در گرمای کشنده و شرجی عجیب استادیوم فوتبال عبدالله بن خلیفه دوحه، فلیکس سانچز، سرمربی تیم ملی زیر ۲۳ سال قطر را میبینم که بر سر بازیکنانش فریاد میزند تا توپ را از میان مدافعان فلسطینی عبور دهند و درست بازی کنند، فریاد میزند: یاالله شباب، عصبانی به نظر میرسد، سرش را پایین می اندازد و افسوس میخورد و سری تکان میدهد، مثل هر مربی دیگری.
آخر سپتامبر است و اوایل رقابتهای جام باشگاههای غرب آسیا، تیمش مقابل یک حریف ضعیف و بی انگیزه با نزدیک به ۲۰۰ هوادار بی رمق صف آرایی کرده است. سه بازیکن از تیم ملی فلسطین از غزه آمده اند، بازیکنانی که هماهنگی چندانی با همتیمیهای کرانه باختری خود ندارند، برای آنها خیلی سخت بوده که بتوانند از خاک سرزمینهای اشغالی عبور کنند و به اردوی تیم ملی کشورشان برسند. در مقابل بازیکنان سانچز مثل گلهای پرورشی گلخانه، تازه و سرحال به نظر میرسند و البته همچنان بی تاکتیک و ضعیف، مردان سانچس هر امکاناتی که لازم داشته باشند در اختیار داشته و همگی از طبقه متوسط و مرفه جامعه گلچین شدهاند.
ستارگانی که خیلی با حریف فلسطینی خود فرق دارند، از کشوری کوچک و کم جمعیت به نام قطر که قرار است میزبان جام جهانی هم باشد. بازیکنانی که هیچ کمبودی ندارند اما زیر نظر این مربی به آب و آتش میزنند و راه به جایی نمیبرند.
رهبری خط دفاعی تیم ملی قطر بر عهده مصعب خدیر است، چهرهای کاریزماتیک با ۲۲ سال سن. (نویسنده گزارش مشخصا در این قسمت به طنز از کلمه کاریزماتیک استفاده کرده است!)
در خط میانی احمد معین ۱۹ ساله را میبینید که تکیه گاه تیم محسوب میشود، او خیلی علاقه دارد نشان دهد که سبک بازی اش شبیه به فرانک لمپارد است. همین طور که در حال مشاهده تیم زیر ۲۳ سال قطر هستم، ناگهان نگاهم به سکوهای خالی استادیوم می افتد و سه هوادار فلسطینی که پرچم کشورشان را با شور و شوقی جالب تکان می دهند و تیم ملی کشورشان را تشویق میکنند.
تشویقی بی امان و پر انرژی در دمای ۳۰ درجه سانتیگراد عصر و بالاخره، پیروزی ۳ بر صفر قطر برابر فلسطین.
دلم برای سانچز میسوزد، او مربی پرورش یافته در آکادمی فوتبال لاماسیای بارسلونا بوده، کسی که لیونل مسی را آموزش داده و با الفبای مربیگری در بالاترین سطح ممکن در دنیا فوتبال کاملا آشنا است و حالا تیمی را در اختیار گرفته که حرفش را نمی فهمد، بازیکنان جوانی که قرار است هسته مرکزی تیم ملی قطر را در جام جهانی ۲۰۲۰ تشکیل دهند، جام جهانی عجیب و پر بحثی که بعد از المپیک ۱۹۸۰ مسکو، به جنجالی ترین و پر خبرترین رویداد ورزشی در جهان تبدیل شده است.
به سال ۲۰۱۰ برگردیم، زمانی که سپ بلاتر، رئیس محروم و محکوم کنونی فیفا جهانی را با پیغام میزبانی قطر در جام جهانی، شگفت زده کرد. پیش از آن نیز با اعلام میزبانی روسیه در جام جهانی ۲۰۱۸ طور دیگری جهان را شوکه کرده بود.
قطر پس از آن بارها درگیر افشاگری دشمنانش بود، فارغ از محق بودن یا مغرض بودن دشمنان قطر، نمی شود این کشور را در امر رسوایی اخلاقی، زیر پا گذاشتن حقوق بشر، ظلم به کارگران نپالی و پاکستانی و هندی و سنگالی و دروغ های کوچک و بزرگ در زمینه اقتصادی تبرئه کرد.
البته مقامات قطر همیشه ادعا کردهاند که بر همه مشکلات غلبه خواهند کرد، بهترین پوشش تصویری را خواهند داشت و معمولا با هزینههای میلیاردی خود همیشه ارتباط بسیار خوب خود را با خبرنگاران و عکاسان و اهالی رسانه حفظ کردهاند.
منابع بسیار زباد و عمیق نفت و گاز در قطر باعث شده تا در هر حال مقامات این کشور اعتماد به نفس بالایی در صدور وعده و وعید به جهان داشته باشند، گویا همه چیز را میشود با پول نفت خرید و جابجا کرد و انجام داد.
این کشور به منابع بسیار خوب شیلات و صنعت گمرک نیز دسترسی دارد، در این میان اما مثل این که فوتبال از همه این فاکتورها برای خاندان پادشاهی این کشور اهمیت بیشتری داشته است، آنها تلاش میکنند از طریق فوتبال برای پاسپورت ملی خود اعتبار بیشتری دریافت کنند.
این کار را نیز البته با استخدام مربیان بزرگ جهانی، خرید بازیکنان بزرگ و دعوت از میهمانان بین المللی انجام میدهند، برگزاری مراسم و هم اندیشی های بین المللی که جز هزینه و پذیرایی های هزینه ساز چیز دیگری برای قطر نداشته و البته اروپایی ها هم از این رفتار قطری ها کاملا خوشحالند و استقبال میکنند.
با همه تلاشی که قطری ها انجام داده و می دهند، باز هم بعید به نظر می رسد وقتی دمای هوا به ۵۰ درجه سانتیگراد می رسد و از شرجی دریا هم کمک می گیرد، بشود فوتبال بازی کرد، درست در زمانی که به صورت سنتی، فوتبال در این کشور تعطیل می شود قرار است جام جهانی برگزار شود.
وقتی تعداد بازیکنان مستعد فوتبال در یک کشور را در نظر بگیریم، در کشوری که تنها ۴۰۰ هزار نفر برای استعدادیابی اعلام حضور می کنند و کمتر از ۷ هزار نفر شناسایی می شوند، امیدی به پیشرفت در فوتبال مشاهده نمی شود، این اعداد و ارقام را مقابل ۳ میلیون استعداد مطلق و شناسایی شده در اسپانیا و یا ۶ میلیون استعداد شناسایی شده در آلمان قرار دهید تا اختلاف فاحش در این زمینه را درک کنید.
آمار رسمی نشان میدهد که تعداد بازیکنان مستعد فوتبال در کشور جزایر سلیمان بیش از تعداد بازیکنان مستعد در قطر است، کشوری که زیکو درباره فوتبالش می گوید: این کشور اصولا فوتبال ندارد.
ابتدای سال میلادی ۲۰۱۳ بود که روزنامه گاردین گزارش داد: ۴۴ کارگر نپالی زیر سایه بدترین شرایط کاری جان باختند، آنها نه پاسپورت و نه شناسنامه داشتند، حتی اجساد آنها به خانواده هایشان تحویل داده نشد و گزارشگر انگلیسی که این اطلاعات را از یک سرباز عالی رتبه در ارتش قطر دریافت کرده بود، بعدها بارها به مرگ تهدید شد.
اتهام رشوه خواری چند میلیون دلاری در قطر مطرح و بارها با اسناد مختلف اثبات شد اما جالب این جا است که با این موضوع ثابت شده هیچ برخوردی نمی شود و همزمان مقامات فیفا و یوفا به اتهامات کاملا ثابت نشده مجرم شناخته شده و محکوم می شوند.
۱۲۱ مورد مشکوک به پول شویی در بانک های سوئیس از سوی ثروتمندان قطری گزارش می شود و حتی یک مورد هم از سوی دادستانی سوئیس پیگیری نمی شود.
در کشوری که شاید بیشتر شبیه به یک شهر است، باید فقط رانندگی کرد و پیاده روی در خیابانهای داغ آن غیر ممکن است. استادیوم هایی را می بینید که قرار است ساخته شوند اما هنوز در تلی از گرد و خاک فرو رفته اند و قطری ها همچنان ماکت خوش رنگ و زیبا و نورپردازی شده آن را زیر کولر پر قدرت لابی یک هتل نه چندان بین المللی به تو نشان می دهند.
تا کنون نزدیک به ۲۰۰ میلیارد دلار برای جام جهانی هزینه شده و اگر این رقم کاملا غیر منطقی است، بد نیست به این نکته هم توجه داشته باشید که اعطای میزبانی به کشوری مثل قطر هم کاملا غیر منطقی بوده است.
این کشور پیشرفت می کند، شکی در این نیست، شبکه عظیمی از راه آهن و شبکه ریلی شهری در حال ساخت است، هتلهای شیک و زیبا و برج ها و مراکز خریدی که یکی پس از دیگری افتتاح می شوند، همه چیز خوب است اما سوال کشورهای صاحب فوتبال هنوز به قوت خود باقی است و آن این که چرا این کشور باید میزبان شود تا مجبور باشد به استانداردهای جهانی برسد، مگر میزبانی جام جهانی گزینه ای لازم و کافی برای اجبار کشورها جهت حرکت به سمت روزهای خوب است؟
قطر حامی مالی بارسلونا است، فروشگاه های زیبای فروش محصولات باشگاه پاری سن ژرمن در خاک آن افتتاح می شود اما مثل سرابی که در صحرایی دور افتاده مشاهده می شود، قطر نیز از همین قانون پیروی می کند.
بنیاد
ورزشی و آکادمی فوتبال اوپن نیز از دیگر آکادمیهایی است که با ثروت
میلیاردی قطری ها گشایش یافته و در خدمت تیم های پایه است. پانداهای بلژیکی
که حالا زیر چتر آکادمی اسپایر خدمات خود را به فوتبال قطر می فروشند. در
واقع دیتر اشتفان مدیریت این مجموعه سهام کامل این آکادمی و بنیاد ورزشی را
به مالک آکادمی اسپایر قطر فروخته است.
جالب این که ۶ بازیکن از تیم ملی امید قطر پرورش یافته آکادمی اسپایر به مدیریت ایوان براوو هستند، مردی که در آکادمی رئال مادرید نیز سابقه مربیگری و فعالیت دارد.
این آکادمی در سال ۲۰۰۴ در قطر تاسیس شد و هدف اصلی از راه اندازی آن پرورش بازیکنان استاندارد برای تیم ملی قطر بود. بعدها بنیاد ورزشی و فرهنگی اسپایر نیز در همان محل افتتاح شد و به بهره برداری رسید.
قطری ها بزرگان دنیای فوتبال از جمله مارادونا و پله را به کشور خود دعوت میکنند، مدیران کارخانجات MBA با تکنولوژی های روز خود وارد قطر می شوند و بازار این کشور را تسخیر می کنند، ابرستارگان NBA راهی قطر می شوند، مدیران ارشد آکادمی رئال مادرید مورد استقبال مقامات سیاسی قطر قرار می گیرند و در این میان خبرنگاران از خود می پرسند اینان این همه هزینه می کنند که چه حقیقتی را پنهان کنند؟
و البته هر کسی که مدتی در قطر زندگی کند و بتواند به لایه های پنهان این کشور کوچک نفوذ کند، به راحتی متوجه آن حقیقت پنهان شده خواهد شد، حقیقتی که بوی تعفن اجساد کارگران نپالی را می دهد، حقیقتی که اقلیتی مذهبی یا قومی را تحت فشار قرار می دهد و ویترینی که نورهای رنگی آن برای اروپاییان آزاردهنده و تکراری است.