با آنکه ساعت کار شرکت تمام شده بود اما با روی باز ما را پذیرفت؛ انگار حالا حالاها انتظار دیده شدن را نداشت با آنکه پدر، برادر و عمویش سالهاست در کار تولید هستند مثل اینکه به صورت خانوادگی نشستن را دوست ندارند و سرشان درد میکند برای ساختن چیزهای جدید.
نام خانوادگیاش مانند روحشان بلند بود، "نظیری سالار فیروز کاتوزیان" و اسمش هم "حسین" مدیرعامل شرکت دانشبنیان صنایع آذرشیمی؛ هر اندازه نام و کارشان بزرگ بود دفتر کارشان کوچک و محقر، تازه آن هم از پارک علم و فناوری دانشگاه تهران عاریه بود.
چندتا دفتر، کاتالوگ و چند بطری محلول و یک مدال و لوح ثبت اختراع محصول، تمام زرق و برق شرکتشان بود ولی در کنار آن به هر زحمتی بود توانسته بودند نه در پارک -که قواعد سخت خودش را داشت- بلکه در اسلامشهر برای خود یک کارگاه کوچک نیمهصنعتی با نیروی موقت راه بیندازند و "روغن آب صابون" تولید کنند که البته این نام عامیانه و قابل فهم محصول تولیدی آنهاست؛ درستش "روغن حل شونده امتزاج پذیر با آب" است.
در همسایگی دفترشان چند شرکت دیگر هم وجود داشت که توانسته بودند با ثبت یک اختراع یا تولید مشابه یک محصول خارجی با هزینه بسیار کمتر و یا حتی با یک نوآوری در فرایند تولید از همین اتاقهای کوچک به عنوان یک نام و برند به همه جا معرفی شوند؛ از همسایههایش و کارهایشان هم تعریف کرد؛ دوست داشت همه با هم دیده شوند.
جرقه اولیه کارشان از کارخانه خانوادگیشان خورد که عمو و پدرش آن را اداره میکردند ولی روغنی که آنها در این کارخانه برای دستگاهها استفاده میکردند غذای باکتریها میشد و بعد از مدتی بوی تعفن بدی از خودش ساطع میکرد و باعث لک و زنگزدگی میشد؛ تازه باید هر چند هفته روغن جدید با روغن تازه عوض میشد و بدتر از همه بخارات آن هم بر اساس مطالعات مرکز سرطانشناسی آمریکا به شدت سرطانزا بود؛ او و تیم تحقیقاتیاش توانسته بودند تقریباً تمام این معایب را برطرف کنند تازه آن هم با یک دهم قیمت مشابه خارجی.
غایت کار برخی دانشگاهها، تولید مقاله است
"علومی که در دانشگاه به ما یاد میدهند به صورت دگم است و رویکرد خلاقانه ندارد" این جمله را مدیرعامل شرکت دانشبنیان صنایع آذرشیمی در همان اوایل مصاحبه میگوید و تأکید میکند: "غایت کار ما تولید مقاله شده که این آفت، علم ما را ویترینی میکند، تازه بیشتر علم ما به همین مقاله هم تبدیل نمیشود و دانشمندان ما آن را با خود دفن میکنند و دانشمند بعدی تمام مراحل کار را باید دوباره طی کند و این سرعت پیشرفت را از ما میگیرد؛ علت این مشکل هم تاحدی، مسائل فرهنگی مثل ضعیف بودن فرهنگ کار جمعی و محافظه کار بودن زیاد ما ایرانیهاست."
در ادامه میگوید: "دنبال رزومه نبودم و کار و اختراع ما بهترین رزومه ماست." تازه همین اختراعش را به دلیل همان مشکل همیشگی بوروکراسی اداری ترجیح میداد پیگیر نشود اما احتمال کپی از روی کار او، باعث توفیق اجباری و شاید تغییر مسیر زندگی به سمت پارک علم و فناوری شد.
از اینکه صفر تا صد همه کارها باید بر دوش خودشان باشد، خسته و فرسوده شده بود؛ حق هم داشت امثال او باید هم تولید کنند، هم سرمایهگذاری و هم مدیریت؛ تازه اگر دیده شوند و اگر تولید او را به بهای اندک نخرند، با این روش سرعت آنها هم خیلی پایین خواهد آمد و هم بسیاری از خلاقیتهای اولیه را دیگر نخواهند داشت.
تعریف درستی از شرکتهای دانشبنیان نداریم
او نبود ساز و کارهای درست را مانند بنگاههای زودبازده دولت قبل، از مشکلات شرکتهای دانش بنیان برمیشمرد و میگوید ما تعریف درستی از این شرکتها نداریم و مسیرها روشن نیست؛ آنقدر این مسیرها دشوار است که "شکست" برای کار اول کاملاً طبیعی خواهد بود.
این مدیرعامل شرکت دانشبنیان، نام "دانش بنیان" را فقط یک لقب تشریفاتی مثل "شوالیه" یا "کنت" میداند و از مزایا و تسهیلاتی که باید به این شرکتها پرداخت شود فقط معافیت مالیات، تسهیلات بانکی و ... را شنیده است اما دریغ از ....
او، تنها حمایت از شرکت خودش به عنوان یک شرکت دانش بنیان را همین فضایی که در آن مستقر هستند، میداند که تازه برای آن هم هزینه پرداخت میکردند اما او منصف است و از این نمیگذرد که حضور در پارک باعث میشود خریداران به شرکت اعتماد بیشتری کنند و به همین هم راضی است.
کلاً انگار دوست ندارد درباره حمایتهایی که گفته میشود وجود دارد ولی فقط روی کاغذ مانده و چیزی از آن ندیده حرفی بزند یا نظری بدهد.
او تجربه خودش را به طور خلاصه برایمان توضیح داد که "یا باید از طریق دانشگاه یا با ثبت شرکت این کار را شروع کنید، بعد از اینکه ثبت اختراع انجام شد و در بازار شناخته شدید، مورد ارزیابی قرار میگیرید تا در پارک علم و فناوری مستقر شوید."
او وقتی خود را با شرکتهای بزرگ مقایسه میکند، میگوید "ما تحرک بیشتری داریم چون مجموعه ما مسئولیت کمتری دارد، ریسکپذیرتر است و اعمال نظرات هم در آن کمتر است ولی در عین حال حضور برخی شرکتهای بزرگ در پارکها علم و فناوری را مثبت ارزیابی نمیکند و معتقد است آنها دانشبنیان نیستند بلکه شرکتهای خرید دانش هستند و ممکن است با منابع مالی که دارند باعث حذف شرکتهای نوپا شوند."
رمز بقای شرکت دانش بنیان تبلیغات است
تبلیغات برایش خیلی مهم است و از اینکه قدرت این کار را ندارد نگران؛ رمز بقای شرکتش را تبلیغات میداند البته چندباری برای تجاریسازی و بازاریابی محصولشان از طریق معاونت اقدام کرده ولی این مسیر هم مجهول بوده و پر دردسر.
از نظر او ورود سرمایهگذارهای عمده هم به اقتصاد دانشبنیان دشوار است چون آنها هیچ شناختی به حوزه کاری شرکتش ندارند؛ از طرفی تولیدات مشابه داخلی در انحصار چند شرکت داخلی است که رقابت با آنها هم صرفه اقتصادی ندارد.
از طرف دیگر شرکتهای داخلی هم به جای استفاده از کالای داخل ترجیح میدهند برای تبلیغاتشان هم که شده بروند و خط تولید یک کشور را بخرند تا تحت لیسانس آن کشور قرار بگیرند و باز هم مسائل فرهنگی... .
امیدشان بعد از خدا به خودشان است و میگوید "ما انتظار هم نداریم خلقالساعه رشد کنیم و باید بدانیم که شرایط به گونهای است که باید آرام آرام و با تکیه بر خودمان رشد کنیم." طلبکار هم نیست و میگوید ما میتوانستیم الآن یک کارمند با حقوق مکفی ماهیانه باشیم ولی نخواستیم، منتهی داریم سختی میکشیم که برای آیندگان هم کاری کرده باشیم؛ او همین حالا هم توانسته بود برای سه نفر از دوستان نخبهاش اشتغال ایجاد کند.
نظیری، "علمی را که نتواند درآمدزایی داشته باشد را علم نمیداند" گر چه همه علم را هم کسب درآمد به حساب نمیآورد.
تحریم بیشتر بار روانی داشت
وقتی از تأمین مواد اولیه و همکاریهای بینالمللی صحبت میشود از تأثیر تحریمها هم میگوید و اینکه از نظر او "تحریم تولید را کاهش داد ولی بیشتر بار روانی داشت چون بعد از پایان مذاکرات بدون اینکه هیچ اتفاق بیفتد فروش شرکتشان دو سه برابر شد."
آخرین قراردادشان مربوط به صبح روز گفتوگوی ما با او بود. شرکتشان قادر بود برای شرکتهای خودروسازی، صنایع دفاعی و صنایع بزرگ و کوچک دیگر محصول تولید کند؛ او ارزش ثبت این قراردادها را برای ادامه کار و ارزیابیهای سالانه که از آنها صورت میگیرد بسیار بالا میدانست.
با مشتریهایش ارتباط خوبی برقرار میکند و از انتقاد آنها نسبت به محصولشان خوشحال میشود ولی در عین حال از دلّالی برخی از شرکتها هم مینالد؛ دلالان مستقیم و غیرمستقیم، تقاضاهایی دارند؛ میخندد و میگوید ما روزهای اول متوجه پالسهای آنها نمیشدیم ولی قصد داریم در آینده مواد اولیه را هم خودمان تولید کنیم.
فروش روزانه 4 میلیاردی دور از انتظار نیست
از "فروش 4 میلیاردی" در یک روز برای یک شرکت دانشبنیان اصلاً تعجب نمیکند و میگوید "بله سودآوری این شرکتها ممکن است خیلی زیاد باشد ولی این مربوط به تولید انبوه یک محصول نیست و ممکن است این میزان درآمد مربوط به تولید یک یا دو دستگاه با تکنولوژی بالا مثل دستگاههای ام آر آی باشد."
بیشترین دغدغه او به نداشتن سرمایه کافی برای ادامه کار برمیگردد؛ با همان صداقتش به ما میگوید که "مقداری پول داریم ولی نمیدانیم آن را صرف بحث بازاریابی و تبلیغات کنیم یا صرف خرید مواد اولیه برای کار آینده."
این مدیر جوان درباره سند چشمانداز 1404 و فرصت 10 ساله برای دستیابی به اهداف آن با اندکی مکث میگوید "بعید میدانم با سرعت کم فعلی بتوان به آن دست یافت." به نظر او این سرعت متناسب با پتانسیل علمی ایران نیست ولی به نظرش آینده روشن است و شاید فقط چند قدم کم داشته باشد.