اسلامی را ترتیب دادند که جنگ پاوه از این دست شورش‌ها بود. مرز بین ایران و عراق هم خالی از این شرایط نبود بالاخره بعضی ترددها توسط مخالفان صدام صورت می‌گرفت فرض هم بگیریم چنین اتفاقی افتاده باشد؛ این پیش بینی شده بود در قانون 75 که اگر چنین اتفاقاتی نظیر مسائل مرزی افتاد دو طرف باید بنشینند حرف بزنند و مشکل را برطرف کنند. این نباید موجب شود قرارداد نقض شود و چنین جنگ تمام عیاری علیه طرفین ایجاد شود.

انقلاب ما؛ تنها انقلاب جهان سومی که مستقل و بدون تکیه بر ابرقدرت‌ها پیروز شد

در مثال‌هایی که برای انقلاب‌های سطح دنیا گفتید مثل کوبا، ویتنام، کره و... معمولا یک طرف ماجرا یکی از ابرقدرت‌هاست، اما اتفاقی که برای جنگ ما افتاد اتفاق ویژه‌ای در اوج جنگ سرد بود. نظر شما در این رابطه چیست؟

همینطور است. تنها کشور نه شرقی نه غربی یعنی تنها کشور غیر متعهد روی نقشه جغرافیا ایران بود. برای اینکه از غرب بریده و به شرق هم نپیوسته بود. هم غرب و هم شرق به صدام کمک می‌کردند. بعضی کشورهای منطقه هم به صدام کمک می‌کردند اما ایران بدون تکیه کردن به هریک از قدرت شرق و غرب بر روی پای خودش ایستاد و حتی کارهایی در ایران اتفاق افتاد که هردو ابر قدرت ِ شرق و غرب، آن را علیه خود به حساب آوردند مثل مبارزه با توده‌ای‌ها و فدائیان خلق که همه کمونیست بودند. این‌ها عوامل روسیه بودند روسیه دلش می‌خواست که اگر اینجا انقلابی شده عملا تکیه به چپ کند. همانطور که رسم جاهای دیگر دنیا بود به دلیل اینکه بدون تکیه به قدرت بزرگ به نظر می‌رسید که انقلاب نمی‌تواند به کار خود ادامه دهد. گاهی حتی ما را نصیحت می‌کردند؛ موقعی خدام معاون رئیس جمهور در سوریه با خود من صحبت می‌کرد و می‌گفت: «شما که با آمریکایی‌ها درافتادید، با شوروی‌ها یک جور کنار بیایید. بیخود در افغانستان موضع نگیرید.» ولی خب امام علنی هم در سفارش‌های خصوصی می‌فرمودند که مراقبت کنید مبادا به یک سمت تمایل پیدا کنید و در نوع خود بی‌نظیر بود. تنها انقلاب جهان سومی که مستقل و بدون تکیه بر ابرقدرت‌ها پیروز شد.

صدام افسران ارشد ارتش خود که از صلح دفاع می‌کردند را می‌کشت

نظر شما به عنوان یک دیپلمات کهنه‌کار درمورد شخصیت صدام چیست؟ یعنی به نظر شما صدام چه ویژگی‌هایی داشت که برای این اتفاق انتخاب شد؟ ما شاهدیم بعد از انقلاب مقطعی البکر هست ولی در آن زمان علیه جمهوری اسلامی  اتفاقی با این ابعاد نمی‌افتد و با وجود صدام است که این ماجرا آغاز می‌شود.

بعضی عراقی‌هایی که به واسطه فشار صدام و حکومت بعث به ایران آمده بودند با من در زمان جنگ صحبت می‌کردند. یکی از آن‌ها اظهار می‌کرد: زمانی که صدام در دانشگاه  دانشجو بود، در حقیقت یک قداره‌بند و قمه‌کش بود و به راحتی با این و آن دعوا می‌کرد و آدم می‌کشت و وابسته به حکومت و قبیله خودشان در تکریت بود. خانواده متنفذی داشت. دایی صدام علیه عبدالرحمان عارف یعنی عارف دوم در عراق کودتا کرد و با ایدئولوژی بعث روی کار آمد. این خصوصیات و خصلت شخصی دیکتاتور مآبانه در صدام وجود داشت. در داخل عراق هم با مخالفینش با خشونت کم سابقه‌ای در تاریخ برخورد می‌کرد.

صدام در جلسه‌ای در اواسط جنگ، افسران ارشد ارتش را به دفتر خود دعوت می‌کند و شروع می‌کند به کسب نظر کردن از آن‌ها و مجال می‌دهد افراد حرف بزنند. برخی فکر می‌کنند او دارد به راستی نظرسنجی می‌کند و شروع می‌کنند از صلح دفاع کردن، وقتی صحبت‌ها تمام می‌شود، صدام سخنرانی تندی می‌کند و وقتی افراد اتاق را ترک می‌کردند در اتاق مجاور چند نفر منتظر این‌ها بودند. در آنجا این افراد درجا کشته می‌شوند. صدام چنین فردی بود. گاهی افراد نزدیک به خودش را که خدمات زیادی به حکومت صدام کرده بودند را می‌کشت صرف اینکه سوء ظنی به آن‌ها داشت. بعضی افراد و اقوام نزدیک او که به او اعتراض داشتند و به اردن رفته بودند را برگرداند و قول داد کاری نکند اما آن‌ها را کشت. در انتفاضه شیعه هزاران شیعه را کشت و گورهای دسته جمعی که بعدا کشف شد حکایت از کشتار وسیع شیعیانِ قیام‌کرده دارد.

خیلی‌ها می‌گویند عقل منفصل صدام میشل عفلق بود و آدمی مثل طارق عزیز اگر تا آخر در کابینه صدام ماند، جاپای حزب بعث آن‌ هم از نوع عفلق در قصه صدام بود. خیلی‌ها از این مقطع اطلاع ندارند چون اسناد کمی وجود دارد. حزب بعث با داعیه ضد دینی و ضداسلامی در منطقه حضور داشت. کمی درمورد حزب بعث و نقش آن در مناسبات آن سال‌های منطقه توضیح دهید.

پایه‌گذار حزب بعث، عفلق سوری و مسیحی بود که در سوریه این حزب را درست کرد. شعارشان وحدت سوسیالیزم و اروبت بود. ناسیونالیزم عربی و وحدت جهان عرب و سوسیالیزم لذا حزب بعث جزء بین الملل سوسیالیزم بود و هرسال که این جلسه در اروپا تشکیل می‌شد، از حزب بعث هم به عنوان یک حزب سوسیالیزم دعوت می‌کردند. منتها صدام، میشل عفلق را حمایت کرد چون با دولت سوریه مشکل پیدا کرد. کاری که در گذشته دولت سوریه کرده بود، تبعیت از افکار میشل عفلق بود توسط یوسف ذوریت و صلاح جدید و این اشخاص. حافظ اسد که در آن زمان وزیر دفاع بود، علیه آن مجموعه کودتا و روش را عوض می‌کند. میشل عفلق از آنجا فرار می‌کند و حافظ اسد دیگران را کنار می‌زند و اسم حرکت را حرکت تصحیحی می‌گذارد و معتقد بودند واقعیت حزب بعث آن چیزی است که حافظ اسد به آن عمل می‌کند.

ستون فقرات داعش همان بعثی‌ها و نقش بندی‌ها هستند که عزت ابراهیم در رأس شان بود

عفلق ِ گریخته از حافظ اسد، به عراق می‌آید و مورد استقبال صدام قرار می‌گیرد که صدام افکار عمومی جهان عرب که سوسیالیزم مسلک و پیرو عفلق بودند را به خود جذب می‌کند تا حزب بعث در بیروت، مصر، شمال آفریقا و یمن پایگاه‌هایی داشته باشد که صدام خواست با آوردن میشل عفلق، شبکه بین العربی برای اعمال نفوذ خودش داشته باشد، لذا موقعی که جنگ می‌کرد به اعراب می‌گفت من خط مقدم جهان عرب در برابر تهاجم فورس (یا تعبیر بدی که می‌کرد در برابر تهاجم مجوس‌ها) هستم. اگر بخواهد حمله خودش را در برابر ایران توجیه کند می‌گوید من مدافع جهان اسلام از نوع عربی هستم و این کلمه «الله اکبر» که در پرچم آمده اواخر حکومت صدام آمد. وقتی دید فضای عراق هم دارد مذهبی می‌شود و انتفاضه شیعیان را دید و فضای توبه کردن از کمونیسم و سوسیالیزم و بعث را دید، اسلامی‌اش کرد و الله اکبر را در پرچم آورد و با سلفی‌ها اتحاد برقرار کرد.

این نفوذ القاعده در عراق از زمان صدام شروع شد و پایه این داعش را همان بعثی‌های زمان صدام گذاشتند و مقدمه‌اش هم همان القاعده بود که رهبرشان یک فرد اردنی و نفر اول القاعده در عراق بود که با صدام ائتلاف کردند و مقدمه شیوع سلفی‌گری در عراق در زمان خود صدام شد. لذا ستون فقرات داعش همان بعثی‌ها و نقش بندی‌ها هستند که عزت ابراهیم در رأس شان بود. این دو طایفه بعلاوه سنی‌های سلفی القاعده‌ای ِ عراق، داعش را درست کردند و حاصل ائتلافی که زمان صدام صورت گرفت تا این زمان آثارش ادامه پیدا کرده است.

سفارش حضرت امام(ره) در مورد ارتباط با کشورهای همسایه

در طول هشت سال دفاع مقدس، حمایت کشورهای منطقه از صدام عجیب است به نظر می‌رسد اراده قوی وجود دارد تا کمک‌های بی‌حد و حصر با رقم‌های هنگفت به صدام برسد. علتش چه بود؟

انقلاب اسلامی ایران؛ خواب عده‌ای را در منطقه و صحنه بین المللی آشفته کرد. بعضی از کشورهای منطقه که به صدام کمک می‌کردند، سرنوشت خود را در آینه شاه ایران یعنی رژیم پهلوی می‌دیدند. بالاخره آن هم حکومت سلطنتی بود و کسی گمان نمی‌کرد شاه ساقط شود و یک مرتبه انقلابی رخ داد که علی‌رغم حمایت‌های آمریکایی‌ها و بقیه از شاه؛ ساقط شد و این انقلاب در ایران پیروز شد بر مشکلات فائق آمد و برسر پا ایستاد. همانطور که آمریکایی‌ها به دلیل از دست رفتن منافعشان دشمنی را با ما شروع کردند، برای اینکه حرکتی مشابه با انقلابی اسلامی که در ایران رخ داده به دیگر کشورها نفوذ نکند و سرنوشتی مثل ایران، نصیب ِ دیگر ملت‌های مسلمان نشود، آمدند به صدامی که به ایران حمله کرده بود و تنها نیرویی بود که در منطقه مقابل ایران ایستاده بود کمک کردند، تا از این طریق حکومت جمهوری اسلامی ایران را ساقط کنند. تا این پروسه انقلابی را از ریشه بخشکانند. منتها ضرر کردند. در حالی که سیاست ایران سیاست هم‌زیستی با همسایگان بود؛ این سفارش خود حضرت امام(ره) به بنده بود. همان اوایل که به وزارت خارجه آمده بودم، به خدمت ایشان رسیدم و درمورد سفری که به یکی از کشورهای همسایه و چند کشور دورتر داشتم صحبتی شد. امام گفتند درمورد بقیه کشورها خودتان می‌دانید اما درمورد کشورهای همسایه بگویید ما می‌خواهیم با همه شما مسالمت‌آمیز زندگی کنیم و می‌خواهیم امنیت و آرامش در کشور شما باشد. قصد مداخله در امور داخلی شما را نداریم.

این سفارش حضرت امام(ره) برای پیش از شروع جنگ بود؟

خیر. من در تاریخ 25 آذر ماه سال 60 به وزارت خارجه آمدم و جنگ شهریور سال 59 آغاز شده بود.

یعنی با وجود آنکه کمک‌ها آشکار بود، باز هم امام خمینی(ره) با ملایمت رفتار می‌کردند؟

بله ما که بنا نداشتیم با همه در بیفتیم. لذا طبیعی بود. فعلا همین جنگی که به ما تحمیل شده را دفاع کنیم و در عین حال بگوییم جنگ و تعرض را ما آغاز نکرده‌ایم، بلکه طرف مقابل آغاز کرده است. جوهر تحرکات سیاسی ما در زمان جنگ چند چیز بود، یکی از آن این بود که جنگ را ما آغاز نکرده‌ایم. آن‌ها شروع کردند و ما فقط دفاع می‌کنیم، اگر آتش بس را قبول کنند ما هم جنگ را خاتمه می‌دهیم چون ما جنگ‌طلب نیستیم و داعیه جنگ نداریم.

سلاح شیمیایی از آلمان و هلند می‌رسید و جواز آن برای صدام، کشورهای غربی بود/بیماران شیمیایی ما را نمی‌پذیرفتند تا مبادا خبرش درز کند

معمولا سیاست‌مداران برای اینکه نگاهی نسبت به یک اتفاق داشته باشند، نشانه‌ها را تحلیل می‌کنند و مشاوره‌های بسیاری می‌گیرند. کشورهای منطقه چه نشانه‌هایی دیده بودند که احساس می‌کردند انقلاب ایران برایشان ضرر خواهد داشت؟

بخشی از انگیزه‌هایشان مربوط به خارج از مرزهایشان بود. اگر آمریکا با ما مخالف بود، بعدها خودشان اقرار کردند آقای رامزفلد که وزیر دفاع بوش بود در زمان جنگ عکسی گرفته بود که بعدها منتشر شد که نشان می‌داد سال‌های جنگ به صورت محرمانه رامزفلد از آمریکا به بغداد آمد، با صدام ملاقات کرد و به او وعده کمک داد و تشویقش کرد تا جنگ با ایران را ادامه دهد. بااشاره آن‌ها بود که عربستان، امارات و کویت به صدام پول می‌دادند تا او سر پا بایستد و علیه ایران بجنگد. آمریکایی‌ها همه جوره تدارک دیده بودند سلاح شیمیایی از آلمان و هلند می‌رسید و جواز به کار بردن چنین سلاحی توسط صدام، کشورهای غربی بودند. ما اگر می‌خواستیم مصرف کنیم آمریکایی‌ها اجازه نمی‌دادند و استفاده از سلاح شیمیایی از سال 1925 به این طرف به عنوان جنایت جنگی به حساب می‌آمد و ممنوع بود. آن‌ها بیماران شیمیایی شده ما را نمی‌پذیرفتند تا مبادا خبرش درز کند و در صحنه‌های بین‌المللی یک پوئن منفی برای صدام باشد.

چرا بعد از آزادی خرمشهر، جنگ را متوقف نکردیم؟/صدام ابتدای جنگ 12 لشکر و انتهای جنگ 40 لشکر داشت

در آن مقطع حمایت‌های سیاسی از صدام را می‌بینیم یکی از آن‌ها این بود که آمریکا نام عراق را از لیست حامیان تروریست خارج کرد. سفارت آمریکا در بغداد بازگشایی می‌شود و اتفاقاتی در سازمان ملل و شورای امنیت می‌افتد. به عنوان کسی که سکان‌دار دیپلماسی آن زمان کشور بودید، مروری بر حمایت‌های سیاسی که از صدام می‌شد داشته باشید.

در اجلاس ششم غیر متعهدها در کوبا تصمیم گرفتند میزبان بعدی، اجلاس عراق و صدام باشد و در کنفرانس اسلامی سعی می‌کردند به نفع عراق قطعنامه صادر کنند تا هروقت عراق هرچه می‌خواهد کنفرانس اسلامی را پشت سرخود داشته باشد. کنفرانس اسلامی که محورش عربستان سعودی و متحدانش بودند، نمی‌گذاشتند چیزی بر علیه صدام و عراق تصویب شود بلکه برعکس از داعیه‌های او حمایت هم می‌کردند. مثلا بعد از فتح خرمشهر توسط نیروهای ایرانی، صدام یک مرتبه پرچم صلح را بلند کرد اما این درحالی بود که سرزمین‌های ما هنوز آزاد نشده بود.

با حف که نمی‌توانستیم زمین‌مان را پس بگیریم، باید دفاع می‌کردیم

این حرفی است که هنوز برخی می‌زنند که «چرا بعد از آزادی خرمشهر ما جنگ را متوقف نکردیم؟» جوابش این  است که در همان موقع آزادی خرمشهر در سال 61 بیش از 30 هزار کیلومتر مربع از خاک‌مان در اشغال نیروهای بعثی بود، اگر آتش‌بس را قبول می‌کردیم نیروهای عراقی در خاک ما تثبیت می‌شدند و کوره جنگ خنک می‌شد. کسی در جبهه‌ها نبود و نمی‌شد جبهه‌ها را پس گرفت. با حرف که پس گرفته نمی‌شد. باید با دفاع منسجم آن‌ها را بیرون می‌کردیم.

تا زمانی که توأم با درخواست آتش بس، عقب نشینی مرزهای بین‌المللی ذکر نشد، قطعنامه را قبول نکردیم

نیروهای ما در ابتدا داوطلب بودند اما نیروهای آن‌ها کادر بودند، صدام ابتدای جنگ 12 لشکر و انتهای جنگ 40 لشکر داشت. سراسر این مرز بیش از 1200 کیلومتری بین ما و عراق نیرو چیده شده بود و به محض اینکه در مذاکرات به جایی نمی‌رسید می‌توانست جنگ را دوباره شروع کند، اگر کوره دفاع مقدس سرد می‌شد، امکان گرم شدن مجددش فراهم نبود و مثل جنگ دوم ایران و روس در سال 1826 می‌شد که نیروهای ایرانی به قفقاز رفتند و آن را پس گرفتند و عباس میرزا تا تفلیس پیش رفته بود که عقب نشینی کردند و روس‌ها از ارس هم رد شدند، برای اینکه داوطلبینی که با حکم جهاد به جبهه آمده بودند، زمستان برگشته و جبهه‌ها خالی شده بود. نگرانی این بود در اینجا همان اتفاق دوباره بیفتد قطعنامه‌های متعددی در سازمان ملل صادر شد تا زمانی که توأم با درخواست آتش بس، عقب نشینی مرزهای بین‌المللی ذکر نشد ما قطعنامه را قبول نکردیم.

درست است که خرمشهر فتح الفتوح بود اما همه کار نبود، می‌توانستیم بخش مهمی از سرزمین‌مان یعنی چند 10هزار کیلومتر مربع را رها کنیم و به اشغال نیروهای بعث رهایش کنیم. اگر آن زمان اینکار را کرده بودیم، بعید نبود که این منطقه در اشغال صدام باقی می‌ماند. ببینید بر سر سوریه چه آوردند. هرچند مردم ما با مردم جاهای دیگر قابل مقایسه نیستند ولی بالاخره جنگ تدابیری دارد که این از تدابیر بسیار حکیمانه امام(ره)  این بود که تا زمانی که نیروهای عراقی بیرون نرفته‌اند ما دست از جنگ برنداریم که اگر صدای صلح بلند شود و هنوز مشکلات ما با عراق حل نشده باقی بماند دیگر با هیچ توان و فرماندهی نمی‌‌شود مردم را دوباره به جبهه آورد و جنگ مجددی را شروع کرد.

بمباران شیمیایی حلبچه صدام را رسوا کرد/به خاطر طرح مسئله بمباران شیمیایی حداقل 11 بار در اجلاس خلع سلاح ژنو شرکت کردم

بخش عمده‌ای از فعالیت‌های شما در آن سال‌ها در دورانی که صدام به طور وسیع از سلاح‌های شیمیایی استفاده می‌کرد برای رساندن پیام ایران به جهان بود و محکومیت آن در شورای امنیت و سازمان ملل. گزارش‌هایی موجود است که آمریکایی‌ها خیلی تلاش کردند تا این اتفاق نیفتد از آن مقطع برای ما بگویید.

ما می‌دیدیم سلاح شیمیایی که به کار برده می‌شود. انگار روی رسانه‌های غربی خاک مرده پاشیده شده بود. هیچ رادیو و تلویزیون و رسانه‌ای از کاربرد سلاح‌های شیمیایی توسط عراق حرفی نمی‌زد. اگر هم احیانا حرفی می‌زدند، می‌گفتند ایرانی‌ها می‌گویند عراقی‌ها این کار را کردند و عراقی‌ها هم می‌گویند ایرانی‌ها هم همین کار را کرده‌اند و هر دو طرف را در یک کفه برابر ترازو می‌گذاشتند تا حساسیت‌ها را تقلیل دهند. رسانه‌ها وانمود می‌کردند که هر دو کشور همدیگر را متهم می‌کنند تا معلوم نشود چه کسی این کار را کرده است.

ما دیدیم اگر اینطور باشد هم مردم ما دارند با سلاح های مرگبار شیمیایی بمباران می‌شوند و هم گویی همه صاحبان رسانه‌های کشورهای غربی کلمه‌ای نمی‌گویند. طراحی‌ کردیم و تصمیم گرفتیم که مصدومان شیمیایی را به کشورهای اروپایی ببریم. بعضی کشورها به صراحت نپذیرفتد ما بسیار تلاش کردیم تا اولین گروه را به بلژیک بردیم. در آنجا بالاخره خبرنگارانی که کمی آزاده‌تر بودند با مسئولان سفارت عکس گرفتند و پخش کردند و کم کم رشته‌ کار از دست حامیان اروپایی صدام در رفت و موضوع کاربرد سلاح‌های شیمیایی توسط صدام آشکار شد. مخصوصا وقتی حلبچه قربانی شد که چند هزار نفر در آن ماجرا به شهادت رسیدند. بالاخره کردها در اروپا مجامعی هستند که از آن دفاع می‌کنند. آن‌ها نتوانستند ساکت بنشینند. سردشت ما را هم بمباران شیمیایی کرده بودند اما حلبچه این‌ها را خیلی رسوا کرد. تصاویری که از مردم پخش شد و اینکه به محض تنفس گازها مردم در خیابان‌ها مرده بودند و مثل برگ درخت روی زمین ریخته بودند.

غربی‌های صاحب ِ حق وتو مایل نبودند صدام به خاطر شیمیایی محکوم شود

به خاطر مسئله شیمیایی و طرح آن در مجامع بین‌المللی حداقل 11 بار در اجلاس خلع سلاح ژنو شرکت کردم و مدارک و مستنداتی ارائه کردم که عراقی‌ها سلاح شیمیایی به کار بردند و رسوا شدند. غربی‌های ِ صاحب ِ حق وتو مایل نبودند صدام به خاطر کارهای شیمیایی یک طرفه محکوم شود، اگر چیزی هم تصویب می‌شد دو طرف را به آتش بس دعوت می‌کرد تا قوانین جنگی رعایت شود انگار که ما هم به اندازه صدام محکوم بودیم. به این ترتیب عملا این رسوایی برای صدام به وجود آمد ولی تا اتمام جنگ مورد حمایت بود.

صدام کاری کرد که شاید غربی‌ها در تحریکش برای حمله به کویت نقش داشتند تا اینکه او را از سر راه بردارند. چون به جایی رسیده بود که به کمک‌کنندگان منطقه‌ای خود اعتنا نداشت. یک جا در اجلاس وزرای خارجه در قاهره؛ طارق عزیز در جلسه‌ای که وزرا نشسته بودند و باهم گفت‌وگو می‌کردند وزیر خارجه کویت چیزی گفت که طارق عزیز بشقابی به سوی پیشانی‌اش پرت کرد. یعنی این همه کویت به آن‌ها کمک کرده بود. حتی در مجامع بین‌المللی، نمایندگان کویت بیش از عراقی‌ها علیه ایران حرف می‌زدند. هرکس نمی‌شناخت، فکر می‌کرد این شخص عراقی است. عاقبت صدام با آن خصلت‌های شیطانی قدر کمک‌ها را ندانست. به کویت حمله کرد. آن را تصرف کرد و آن‌ها فهمیدند بلایی که سر ایران آوردند به نوعی سرخودشان آمد. کارهای دیگری که در جریان جنگ بسیار موثر بود و انجام شد دو نوبت محروم کردن عراق از میزبانی عدم تعهد بود که از مهم‌ترین کارهای دیپلماتیک ما بود. مانع از این شدیم که صدام میزبان اجلاس هفتم و هشتم باشد و این آرزو را به گور برد که میزبان عدم تعهد باشد.

ابتدای انقلاب زمانی که انقلاب پیروز شده بود ارتش داشت تصفیه می‌شد. گروهک‌ها در چهار گوشه کشور فعالیت می‌کردند. به نظر می‌رسد که آنموقع بهترین موقعیت برای حمله به ایران بود. چرا صبر کردند و دوسال همه راه‌ها را تجربه کردند و بعد به گزینه حمله نظامی رسیدند؟

طبق قاعده‌ای کسانی که سابقه سلطه‌‌گری در دنیا دارند و بر حکومت ایران قبل از انقلاب هم سلطه داشتند از اقدامات کوچک‌تر و محدودتر شروع می‌کردند و اگر موفق نمی‌شدند قدم‌های بلندتری را برمی‌داشتند. در ابتدای انقلاب، به درخواست شورای انقلاب و موافقت امام خمینی(ره) دولت موقت روی کار آمد. روش و تفکر حاکم بر دولت موقت با روش و تفکر امام(ره) انطباق نداشت و آن‌ها هم از گفتن، رودروایسی نداشتند که بگویند تفکر انقلاب را قبول نداریم. امام(ره) هم رودروایسی نداشتند که بگویند راضی نبودم که بازرگان نخست وزیر بشود. ضمن اینکه بازرگان سابقه خوبی در مبارزات قبل از انقلاب داشت و به همین دلیل هم شورای انقلاب او را معرفی کرد. امام(ره) هم به نظر اکثریت تمکین کردند و او را به نخست وزیری معرفی کردند. اما این‌ها یک اعتقادی داشتند و دارند که: "با اسلام نمی‌شود حکومت کرد" همان سبک که غربی‌ها دارند که یعنی حکومت قاعده‌مند است و قاعده خودش را دارد. همان سبک لیبرال دموکراسی باید حاکم باشد. در عین حال کارگزاران نظام باید مسلمانان خوب و متدینی باشند و به عهد خود وفا کنند به مردم خدمت کنند، اهل فسق و فجور و فساد هم نباشند. حکومت اسلامی را قبول ندارند؛ حکومت مسلمان‌ها را قبول دارند. این به لحاظ جوهری با تکفر حضرت امام(ره) تفاوت جوهری دارد که ایشان به ولایت فقیه اعتقاد راسخ داشتند.

غربی‌ها به صدام حسین اعتماد نداشتند ولی مجبور بودند به او کمک کنند/تقویت صدام برای حمله به ایران آخرین علاج بود

آمریکایی‌ها وقتی هر دو تفکر را می‌بینند در حالیکه با بعضی از افکار از قبل آشنا بودند، دولت موقت را ترجیح می‌دادند. فکر می‌کردند با دولت موقت انقلاب استحاله و مشکلشان حل می‌‌شود. مثلا وقتی کسی چون بختیار در اواخر حکومت پهلوی نخست وزیر شد. اهل جبهه ملی هم بود (نهضت آزادی هم یک شاخه‌ای از نهضت ملی زمان مصدق بود هردوی این‌ها در اینکه مصدق را رهبر خود بدانند اشتراک نظر داشتند) آمریکا‌یی‌ها بختیار را امتحان کرده بودند و او خدمات بسیاری به آن‌ها کرد. بسیاری قراردادها را به دست او امضا کردند. نهضت آزادی هم فرقش با بختیار این بود که نوعا آدم‌های متدینی بودند اما تفکر سیاسی‌شان به جبهه ملی نزدیک بود. بعضی اعضا مثل دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر از نهضت آزادی نبودند بلکه اعضای جبهه ملی بودند که فروهر وزیر کار شد و سنجابی هم که از سران جبهه ملی بود وزیر خارجه شد. دکتر ابراهیم یزدی و ... جبهه ملی و نهضت آزادی بودند و کار را دردست گرفتند. اعتقادشان این بود. نمی‌گوییم خیانت کردند؛ طبق اعتقادشان عمل می‌کردند. در حالیکه با اعتقاد امام مغایرت داشت، لذا کنار گذاشته شدند. آمریکایی‌ها دیگر مایوس شدند. بعدا افرادی که در داخل کشور به نوعی تمایلی به غرب داشتند از بنی صدر حمایت کردند. 11 میلیون رای آورد و رئیس جمهور شد. از همان اول کارشکنی کرد تا از اینجا نرفت، کار دولت شکل نگرفت. بر سر تعیین وزیر خارجه و نخست وزیر و این‌ها با مرکزیت انقلاب اختلاف داشت. از اینکه ناامید شدند کودتای نوژه تدارک دیده شد.

صدام حسین وقتی تقویت شد غربی‌ها به او اعتماد نداشتند، ولی مجبور بودند در این جنگ به او کمک کنند. پیش بینی می‌کردند اگر به ایران غلبه کند به کشورهای دیگر هم غلبه می‌کند. کویت را استان نوزدهم عراق می‌دانستند. این ادعاها را در بعثی‌های عراق می‌شناختند. دست و دلشان می‌لرزید. استفاده از عراق چاقوی دو لبه بود اگر آن‌ها را تقویت می‌کردند که بر ایران پیروز شوند دیگر نمی‌توانستند جلویشان را در منطقه بگیرند. همین هم شد و صدام به کویت حمله کرد. این چاقوی دولبه را «آخر الدواء» گذاشتند یعنی وادار کردن و تقویت صدام برای حمله به ایران آخرین دوا بود تقویت صدام با پول، اسلحه و مصوبات بین‌المللی علاج آخر محسوب می‌شد.

ارتباط با مبارزین جهان سوم از آرمان‌هایمان بود

در حوزه سیاسی هم جنگی درگیر بود که شما و دوستان‌تان افسران جنگ بودید و مردانه مشغولش بودید. هشت سال دفاع مقدس تجربه‌های خوبی برای شما داشت که برای دیگران به میراث گذاشته شد.

اگر بخواهیم فهرست کارهایی را که توسط وزارت خارجه و بخش دیپلماسی کشور انجام می‌شد، بگوییم یکی برقراری روابط با کشورهای مختلف است که باید اشاره کنیم، زیرا تا رابطه‌ای نباشد، نمی‌شود تببین کرد که واقعیت جنگ چیست. مثالی می‌زنم که ببینید دنیا درمورد ما چطور فکر می‌کرد: در جنوب آفریقا یکی از پیشکسوت‌ترین مبارزان ضد استمراری، رئیس جمهور اسبق تانزانیا بود و تمام این کشورهای جنوب آفریقا و خط مقدم جبهه آپارتاید مثل آنگولا، زیمبابوه، موزامبیک و... آزادی گرفتند. کسی که به این‌ها کمک می‌کرد آقای جولیوس بود. یک زمانی آنجا سفارت نداشتیم و می‌خواستیم سفارت باز کنیم. سفیرمان در کویت، شمس اردکانی بود، به تانزانیا اعزام شد تا آنجا سفارت بزنیم. به دارالسلام رفت و گفتند او تب کرده است. به یک شهری در کنار کلیمانجارو رفته بود و گفت می‌خواهیم اینجا سفارت بزنیم، به او گفتند اول بروید جنگ با عراق را تمام کنید بعد سفارت بزنید. انگار ما جنگ را شروع کردیم و جنگ دست ماست. چنین تفکر اشتباهی به پیشروترین آدم‌های دنیا که علیه استعمار مبارزات داشتند، سرایت کرده بود. اینکه ما با مبارزین جهان سوم ارتباط داشته باشیم از آرمان‌هایمان بود و باید آن‌ها را آگاه می‌کردیم. آن موقع که من در وزارت امورخارجه بودم در 11 کشور آفریقایی نماینده داشتم من این عدد را به 26 کشور رساندم. اتحادیه آفریقا 51 کشور عضو دارد با نیمی از این‌ها ارتباط برقرار کردیم تا تبیین کنیم بر سر ما چه آمده است و شما بدانید حقیقت چیست.

ماموریت شهید دوران برای بمباران محل اجلاس هفتم

تعداد سفارت‌ها و نمایندگی‌ها 89 عدد بود و وقتی بیرون آمدم 163 عدد شده بود. این تلاشی برای جلب توجه مردم دنیا به واقعیات جبهه جنگ بود. در صحنه بین‌المللی هم صدام در عراق میزبان اجلاس هفتم بود. وقتی من وارد وزارت خارجه شدم، یک سال مانده بود این اجلاس برگزار شود. به تعبیر دیپلمات‌ها کمپینی شروع کردیم به نامه نوشتن تا این اتفاق نیفتد. ریاست جمهوری وقت یعنی آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به رؤسای کشورها نامه می‌نوشتند و من می‌بردم و می‌گفتم عراق که خاک کشور غیر متعهدی را اشغال کرده است لیاقت میزبانی را ندارد.

کار دیگری که در این میان انجام شد، این بود که در تیرماه سال 61 نامه‌ای خدمت ریاست جمهوری وقت یعنی آیت‌الله خامنه‌ای بردم. نوشتم: «ما که به کشورهای مختلف می‌رویم می‌گوییم این جنگ اگر ادامه یابد بغداد امنیت ندارد باید کاری کنیم که نشان دهیم امنیت ندارد لذا اگر مصلحت می‌دانید محل اجلاس بمباران شود.» این نامه موجود است و پی‌نوشت مقام معظم رهبری هم در سِمَت ریاست‌جمهوری در کنارش موجود است. به نیروی هوایی و به عباس دوران دستور داده شد. ما در پنجم تیرماه نامه نوشتیم ایشان در پانزدهم تیرماه دستور را ابلاغ کردند. شهید دوران هم در اواخر تیرماه بود که محل اجلاس را بمباران کردند و در دنیا صدای زیادی کرد و ما هم از همین استفاده کردیم که این محل دارای امنیت نیست اگر سران کشورها به آنجا بیاید از نیروی هوایی ما ممکن است در تلافی کارهای آن‌ها، آنجا را بمباران کنند این اقدام بسیار مؤثری شد تا آن‌ها بدانند واقعا این محل مناسب نیست. بعد نامه‌هایی نوشته شد تا به جای بغداد میزبان اجلاس هفتم دهلی باشد البته به شرطی که میزبان مجلس هشتم عراق باشد.

خبر اول بسیاری از رسانه‌های دنیا بود که ایران در دهلی بر عراق پیروز شد/صدام آرزوی میزبانی عدم تعهد را به گور برد

در اسفند 61 در دهلی اجلاس سران عدم تعهد را شرکت کردیم، در کمیته سیاسی که 57 عضو داشت بحث اجلاس هشتم شد 53 کشور از 57 تا رای دادند اجلاس در بغداد باشد. ما دیدیم که برای ما خیلی بد است که صدام در زمینه سیاسی دست بالایی داشته باشد، یعنی رای 104 کشور را با خود دارد. آخر شب بود حدود ساعت 12. من در لابی محلی که اجلاس در آن برگزار شده بود آقای اکبر خلیلی سفیر هند در تهران را دیدم و گفتم: «به خانم گاندی نخست وزیر بگو اگر عراق که به عنوان کشور متجاوز خاک ما را اشغال کرده است از اینجا در بیاید که میزبان اجلاس بعدی است و به مدت سه سال رئیس غیرمتعهدهاست من بلافاصله بیرون می‌روم و خبرنگاران را جمع می‌کنم و می‌گویم جمهوری اسلامی از عدم تعهد خارج می‌شود زیرا چنین ظلمی به ایران شده و آن‌ها هم تایید کرده‌اند.» رفت گفت و دیدم خانم گاندی با سردمداران عدم تعهد آمدند و گفتند کارت داریم دیدم یاسر عرفات هم نشسته است و خانم گاندی گفت: «شما پیغام داده بودید؟» گفتم: «بله؛ شما بدانید من مصاحبه می‌کنم و ایران به طور کلی بیرون می‌رود و برای شما آبروریزی بزرگی است. ایران کشور انقلابی است و ما این روش را قبول نداریم.» یاسر عرفات شروع کرد به میانجی‌گری‌کردن. یعنی اینطور صحنه‌سازی کرده بودند. گفت: «من این اکبر را از قدیم می‌شناسم. او چنین آدمی نیست که اوضاع را به هم بریزد. آدم معتدلی است. من خواهش می‌کنم عجله نکند. عصبانیتش فرو بشیند ما درستش می‌کنیم.»

برای من و بچه‌ها خبر آوردند یاسر عرفات در گوش وزیر خارجه یوگسلاوی که رئیس کمیته سیاسی بود(انگیزه داشت در بغداد باشد چون پیمانکار سالن و محل اسکان سران کشورها بود و نان حسابی از این کار به دست می‌آورد) گفت: نظر خانم گاندی این است که اینجا درمورد اجلاس بعدی تصمیم نگیرید.» طارق عزیز هم بود. مثل اسفند روی آتش پرید و گفت: «اجماع به دست آوردم و من قبول نمی‌کنم.» همه دوره‌اش کردند آرام شد. خانم گاندی به ما گفت: «این را تعیین نمی‌کنیم و به عهده اجلاس وزرای خارجه آنگولا می‌گذاریم که دوسال بعد تشکیل می‌شود.» ما هم ساعت سه صبح در اجلاس نشستیم. اختتامیه بود دل در دلمان نبود که خانم گاندی چه می‌کند. به عهد خود وفا کرد و گفت: «در مورد میزبانی بعدی ما در آنگولا دوسال دیگر تصمیم می‌گیریم.» تصویب شد و ما بیرون آمدیم. خبر اول بسیاری از رسانه‌های دنیا بود که ایران در دهلی بر عراق پیروز شد و مانع شد که اجلاس هشتم هم در عراق تشکیل شود. در آنگولا هم اجلاس هشتم به میزبانی زیمبابوه تعیین شد. بعدی یوگسلاوی، بعدی اندونزی و صدام آرزوی میزبانی عدم تعهد را به گور برد.

کسی در مجامع بین‌المللی به کشوری که توان دفاع از تمامیت ارضی ندارد اعتنا نمی‌کند/الزامات جنگ موجب شد عده‌ای در حوزه دیپلماتیک، رزم دیده شوند

ثمرات جنگ در حوزه تخصصی شما در اولویت اول و باقی مسائل چه بود؟ الان که به دفاع مقدس نگاه می‌کنید از چه بُعدی آن دوران بیش از ابعاد دیگر اهمیت دارد؟

کشورهایی که چنین گرفتاری‌هایی مانند جنگ ندارند دیپلماسی آرامی دارند. رابطه با کشورهای بین المللی مساعد است عملا مثل آدمی که زندگی راحتی دارد. بالاخره این آدم، فرد میدان دیده و سرد و گرم چشیده نیست که اگر اتفاق مهمی در کشور افتاد و به دیپلماسی فعال نیاز داشت برود و بتواند مواجهه کند، چون دیپلماسی یک چیز است و میدان دفاعی یک چیز دیگر. هیچکدام جای هم را نمی‌گیرند این‌ها مکمل هم هستند البته اصلش این است که ما در حوزه دفاعی اقتدار لازم داشته باشیم. اگر داشته باشیم دیپلمات‌های ما با سرفرازی به مجامع می‌روند والا کشوری که ضعیف است و توان دفاع از تمامیت ارضی ندارد کسی در مجامع بین‌المللی به او اعتنا نمی‌کند.

الزاماتی جنگ برای ما ایجاد کرده بود که باید در روابط دوجانبه و صحنه‌های بین‌المللی کار کنیم . این باعث شد عده‌ای در این میدان رزم‌دیده شوند، رزم دیپلماتیک؛ و یاد بگیرند تا مواجهه و همکاری با طرف مقابل را در صحنه‌های بین‌المللی تمرین کنند. تلاش بکنیم دوستان را زیاد کنیم و دشمنان را کم کنیم اینطور نیست که کسی رشته روابط بین الملل خوانده بتواند این کار را انجام دهد. مثل طبابت می‌ماند با کتاب خواندن کسی طبیب نمی‌شود. باید مری هم ببیند تمرین کند تا بتواند معالجه کند. در دیپلماسی هم همینطور با کتاب سیاست کسی دیپلمات نمی‌شود. باید حتما تجربه کسب کند ما در وزارت خارجه می‌گفتیم افرادی که فوق لیسانس علوم سیاسی دارند باید بیایند در جلسات صورت جلسه بنویسند. هرکارشناسی که چند هزار تا صورت جلسه نوشته برای حرف درست زدن آبدیده‌تر است. گاهی یک حرف دیپلمات می‌تواند کشوری را نجات دهد و یا برعکسش هم صادق است.

موقعی کسی به نام محمدعلی شیرازی در زمان محمدشاه؛ کنسول وزیر مختار ایران بود از فرانسه به ایران می‌آمد. در استانبول توقف کرد و امیرکبیر که آن موقع امیرنظام بود مذاکرات سه ساله ارزروم را به پایان رسانده بود. انگلیس و فرانسه هم میانجی بودند. بین ایران و عثمانی مذاکره بود تا آنجا رسید که سلیمانیه جزء عثمانی شد و خرمشهر جزء ایران شد. بعد این‌ها آمدند کلکی زدند و از محمدعلی شیرازی پرسیدند موافقی ابهامی که در مذاکرات ارزروم هست برطرف کنی او هم بی‌خبر از همه جا موافقیت کرد و کار میرزاتقی خان را خراب کرد. خرمشهر مال ایران شد و حومه برای عثمانی. به محض اینکه محمدشاه شنید او را عزل کرد. می‌خواهم بگویم یک کلمه بی‌جا توسط یک کارشناس کم تجربه موجب می‌شود کشوری به زحمت بیفتد و زحمات بسیاری را خدشه‌دار کند. او حالی‌اش نبود که اگر حومه یک شهری در اختیار یک دولت باشد و خود آن شهر در اختیار دولت دیگر این محل نزاع و مخاصمه است و این نمونه بد کار یک دیپلمات در حوزه بین‌الملل است و تجربه‌ای که دیپلمات‌های ما در جریان جنگ مذاکرات حین جنگ و مذاکرات صلح هشت سال دیپلماسی جنگ و دوسال دیپلماسی صلح خیلی‌ها در آنجا کارآموزی دیدند. کارورزی کردند از جمله دکتر ظریف وزیر خارجه ما که در مذاکرات از همراهان ما بود.

وقتی امام(ره) فرمود: ما اگر از صدام بگذریم از فهد نمی‌گذریم

حضرت امام خمینی(ره) چه کلید واژه‌ها و چه تدابیری را برای مذاکرات پیش پای شما می‌گذاشتند؟

یکی رابطه با همسایه‌ها دیگر اینکه می‌گفتند شما کار خود را بکنید من هم کار خودم را می‌کنم. موقعی صحبتی با عربستان فرمودند یعنی ایشان در رابطه با حج و جنایات سعودی سال 66 مواضع محکمی داشتند و فرمودند ما اگر از صدام بگذریم از فهد نمی‌گذریم.

آمریکایی‌ها معتقدند: همانطور که کالای ما را مصرف می‌کنید، ایدئولوژی ما را هم مصرف کنید/وقتی روش خود را ادامه می‌دهیم به عناوین مختلفی ما را تحریم می‌کنند

در طول دوران پر التهاب جنگ تجربه‌های گرانبهایی کسب کردید؛ برای ما بگویید جهان استکباری که شما در جنگ مقابل خود دیدید و با آن جنگ سیاسی پنجه در پنجه بودید به نظرتان درباره ما چه خواهد کرد؟ کوتاه می‌آید؟ از رفتار آینده‌اش چه پیش بینی می‌کنید؟

کتابی فوکو یاما معاون اسبق وزیر خارجه آمریکا به نام پایان تاریخ نوشته است. آن‌ها معتقد هستند پایان تاریخ لیبرال دموکراسی است. بنابراین حکومت دینی را نه قبول دارند نه برمی‌تابند و منافع خود را در این می‌بینند که همه دنیا با الگو گرفتن از کشورهای غربی حکومتشان لیبرال دموکراسی باشد و مسائل دینی به گوشه کلیساها و مساجد برود و هرکس هرچقدر می‌خواهد عبادت کند اما به حکومت کاری نداشته باشد. موقعی که نمونه‌ای در ایران به وجود می‌آید برعکس این همه تبلیغ که از بعد از رنسانس به این طرف که حدود چهار پنج قرن می‌گذرد همه‌اش تبلیغ ضد خدا کردن است. حالا اشخاصی مانند فروید آمدند و هرچه کردند بخشی از آن این بوده که اعتقادات دینی مردم را تخریب کنند این‌ها عصر دین را پایان یافته می‌دانستند. یک مرتبه در یک کشوری که بیش از حدود 200 سال بود که با غرب مدرن آشنا شده بود و بسیار هم برای دین زدایی از این کشور تبلیغ شده بود بساط آمریکایی‌ها را زیر پرچم دین بهم می‌ریزد. وگرنه بین کشورهای اسلامی اگر الگو شود نزدیک به یک چهارم جمعیت دنیا از پرچم لیبرال دموکراسی کنار می‌روند و این مخالف منافع آمریکایی‌ها و غربی‌هاست.

این غیره منتظره نیست که با حکومت ما کنار نیایند و این تفکر را مخالف منافع حیاتی خود بدانند. چون آن‌ها می‌گویند الگو؛ الگوی لیبرال دموکراسی است و شما عقلتان نمی‌رسد شما یک کشور جهان سومی هستید. شما مصرف کننده هستید. همانطور که کالای ما را مصرف می‌کنید. ایدئولوژی ما را هم مصرف کنید. نمی‌شود شما کالای ما را مصرف کنید اما ایدئولوژی شما چیز دیگری باشد همه چیز باهم است. لذا وقتی روش خود را ادامه می‌دهیم به عناوین مختلفی ما را تحریم می‌کنند. از همان ابتدای انقلاب این تحریم‌ها بوده و حالا هم ادامه دارد. هروقت از این حکومت دینی دست برداشتیم و قبول کردیم این آمریکایی‌ها بیایند و منافع قبلی خود را در این کشور داشته باشند، آنوقت آن‌ها از ما راضی می‌شوند می‌گویند شما بفرمایید، کارتان تمام شد. کسانی بیایند که ما را قبول داشته باشند و از ما کنند.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار