از نظر من، نحوۀ نگاه کردن به غول شهر کنونی و درک از وضعیت مردم شهر و میلیونها انسان شریف و به ناتوانی کشیدهشده که به جان میزنند تا با کار توانفرسا، زندگی بخور نمیرشان را آبرومندانه طی کنند،در درکهای سُست نولیبرالی نسل جدید سینماگران طبقۀ متوسط غربگرا گم شده است.
گروه فرهنگی مشرق؛
هیچ نیت دیدن فیلمهای جشنواره در دل نداشتم. من امروز، اصلاً نسبت به
نیروی وانمودگی سینما، هراسانم نسبت به سینما تردید وجودی دارم.
راستش مثل همیشه پیمان شکن از آب درآمدم، آن هجوم اغراقآمیز علیه رسوایی 2، کاملاً باژگونه کنجکاوی و وسوسه تماشای آن را بر پرده همین جشنواره در دلم شعلهور کرد. ابد و یک روز را هم اعتراف کنم چندی پیش که تهران بودم نهار مهمان با عباس آقای کیارستمی، کنجکاو شدم ببینم، او میگفت از فیلم خوشت میآید. دیدنی است شاید گفت میگویند دیدنی است. دوشنبه آمدم تا رسوایی، ابد و یک روز، دختر و بادیگارد را ببینم و برگردم لاهیجان. راه کولاک و برف بود، ساعت 3 سینما چهارسو رسوایی را نشان میداد. به دهنمکی برخوردم و وارد سالن شدیم و نشستیم. حالا گلمکانی طرف راستم، دهنمکی طرف چپم و آن ور دهنمکی در تاریکی جوان کچلی بود شبیه امیرپوریا که نه به گلمکانی محل گذاشت و نه به دهنمکی و فهمیدم فقط شبیه اوست.
حین تماشای فیلم گاه با هوشنگ حرف میزدم. گفتم نقد لیبرال ما درونهای مستبد و ناصادقانه دارد. واقعاً این فیلم بدترین فیلم سینمای ایران است؟ گفتم برای نقد اولت هنگام اکران، نقد ساخت شکنانهای در دفاع از رسوایی 2 به تو خواهم داد و قرار ما تا آن وقت چون طول میکشد، جَلدی یادداشت حاضر را فعلاً منتشر میکنم تا بعد. ما موافق بودیم که هجوم منفی به این فیلم هیچ بخاطر آن نیست که واقعاً بدترین فیلم جشنواره است، این یادداشت را یا به بانیفیلم یا به سینما خواهم داد و نقد برای مجله فیلم اگر حوصلهاش بود بماند برای زمان اکران!
***
مقدمه: این همه خشم به بهانۀ بد بودن محسوس یک فیلم، غیرممکن است و من مقدم بر هر حرفی، باید بگویم، انتقادات و تمایزات فهمی و دیدگاهی خود را در معنا و ساختار دربارۀ مفهوم «شهر / ناعقلانیت» که همان «شهر / گناه» است، دارم.
از نظر من، نحوۀ نگاه کردن به غول شهر کنونی و درک از وضعیت مردم شهر و میلیونها انسان شریف و به ناتوانی کشیدهشده که به جان میزنند تا با کار توانفرسا، زندگی بخور نمیرشان را آبرومندانه طی کنند و ساختدهی واقعگرایانۀ این وضعیت، امری جدی برای سینماست که در درکهای سُست نولیبرالی و نیست انگارانهی نسل جدید سینماگران طبقۀ متوسط غربگرا و ذهنیگرا و عادتکرده به سینمایی بیخاصیت گم شده است.
با این همه به نظرم اتفاقاً با همۀ اختلافنظرم، «رسوایی 2» فیلمی جدی، شریف و دارای تفکر است و این همه خشم نقد میانمایه علیه آن نمیتواند برای «بد بودن» فیلمی بد باشد. توحید دهنمکی دارد به ریشۀ مدرنیسم جعلی میزند. همین...!
دربارۀ مظلومیت رسوایی2؛ فیلمی رسواکنندۀ نقد
«یک تاریخ کامل باید بر مبنای فضاها ـ که در عین حال تاریخ قدرت نیز خواهد بود ـ به نگارش درآید و از راهبردهای بزرگ جغرافیای سیاسی تا تاکتیکهای خرد زیستبومی را در برگیرد». (میشل فوکو، چشم قدرت).
دهنمکی باید بداند رضایت نقد میانمایۀ نولیبرال تلویزیونی و رسانههای مسحور لویاتان قدرت غرب را تنها با تسلیم کامل در پیشگاه شیطان بزرگ و بدل شدن به مخملباف میتواند به دست آورد. او تا ابد منفور غربگرایان باقی خواهد ماند، اگر بر آرمان خود پابرجا بماند!
اما آنچه نقد مبتذل رسانهای ما در تلویزیون و مطبوعات به نحو سطحی برگزار میکند، فراموشیِ وظیفۀ درک ژرف یک اثر، و ساختشکنی آن جدا از ظواهر فریبنده یا گمراهکنندۀ آن است.
این نقد از توصیف درست رسوایی 2 عاجز بوده و تا اکنون آن را نفهمیده است. من فعلاً کاری به منطق «خوب» بودن و «بد» بودن فیلم دهنمکی و این روش متافیزیکی و ارسطویی کهنهشدۀ داوری ندارم. فعلاً به این کار دارم که داوری این فیلم در رسانهها، تا این لحظه غالباً چقدر سطحی و کمدانشانه بوده و چگونه فیلم درست تشخیص داده نشده. رسوایی 2 یک فیلم شهری با ساختار سرگرمکنندۀ عامهپسند و اتفاقاً با تویه و پرسشهای بسیار جدی و دارای وجهی نمادین است.
هرچند تفکر فیلم که با ناعقلانیت مدرن میستیزد، سبب خشم مدرنها میشود. این همه خشم اصلاًَ به خاطر بد بودن یک فیلم ممکن نیست؛ بلکه دلیل اصلی مخالفت و عصبانیت و کینهتوزی ناعادلانه علیه رسوایی 2، جز این نیست که اوج آلودۀ شهر بی خدا افشا میشود.
وگرنه چه کسی مخالف نقد ضعفها و اشکالات یک فیلم مخاطبگراست که جدیتش در پشت سرگرمکنندگی، نهان است. پس میخواهم صرفاً پرسشهایی دربارۀ رسوایی 2 برای فکرکردن کسانی مطرح کنم که خود بهتنهایی قادر به پیدا کردن و تشخیص وجوه قابل اندیشیدن یک فیلم نیستند. ببینیم این وجوه واقعاً در فیلم وجود دارد یا الصاق مفاهیمی جدی است به فیلمی که جدی نیست یا صرفاً تعارض ایدئولوژیک نقد یا همدستیاش با نظام قدرت و مدیریت کنونی و بدهبستان طبقاتی است که این وجوه را نادیده میگیرد. و چه کس نمیداند مدرنیت در میان ما خود یک نهاد قدرت و قدرتمند است. اما پرسشها:
1. آیا فیلم رسوایی 2 در الگوی حکایت شهر، شهریار جاهل، پیامبر عاقل یا پیر دانا، با تطبیق به امروز و اکنون زندگی ما، روایتش را پیش نمیبرد؟ و این روایت بیشتر بر منطق حکایت ایرانی و یکی بود یکی نبود فانتزیک متکی است تا کلیشۀ دراماتیک هالیوودی. در این الگو گرایش واقعگرایانۀ دهنمکی، پنهان است.
الف) در فیلم حکایت تغییراتی پذیرفته، «شهر ـ شهرزاد»، در جریان مدرنگرایی هم حقیقت بنیادین شهر، و هم آن خرد درخشان خود را از کف داده و گرفتار فراموشی و عادت به اسارت و روزمرگی هلاکتبار و خودویرانگری باطنی است.
ب) شهریار و مدیریت شهری که به نحو سطحی میکوشد نوگرا باشد، و برابر عقلانیت و ربوبیت مدرنیته سر خم کرده، حاکم و فرمانروای شهری، و دراصل نماد بیخردی و فقدان عقل از منظر الهی و گرفتار جاهلیت مدرن است. گناه اصلی شهر، همین ترک عقلانیت و هدایت الهی است که با عقلانیت سرمایهسالاری مدرن و قربانیکردن همه چیز در پای سود، متضاد است. همین گناه مستمر است که مدام در حال ویرانی شهر، و زندگی انسان شهری است، هرج و مرج و بیعدالتی و غفلت و هرج و مرج و تخریب و اسراف و تکاثر و کری و کوری برابر حقیقت و باطن امر پدیده آورده است و زلزله تنها تجسم خارجی همین ویرانی «شهریار ـ شهر» است که به امر نجاتبخش الهی و پیامآوری منجی خود بیباور است و پیشنهادهای باطنینگر و معرفتآموز و حکیمانهاش را که چندی به شهر و حاکمیت شهری ارائه میدهد و همین موجب طردش میشود، ندیده میگیرد. منطقاً این شهر گناه باید همچون هفت روز سدوم فرو بپاشد، اما پایان نه چندان یأسآور آن، به معنی وجود بارقۀ امید درون شهر است: باور به معصومیت! پرسشم آن است اگر این تویه در فیلم به زبانی عامهپسند وجود دارد، چگونه میتوان نامنصفانه و کینهتوزانه آن را مبتذل خواند؟ مگر جز این است که آن نقد خود را کنار این شهریار و قدرت مدیریت لیبرال میبیند.
درحالیکه دهنمکی یادآور تویۀ آرمانهای الهی یک انقلاب است که گرفتار جهان مدرن شده؟ گفتمان لیبرال میان ما غالباً تویهای فاشیستی، مستبد و کلیشهای و دنبالهروی ظواهر نقد غرب دارد.
داوری ایدئولوژیک، کینهورزی ایدئولوژیک و تصفیهحساب مرامی و سیاسی در پس چهره و ماسک حرفهای این نقد جا خوش کرده است. انصاف علمی، تشخیص جریانهای عمیقتر معنایی یا ساختی، اما از خودآگاهی و داعیههای اثر، درک ضرورت یک نسبیگرایی فهمی و یک پلورالیسم فکری در ارزیابی آنچه در پسِ زبان و پیشاکلام یک فیلم، ولو اثری عامهپسند یا مخاطبگرا جاری است، یک ادراک مبتنی بر زیباییشناسی که از انسانشناسی فرهنگ جداییناپذیر است و رها از نقد تکساحتی و ردیفکردن الفبای مفاهیم کلیدی فیلم؛ نظیر میزانسن، بازی، نشانهها و پیرنگ و... به جای قدرت تأویل یا واکاوی. اینها چیزهایی است که در نقد ما غایب است. برای همین این نقد، توان کشف ندارد، از پیش معلوم است چه فیلم و چه وجوهی از روایتگری، بازیگری، و تفکر محتوایی و فرمی، مورد قبول یا رد واقع خواهد شد.
برای نقد مرعوب کلیشهها ـ چه کلیشۀ فهم تماتیک و چه کلیشۀ فهم فرمال ـ مهم نیست که قبلاً در اثری چون رسوایی 2، با آن بار سنگین پیشداوری، شهر در چه منظر ابژکتیو یا سوبژکتیو به تماشا نهاده شده و این تصویر واقعگرا یا فانتزیک یا واقعگرایی پنهان در پسِ فانتزی چه ربطی با درونۀ اجتماع، انقلاب، آرمانهای بنیادین نظام موجود دارد؟ نقد سطحی، پرسشگر و متفکر نیست.
برای همین سطحینگریها و بیانصافیهاست که مایلم نشان دهم رسوایی 2، جدا از کینهجویی طبقاتی و مبتذل نقد لیبرال، اصلاً اثری مبتذل نیست.
تا امروز فیلمهای شهری صرفاً مختص سینمای جدی، متفکرانه و مدرن نبوده؛ بلکه در جهان، گاه آثار کمدی هم درگیر مقولۀ شهر بودهاند.
شهر / مکان در سینما دو دورۀ مختلف را پشت سر نهاده است.
1. دوران ماقبل تفکرات انتقادی متفکران جدید قبل از دهه هفتاد میلادی که در سینمای جهان از تصاویر شهری لومییر تا تصاویر نئورئالیستی دسیکا و فللینی و روسلینی و تا فیلمهای موج نوییها و آثار آنتونیونی و... سابقه داشته.
2. دوران سرمایهداری متأخر و پساصنعتی و پسامدرن که تصویر شهر مبتنی بر تئوریهای نویی بوده که از سوی کسانی نظیر ارنست مندل (1975) میشل فوکو (1977) هنری لفابور (1974) مارشال برمن (1982) دیوید هاروی (1989) در آثاری؛ نظیر ایجاد فضا، تنبیه و مراقبت، سرمایهداری متأخر، همۀ چیزهای صلب تبخیر میشوند، وضعیت پسامدرنیته و... مطرح شده و هم از سینما اثر پذیرفته و هم بر نگاه فیلمهای شهری تأثیر نهاده است بهخصوص پسامدرنیسم یک منطق فرهنگی سرمایهداری متأخر اثر فردریک جیمسون 1989، و جغرافیای پسامدرن اثر ادوارد سوجا، 1989 و شهر کوارتز: کاوش آینده در لسآنجلس، اثر مایک دیویس 1990 و سینما و شهر اثر مارک شیل و تونی فیتز موریس، 2001 و الی آخر...
در ایران هم شهر در فیلمها دو ویژگی مختلف دارد. پیش از انقلاب که به دورههای تاریخی مختلف تقسیم میشود، دورۀ تهران مخوف و شهر همچون نماد تحولات جدید که با فساد و تباهی، آکنده و در برابر روستای معصوم و پاک قد علم کرده است، دوره تهران همچون لوکیشن تحولاتی که اقشار فرودست را زیر چرخها و لابلای دندههای هلاکتبارش له و لورده میکند (فیلمهای موج نو) و هویتهای راندهشدگان اجتماع را در تقدیری سیاه یا گسست از دیگران به مرگ میکشاند. (مهرجویی، نادری، کیمیایی و حتی گزارش کیارستمی و...) و دورۀ انقلاب و دیدهشدن شهر و روند طولانی تبدیل شهر بهمثابۀ خیابانهای محل عبور قهرمانان به شخصیتی زنده و با جزییات حیات خاص خود و بحرانها و فرونهادگیها که در حرکت شخصیتها و پرسۀ آنان در شهر آشکار میگردد.
ما کمکم با شهر نسل جدید فیلمسازان روبرو میشویم. من متأسفم که پیشنهادهای مهم داریوش مهرجویی که در لفافۀ ایدههای پست مدرنیستی قربانی بیحوصلگی شدهاش از سنتوری به بعد اصلاً به وسیلۀ نقد کاهل ما دیده نشده. آن نگاه تکبعدی فیلمسازان نسل جوان دچار نیستانگاری و روایات آبسورد، تبدیل شد به همۀ تلقی نوی سینمای ما از شهر. طبقه مدرن متوسط دنیای خود را به همۀ زندگی شهری تحمیل کرد، در حالیکه چه از نظر سوژه و شناسندۀ انسانی و چه از نظر موقعیت واقعی و عینیات شهری، شهر تنها محل فرمانروایی مستبدانۀ این قشر (هرچند قشر مهم) نیست. رسوایی 2 مستقیماً کاراکتر شهر را موضوع خود قرار داده است...
دهنمکی در یک فضای سینمایی متوسط العامۀ طبقۀ متوسط، ما را به تماشای فهم دیگری از شهر دعوت میکند که به مذاق طبقۀ متوسط مدرن ما و روشنفکران و سینماگران و نقد رسانهای کوتاهقامت مدافع کمسوادش تلخ میآید. ظاهراً در یک قضاوت سطحی، این نگاهی ارتجاعی است که به اندازۀ ابتذالش آمیخته شده است با «فتورمان» و «بیگانگی با زبان سینما و ساختار پیچیدۀ روایت دراماتیک کلاسیک» به انضمام یک نگاه به شهر ـ گناهِ ترساننده و توبیخگرانهای که امروز دیگر کهنه شده است و تنها در ادیان سابقه دارد!
این است داوری سادهلوحانۀ کسانیکه جز الفبای ابتدایی زبان سینما هیچ فهم ژرفی از زندگی، جامعهشناسی، هنر، روانکاوی، اسطورهها، روحیهشناسی امروزی انقلاب و آرمانهای آن ندارند و نمیدانند چگونه میتوان یک فیلم را ساختارزدایی کرد و معناهایی بدیع در آن کشف نمود.
***
من هم میدانم برای نگاهی که دستاوردهای محترم سینما، تنها در وجه آفرینشهای متعال سینمای خلاق جهان نظر دارد، تجربۀ سینمای غرب؛ نظیر سینمای کلاسیک، نئوررئالیستی موج نو و مدرن و پسامدرن امروز رسیمت دارد، رسوایی 2 فیلم بدی است، اما اشکال در این دیدگاه دگر است و نه در رسوایی 2. از این منظر یکی از آسانترین راههای مقابله با این متن، آن است که بگوییم نویسنده، حرفهای قلمبه سلمبه را خرج دفاع از اثری بسیار ابتدایی و غلط و مبتذل کرده است و طبیعتاً بند و بستی در کار است. میخواهم دقیقاً بگویم درک از رسوایی 2 در مرتبۀ اثری مبتذل، نه نگرشی راستگو یا نه بلکه دروغی کینهورزانه است. اگر از واکنش مبتنی بر غریزۀ طبقاتی، غریزۀ حاصل از جاگرفتن منتقد در آن رف و ردیف و صف و طبقهای از مردم که رسوایی 2 قصد برملا کردن رسواییشان را دارد، بگذریم، اگر از پیشداوری فیلم از سوی این نیروهای اجتماعی چشم بپوشیم و برای آن اهمیتی شناختی قایل نباشیم، اگر جنجال و تصمیمات و رفتارهایی که به طور کودکانهای، دم خروسش فاش میشود و فاش میسازد که در جوّسازی علیه رسوایی 2، اصلاً پرنسیبهای جدی نقد ـ عمدتاً ـ مطرح نیست و همچنان قدرت وانمودگی دم سگی به اسم رسانه در دنیای مدرن مطرح است که پسِ دیوار، کار دیگری در نهان میکند و چیز دیگری در عیان میجنبد، و اگر همۀ سادهلوحیهای باور به این امامزادۀ دروغین در ما بر باد رفته باشد و تنها اندکی معرفت، از واقعیت جهان و زمانه به جا مانده باشد، پس آنگاه دشوار نیست دریابیم؛ دیدن، فکرکردن، نقد و حتی مخالفتکردن معقول با فیلم رسوایی 2 حتماً راه دیگری دارد و نمیتواند شالودۀ آن شناخت ژرف فیلم نباشد.
ما اول باید قادر باشیم فیلم رسوایی 2 و هر فیلمی را درست ببینیم، بیحب و بغض و مرض بشناسیم، و آنگاه حکم صادر کنیم. درحالیکه شناخت موضوع نه با علم؛ بلکه با جهل و انواع بیماریهای ذهن و داوری لفاظی توأم است، فتوای این مراجع جعلی نقد فیلم به چه کار میآید؟ اینگونه داوری کلیشهای فیلم چه در رسانۀ تلویزیون و چه در صفحات مطبوعات پیش از هر چیز خبر از شکست روحیهای علمی و افتادن کارها به دست جارچیان فاقد اخلاق حرفهای میدهد که در تنور نفرت میدمند و راه همزیستی مسالمتجوی اجتماعی را ناممکن میکنند، از دو سو!
***
اما راه اندیشیدن و نقد ژرف رسوایی 2 چیست؟
بدون تردید تفکری پویا دربارۀ ساختار فیلم میتواند با کالبدشکافی ساختاری به ما بگوید اساساً این فیلم از این منظر چه نسبتی با محتوایش دارد. دقت کنید من از یک درک رسانهای و سطحی از ساختار چنان که عادت تقلبهای فراستی است در ادای بررسی ساختاری حرف نمیزنم که از آن بوی اموات فهم بازاری از ساختار میآید، من از نسبت مضمون و ساختار یعنی ساختار؛ مضمون و مضمونِ ساختار رسوایی 2 حرف میزنم؛ یعنی درکی پوینده و کاملاً مشخص، چنان که در این فیلم، این ساختار متناسب با مضمونش، به اثری سازمان یافته و باورپذیر فی نفسه بدل شده باشد، در آن صورت فیلمساز موفق شده کارش را بکند.
چه اثری از نورمنویزدم باشد چه اینگهار برگمن. در این تحلیل هم اینکه منِ منتقد چه عقایدی دارد و اعتقادات و ایدئولوژی و مرام سیاسیاش چقدر با دهنمکی میخواند یا نمیخواند، جایی ندارد و اصلاً این صحبت دیگری است که فقر نقد ما و منتقدان تربیت نشده و کم دانش ما، قادر به تفکیک این دو نیستند و حکم پزشکی را دارند که اختلاف عقیدهاش با بیمار بر تشخیص او از بیماری و پروسۀ درمان اثر بگذارد و به سبب دشمنی، سرماخوردگی بیمارش را سرطان وانمود کند!!!
***
حالا ببینیم اصلاً رسوایی 2 میخواهد چه بگوید و آیا حرفهایش مبتذل و بیاهمیت و سطحی است؟
اجازه دهید بگویم رسوایی 2 در سینمای ایران، اولین فیلم سینمایی شهری است؛ یعنی خود شهر و سرنوشت آن که محصول تمامیت زندگیاش است در مقام وجود موجود؛ اعم از مدیریت شهری، فرهنگ شهری، اقشار شهری در کانون روایت قرار دارد. اینکه فیلم به زبانی سرگرمکننده و ظاهراً عامهپسند، دارد از شهر حرف میزند، به معنی آن نیست که به مسایل جدی بیاعتناست، اتفاقاً در یک بررسی مفصل که جایش اینجا نیست، مشخص است که دهنمکی دارد به مسایل بغرنج در این فیلم فکر میکند. اشارههای فیلم کاملاً بهوضوح گویای اندیشیدن دهنمکی به وضعیت شهر از منظرهای مختلف است. هرچند ما نگاهش را قبول نداشته باشیم.
بدیهی است مثلاً فرید زکریا نگاه چامسکی را قبول ندارد، آلتوسر از کی یرکگور و سارتر از تفکر مقالۀ فرانسوی گنون دور است، اما اینها هرگز به معنای آن نیست که یکی از دو طرف آدمهای بیغ و نادانیاند و مبتذلاند!
1. فیلم سرگرمکنندۀ رسوایی 2، دارای تفکر غنی است:
تفکر دربارۀ دانش شخصیت باطنینگر و پیر دانا در شهر مدرن امروز، که سرشت آن نمایش ظاهرپرستی و زرق و برق است و ریشههای یک انقلاب بزرگ را ترک کرده است.
2. تفکر دربارۀ ناعقلانیّت وسیع در تار و پود این غولشهر که اتفاقاً خود را در جامۀ عقلانیت ابزاری و عقلانیت مدرن نهان کرده و از بالاییها و تا پیکرۀ انسانی شهر را در جهالتش غرق کرده است، به شرطی که ما در اینجا آنقدر سواد داشته باشیم که دریابیم در رسوایی 2، عقلانیت، همان عقلانیت تعریف شده در جهان وحیانی و از سوی معصوم (ع) و هستی باطنینگر است، جایی که جنود و آیات عقل، ایمانپروری برابر کفرورزی و عدالتپروری علیه بیدادگری و زهد در برابر دنیاپرستی و توکل به جای حرص و تسلیم در برابر حق متعال برابر عصیان و خودبنیادانگاری و صبر برابر بینایی و آگاهدلی برابر غفلت و پاکدلی برابر مکر و بردباری و عفو برابر کینه و اخلاص علیه نفاق و عفّت برابر پردهدری و مدارا علیه قهر و دشمنخویی و تدبیر و سازماندهی و هدایت و ساختن درست و تعادل در برابر افزونطلبی و فروپاشیدگی و اصرار بر گناه و هرج و مرج و حکومت برابر هواپرستی و عافیت علیه گرفتاری و تواضع برابر تکبر و استبداد و... است که جملگی نشانههای جهل و دنبالهروی از شیطان و نفس سوء و ناعقلانیت است چه در رفتار فردی و چه در مدیریت شهری و ادارۀ یک سرزمین!
همۀ این نشانهها در روایت رسوایی 2 کاملاً ما به ازای دیداری و شنیداری دارد و درنتیجه مطلقاً نمیتوان این فیلم را مبتذل یا بدترین فیلم سینمای ایران دانست و پیداست خود این ناداوری، نمودی از جهل و نادادگری در داوری است و مبین آن است که چنین نقدی در همان صف و ردیف ناعقلانیتی است که فیلم دارد محکوم میکند. و در این باره و مستندات وجود تفکری معین و باهویت در لایۀ ضمنی فیلم میتوان مفصلاً سخن گفت.
3. واقعگرایی فیلم رسوایی 2 نیز در پسِ یک ساختار فانتزیک و شبیه کامیک استریپ پنهان است و استفادۀ وسیع از جلوههای ویژه که خود ضرورتی برخاسته از روایت فیلم است، دارای این وجهه هم هست.
4. اگر کینههای ایدئولوژیک، چشم منتقدان کمسواد رسانهای و تلویزیونی ما را کور نکند، مشکل نیست که دریابیم رسوایی 2 باید بر اساس اصول خودش داوری شود، نه بر اساس اصول سینمای کلاسیک هالیوود یا موج نوی فرانسه یا سینمای رویکردگرای ایران!
اصول این فیلم، تبدیل سینما به یک منبر جذاب است و موفقیتش، کشاندن پای میلیونها نفر به سینما برای مواجهه با درک دیگری از جهان متضاد با درک مدرن است. یک نقد دموکرات چرا باید به این موفقیت هر قدر هم مخالف آن باشد، با کینه بنگرد؟
5. در ساختار همۀ فیلمهای دهنمکی از منابع ویژۀ ساختی خود منطبق با روحیه و کاراکتر و باورها و ریشههایش آب میخورد؛ یعنی از ساختار نمایشهای بومی ایرانی، سیاهبازی، مضحکه، تقلید و... که اینهم یک توان ویژه است و باز اصلاً مبتذل نیست و جای حرف و تحلیل مفصل بماند برای آینده.
6. اما دهنمکی در سینمایش ما را با تیپها و اشخاصی روبرو میکند که جهان مدرن میخواهد آنها را دفن کند، ندیده گیرد و لاپوشانی نماید و شخصیت عارف رسوایی 2 از این دست آدمهاست و این هم خود موضوع مهم تشخص سینمای اوست.
7. ولی اگر رسوایی 2 ساختشکنی شود، درمییابیم که دغدغه دهنمکی نه سینماست و اتفاقاً نه فیلم شهری یا مسایل شهر فی نفسه و به طور قائمبالذات؛ بلکه پیوند سینما و شهر، بستری است تا او دعوت توحیدی خود را به زبان تصویر بیان کند، هنوز برای او پیچیدگیهای یک زبان سینمایی ناب و مفاهیم محض فرمدهی، بیمعنی است. از نظر او موفقیت ساختاری؛ یعنی ساختن فیلم سرگرمکنندۀ رسا که برای میلیونها نفر جذاب باشد تا جمع شوند و حقیقتی را که فراموش کردهاند، به یاد آورند؛ یعنی در عصری که خدا را به قتل رسیده میپندارد، دریابند خدا به قتل رسیدنی نیست.
حالا برای این پیام، دهنمکی سینما را و شهر را برگزیده است تا نشان دهد فراموشی خدا، با خود چه هرج و مرج و اغتشاش و ناعقلانیت همهجانبه در زندگی ما پدید میآورد، این گناه اصلی شهری است که سرچشمۀ عقلانیت؛ یعنی پرستش حق مطلق را از دست میدهد و اسیر زشتی و زشتکاری همهسویه میشود. شهر دهنمکی از معماری آن گرفته، تا مدیریت شهریاش، از زندگی روزمرۀ بیخردانه و غافلانهاش، تا نظام مجازات و حقوق انسانیاش، یکسره در تاریکی جهل و هرج و مرج فرو رفته است.
این است آن چه در اعماق رسوایی 2 نهان است و ما را به تفکر دربارۀ علت آن و چرایی دستشستن از عصمت و معصومیت که تجلّی کامل عقلانیت در زندگی روزمره و جزییات و روابط اجتماعی و ادارۀ نهادهای شهر و مناسبات اخلاقی جامعه و... است، فرامیخواند. معصومیتی نجاتبخش که در جهان یک بار تمام و کمال به نمایش آمده و سپس در هر روز و هر زمین تجلیاش جاری است و تا ما به این عقلانیت ناب و حقیقت پاک دلبستهایم و کمترین نشانی از تمنای آن را داریم، امید نجاتی هست و هر زمان این نهاد حقیقت ما از زندگی ما رخت بربندد، آن زلزلۀ نمادین و ویرانگر که تنها تظاهر ویرانی درونی ماست، رخ میدهد.
ساختن این جهان در یک فیلم عامهپسند و به زمان سرگرمکننده، اسمش هرچه باشد، مسلماً ابتذال نیست و تنها جهل و کینه میتواند به چنین تلقّی منزجرکننده و دروغینی دامن زند و این نوع نقد، خود نشان کمال ابتذال است، بیتردید!
حقیقت آن است که گفتمان مدرنگرایی میان ما، دارای درونهای بس مستبد و سطحی و نامنصف است و قادر نیست به نگرشهای مخالف خود، عادلانه بنگرد و این است درد همهسویۀ ما!
***
میل دارم در این سکوت و عسرت، اگر مشیّت بر آن قرار گیرد که بنویسم، سر فرصت مفصلاً دربارۀ دو فیلم بنویسم، در دفاع از دو فیلم: ابد و یک روز، و رسوایی2 !
چیزهایی است که برایم رنگ و بوی یک دروغ وقیح و تصمیمگیری شده را دارد؛ نظیر بلاهت یک جهان که بازی دو حزب، تنها دو حزب ابدی ـ ازلی سرمایهداری انحصاری را به مشابۀ آزادی آمریکایی میپذیرد. حالم از این دروغ بههم میخورد و نیز چشمپوشی باز هم بلاهتآمیز و مدعیان روشنفکری برابر جنایت سیستماتیک و زورگوییِ قدرت معاصر، در جایگاه لویاتان سرمایهداری بینالمللی، و حتی همدلی با آن، و چسبیدن به پر و پای فلان و بهمان نظام آسیایی مثلاً سوریه که زیر ضربۀ مدام قرار دارد، به بهانۀ آن که در سرکوب فلان شورش و مهار براندازی، چند نفر کشته شدهاند به دست مأموران ضد شورش هم از آنان دروغهاست که حاکم را میکند، دروغی که مستمراً از سالهای هشتاد تا امروز به سود گسترش سینمای آمریکایی و سرکوب سینمای مستقل و مهم و نوگرای ایران، رواج یافته، با همدستی مدیریت گیج و گول سینمایی، جوجهتکنوکراتهای خودباختۀ ادارات ممیزی فیلم و منتقدان کاسبکار، بیسواد و دگم که هم از آخور میخورند و هم از توبره، آدم را تاریک میکند. و خیلی از دروغهای حال بههمزن دنیای ما، کشور ما، زندگی ما، سینمای ما و... که آدم را دلزده و بیچاره میکند و فریادش را درمیآورد.
یکی از این دروغها، تصمیم به کوبیدن فیلمهای دهنمکی است به هر قیمت، با انگیزههای ایدئولوژیک، غیرسینمایی و غیردموکراتیک تحت لوای آزادیخواهی، دفاع از سینما به مبارزه با سینمای ایدئولوژیک، حکومتی مبتذل و الی آخر ! چه چرخش گفتمانی مضحک و فریبآمیزی از اصولگرایی به سوی نولیبرالیسم!
اگر واقعاً موضوع بر سر واکنش به یک فیلم بد است، این که به دسیسه و تلاش مصنوعی برای ممانعت عملی از دیدهشدن یک فیلم، کمپین ضد دهنمکی و تحریم و بایکوت و به تصمیمگیری سازمان یافته و تدلیس و پیشداوری نیاز ندارد. در همه جای دنیا فیلم بد ساخته میشود و با عدم اقبال و بیاعتنایی و ناکامی فیلم سرنوشتش رقم میخورد. اینکه نیاز به همصدایی فاشیستی دستهجمعی نقد معلومالحال ما در منکوب کردن فیلم و القاب جعلی؛ نظیر بدترین فیلم تاریخ سینمای ایران و ابراز انواع احساسات دشمنانه و غالیگری و اغراقگویی ندارد. پس این همه نوشتن و عصبانیّت و واکنش اثبات میکند موضوع عکسالعمل برابر یک فیلم بد نیست. کمی هوش و کمی قدرت دید درست و حس کنجکاوی و توان تحلیل علمی پدیدهها لازم است تا از ماجرا سر دربیاوری...! مگر کسانی که با سیاست اصولگرایان سرسخت مخالفند، قول رفتار دموکراتیک منصفانه، نقد عقلانی و به دور از انگیزهها و مداخله مسایل خارج از متن را نمیدهند؟ پس این بازی مافیایی، معنایش چیست؟ راستش مدتهاست میخواهم مستندی دربارۀ دهنمکی بسازم و او تن نمیدهد، مثل ماهی از توی دست میلغزد. دهنمکی یکی از آینههای زنده و تصویرگر بسیاری از چالشهای انقلاب اسلامی است، اگر شعورش را داشته باشی که به پدیدهها، بی حب و بعض و عمیق بنگری، اهمیت نمایش او را درک میکنی. فیلمهای دهنمکی هم از همان مستندها و اخراجیهای 1 که دربارهاش مفصلاً از منظر انسانشناسی انقلاب اسلامی و تواناییهای ساختی فیلم در کاربرد هنرهای نمایشی عامیانه مردم و فولک نوشتم و دلایلم را دربارۀ اهمیتشان مشروحاً بیان کردم تا رسوایی2، همچنان به نظرم آثاری بسیار پر اهمیت در درک تویۀ بخشی از زندگی جمهوری اسلامی، شناخت ژرفای نگرش نیروهای فرودست و فرادست درونی انقلاب، افق و امیدها و رؤیاهایشان، و ناخشنودیها، اعتراضها و نقدهای انقلابی و رادیکال است، امّا همان بلا هست، تشبه چارهناپذیر روشنفکری میانمایۀ ما ناتوان از تحلیل علمی چرایی رویکرد تودههای وسیع مردم ایران و درک جذابیتهای ساختاری و مضمونی فیلمهایی؛ نظیر رسوایی در ادامۀ اخراجیها و معراجیها، و صرفاً در مبتذلترین و سطحیترین درک کلیشهای و پوزینیوسیتی از نقد ملا لغتی، برای آثار دهنمکی از پیش و با پیشداوری شمشیر از رو میبندد و تصمیم میگیرد با آن بستیزد و نمیداند چرا هرچه بیشتر میستیزد، کمتر پاسخ میگیرد و چرا درحالیکه در آرزوی ساختن آثار مردمپسند گرفتار پستوها و بیغولههای دودآلود ذهن تار عنکبوت گرفتۀ منزوی و ناواقعگرا و دودآلود مدام دچار ورشکستگی است، این فیلمها برای عامه مردم ایران و طبقات میانی او به پایین جذاب از آب درمیآید و برعکس اقشار مدرن متوسط غربگرا که گوش به فرمان VOA و BBC فارسی و انواع شبکههای مروج نیستانگاری، بردگی جنسی، سلطهپذیری و سبک زندگی تصنعی آمریکاییاند، روز به روز بیشتر از این سینما عصبی میشوند و در آینۀ آن، نفی خود و آمال خود و پردهدری و نقاب برافکنی و پرخاشگرانه علیه این فیلمهای عامهپسند میآشوبند. و همچون مدیرانی که فیلم، نقاب از چهرهشان میدرد و در وحدت و یکپارچگی با آنها هم، آثار دهنمکی را فاشکنندۀ واقعیت و نهان خود مییابند و از آن در حدّ انزجار عصبانی میشوند و میهراسند.
***
اما فیلم رسوایی 2 را باید بنا به چه اصولی تماشا کرد؟ برای آن که افراد کودن و نقد بیدانش دریابند خیلی یاوه است که مثلاً اثری از چاپلین را با اصولی که فیلمی از برگمن یا برسون یا تارکوفسکی یا هاند که یا هارتلی را میسنجند، ارزیابی نمایند، به نکاتی اشاره میکنم:
جهان فیلم رسوایی 2 ، جهانی است که در آن عقلانیّت فیلم؛ یعنی دفاع از ایمان در برابر کفر، عدالت برابر بیداد، تصویر توکل علیه حرص، و زهد رویاروی دنیاپرستی!، جهانی که در آن بسیاری از آنچه مدرنها دوست دارند از نشانههای جهل است و وظیفۀ فیلم، افشای این جاهلیت است: عشرت و شهوت و غفلت و قدرت، افرونطلبی و هواپرستی و تباهیزدگی، بیانصافی و ستم و فساد و نفاق و انکار حق و بیباوری و فراموشی خدا و پردهپوشی و فریبکاری و شیره مالیدن سر مردم و زندگی مستکبرانه و متکبرانه و اسراف و بیحیایی و آز و حسد و حرص و ریا و دروغ ... از این نظرگاه، هر ابزار دیداری و شنیداری که فیلم را برای عموم مردم ایران جذاب کند، به کار گرفته میشود تا به این عقل تذکر داده شود . بدیهی است همۀ کسانی که در این آینۀ فیلم او خود را از مدافعان انواع تباهی و جهل فردی و اجتماعی و بیبند و باری و ستم و بیانصافی و کفران میبینند، خشمگین کاسه کوزه را بر سر فیلم میشکنند که: بدترین فیلم جهان است!! زیرا فیلم دهنمکی این جهانشان را نمیپذیرد.
مردم عادی که نفعی در تأیید فساد ندارند و خود مروّج آن نیستند و فطرتهای نیالودهتری دارند، با این افق رسوایی 2 احساس همدلی میکنند و شبه روشنفکری و منتقدان میرزا بنویس ما نه ! پس اکنون دلیل تمایل مردم و عدم تمایل روشنفکران به فیلمهای دهنمکی دست کم در یک وجه، روشن است.
ثانیاً فیلم رسوایی 2 را باید براساس اصل تقرب به چالشهای واقعیت و واقعگرایی خاص سبک دهنمکی دید؛ یعنی جایی که در پسِ فانتزی، عناصر نمایشهای عامهپسند، تصویری از مسائل واقعاً موجود زیست ـ محیط ایرانی ما از نظرگاه آرمان انقلاب امامخمینی (ره) ساخته میشود. و هدف فیلم؛ نقد، پرسش، افشاگری و رسواسازی عوامل تضادمندی است که با رؤیای یک جامعۀ سالم و آرمان انقلاب اسلامی میستیزد. ثانیاً فیلم دهنمکی را باید در مقام یک منبر عصر حاضر، درک کرد. منبر، ساختاری است برای ابلاغ و بیان حقیقتهایی که اسلام به مردم پیشنهاد میکند. آگاهیبخشی و روشنفکری، هدایتگری و راهنمایی و درگیری با مفاسد عملی زندگی واقعاً موجود و هشدار نسبت به آن کار منبر است و دهنمکی در انجام این تکلیف هم موفق است. رابعاً اگر در این مرتبه، فیلم بتواند تودههای وسیعی را وادار کند که مشتاقانه پای موعظهاش بنشینند و اثر بپذیرند، دیگر نور علی نور است، و بدیهی است در این حال دهنمکی کاملاً خود را در قلۀ موفقیت احساس میکند، و علیرغم افراد گیج و گول و فاقد قدرت شناخت درست چیزها و نقد مفلوک و منفعل، و غر و لند کهنه و همیشگیاش، دهنمکی در پایان دچار حس رضایتی یکّه خواهد بود که بنا بر خشنودی خدایش عمل کرده است. معکوس ماجرا آن است که دهنمکی فیلمی بسازد که تحسین نقد موجود را برانگیزد، اما از این ویژگیها تهی باشد، آن روز، روز مرگ پدیدهای به نام دهنمکی است!
حال در این میان، تلاشگران سرکوب فیلم و ممانعت از تماشای چنین فیلمی، منطقاً چه جایگاهی دارند و چه کسانی میتوانند باشند؟ خوب از منظر دهنمکی آنها جنود شیطان و جهل و ناراضی از آگاهی مردم به حقایقاند و اهمیتشان همان قدر است که اهمیت سربازان فرعون وقتی نوزادان را از ترس ظهور آگاهی پیامبرانه میکشتند و سر به نیست میکردند. آنان در گناه خود غرقاند و اصرار دارند که از جنود جهل باشند. اگر به این مفاهیم ژرف توجه کنیم، در آن صورت از آرزوی نابودی فیلم احساس شرم خواهیم کرد. میماند بحث ساختاری سینمایی، بس نفهمی است که نفهمیم ساختار چنین فیلمی با چنین اهدافی نمیتواند منطبق بر زیباییشناسی فیلمهایی باشند که هدفشان کند وکاو روانشناسانۀ یک شخصیت، یا یک تجربۀ روایی آوانگارد یا صرفاً قصهگویی دراماتیک جذاب است. چنین فیلمی حتی قادر است قواعد قصهگویی هالیوودی را ضمن هر بهرهبرداری از فانتزی برای جلب مخاطب زیر پا بگذارد تا حرفش را بزند. شما میتوانید با این حرف موافق یا مخالف باشید، اما تحریم این حرف زدن و جوّسازی، کاری فاشیستی است. حرفم این است:
دهنمکی در آثارش میکوشد ما را با شخصیتی نایاب در جهان مغشوش ما، شخصیتی اهل معرفت و نگاه او و سلوک او آشنا سازد، ولو با سطحی از حضور چنین شخصیتی که دیگر در آثار مدرن غیرممکن است پیدایشان کنیم. کار این فیلم آن است که با مخاطبانش حرفهایی را مرور کند که یادآور یک جهان نبوی در عصری است که خدایش را به قتل رسانده و دنیا را در آغوش گرفته است. تذکر آن نگاهها آن روشن زیستن، آن درونبینی و روشنضمیری فراموششده. نقد مدرن از این یاد و تذکر میهراسد. من متأسفم که برای ما از فرط فرورفتن در دنیا و مأوا در شیطان چنین چیزهایی تا این حد غیر قابل تحمل است که به نحو اغراقآمیز علیه رسوایی 2 میگوییم و رسوایی به بار میآوریم و این به معنای آن است که شعارهای دموکراتیک ما استوار بر یک گفتمان حقیقی بس مستبد و کودن است.
اما هربار دهنمکی با گرفتن پاسخش از تودههای وسیعی از مردم، به هدف خویش دست مییابد، هرچند این بار، به نظر میرسد کل دستگاه بروکراسی فیلم، از جنس همان جهانی است که فیلم در شیپور رسواییشان میدمد و منطقاً تلاش خود را برای به شکست کشاندن رسوایی2 به کار خواهد بست، مگر آن که خلافش ثابت شود. تا حال که نشد!
راستش مثل همیشه پیمان شکن از آب درآمدم، آن هجوم اغراقآمیز علیه رسوایی 2، کاملاً باژگونه کنجکاوی و وسوسه تماشای آن را بر پرده همین جشنواره در دلم شعلهور کرد. ابد و یک روز را هم اعتراف کنم چندی پیش که تهران بودم نهار مهمان با عباس آقای کیارستمی، کنجکاو شدم ببینم، او میگفت از فیلم خوشت میآید. دیدنی است شاید گفت میگویند دیدنی است. دوشنبه آمدم تا رسوایی، ابد و یک روز، دختر و بادیگارد را ببینم و برگردم لاهیجان. راه کولاک و برف بود، ساعت 3 سینما چهارسو رسوایی را نشان میداد. به دهنمکی برخوردم و وارد سالن شدیم و نشستیم. حالا گلمکانی طرف راستم، دهنمکی طرف چپم و آن ور دهنمکی در تاریکی جوان کچلی بود شبیه امیرپوریا که نه به گلمکانی محل گذاشت و نه به دهنمکی و فهمیدم فقط شبیه اوست.
حین تماشای فیلم گاه با هوشنگ حرف میزدم. گفتم نقد لیبرال ما درونهای مستبد و ناصادقانه دارد. واقعاً این فیلم بدترین فیلم سینمای ایران است؟ گفتم برای نقد اولت هنگام اکران، نقد ساخت شکنانهای در دفاع از رسوایی 2 به تو خواهم داد و قرار ما تا آن وقت چون طول میکشد، جَلدی یادداشت حاضر را فعلاً منتشر میکنم تا بعد. ما موافق بودیم که هجوم منفی به این فیلم هیچ بخاطر آن نیست که واقعاً بدترین فیلم جشنواره است، این یادداشت را یا به بانیفیلم یا به سینما خواهم داد و نقد برای مجله فیلم اگر حوصلهاش بود بماند برای زمان اکران!
***
مقدمه: این همه خشم به بهانۀ بد بودن محسوس یک فیلم، غیرممکن است و من مقدم بر هر حرفی، باید بگویم، انتقادات و تمایزات فهمی و دیدگاهی خود را در معنا و ساختار دربارۀ مفهوم «شهر / ناعقلانیت» که همان «شهر / گناه» است، دارم.
از نظر من، نحوۀ نگاه کردن به غول شهر کنونی و درک از وضعیت مردم شهر و میلیونها انسان شریف و به ناتوانی کشیدهشده که به جان میزنند تا با کار توانفرسا، زندگی بخور نمیرشان را آبرومندانه طی کنند و ساختدهی واقعگرایانۀ این وضعیت، امری جدی برای سینماست که در درکهای سُست نولیبرالی و نیست انگارانهی نسل جدید سینماگران طبقۀ متوسط غربگرا و ذهنیگرا و عادتکرده به سینمایی بیخاصیت گم شده است.
با این همه به نظرم اتفاقاً با همۀ اختلافنظرم، «رسوایی 2» فیلمی جدی، شریف و دارای تفکر است و این همه خشم نقد میانمایه علیه آن نمیتواند برای «بد بودن» فیلمی بد باشد. توحید دهنمکی دارد به ریشۀ مدرنیسم جعلی میزند. همین...!
دربارۀ مظلومیت رسوایی2؛ فیلمی رسواکنندۀ نقد
«یک تاریخ کامل باید بر مبنای فضاها ـ که در عین حال تاریخ قدرت نیز خواهد بود ـ به نگارش درآید و از راهبردهای بزرگ جغرافیای سیاسی تا تاکتیکهای خرد زیستبومی را در برگیرد». (میشل فوکو، چشم قدرت).
دهنمکی باید بداند رضایت نقد میانمایۀ نولیبرال تلویزیونی و رسانههای مسحور لویاتان قدرت غرب را تنها با تسلیم کامل در پیشگاه شیطان بزرگ و بدل شدن به مخملباف میتواند به دست آورد. او تا ابد منفور غربگرایان باقی خواهد ماند، اگر بر آرمان خود پابرجا بماند!
اما آنچه نقد مبتذل رسانهای ما در تلویزیون و مطبوعات به نحو سطحی برگزار میکند، فراموشیِ وظیفۀ درک ژرف یک اثر، و ساختشکنی آن جدا از ظواهر فریبنده یا گمراهکنندۀ آن است.
این نقد از توصیف درست رسوایی 2 عاجز بوده و تا اکنون آن را نفهمیده است. من فعلاً کاری به منطق «خوب» بودن و «بد» بودن فیلم دهنمکی و این روش متافیزیکی و ارسطویی کهنهشدۀ داوری ندارم. فعلاً به این کار دارم که داوری این فیلم در رسانهها، تا این لحظه غالباً چقدر سطحی و کمدانشانه بوده و چگونه فیلم درست تشخیص داده نشده. رسوایی 2 یک فیلم شهری با ساختار سرگرمکنندۀ عامهپسند و اتفاقاً با تویه و پرسشهای بسیار جدی و دارای وجهی نمادین است.
هرچند تفکر فیلم که با ناعقلانیت مدرن میستیزد، سبب خشم مدرنها میشود. این همه خشم اصلاًَ به خاطر بد بودن یک فیلم ممکن نیست؛ بلکه دلیل اصلی مخالفت و عصبانیت و کینهتوزی ناعادلانه علیه رسوایی 2، جز این نیست که اوج آلودۀ شهر بی خدا افشا میشود.
وگرنه چه کسی مخالف نقد ضعفها و اشکالات یک فیلم مخاطبگراست که جدیتش در پشت سرگرمکنندگی، نهان است. پس میخواهم صرفاً پرسشهایی دربارۀ رسوایی 2 برای فکرکردن کسانی مطرح کنم که خود بهتنهایی قادر به پیدا کردن و تشخیص وجوه قابل اندیشیدن یک فیلم نیستند. ببینیم این وجوه واقعاً در فیلم وجود دارد یا الصاق مفاهیمی جدی است به فیلمی که جدی نیست یا صرفاً تعارض ایدئولوژیک نقد یا همدستیاش با نظام قدرت و مدیریت کنونی و بدهبستان طبقاتی است که این وجوه را نادیده میگیرد. و چه کس نمیداند مدرنیت در میان ما خود یک نهاد قدرت و قدرتمند است. اما پرسشها:
1. آیا فیلم رسوایی 2 در الگوی حکایت شهر، شهریار جاهل، پیامبر عاقل یا پیر دانا، با تطبیق به امروز و اکنون زندگی ما، روایتش را پیش نمیبرد؟ و این روایت بیشتر بر منطق حکایت ایرانی و یکی بود یکی نبود فانتزیک متکی است تا کلیشۀ دراماتیک هالیوودی. در این الگو گرایش واقعگرایانۀ دهنمکی، پنهان است.
الف) در فیلم حکایت تغییراتی پذیرفته، «شهر ـ شهرزاد»، در جریان مدرنگرایی هم حقیقت بنیادین شهر، و هم آن خرد درخشان خود را از کف داده و گرفتار فراموشی و عادت به اسارت و روزمرگی هلاکتبار و خودویرانگری باطنی است.
ب) شهریار و مدیریت شهری که به نحو سطحی میکوشد نوگرا باشد، و برابر عقلانیت و ربوبیت مدرنیته سر خم کرده، حاکم و فرمانروای شهری، و دراصل نماد بیخردی و فقدان عقل از منظر الهی و گرفتار جاهلیت مدرن است. گناه اصلی شهر، همین ترک عقلانیت و هدایت الهی است که با عقلانیت سرمایهسالاری مدرن و قربانیکردن همه چیز در پای سود، متضاد است. همین گناه مستمر است که مدام در حال ویرانی شهر، و زندگی انسان شهری است، هرج و مرج و بیعدالتی و غفلت و هرج و مرج و تخریب و اسراف و تکاثر و کری و کوری برابر حقیقت و باطن امر پدیده آورده است و زلزله تنها تجسم خارجی همین ویرانی «شهریار ـ شهر» است که به امر نجاتبخش الهی و پیامآوری منجی خود بیباور است و پیشنهادهای باطنینگر و معرفتآموز و حکیمانهاش را که چندی به شهر و حاکمیت شهری ارائه میدهد و همین موجب طردش میشود، ندیده میگیرد. منطقاً این شهر گناه باید همچون هفت روز سدوم فرو بپاشد، اما پایان نه چندان یأسآور آن، به معنی وجود بارقۀ امید درون شهر است: باور به معصومیت! پرسشم آن است اگر این تویه در فیلم به زبانی عامهپسند وجود دارد، چگونه میتوان نامنصفانه و کینهتوزانه آن را مبتذل خواند؟ مگر جز این است که آن نقد خود را کنار این شهریار و قدرت مدیریت لیبرال میبیند.
درحالیکه دهنمکی یادآور تویۀ آرمانهای الهی یک انقلاب است که گرفتار جهان مدرن شده؟ گفتمان لیبرال میان ما غالباً تویهای فاشیستی، مستبد و کلیشهای و دنبالهروی ظواهر نقد غرب دارد.
داوری ایدئولوژیک، کینهورزی ایدئولوژیک و تصفیهحساب مرامی و سیاسی در پس چهره و ماسک حرفهای این نقد جا خوش کرده است. انصاف علمی، تشخیص جریانهای عمیقتر معنایی یا ساختی، اما از خودآگاهی و داعیههای اثر، درک ضرورت یک نسبیگرایی فهمی و یک پلورالیسم فکری در ارزیابی آنچه در پسِ زبان و پیشاکلام یک فیلم، ولو اثری عامهپسند یا مخاطبگرا جاری است، یک ادراک مبتنی بر زیباییشناسی که از انسانشناسی فرهنگ جداییناپذیر است و رها از نقد تکساحتی و ردیفکردن الفبای مفاهیم کلیدی فیلم؛ نظیر میزانسن، بازی، نشانهها و پیرنگ و... به جای قدرت تأویل یا واکاوی. اینها چیزهایی است که در نقد ما غایب است. برای همین این نقد، توان کشف ندارد، از پیش معلوم است چه فیلم و چه وجوهی از روایتگری، بازیگری، و تفکر محتوایی و فرمی، مورد قبول یا رد واقع خواهد شد.
برای نقد مرعوب کلیشهها ـ چه کلیشۀ فهم تماتیک و چه کلیشۀ فهم فرمال ـ مهم نیست که قبلاً در اثری چون رسوایی 2، با آن بار سنگین پیشداوری، شهر در چه منظر ابژکتیو یا سوبژکتیو به تماشا نهاده شده و این تصویر واقعگرا یا فانتزیک یا واقعگرایی پنهان در پسِ فانتزی چه ربطی با درونۀ اجتماع، انقلاب، آرمانهای بنیادین نظام موجود دارد؟ نقد سطحی، پرسشگر و متفکر نیست.
برای همین سطحینگریها و بیانصافیهاست که مایلم نشان دهم رسوایی 2، جدا از کینهجویی طبقاتی و مبتذل نقد لیبرال، اصلاً اثری مبتذل نیست.
تا امروز فیلمهای شهری صرفاً مختص سینمای جدی، متفکرانه و مدرن نبوده؛ بلکه در جهان، گاه آثار کمدی هم درگیر مقولۀ شهر بودهاند.
شهر / مکان در سینما دو دورۀ مختلف را پشت سر نهاده است.
1. دوران ماقبل تفکرات انتقادی متفکران جدید قبل از دهه هفتاد میلادی که در سینمای جهان از تصاویر شهری لومییر تا تصاویر نئورئالیستی دسیکا و فللینی و روسلینی و تا فیلمهای موج نوییها و آثار آنتونیونی و... سابقه داشته.
2. دوران سرمایهداری متأخر و پساصنعتی و پسامدرن که تصویر شهر مبتنی بر تئوریهای نویی بوده که از سوی کسانی نظیر ارنست مندل (1975) میشل فوکو (1977) هنری لفابور (1974) مارشال برمن (1982) دیوید هاروی (1989) در آثاری؛ نظیر ایجاد فضا، تنبیه و مراقبت، سرمایهداری متأخر، همۀ چیزهای صلب تبخیر میشوند، وضعیت پسامدرنیته و... مطرح شده و هم از سینما اثر پذیرفته و هم بر نگاه فیلمهای شهری تأثیر نهاده است بهخصوص پسامدرنیسم یک منطق فرهنگی سرمایهداری متأخر اثر فردریک جیمسون 1989، و جغرافیای پسامدرن اثر ادوارد سوجا، 1989 و شهر کوارتز: کاوش آینده در لسآنجلس، اثر مایک دیویس 1990 و سینما و شهر اثر مارک شیل و تونی فیتز موریس، 2001 و الی آخر...
در ایران هم شهر در فیلمها دو ویژگی مختلف دارد. پیش از انقلاب که به دورههای تاریخی مختلف تقسیم میشود، دورۀ تهران مخوف و شهر همچون نماد تحولات جدید که با فساد و تباهی، آکنده و در برابر روستای معصوم و پاک قد علم کرده است، دوره تهران همچون لوکیشن تحولاتی که اقشار فرودست را زیر چرخها و لابلای دندههای هلاکتبارش له و لورده میکند (فیلمهای موج نو) و هویتهای راندهشدگان اجتماع را در تقدیری سیاه یا گسست از دیگران به مرگ میکشاند. (مهرجویی، نادری، کیمیایی و حتی گزارش کیارستمی و...) و دورۀ انقلاب و دیدهشدن شهر و روند طولانی تبدیل شهر بهمثابۀ خیابانهای محل عبور قهرمانان به شخصیتی زنده و با جزییات حیات خاص خود و بحرانها و فرونهادگیها که در حرکت شخصیتها و پرسۀ آنان در شهر آشکار میگردد.
ما کمکم با شهر نسل جدید فیلمسازان روبرو میشویم. من متأسفم که پیشنهادهای مهم داریوش مهرجویی که در لفافۀ ایدههای پست مدرنیستی قربانی بیحوصلگی شدهاش از سنتوری به بعد اصلاً به وسیلۀ نقد کاهل ما دیده نشده. آن نگاه تکبعدی فیلمسازان نسل جوان دچار نیستانگاری و روایات آبسورد، تبدیل شد به همۀ تلقی نوی سینمای ما از شهر. طبقه مدرن متوسط دنیای خود را به همۀ زندگی شهری تحمیل کرد، در حالیکه چه از نظر سوژه و شناسندۀ انسانی و چه از نظر موقعیت واقعی و عینیات شهری، شهر تنها محل فرمانروایی مستبدانۀ این قشر (هرچند قشر مهم) نیست. رسوایی 2 مستقیماً کاراکتر شهر را موضوع خود قرار داده است...
دهنمکی در یک فضای سینمایی متوسط العامۀ طبقۀ متوسط، ما را به تماشای فهم دیگری از شهر دعوت میکند که به مذاق طبقۀ متوسط مدرن ما و روشنفکران و سینماگران و نقد رسانهای کوتاهقامت مدافع کمسوادش تلخ میآید. ظاهراً در یک قضاوت سطحی، این نگاهی ارتجاعی است که به اندازۀ ابتذالش آمیخته شده است با «فتورمان» و «بیگانگی با زبان سینما و ساختار پیچیدۀ روایت دراماتیک کلاسیک» به انضمام یک نگاه به شهر ـ گناهِ ترساننده و توبیخگرانهای که امروز دیگر کهنه شده است و تنها در ادیان سابقه دارد!
این است داوری سادهلوحانۀ کسانیکه جز الفبای ابتدایی زبان سینما هیچ فهم ژرفی از زندگی، جامعهشناسی، هنر، روانکاوی، اسطورهها، روحیهشناسی امروزی انقلاب و آرمانهای آن ندارند و نمیدانند چگونه میتوان یک فیلم را ساختارزدایی کرد و معناهایی بدیع در آن کشف نمود.
***
من هم میدانم برای نگاهی که دستاوردهای محترم سینما، تنها در وجه آفرینشهای متعال سینمای خلاق جهان نظر دارد، تجربۀ سینمای غرب؛ نظیر سینمای کلاسیک، نئوررئالیستی موج نو و مدرن و پسامدرن امروز رسیمت دارد، رسوایی 2 فیلم بدی است، اما اشکال در این دیدگاه دگر است و نه در رسوایی 2. از این منظر یکی از آسانترین راههای مقابله با این متن، آن است که بگوییم نویسنده، حرفهای قلمبه سلمبه را خرج دفاع از اثری بسیار ابتدایی و غلط و مبتذل کرده است و طبیعتاً بند و بستی در کار است. میخواهم دقیقاً بگویم درک از رسوایی 2 در مرتبۀ اثری مبتذل، نه نگرشی راستگو یا نه بلکه دروغی کینهورزانه است. اگر از واکنش مبتنی بر غریزۀ طبقاتی، غریزۀ حاصل از جاگرفتن منتقد در آن رف و ردیف و صف و طبقهای از مردم که رسوایی 2 قصد برملا کردن رسواییشان را دارد، بگذریم، اگر از پیشداوری فیلم از سوی این نیروهای اجتماعی چشم بپوشیم و برای آن اهمیتی شناختی قایل نباشیم، اگر جنجال و تصمیمات و رفتارهایی که به طور کودکانهای، دم خروسش فاش میشود و فاش میسازد که در جوّسازی علیه رسوایی 2، اصلاً پرنسیبهای جدی نقد ـ عمدتاً ـ مطرح نیست و همچنان قدرت وانمودگی دم سگی به اسم رسانه در دنیای مدرن مطرح است که پسِ دیوار، کار دیگری در نهان میکند و چیز دیگری در عیان میجنبد، و اگر همۀ سادهلوحیهای باور به این امامزادۀ دروغین در ما بر باد رفته باشد و تنها اندکی معرفت، از واقعیت جهان و زمانه به جا مانده باشد، پس آنگاه دشوار نیست دریابیم؛ دیدن، فکرکردن، نقد و حتی مخالفتکردن معقول با فیلم رسوایی 2 حتماً راه دیگری دارد و نمیتواند شالودۀ آن شناخت ژرف فیلم نباشد.
ما اول باید قادر باشیم فیلم رسوایی 2 و هر فیلمی را درست ببینیم، بیحب و بغض و مرض بشناسیم، و آنگاه حکم صادر کنیم. درحالیکه شناخت موضوع نه با علم؛ بلکه با جهل و انواع بیماریهای ذهن و داوری لفاظی توأم است، فتوای این مراجع جعلی نقد فیلم به چه کار میآید؟ اینگونه داوری کلیشهای فیلم چه در رسانۀ تلویزیون و چه در صفحات مطبوعات پیش از هر چیز خبر از شکست روحیهای علمی و افتادن کارها به دست جارچیان فاقد اخلاق حرفهای میدهد که در تنور نفرت میدمند و راه همزیستی مسالمتجوی اجتماعی را ناممکن میکنند، از دو سو!
***
اما راه اندیشیدن و نقد ژرف رسوایی 2 چیست؟
بدون تردید تفکری پویا دربارۀ ساختار فیلم میتواند با کالبدشکافی ساختاری به ما بگوید اساساً این فیلم از این منظر چه نسبتی با محتوایش دارد. دقت کنید من از یک درک رسانهای و سطحی از ساختار چنان که عادت تقلبهای فراستی است در ادای بررسی ساختاری حرف نمیزنم که از آن بوی اموات فهم بازاری از ساختار میآید، من از نسبت مضمون و ساختار یعنی ساختار؛ مضمون و مضمونِ ساختار رسوایی 2 حرف میزنم؛ یعنی درکی پوینده و کاملاً مشخص، چنان که در این فیلم، این ساختار متناسب با مضمونش، به اثری سازمان یافته و باورپذیر فی نفسه بدل شده باشد، در آن صورت فیلمساز موفق شده کارش را بکند.
چه اثری از نورمنویزدم باشد چه اینگهار برگمن. در این تحلیل هم اینکه منِ منتقد چه عقایدی دارد و اعتقادات و ایدئولوژی و مرام سیاسیاش چقدر با دهنمکی میخواند یا نمیخواند، جایی ندارد و اصلاً این صحبت دیگری است که فقر نقد ما و منتقدان تربیت نشده و کم دانش ما، قادر به تفکیک این دو نیستند و حکم پزشکی را دارند که اختلاف عقیدهاش با بیمار بر تشخیص او از بیماری و پروسۀ درمان اثر بگذارد و به سبب دشمنی، سرماخوردگی بیمارش را سرطان وانمود کند!!!
***
حالا ببینیم اصلاً رسوایی 2 میخواهد چه بگوید و آیا حرفهایش مبتذل و بیاهمیت و سطحی است؟
اجازه دهید بگویم رسوایی 2 در سینمای ایران، اولین فیلم سینمایی شهری است؛ یعنی خود شهر و سرنوشت آن که محصول تمامیت زندگیاش است در مقام وجود موجود؛ اعم از مدیریت شهری، فرهنگ شهری، اقشار شهری در کانون روایت قرار دارد. اینکه فیلم به زبانی سرگرمکننده و ظاهراً عامهپسند، دارد از شهر حرف میزند، به معنی آن نیست که به مسایل جدی بیاعتناست، اتفاقاً در یک بررسی مفصل که جایش اینجا نیست، مشخص است که دهنمکی دارد به مسایل بغرنج در این فیلم فکر میکند. اشارههای فیلم کاملاً بهوضوح گویای اندیشیدن دهنمکی به وضعیت شهر از منظرهای مختلف است. هرچند ما نگاهش را قبول نداشته باشیم.
بدیهی است مثلاً فرید زکریا نگاه چامسکی را قبول ندارد، آلتوسر از کی یرکگور و سارتر از تفکر مقالۀ فرانسوی گنون دور است، اما اینها هرگز به معنای آن نیست که یکی از دو طرف آدمهای بیغ و نادانیاند و مبتذلاند!
1. فیلم سرگرمکنندۀ رسوایی 2، دارای تفکر غنی است:
تفکر دربارۀ دانش شخصیت باطنینگر و پیر دانا در شهر مدرن امروز، که سرشت آن نمایش ظاهرپرستی و زرق و برق است و ریشههای یک انقلاب بزرگ را ترک کرده است.
2. تفکر دربارۀ ناعقلانیّت وسیع در تار و پود این غولشهر که اتفاقاً خود را در جامۀ عقلانیت ابزاری و عقلانیت مدرن نهان کرده و از بالاییها و تا پیکرۀ انسانی شهر را در جهالتش غرق کرده است، به شرطی که ما در اینجا آنقدر سواد داشته باشیم که دریابیم در رسوایی 2، عقلانیت، همان عقلانیت تعریف شده در جهان وحیانی و از سوی معصوم (ع) و هستی باطنینگر است، جایی که جنود و آیات عقل، ایمانپروری برابر کفرورزی و عدالتپروری علیه بیدادگری و زهد در برابر دنیاپرستی و توکل به جای حرص و تسلیم در برابر حق متعال برابر عصیان و خودبنیادانگاری و صبر برابر بینایی و آگاهدلی برابر غفلت و پاکدلی برابر مکر و بردباری و عفو برابر کینه و اخلاص علیه نفاق و عفّت برابر پردهدری و مدارا علیه قهر و دشمنخویی و تدبیر و سازماندهی و هدایت و ساختن درست و تعادل در برابر افزونطلبی و فروپاشیدگی و اصرار بر گناه و هرج و مرج و حکومت برابر هواپرستی و عافیت علیه گرفتاری و تواضع برابر تکبر و استبداد و... است که جملگی نشانههای جهل و دنبالهروی از شیطان و نفس سوء و ناعقلانیت است چه در رفتار فردی و چه در مدیریت شهری و ادارۀ یک سرزمین!
همۀ این نشانهها در روایت رسوایی 2 کاملاً ما به ازای دیداری و شنیداری دارد و درنتیجه مطلقاً نمیتوان این فیلم را مبتذل یا بدترین فیلم سینمای ایران دانست و پیداست خود این ناداوری، نمودی از جهل و نادادگری در داوری است و مبین آن است که چنین نقدی در همان صف و ردیف ناعقلانیتی است که فیلم دارد محکوم میکند. و در این باره و مستندات وجود تفکری معین و باهویت در لایۀ ضمنی فیلم میتوان مفصلاً سخن گفت.
3. واقعگرایی فیلم رسوایی 2 نیز در پسِ یک ساختار فانتزیک و شبیه کامیک استریپ پنهان است و استفادۀ وسیع از جلوههای ویژه که خود ضرورتی برخاسته از روایت فیلم است، دارای این وجهه هم هست.
4. اگر کینههای ایدئولوژیک، چشم منتقدان کمسواد رسانهای و تلویزیونی ما را کور نکند، مشکل نیست که دریابیم رسوایی 2 باید بر اساس اصول خودش داوری شود، نه بر اساس اصول سینمای کلاسیک هالیوود یا موج نوی فرانسه یا سینمای رویکردگرای ایران!
اصول این فیلم، تبدیل سینما به یک منبر جذاب است و موفقیتش، کشاندن پای میلیونها نفر به سینما برای مواجهه با درک دیگری از جهان متضاد با درک مدرن است. یک نقد دموکرات چرا باید به این موفقیت هر قدر هم مخالف آن باشد، با کینه بنگرد؟
5. در ساختار همۀ فیلمهای دهنمکی از منابع ویژۀ ساختی خود منطبق با روحیه و کاراکتر و باورها و ریشههایش آب میخورد؛ یعنی از ساختار نمایشهای بومی ایرانی، سیاهبازی، مضحکه، تقلید و... که اینهم یک توان ویژه است و باز اصلاً مبتذل نیست و جای حرف و تحلیل مفصل بماند برای آینده.
6. اما دهنمکی در سینمایش ما را با تیپها و اشخاصی روبرو میکند که جهان مدرن میخواهد آنها را دفن کند، ندیده گیرد و لاپوشانی نماید و شخصیت عارف رسوایی 2 از این دست آدمهاست و این هم خود موضوع مهم تشخص سینمای اوست.
7. ولی اگر رسوایی 2 ساختشکنی شود، درمییابیم که دغدغه دهنمکی نه سینماست و اتفاقاً نه فیلم شهری یا مسایل شهر فی نفسه و به طور قائمبالذات؛ بلکه پیوند سینما و شهر، بستری است تا او دعوت توحیدی خود را به زبان تصویر بیان کند، هنوز برای او پیچیدگیهای یک زبان سینمایی ناب و مفاهیم محض فرمدهی، بیمعنی است. از نظر او موفقیت ساختاری؛ یعنی ساختن فیلم سرگرمکنندۀ رسا که برای میلیونها نفر جذاب باشد تا جمع شوند و حقیقتی را که فراموش کردهاند، به یاد آورند؛ یعنی در عصری که خدا را به قتل رسیده میپندارد، دریابند خدا به قتل رسیدنی نیست.
حالا برای این پیام، دهنمکی سینما را و شهر را برگزیده است تا نشان دهد فراموشی خدا، با خود چه هرج و مرج و اغتشاش و ناعقلانیت همهجانبه در زندگی ما پدید میآورد، این گناه اصلی شهری است که سرچشمۀ عقلانیت؛ یعنی پرستش حق مطلق را از دست میدهد و اسیر زشتی و زشتکاری همهسویه میشود. شهر دهنمکی از معماری آن گرفته، تا مدیریت شهریاش، از زندگی روزمرۀ بیخردانه و غافلانهاش، تا نظام مجازات و حقوق انسانیاش، یکسره در تاریکی جهل و هرج و مرج فرو رفته است.
این است آن چه در اعماق رسوایی 2 نهان است و ما را به تفکر دربارۀ علت آن و چرایی دستشستن از عصمت و معصومیت که تجلّی کامل عقلانیت در زندگی روزمره و جزییات و روابط اجتماعی و ادارۀ نهادهای شهر و مناسبات اخلاقی جامعه و... است، فرامیخواند. معصومیتی نجاتبخش که در جهان یک بار تمام و کمال به نمایش آمده و سپس در هر روز و هر زمین تجلیاش جاری است و تا ما به این عقلانیت ناب و حقیقت پاک دلبستهایم و کمترین نشانی از تمنای آن را داریم، امید نجاتی هست و هر زمان این نهاد حقیقت ما از زندگی ما رخت بربندد، آن زلزلۀ نمادین و ویرانگر که تنها تظاهر ویرانی درونی ماست، رخ میدهد.
ساختن این جهان در یک فیلم عامهپسند و به زمان سرگرمکننده، اسمش هرچه باشد، مسلماً ابتذال نیست و تنها جهل و کینه میتواند به چنین تلقّی منزجرکننده و دروغینی دامن زند و این نوع نقد، خود نشان کمال ابتذال است، بیتردید!
حقیقت آن است که گفتمان مدرنگرایی میان ما، دارای درونهای بس مستبد و سطحی و نامنصف است و قادر نیست به نگرشهای مخالف خود، عادلانه بنگرد و این است درد همهسویۀ ما!
***
میل دارم در این سکوت و عسرت، اگر مشیّت بر آن قرار گیرد که بنویسم، سر فرصت مفصلاً دربارۀ دو فیلم بنویسم، در دفاع از دو فیلم: ابد و یک روز، و رسوایی2 !
چیزهایی است که برایم رنگ و بوی یک دروغ وقیح و تصمیمگیری شده را دارد؛ نظیر بلاهت یک جهان که بازی دو حزب، تنها دو حزب ابدی ـ ازلی سرمایهداری انحصاری را به مشابۀ آزادی آمریکایی میپذیرد. حالم از این دروغ بههم میخورد و نیز چشمپوشی باز هم بلاهتآمیز و مدعیان روشنفکری برابر جنایت سیستماتیک و زورگوییِ قدرت معاصر، در جایگاه لویاتان سرمایهداری بینالمللی، و حتی همدلی با آن، و چسبیدن به پر و پای فلان و بهمان نظام آسیایی مثلاً سوریه که زیر ضربۀ مدام قرار دارد، به بهانۀ آن که در سرکوب فلان شورش و مهار براندازی، چند نفر کشته شدهاند به دست مأموران ضد شورش هم از آنان دروغهاست که حاکم را میکند، دروغی که مستمراً از سالهای هشتاد تا امروز به سود گسترش سینمای آمریکایی و سرکوب سینمای مستقل و مهم و نوگرای ایران، رواج یافته، با همدستی مدیریت گیج و گول سینمایی، جوجهتکنوکراتهای خودباختۀ ادارات ممیزی فیلم و منتقدان کاسبکار، بیسواد و دگم که هم از آخور میخورند و هم از توبره، آدم را تاریک میکند. و خیلی از دروغهای حال بههمزن دنیای ما، کشور ما، زندگی ما، سینمای ما و... که آدم را دلزده و بیچاره میکند و فریادش را درمیآورد.
یکی از این دروغها، تصمیم به کوبیدن فیلمهای دهنمکی است به هر قیمت، با انگیزههای ایدئولوژیک، غیرسینمایی و غیردموکراتیک تحت لوای آزادیخواهی، دفاع از سینما به مبارزه با سینمای ایدئولوژیک، حکومتی مبتذل و الی آخر ! چه چرخش گفتمانی مضحک و فریبآمیزی از اصولگرایی به سوی نولیبرالیسم!
اگر واقعاً موضوع بر سر واکنش به یک فیلم بد است، این که به دسیسه و تلاش مصنوعی برای ممانعت عملی از دیدهشدن یک فیلم، کمپین ضد دهنمکی و تحریم و بایکوت و به تصمیمگیری سازمان یافته و تدلیس و پیشداوری نیاز ندارد. در همه جای دنیا فیلم بد ساخته میشود و با عدم اقبال و بیاعتنایی و ناکامی فیلم سرنوشتش رقم میخورد. اینکه نیاز به همصدایی فاشیستی دستهجمعی نقد معلومالحال ما در منکوب کردن فیلم و القاب جعلی؛ نظیر بدترین فیلم تاریخ سینمای ایران و ابراز انواع احساسات دشمنانه و غالیگری و اغراقگویی ندارد. پس این همه نوشتن و عصبانیّت و واکنش اثبات میکند موضوع عکسالعمل برابر یک فیلم بد نیست. کمی هوش و کمی قدرت دید درست و حس کنجکاوی و توان تحلیل علمی پدیدهها لازم است تا از ماجرا سر دربیاوری...! مگر کسانی که با سیاست اصولگرایان سرسخت مخالفند، قول رفتار دموکراتیک منصفانه، نقد عقلانی و به دور از انگیزهها و مداخله مسایل خارج از متن را نمیدهند؟ پس این بازی مافیایی، معنایش چیست؟ راستش مدتهاست میخواهم مستندی دربارۀ دهنمکی بسازم و او تن نمیدهد، مثل ماهی از توی دست میلغزد. دهنمکی یکی از آینههای زنده و تصویرگر بسیاری از چالشهای انقلاب اسلامی است، اگر شعورش را داشته باشی که به پدیدهها، بی حب و بعض و عمیق بنگری، اهمیت نمایش او را درک میکنی. فیلمهای دهنمکی هم از همان مستندها و اخراجیهای 1 که دربارهاش مفصلاً از منظر انسانشناسی انقلاب اسلامی و تواناییهای ساختی فیلم در کاربرد هنرهای نمایشی عامیانه مردم و فولک نوشتم و دلایلم را دربارۀ اهمیتشان مشروحاً بیان کردم تا رسوایی2، همچنان به نظرم آثاری بسیار پر اهمیت در درک تویۀ بخشی از زندگی جمهوری اسلامی، شناخت ژرفای نگرش نیروهای فرودست و فرادست درونی انقلاب، افق و امیدها و رؤیاهایشان، و ناخشنودیها، اعتراضها و نقدهای انقلابی و رادیکال است، امّا همان بلا هست، تشبه چارهناپذیر روشنفکری میانمایۀ ما ناتوان از تحلیل علمی چرایی رویکرد تودههای وسیع مردم ایران و درک جذابیتهای ساختاری و مضمونی فیلمهایی؛ نظیر رسوایی در ادامۀ اخراجیها و معراجیها، و صرفاً در مبتذلترین و سطحیترین درک کلیشهای و پوزینیوسیتی از نقد ملا لغتی، برای آثار دهنمکی از پیش و با پیشداوری شمشیر از رو میبندد و تصمیم میگیرد با آن بستیزد و نمیداند چرا هرچه بیشتر میستیزد، کمتر پاسخ میگیرد و چرا درحالیکه در آرزوی ساختن آثار مردمپسند گرفتار پستوها و بیغولههای دودآلود ذهن تار عنکبوت گرفتۀ منزوی و ناواقعگرا و دودآلود مدام دچار ورشکستگی است، این فیلمها برای عامه مردم ایران و طبقات میانی او به پایین جذاب از آب درمیآید و برعکس اقشار مدرن متوسط غربگرا که گوش به فرمان VOA و BBC فارسی و انواع شبکههای مروج نیستانگاری، بردگی جنسی، سلطهپذیری و سبک زندگی تصنعی آمریکاییاند، روز به روز بیشتر از این سینما عصبی میشوند و در آینۀ آن، نفی خود و آمال خود و پردهدری و نقاب برافکنی و پرخاشگرانه علیه این فیلمهای عامهپسند میآشوبند. و همچون مدیرانی که فیلم، نقاب از چهرهشان میدرد و در وحدت و یکپارچگی با آنها هم، آثار دهنمکی را فاشکنندۀ واقعیت و نهان خود مییابند و از آن در حدّ انزجار عصبانی میشوند و میهراسند.
***
اما فیلم رسوایی 2 را باید بنا به چه اصولی تماشا کرد؟ برای آن که افراد کودن و نقد بیدانش دریابند خیلی یاوه است که مثلاً اثری از چاپلین را با اصولی که فیلمی از برگمن یا برسون یا تارکوفسکی یا هاند که یا هارتلی را میسنجند، ارزیابی نمایند، به نکاتی اشاره میکنم:
جهان فیلم رسوایی 2 ، جهانی است که در آن عقلانیّت فیلم؛ یعنی دفاع از ایمان در برابر کفر، عدالت برابر بیداد، تصویر توکل علیه حرص، و زهد رویاروی دنیاپرستی!، جهانی که در آن بسیاری از آنچه مدرنها دوست دارند از نشانههای جهل است و وظیفۀ فیلم، افشای این جاهلیت است: عشرت و شهوت و غفلت و قدرت، افرونطلبی و هواپرستی و تباهیزدگی، بیانصافی و ستم و فساد و نفاق و انکار حق و بیباوری و فراموشی خدا و پردهپوشی و فریبکاری و شیره مالیدن سر مردم و زندگی مستکبرانه و متکبرانه و اسراف و بیحیایی و آز و حسد و حرص و ریا و دروغ ... از این نظرگاه، هر ابزار دیداری و شنیداری که فیلم را برای عموم مردم ایران جذاب کند، به کار گرفته میشود تا به این عقل تذکر داده شود . بدیهی است همۀ کسانی که در این آینۀ فیلم او خود را از مدافعان انواع تباهی و جهل فردی و اجتماعی و بیبند و باری و ستم و بیانصافی و کفران میبینند، خشمگین کاسه کوزه را بر سر فیلم میشکنند که: بدترین فیلم جهان است!! زیرا فیلم دهنمکی این جهانشان را نمیپذیرد.
مردم عادی که نفعی در تأیید فساد ندارند و خود مروّج آن نیستند و فطرتهای نیالودهتری دارند، با این افق رسوایی 2 احساس همدلی میکنند و شبه روشنفکری و منتقدان میرزا بنویس ما نه ! پس اکنون دلیل تمایل مردم و عدم تمایل روشنفکران به فیلمهای دهنمکی دست کم در یک وجه، روشن است.
ثانیاً فیلم رسوایی 2 را باید براساس اصل تقرب به چالشهای واقعیت و واقعگرایی خاص سبک دهنمکی دید؛ یعنی جایی که در پسِ فانتزی، عناصر نمایشهای عامهپسند، تصویری از مسائل واقعاً موجود زیست ـ محیط ایرانی ما از نظرگاه آرمان انقلاب امامخمینی (ره) ساخته میشود. و هدف فیلم؛ نقد، پرسش، افشاگری و رسواسازی عوامل تضادمندی است که با رؤیای یک جامعۀ سالم و آرمان انقلاب اسلامی میستیزد. ثانیاً فیلم دهنمکی را باید در مقام یک منبر عصر حاضر، درک کرد. منبر، ساختاری است برای ابلاغ و بیان حقیقتهایی که اسلام به مردم پیشنهاد میکند. آگاهیبخشی و روشنفکری، هدایتگری و راهنمایی و درگیری با مفاسد عملی زندگی واقعاً موجود و هشدار نسبت به آن کار منبر است و دهنمکی در انجام این تکلیف هم موفق است. رابعاً اگر در این مرتبه، فیلم بتواند تودههای وسیعی را وادار کند که مشتاقانه پای موعظهاش بنشینند و اثر بپذیرند، دیگر نور علی نور است، و بدیهی است در این حال دهنمکی کاملاً خود را در قلۀ موفقیت احساس میکند، و علیرغم افراد گیج و گول و فاقد قدرت شناخت درست چیزها و نقد مفلوک و منفعل، و غر و لند کهنه و همیشگیاش، دهنمکی در پایان دچار حس رضایتی یکّه خواهد بود که بنا بر خشنودی خدایش عمل کرده است. معکوس ماجرا آن است که دهنمکی فیلمی بسازد که تحسین نقد موجود را برانگیزد، اما از این ویژگیها تهی باشد، آن روز، روز مرگ پدیدهای به نام دهنمکی است!
حال در این میان، تلاشگران سرکوب فیلم و ممانعت از تماشای چنین فیلمی، منطقاً چه جایگاهی دارند و چه کسانی میتوانند باشند؟ خوب از منظر دهنمکی آنها جنود شیطان و جهل و ناراضی از آگاهی مردم به حقایقاند و اهمیتشان همان قدر است که اهمیت سربازان فرعون وقتی نوزادان را از ترس ظهور آگاهی پیامبرانه میکشتند و سر به نیست میکردند. آنان در گناه خود غرقاند و اصرار دارند که از جنود جهل باشند. اگر به این مفاهیم ژرف توجه کنیم، در آن صورت از آرزوی نابودی فیلم احساس شرم خواهیم کرد. میماند بحث ساختاری سینمایی، بس نفهمی است که نفهمیم ساختار چنین فیلمی با چنین اهدافی نمیتواند منطبق بر زیباییشناسی فیلمهایی باشند که هدفشان کند وکاو روانشناسانۀ یک شخصیت، یا یک تجربۀ روایی آوانگارد یا صرفاً قصهگویی دراماتیک جذاب است. چنین فیلمی حتی قادر است قواعد قصهگویی هالیوودی را ضمن هر بهرهبرداری از فانتزی برای جلب مخاطب زیر پا بگذارد تا حرفش را بزند. شما میتوانید با این حرف موافق یا مخالف باشید، اما تحریم این حرف زدن و جوّسازی، کاری فاشیستی است. حرفم این است:
دهنمکی در آثارش میکوشد ما را با شخصیتی نایاب در جهان مغشوش ما، شخصیتی اهل معرفت و نگاه او و سلوک او آشنا سازد، ولو با سطحی از حضور چنین شخصیتی که دیگر در آثار مدرن غیرممکن است پیدایشان کنیم. کار این فیلم آن است که با مخاطبانش حرفهایی را مرور کند که یادآور یک جهان نبوی در عصری است که خدایش را به قتل رسانده و دنیا را در آغوش گرفته است. تذکر آن نگاهها آن روشن زیستن، آن درونبینی و روشنضمیری فراموششده. نقد مدرن از این یاد و تذکر میهراسد. من متأسفم که برای ما از فرط فرورفتن در دنیا و مأوا در شیطان چنین چیزهایی تا این حد غیر قابل تحمل است که به نحو اغراقآمیز علیه رسوایی 2 میگوییم و رسوایی به بار میآوریم و این به معنای آن است که شعارهای دموکراتیک ما استوار بر یک گفتمان حقیقی بس مستبد و کودن است.
اما هربار دهنمکی با گرفتن پاسخش از تودههای وسیعی از مردم، به هدف خویش دست مییابد، هرچند این بار، به نظر میرسد کل دستگاه بروکراسی فیلم، از جنس همان جهانی است که فیلم در شیپور رسواییشان میدمد و منطقاً تلاش خود را برای به شکست کشاندن رسوایی2 به کار خواهد بست، مگر آن که خلافش ثابت شود. تا حال که نشد!
منبع: مشرق
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار