اتحاديه اروپا که زماني براي يکسانسازي اقتصاد قاره شکل گرفت، کمکم به اتحاديههاي سياسي و امنيتي تبدیل شد چنانکه اين اتحاديه اکنون با 28 عضو يکي از بزرگترين اتحاديههاي جهاني است.
به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از میزان، اين اتحاديه در حالي همچنان به دنبال نقشآفريني محوري در صحنه جهاني است
که بسياري از سران آن از قوت گرفتن احتمال فروپاشي آن سخن گفتهاند.
افرادي مانند مرکل صدر اعظم آلمان، اولاند رئيسجمهوری فرانسه، کامرون
نخستوزير انگليس و ... تاکيد دارند که اتحاديه در مسير زوال در حرکت است و
هر لحظه احتمال فروپاشي ساختار آن وجود دارد. نکتهاي که آنان دليل اين
فروپاشي را عنوان ميکنند سيل گسترده پناهجويان به اروپاست که زمينهساز
اختلافات ميان کشورهاي اروپايي شده است.
جالب توجه آنکه کشورهاي اروپايي هر کدام به بهانهاي به مقابله با پناهجويان ميپردازند در حالي که بهانه نهايي آنان حفظ يکپارچگي اتحاديه است. حال اين سئوال مطرح است که آيا واقعا بحران پناهجويان زمينهساز اين زوال بوده و يا اين امر صرفاً سپرپوشي براي حقايق اين زوال و توجيهي براي سرکوب بيشتر پناهجويان است. بررسي روند داخلي تحولات اروپا بيانگر چند نکته اساسي است.
نخست آنکه طرحهاي رياضت اقتصادي نتوانسته اروپا را از گرداب بحران خارج سازد که نمود عيني آن وضعيت يونان، پرتغال، اسپانيا و ... است. جالب توجه آنکه کشورهاي غربي که در اين طرح شکست خوردهاند به سياستهاي استعماري در جهان روي آورده و با گزينه نظامي و يا احياي روابط با کشورهايي که قطع روابط داشتهاند به دنبال بازار يابي اقتصادي برای خود هستند.
تقلا براي احياي حضور در غرب آسيا و آفريقا و حتي آمريکاي لاتين نمودي از اين رفتارها است. بحران اقتصادي در حالي اروپا را در گرداب فرو برده که رقابت شديدي ميان بزرگان اروپا براي سلطه بر دیگرکشورهاي اروپايي وجود دارد. فرانسه، آلمان و انگليس به بهانههاي مختلف رقابتهاي گستردهاي را براي سلطه بر ساير کشورهاي اروپايي در پيش گرفتهاند که ادعاي انگليس مبني بر خروج از اتحاديه اروپا و ديدگاههاي فرانسه و آلمان در باب لزوم اجراي طرحهاي جديد رياضت اقتصادي نمودي از اين رقابتها است.
بخش عمدهاي از بودجههاي اروپا در يک دهه اخير صرف جنگافروزي آمريکا در قالب ناتو شده که هزينههاي مالي و انساني بسياري براي اروپا رقم زده است. نکته ديگري که در باب بحرانهاي اروپا مطرح است، زوال اخلاق و فرهنگ در ميان سياستمداران و ساختار حاکم بر اين کشورها است که نشانه آن رفتارهاي نژادپرستانه و ضدبشري عليه پناهجويان بوده، رفتارهايي که نشانگر انحطاط اخلاقي غرب و دور شدن آن از روابط انساني است و نتيجه نهايي آن نيز تشديد اختلافات دروني به دليل جايگزين شدن نگاه منفعتطلبي فردي به جاي منافع جمعي است.
در جمعبندي نهايي از آنچه ذکر شد ميتوان گفت که حرکت رو به زوال اتحاديه اروپا نه به دليل بحران پناهجويان بلکه برگرفته از منفعتطلبي و تقابلهاي دروني اين کشورهاست و نسبت دادن اين زوال به بحران پناهجويان صرفاً سرپوش بر اين زوال و نيز اقدامي براي توجيه سرکوب بيشتر پناهجويان در لواي نام حفظ اتحاد اروپا است.
جالب توجه آنکه کشورهاي اروپايي هر کدام به بهانهاي به مقابله با پناهجويان ميپردازند در حالي که بهانه نهايي آنان حفظ يکپارچگي اتحاديه است. حال اين سئوال مطرح است که آيا واقعا بحران پناهجويان زمينهساز اين زوال بوده و يا اين امر صرفاً سپرپوشي براي حقايق اين زوال و توجيهي براي سرکوب بيشتر پناهجويان است. بررسي روند داخلي تحولات اروپا بيانگر چند نکته اساسي است.
نخست آنکه طرحهاي رياضت اقتصادي نتوانسته اروپا را از گرداب بحران خارج سازد که نمود عيني آن وضعيت يونان، پرتغال، اسپانيا و ... است. جالب توجه آنکه کشورهاي غربي که در اين طرح شکست خوردهاند به سياستهاي استعماري در جهان روي آورده و با گزينه نظامي و يا احياي روابط با کشورهايي که قطع روابط داشتهاند به دنبال بازار يابي اقتصادي برای خود هستند.
تقلا براي احياي حضور در غرب آسيا و آفريقا و حتي آمريکاي لاتين نمودي از اين رفتارها است. بحران اقتصادي در حالي اروپا را در گرداب فرو برده که رقابت شديدي ميان بزرگان اروپا براي سلطه بر دیگرکشورهاي اروپايي وجود دارد. فرانسه، آلمان و انگليس به بهانههاي مختلف رقابتهاي گستردهاي را براي سلطه بر ساير کشورهاي اروپايي در پيش گرفتهاند که ادعاي انگليس مبني بر خروج از اتحاديه اروپا و ديدگاههاي فرانسه و آلمان در باب لزوم اجراي طرحهاي جديد رياضت اقتصادي نمودي از اين رقابتها است.
بخش عمدهاي از بودجههاي اروپا در يک دهه اخير صرف جنگافروزي آمريکا در قالب ناتو شده که هزينههاي مالي و انساني بسياري براي اروپا رقم زده است. نکته ديگري که در باب بحرانهاي اروپا مطرح است، زوال اخلاق و فرهنگ در ميان سياستمداران و ساختار حاکم بر اين کشورها است که نشانه آن رفتارهاي نژادپرستانه و ضدبشري عليه پناهجويان بوده، رفتارهايي که نشانگر انحطاط اخلاقي غرب و دور شدن آن از روابط انساني است و نتيجه نهايي آن نيز تشديد اختلافات دروني به دليل جايگزين شدن نگاه منفعتطلبي فردي به جاي منافع جمعي است.
در جمعبندي نهايي از آنچه ذکر شد ميتوان گفت که حرکت رو به زوال اتحاديه اروپا نه به دليل بحران پناهجويان بلکه برگرفته از منفعتطلبي و تقابلهاي دروني اين کشورهاست و نسبت دادن اين زوال به بحران پناهجويان صرفاً سرپوش بر اين زوال و نيز اقدامي براي توجيه سرکوب بيشتر پناهجويان در لواي نام حفظ اتحاد اروپا است.
منبع: خبرگزاری میزان
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار