مخاطب نامه مصدق، شیخ مصطفی رهنما بود نه رفسنجانی!
کائینی در این گفتگو با تاکید بر صف بندیهای تاریخی جریان های سیاسی کشور گفت: آقای
هاشمی در صفبندی دکتر مصدق و آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام، یعنی
نیروهای سکولار و نیروهای مذهبی نهضت ملی اعم از فدائیان اسلام، آیت الله
کاشانی و اطرافیانش و حتی دکتر بقایی، به شدت ضد مصدق و طرفدار طیف مذهبی
است؛ یعنی هم فدائیان اسلام را خیلی دوست دارد و هم با آیت الله کاشانی رفت
و آمد داشت و حتی با دکتر بقایی که او هم کرمانی بود و خاطراتی راجع به
روابط آقای هاشمی و دکتر بقایی هم است.
وی ادامه داد: حزب جمهوری اسلامی اول انقلاب بر خلاف سایر احزاب، گرایش
محسوسی به آیت الله کاشانی داشت و حتی اولین مراسمی که در تهران بعد از
انقلاب برای آیت الله کاشانی در مسجد امام بازار برگزار شد، آقای هاشمی
رفسنجانی در آن مراسم سخنران بود. این در حالی بود که ۱۴ اسفند ۵۷
ملیگراها و سایر گروههای طرفدار دکتر مصدق در احمدآباد مراسمی برگزار
کردند و آقای طالقانی صحبت کرد و در برابر آن طرفداران آیت الله کاشانی و
ائمه جماعت تهران و روحانیت مراسمی در مقابل آن برگزار کردند و آقای هاشمی
سخنرانی کرد. این یعنی اینقدر گرایش آقای هاشمی به آیت الله کاشانی نزدیک
بود.
کائینی گفت: بنابراین سابقه تاریخی آقای هاشمی اساساً گرایش به آیت الله کاشانی، فدائیان اسلام و دکتر بقایی دارد و اصلاً مخالف دکتر مصدق بود لذا آقای هاشمی علی الاصول نباید نامه دادن دکتر مصدق به خودش را افتخار تلقی بکند چون اصلاً از آن طیف خوشش نمیآمد.
پژوهشگر تاریخ معاصر با تاکید بر روابط آقای هاشمی در اوایل دهه ۴۰ با آیت الله کمرهای از علمای تهران گفت: آقای هاشمی در سالهای حدود 45 به منزل آیت الله کمرهای رفت و آمد داشت؛ همان موقع در منزل ایشان متوجه انتشار کتابی از مرحوم "اکرم کریم زعیتر" سفیر وقت اردن در تهران میشود. آیت الله کمرهای از چهرههای مصلح و علمایی بود که در مسائل جهان اسلام وارد بود و حساس بود و در کنگرههای مصر و قاهره شرکت میکرد؛ همچنین با آیت الله طالقانی صمیمیت زیادی داشت و در واقع استادِ آقای طالقانی بود؛ لذا با محافل سیاسی جهان اسلام ارتباط زیادی داشت. سفیر اردن وقتی این کتاب را نوشت برای ایشان آورده بود؛ ایشان هم آن کتاب را ترجمه کرد. فکر هم میکنم که در چاپ اول اسم آقای هاشمی درست روی جلد نیامده بود؛ عکس جلد در کتاب "دوران مبارزه" هست. ضمن اینکه اصلاً کتاب را بیمجوز چاپ کرده بود و از کتابهای غیر قانونی و زیرمیزی محسوب میشد؛ منتهی چون عقل اقتصادیاش خوب بود و خوب هم فروخته بود میدانست چکار میکند.
محمدرضا کائینی در گفتگو با «نسیم آنلاین» با اشاره به اینکه مرحوم شیخ مصطفی رهنما به شدت طرفدار و علاقمند به جنبشهای آزادیبخش فلسطین، الجزایر و تونس بود و روابط زیادی هم با آنها داشت گفت: شیخ مصطفی رهنما عمرش را روی مسئله فلسطین گذاشت. لذا یک نسخه از ترجمه آقای هاشمی را برای دکتر مصدق فرستاد که در احمد آباد بود؛ دکتر مصدق در حبس بود و اجازه ارتباط با کسی را به ایشان نمیدادند و فقط خانوادهاش حق داشتند هفتهای یا ماهی یک بار دیدنش بروند؛ هدایا یا نامههایی که به دکتر مصدق داده میشد از طریق پسرش مرحوم دکتر غلامحسین مصدق به احمدآباد میرفت و احیاناً جوابهایی که دکتر مصدق از احمد آباد نوشته به دست ایشان آورده شده است.
کائینی اظهار داشت: دکتر مصدق با خواندن مضامین کتاب "زعیتر" و نه کتاب آقای هاشمی رفسنجانی و به خاطر روح ضد استعماری که بر این کتاب حاکم بود انتشار این کتاب را تحسین کرد و چکی هم به آقای شیخ مصطفی رهنما فرستاد که تعدادی از این کتابها را بخرید و بین مردم پخش کنید. بنابراین مخاطب آن نامه آقای شیخ مصطفی رهنما است نه آقای هاشمی رفسنجانی؛ تحسین دکتر مصدق هم معطوف به مطالب آقای اکرم کریم زعیتر است و نه شخص آقای هاشمی رفسنجانی؛ مثل این است که کسی مضامین قرآن را تحسین کند و بعد ما به آیت الله مکارم شیرازی و مرحوم آقا میرزا مهدی الهی قمشهای به خاطر اینکه ترجمه کرده درود بفرستیم در صورتی که اینها فقط مترجم بودند؛ در اینجا هم آقای هاشمی فقط مترجم بوده و مؤلف کتاب که نبوده است. خوشمزهتر از همه اینها آقای شیخ مصطفی رهنما می گفت که من آن چک را به عنوان یادگاری دارم و تا الآن خرج نکردم!!!؛ خودش آخر عمرش به من گفت؛ یعنی از بس که یکی را دوست داری و یک پولی که از او میگیری خرج نمیکنی، میگفت من چک را یادگاری نگه داشتم قصه این است.
وی ادامه داد: حالا بعد از سالها این نامه در جلد اول خاطرات آقای هاشمی است؛ قبل از آن در کتاب نامههای دکتر مصدق تألیف آقای محمد ترکمان است. قبل از آن در بسیاری از نشریات چاپ شده است.
این پژوهشگر تاریخ گفت: بعد از سالها روزنامه شرق برداشته بالای نامه دکتر مصدق را که نوشته "جناب آقای شیخ مصطفی رهنما" لاک گرفته، حذف کرده و نوشته "نامه مصدق به هاشمی". واقعاً سوال من این است که آقای هاشمی نیاز به اینگونه دروغسازیها و سندسازیها دارد؟ آقای هاشمی جایگاهش را در تاریخ معاصر دارد؛ ما در تاریخ معاصر قوام السلطنه را داریم، دکتر مصدق را داریم، آیت الله کاشانی را داریم، امام خمینی را داریم، شهید بهشتی را داریم و آقای هاشمی رفسنجانی را هم داریم؛ اصلاً نیازی به اینگونه سندسازیها ندارد.
وی در پایان افزود: البته من بعید میدانم که خود آقای هاشمی دلش بخواهد چنین دروغی به خورد مردم دهد؛ کسانی که تبلیغات ایشان را سامان میدهند فکر نمیکنند که آبرویش را دارند میبرند؟ واقعاً برای آقای هاشمی درست است که چنین آدمهای بیسوادی را مشاور خودش کرده که چنین گافهایی را بدهند؟ ابتداییترین آدمهایی که تاریخ خواندهاند میفهمند که این دروغ است. نامه مصدق به هاشمی آخر چیست؟ دکتر مصدق از رجال و شازدههای قاجار بود. آقای هاشمی رفسنجانی از نوق بهرمان رفسنجان آمده حالا یک کتاب از یکی دیگر را ترجمه کرده و اینها چه ربطی به همدیگر دارند؟