با آغاز عصر نوزایی در غرب به تدریج تفکری پدید آمد که برای تدبیر الهی در جهان آفرینش نقش قائل نیست و به جای آن معتقد است «هر چه ما انجام دهیم اَحْسَن است» یعنی برای نظام هستی و جهتگیری طبیعت ارزش قائل نیست، به این معناکه معتقد باشد این نظام، آراسته به تدبیر یک حکیم مطلق است و یک حکمتی در آن جاری است. در فلسفه غرب ما با این جهان بهعنوان یک جهان جامد و بهعنوان اجزاء پراکنده، روبهرو هستیم، حال هر چه به عقل ما رسید، عمل میکنیم و آنچه را که ما عمل میکنیم، همان اَحْسَن است. یعنی چیزی بهنام اینکه جهان اَحْسَن است و برای خود انسجام و هویّت و شخصیّتی واقعی دارد، قابل پذیرش نیست، بههمین جهت به خودش اجازة هرگونه تصرّف و تخریب و دخالتی را در عالم می دهد. بنابراین فلسفه و فکری در جهان امروز به صحنه آمده که به خود اجازة دخالت و تصرّف در کلّ نظام عالم را می دهد و نمی پذیرد نظام عالَم، اَحْسَن است و از حکیم صادر شده است. این تفکر پایه همه موضعگیریهای غرب است.
نقطه مقابل این
اندیشه، اندیشه قرآنی است که علامة طباطبایی(رحمةاللهعلیه)، به این اندیشه
پرداخته و آن را تبیین کردهاست. ما براساس اندیشه توحیدی معتقدیم که نظام
جهان اَحْسَن است و در نظام اَحْسَن، اگر من کار صحیح بکنم، این نظام با
من هماهنگ است و اگر کار صحیح نکنم، همین نظام عالَم بر من میشورد.
بنابراین ضروری است قوانین و باید و نبایدهایی در زندگی ما مطرح باشد که با
حقیقت ما و جهان تطبیق بکند. علامهطباطبایی نمونههای خوبی در هماهنگی
«تکوین» و «تشریع» مطرح می کنند که تشریح یک نمونه از آن را در ادامه
میخوانید:
جایجای المیزان از آیه 96 سورة اعراف استفاده میکنند و
میتوان گفت این آیه یکی از گوهرهایی است که ایشان برای درک قرآن عموماً
در صحنه میآورند. آیه در رابطه با قوم شعیب است که روابط اقتصادی جامعه را
بههم زدند، وحرف پیامبرشان را در رابطه با اصلاح روابط اقتصادی براساس
حکم خدا نشنیدند. حتی پیامبرِ خودشان را هم میخواستند ترور کنند و با
تبلیغاتی که در دست داشتند سعی کردند مؤمنین را خوار و بیارزش نشان دهند.
بعد از آنکه آنهمه اتمام حجّت و تذکّرات حضرت شعیب نتیجهای نداشت،
خداوند میفرماید: «... فَأخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ»
ناگهان همهشان را گرفتیم و نفهمیدند که از کجا ضربه خوردند. سپس در آیة
بعدی میفرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ
لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـکِن
کَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» یعنی؛ اینها اگر
بهجای اینکه اینگونه روابط اقتصادی را مختل کردند، ایمان میآوردند و
تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر اینها میریختیم؛ اما
اینکار را نکردند «وَلَـکِن کَذَّبُواْ» و برعکس، نبوّت را تکذیب کردند،
آنگاه جهان به اراده خداوند بر آنها شورید و آنها را به جهت آنچه کسب کرده
بودند گرفتیم و نابود کردیم.
رابطة طبیعت با عقیده؛ یعنی حضور فعّال حق در جایجای جهان مادّی؛ پس طبق این آیه که میفرماید: اگر آنها ایمان آورده بودند، برکات آسمان و زمین برروی آنها باز میشد، میفهمیم آسمان و زمین نسبت به هر عقیدهای بیتفاوت نیستند و برکات خود را طوری که بتوان از آن استفاده واقعی کرد به همه بهصورت مساوی نمیدهند. علامه در اینجا برای روشن شدن این نکته مثالی میزنند: « در نظر بگیرید اگر باران در زمستان قبل از سرد شدن هوا بیاید یا بعد از سرما بیاید، چقدر فرق میکند، میگویند: اگر هوا سرد شود و بعد از آن باران بیاید، و هوا هم گرم شود، این باران هیچ مشکلی از کشاورزی را حل نمیکند. ولی اگر اوّل باران ببارد و بعد بهشدّت هوا سرد شود ابتدا قطرات باران در بین دانهبندی خاک میرود و به اصطلاح خاک را پوک میکند و دانههای خاک را بسیار ریز میکند، در حدّی که آب زیادی را میتوانند در خود بگیرند که هیچ شخمزنی و هیچ کودی اینکار را به این خوبی نمیتواند انجام دهد. این از نظر خاک؛ بعد قطرات باران در بین پوستههای درخت جایی که شتّهها تولیدمثل میکنند، میروند و یخ میزنند و همه شتهها را نابود میکنند. بین کشاورزان به تجربه این مسئله روشن هست که اگر اوّل باران بیاید، و پس از آن هوا سرد شود، در تابستان میوة زیاد و محصول فراوان داریم. ولی اگر برعکس شد، نتیجه نمیدهد»
تدبیر پروردگار در نظام تکوین همین است که اگر خواست برکتی به جامعه بدهد بهعنوان مثال ابتدا باران میباراند و بعد سرما ایجاد میکند، و اگر خواست برکت را از جامعه ببرد، این عمل را برعکس تدبیر میفرماید. بهکمک آمدن نظام تکوین به همین معنی است؛ عمده آن است که متوجه باشیم چگونه نظام عالَم غیب برروی عالَم ماده تأثیرگزار است. بنابراین طرح اسلام برای اداره جامعه بشری، طرحی است که اگر نسلهای تحصیلکردة ما روی آن خوب متمرکز شوند، بسیاری از موضعگیریهای اجتماعیشان صحیح و روشن خواهد شد و بر سرابهای پرتبلیغات غرب، دل نمیبندند و نباید فراموش کرد که جامعه پارهای از بعد انسانی ماست و حقیقت جامعه به وحدت آن است و تحقّق وحدت جامعه از طریق دین ممکن است. پس باید با دین، جامعه را اداره کرد تا به نتایجی که از جامعه میطلبیم، برسیم و در نتیجه تکوین وتشریع هماهنگ شوند.