وقتی سفر ناصرالدینشاه به فرنگستان «سرمایه امید ایرانیان» نام گرفت!
به گزارش خبرگزاری بسیج، دوران قاجار از مهمترین دورههای تاریخ ایران به حساب میآید. تاریخ این سرزمین در این مقطع زمانی با گسستی چشمگیر روبهرو شد. گسستی که تاریخ سنتی ایران را به پایان رسانده و آن را به دورهی جدیدی وارد میساخت و این سرزمین کهن و سرنوشت مردمانش را با عصر جدید پیوند میزد.
در این بازه قارهی اروپا پس از پشت سرنهادن دوران تاریک قرون وسطی و روی آوردن به رنسانس، وارد عصر انقلابات صنعتی شده بود. پیشرفت سریع دول اروپایی در زمینهی صنعتی به زودی آنان را در محور تحولات جهانی قرار داد. به گونهای که تمدنهای کهن تاریخ ساز بشریت و از جمله ایران در پیرامون این محور جدید قرار گرفتند.
آغاز عصر کاپیتالیزم و سرمایهداری و پیش گرفتن سیاستی جدید در مناسبات بینالمللی، اروپاییان را مبدل به استعمارگرانی ساخت که برای چپاول دول و سرزمینهای غیر اروپایی گوی سبقت را از همدیگر میربودند. در مقابل چنین پیشرفت و چپاولی، دولتهای دیگر جهانی در خواب غفلت و بیخبری به سر میبردند.
در ایران این زمان آغامحمدخان قاجار توانسته بود حکومتی نه چندان قوی بنا نهد. اگرچه پس از وی از قدرت ایران کاسته شد اما هنوز در حدی بود که با قدرتهای جدید برآمده از عصر جدید مقابله کند. مدت کوتاهی بعد اما دو جنگ ایران با همسایهی شمالی خود، روسیه، نشان داد که ایران دیگر با رقبای سنتی خود سر و کار ندارد و میبایست با پدیده و نیروی تازه نفس درافتد که روز به روز بر قدرتش افزوده میشد. شکست ایران در جنگهای ایران و روسیه، اولین زنگ خطر جدی برای حیات ایران و شاهان قاجار بود. که به صدا در آمد.
ایرانیان و در رأس آن صاحب مقامات قاجاری به زودی در صدد برآمدند تا علت شکست خود را از روسیه واکاوی کنند. عباس میرزا شاهزادهی روشنبین قاجاری درصدد برآمد تا ایران از موهبتهای خیرهکننده و دل فریب غرب برخوردار سازد، و کشورش را در چرخهی پیشرفت و تحولات وارد سازد. اما به زودی اقدام وی با شکست مواجه گردید و نه تنها در امور خود پیشرفتی حاصل نکرد بلکه نسبت به این پیشرفتها ناامید و تا حدی بدبین گردید. بیجهت نیست که شاهزادگان قاجاری تا زمانی پس از مرگ عباس میرزا چندان به پیشرفتهای غرب روی خوش نشان نمیدادند.
اگرچه اقدام عباس میرزا نتیجهی مورد نظر را حاصل نکرد اما در گفتمان عصر قاجاری واژگانی چون پیشرفت، تجدد و اصلاح را وارد ساخت و سبب گشت تا گروهی با دنبال کردن این گفتمان درپی اصلاح امور به هم ریختهی ایران برآیند. در این میان میتوان مردانی نظیر قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و... را به عنوان مصداقی برای ادعای یاد شده ارائه کرد. این اشخاص با تشویق و ترغیب شاهان قاجاری که محور تحولات اساسی در ایران بودند درصدد برآمدند تا اوضاع پریشان روز افزون ایران را سامانی دهند. تلاش آنها به زودی شرایط نابودیشان را فراهم آورد و این افراد را به اولین قربانیان پیشرفت و ترقی در ایران مشهور ساخت.
در مسیر رسیدن به پیشرفت، موانع عمده و جدی فراوانی قرار داشت که میتوان آن را به موانع داخلی و خارجی تقسیم کرد. همانگونه که ذکر شد تلاش نافرجام عباس میرزا برای اصلاح امور سبب گردید تا شاهزادگان دیگر قاجاری از تلاش در این زمینه منصرف شده و حتی گردی از بدبینی بر ذهن ایشان بنشیند.
در زمان ناصرالدین شاه کار به جایی رسیده بود که علیرغم پایین بودن آگاهیهای عمومی آن زمان، مردم به قدری از اوضاع آشفته نگران و عصبانی بودند که به هر طریق ممکن اعتراض خود را به شاه و دستاندرکاران حکومت اعلام کردند و اعتراض آنها تا آن حد پیش رفت که حتی در محل استراحت ناصرالدین شاه نیز نامهی گلایهآمیزی از مردم تهران پیدا شد. در بخشی از این نامه آمده است: "ما به جان آمدهایم. این دفعه از آن دفعات نیست. تو را پارچه پارچه میکنیم. سهل است، نسل قاجار را از جهان بر میاندازیم."
اما درهمین حال و درشرایطی که به دلیل سیاست استعمارگران در ایران آن دوره که خواهان تضعیف کشورمان به عنوان چهارراه مستعمرات آنان شناخته میشد، حرفهی کشاورزی و سیستم مالیاتگیری عملا عقیم مانده و خزانهی سلطنتی که از فتوحات شاهان اولیهی قاجاری انباشته بود، تهی شده بود؛ شاهان قاجار هوای سفر به فرنگ کردند.
اهمیت سفر شاه به فرنگ به گونهای تبلیغ میشد که مشیرالدوله، که مشوق اصلی شاه برای سفر به فرنگستان بود، این سفر را «سرمایهی امید ایران» میدانست.
ناصرالدین شاه در مجموع سه سفر به فرنگ (اروپای آن زمان) داشت. اولین سفر خارجی وی در سال 1290 ق و به دعوت امپراتور اتریش، فرانسوا ژزف اول، برای بازدید از نمایشگاه بینالمللی وینه، صورت گرفت. که ناصرالدین شاه به همراه جمعی از شاهزادگان، درباریان و میزار حسینخان سپهسالار از راه روسیه به اروپا رفته و از کشورهای آلمان، بلژیک، انگلیس، فرانسه، سوئیس، ایتالیا، اتریش و عثمانی (ترکیه امروزی) دیدن کرد.
اما آنچه در این سفرها به آسانی به چشم هر بینندهای میخورد هزینهی فراوان این سفرها بود. طبیعت راحت طلب و شکمباره شاه ایجاب میکرد که وسایل سفر او را از هر حیث کامل باشد؛ به همین جهت عملهی آشپزخانه و آبدارخانهی او، هر چه ابتکار و امکان در قوه داشتند به کار میبردند تا اسباب سفر را کامل کنند. هزینهی هنگفت این سفرها باری بزرگ بر دوش مردم بود. پول آن با گرو رفتن منابع درآمد ملی دولت مثل گمرک تأمین میشد.
اگرچه مشیرالدوله و غربزدگان دیگری نظیر وی، سعی داشتند با توسل به توجیحاتی از قبیل: "سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا و مطالعهی در وضع حکومت کشورهای اروپا او را به ادامهی اصلاحاتی که قبل از سفر به اروپا آغاز نموده بود، ترغیب کرد"؛ سعی در توجیح این سفر پرهزینه داشتند، اما آنچه از سفرهای شاه به دست نمیآمد، پیشرفت بود.
آخرین سفر شاه به خارج از کشور با تلاشهای امینالسلطان و هماهنگیهای او با انگلیس صورت گرفت. انگلیسیها در این سفر امتیازات سنگینی از ناصرالدین شاه دریافت نمودند و او نیز که غرق در مظاهر غربی شده بود، به قول خودش برای رونق بازارها و کارهای اقتصادی و تجاری ایران دست انگلیسیها را به گرمی فشرده و امتیاز راهآهن و تراموا، کشتیرانی در رود کارون، تأسیس بانک شاهنشاهی، راه شوسهی اهواز به تهران، لاتاری و رژی را به آنان واگذار نمود و به خیال خام خود شاهکاری اصولی انجام داد. البته بادمجان دور قاب چینها هم آماده بودند که نام این بذل و بخششهای بیحساب و کتاب را «خدمت به ملت» بگذارند. به این ترتیب ناصرالدین شاه خوشحال از خدمتی که به ملت خود کرده، به کشور بازگشت تا آنچه مشیرالدولهها پیشتر «سرمایهی امید ایرانیان» نام نهاده بودند؛ تعبیر شود.