چندی پیش در ارومیه و در نهاد کتابخانههای عمومی کشور کتابی موهن با نام «یاری شیرین، یاری تورش» (نیمی شیرین، نیمیترش)- چاپ شده در تبریز- رونمایی شد. نویسنده -که به سابقه او خواهیم پرداخت- در این کتاب که با نهایت تعجب و تأسف از سوی وزارت ارشاد اسلامی مجوز گرفته است، به طور آشکار از بیدینی و الحاد خود و پدرش تجلیل و به شعائر مذهبی توهین میکند و در کنار آن به صراحت از عقاید ضد انقلابی و ضد میهنیاش پرده بر میدارد.
البته جلسه دومی نیز برای نقد این کتاب در نظر گرفته شده بود که با رسانهای شدن محتوای کتاب در یکی از سایتهای ارزشی ارومیه و تذکر یکی از بزرگان، مسئولان، سریعاً جلسه را لغو کردند!
این کتاب موهن که به زبان ترکی-آذری نوشته شده، از دو بخش تشکیل یافته است. بخش اول، خاطرات واقعی نویسنده ارومیهای کتاب است که خاطراتی از پدرش نقل میکند و بخش دوم عبارت است از چند داستان کوتاه.
نویسنده کتاب در خلال خاطرات واقعی خود با افتخار و صدایی رسا به خداناباور بودن خود و پدرش اذعان میکند و در کنار آن از توهین به دین و نمادهای دینی نیز پروایی ندارد!
با پوزش از درگاه حقتعالی و ساحت مقدس معصومین علیهم السلام و بنا به اصل نقل قول کفر، کفر نیست، مواردی را در ادامه میآوریم تا شمهای از این فاجعه نمایان شود بلکه مسئولان ارشاد اسلامی از خواب غفلت بیدار شوند...
**عزاداری محرم باعث بدبختی!
1-
نویسنده در صفحه 12 از قول پدرش نقل کرده است که در دوران نوجوانی، کارفرمایش به خاطر حضور بیاجازه و شبانه او در مراسم عزاداری امام حسین (ع) او را اخراج میکند! نویسنده اضافه میکند: پدرم همیشه به اینجا که میرسید عصبانی میشد و عزاداری محرم را باعث بدبختی خویش میدانست (!) لذا اگر سرش را هم میبریدی از در مسجد به داخل سرک نمیکشید و اصلاً نمیفهمید ماه محرم چه هست!
در صفحه 19 نویسنده کتاب در تجلیل از الحاد پدرش (!) با تفاخر میگوید: پدرم مجسمهٔ یک آتئیست (خداناباور) بیسواد بود.
با ریاکاری، خرافهپرستی و وعدهبازیهای آخرت (!) مخالف بود و به همین خاطر رفتن به مسجد و تعزیهها را برای مادرم ممنوع کرده بود و با زنجیر زدن و به سر و سینه کوفتن میانهای نداشت و اصلاً نمیفهمید ماه محرم چه چیزی هست!
او در جایی دیگر از مستیهای شبانه پدر حکایتی نقل میکند و اینکه در 21 آذر از طرفداران دو آتشه جعفر پیشهوری و فرقه دموکرات آذربایجان بوده است.
**هتاکی صریح به عزاداران
2-
نویسنده وقیح در ادامه و در همان صفحه 19 در هتّاکی صریحی به عزاداران حسینی از زبان پدرش آوردهاست که:
پدرم میگفت: پسرم! نگاه کن! همه اینها (عزاداران حسینی) سلاخ و دلال و آدمهای بیکارند، ببین یک آدم سالم و درست و حسابی و با سواد بین اینها میبینی؟!
3-
نویسنده در صفحه 25 از دوستش یاد میکند که عضو سازمان کمونیستی چریکهای فدایی خلق بودهاست. در این بخش نویسنده مخالفت خود با نظام را به طور آشکار بیان کرده، از این شخص که در دادگاه جمهوریاسلامی ایران محکوم و اعدام شده است، با عنوان «شهید» یاد میکند (!)
**توهین به بسیجیان و شهید بودن یک کمونیست!
4-
در بخش خاطرات و در صفحه 34 نویسنده به الحاد خود مباهات میکند و برای خواننده دلیل این انتخاب را مینویسد! این خاطره با عنوان «چرخش» در واقع دلیل چرخش اعتقادی نویسنده را -از دینداری به الحاد!- بیان میکند.
نویسنده در خاطرهای مینویسد پدر زحمتکش و کارگر او با عرق جبین او را به دانشگاه فرستاده است و پزشک معالج پدرش گفته است قدر این مرد را بدان! همین مسئله را دلیل چرخش اعتقادی خویش میداند و مینویسد:
از آن زمان من از مکتب مادرم (دینداری) به مکتب پدرم (الحاد) روی آوردم و به اینکه او تا چه اندازه مرد بزرگی بود ایمان آوردم (!) و به عقاید او صادق و پایبند ماندم!
(انگار از لازمههای انسان بزرگ شدن و احساس مسئولیت در قبال فرزندان، کفر و الحاد است!)
توجه داشته باشید که همه اینها در بخش داستانهای کتاب نقل نمیشوند تا بخشی از داستان یا دیالوگهای کاراکترها باشند، بلکه در بخش خاطرات واقعی کتاب نقل میشوند و عقاید صریح نویسنده هستند!
5-
در صفحه 38 این نویسندهٔ وقیح، در داستانی به بسیجیان جان برکف انقلاب اسلامی توهین میکند و از زبان جوان جویای کاری- که به او پیشنهاد میدهد برای اینکه زودتر کار پیدا کند برود عضو بسیج شود (!) تا تأثیر مثبتی در پروندهاش داشته باشد- میگوید: «من 16 سال درس نخواندهام که آخر سر بر سر ملّت خودم باتوم بلند کنم!»
**آتش زدن کتاب فقه و...
6-
در صفحه 18 طی داستانی با عنوان «آخرین امتحان» نویسنده این کتاب آشکارا «فقه» را مورد تمسخر و توهین قرار میدهد.
دانشآموزانی که امتحان فقه دادهاند برای شنا به کنار رودخانه میروند. راوی میگوید اولین کارم این بود که از دست کتاب «فقه» خلاص شوم لذا آن را مثل توپ فوتبال با یک لگد به وسط رودخانه پرتاب کردم. دوستم گفت: کار درستی نکردی! کتاب «فقه» را باید نگه میداشتی که بعد از آبتنی آتشش بزنیم تا تنمان گرم شود، آن وقت لذتش را میفهمیدی!
7-
اگر فکر میکنید این کتاب موهن و ضدانقلابی و کفرآمیز از معارف عالی خالی است، اشتباه میکنید! سوژه یکی از این داستانها شهید و فرزند شهید است. نویسنده در توصیف شهید و شهادت حرفهایی میزند و آن را نشانه وطندوستی میداند. دختر شهید در کلاس از همه احترام میبیند و در آخر به مادر خود میگوید: «من هم میخواهم مثل پدرم فردی شجاع و میهن دوست شوم»
منتها معیارهای شهید و شهادت نویسنده فرق میکند! (مثل موردی که فرد اعدام شده در جمهوری اسلامی را شهید مینامد!) این بار نیز شهید او کسی است که در جنگ آذربایجان و ارمنستان بعد از شکنجه فراوان و کنده شدن پوست سرش، کشته شده است! درباره مبحث وطن و وطن دوستی در این کتاب نیز توضیح اضافهای نمیدهیم که نیات و افکار انحرافی نویسنده آشکار است!
سخنرانی ک.گ در یکی از مراسمهای ارشاد اسلامی آذربایجان غربی در سال 95
درباره نویسنده این کتاب موهن بیشتر بدانید
نویسنده معلوم الحال این کتاب، «ک.گ» متولد 1326 است که سابقه عضویت در گروهکهای ضد انقلاب را دارد (گروهک کمونیستی اکثریت) او در اوایل دهه شصت از بانک صادرات پاکسازی میشود و به شوروی سابق میگریزد و بعد از فروپاشی شوروی سابق به ایران باز میگردد. این شاعر و نویسنده ضد انقلاب- که از نظر اخلاقی نیز متظاهر به ضد ارزشها است و شرحش در این مقال نمیگنجد- با وجود این سوابق با سهلانگاری برخی مسئولان فرهنگی آذربایجان غربی در انجمنهای ادبی ارومیه سالیان سال است که آزادانه با ترویج و تبلیغ عقاید الحادی و ضد انقلابی خود مشغول «ارشاد» جوانان پاکدل است! (با عباراتی بسیار صریحتر و توهین آمیزتر از آنچه در کتابش آمده است و هم اینک و در هر مجلسی که حاضر میشود نیز هیچ گونه ابایی از به زبان آوردن و تبلیغ عقاید و افکار مسمومش ندارد)
علیرغم محدودیتهایی که گاه برای این نویسنده معلوم الحال به وجود آمده است، گاه بیبصیرتی برخی مسئولان او را از حاشیه به متن کشانده است و در عرصه فرهنگ و ادب ارومیه مطرح کرده است.
**وقتی یک ملحد شاعر ارزشی میشود!
این خواب خرگوشی و بیبصیرتی تا آنجا پیش میرود که در 14 اردیبهشت سال 90 بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجان غربی از این شخص ملحد به عنوان شاعر ارزشی تجلیل میکند! چند روز بعد یعنی در در 19 اردیبهشت 90 نشریه محلی «امانت» در مطلبی با عنوان «از یک فرد مخالف اسلام و نظام در ارومیه تجلیل به عمل آمد!» با معرفی این نویسنده و اعتقادات و سوابقش شدیداً به این امر اعتراض میکند. این شاعر و نویسنده یک سال بعد، از جلسات ادبی حوزه هنری طرد میشود. اما آغوش باز اداره کل ارشاد و فرهنگ اسلامی آذربایجان غربی باعث میشود که یکی از انجمنهای ادبی زیر نظر این اداره برای مدتی پناهگاه این شاعر و نویسنده ضدانقلاب شود و ارتباط او با شاعران قطع نشود تا بتواند رسالت خود را انجام دهد! «ک.گ» در سالهای اخیر دوباره حضور در انجمنهای ادبی وزارت ارشاد اسلامی را شروع کرده است و درست روز بعد از رونمایی کتابش در انجمن ادبی جوانان ارشاد حاضر شد...
جلسه 31 خرداد سال 95
**تشکر ویژه مدیر کل ارشاد از یک ضد انقلاب!
31 خرداد ماه 95 در یکی از برنامههای اداره کل ارشاد اسلامی آذربایجان غربی که به تجلیل از یکی از شاعران ارومیه اختصاص داشت، دوباره این شاعر و نویسنده ملحد و ضد انقلاب توسط ارشاد اسلامی آذربایجان غربی از انزوا درآمد و مطرح شد. در این مراسم مسئولان ارشاد اسلامی او را با احترام در ردیف اول و در کنار خود نشاندند و مدیر کل ارشاد و اسلامی استان آذربایجان غربی در سخنرانیاش از این شخص ضد انقلاب و با این اعتقادات فاسد به طور ویژه تشکر و سپس از او دعوت کرد تا در این محفل برای حضّار سخنرانی بکند!
نکته عجیب اینکه در پایان مراسم و در بخش تجلیل که معمولاً مسئولان به روی سن میروند، از این شخص نیز دعوت شد تا به روی سن باید و در کنار مسئولان فرهنگی استان آذربایجان غربی قرار گیرد!
آیا این را باید غفلت مسئولان ارشاد بنامیم یا باید نام جدیدی برای آن پیدا کنیم که چنین شخصی با وجود سابقه سیاه و آشکارش و علیرغم هشدارهای چندین و چند ساله فعالان متعهد فرهنگی استان و نیز نهادهای ناظر، چنین نور چشمی مسئولان ارشاد اسلامی آذربایجانغربی میشود و نهایتاً کتاب موهن و شرمآور او از استان مجاور مجوز چاپ میگیرد تا با انتشار مطالب آن، متولیان ارشاد اسلامی به بخشی از رسالت فرهنگی خود عمل کرده باشند (!) و بعد نهاد کتابخانههای عمومی کشور برای این کلکسیون الحاد و اندیشههای ضدانقلابی و ضدمیهنی جلسه رونمایی و نقد برگزار کند!
جلسه نقد و بررسی کتاب این فرد در نهاد عمومی کتابخانهها
ضمن اظهار پوزش مجدد از نقل بخشهایی از این کتاب، اذعان میداریم که وزارت ارشاد اسلامی صرف نظر از اقدام غیرشرعی و غیرمسئولانه خود در مجوز دادن به چنین کتابی با نادیده گرفتن مصوبه اصلاحی "اهداف، سیاستها و ضوابط نشر کتاب"مصوب جلسه 660 مورخ 24/1/89 شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره موارد ممنوع و حدود قانونی نشر کتاب، در مجوز دادن به این کتاب، غیرقانونی عمل کرده است. و با نادیده گرفتن:
ماده 4. حدود قانونی. بند الف:
- تبلیغ و ترویج الحاد و اباحه گری، انکار یا تحریف مبانی و احکام اسلام
- توهین به مقدسات دین مبین اسلام و تبلیغ علیه تعالیم اصول و مبانی آن
و نیز ماده 4 بند ب در موارد ذیل:
-ترویج گروههای محارب و عناصر ضد انقلاب
- تبلیغ علیه منافع و امنیت ملی و ناکارآمد جلوه دادن نظام جمهوری اسلامی
-اخلال و تشکیک در وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور
عملا با مجوز دادن به این کتاب در درجه اول و سپس با برگزاری جلسه نقد و رونمایی، قانون و اعتقادات مردم کشورمان را به سخره گرفته است.
با توجه به مستندات زیادی از فعالیتهای این فرد معلوم الحال در دست است، منتظر جمع آوری سریع این کتاب موهن و شرمآور و نیز پاسخگویی مسئولان مربوط هستیم تا به افکار عمومی توضیح داده شود، چگونه چنین کتابی که مروّج الحاد است و به شعائر مذهبی و انقلاب و نظام حمله و توهین میکند –آن هم نه در لفافه بلکه به طور کاملاً آشکار- مجوز چاپ گرفته است؟ و بعد هم برایش جلسه رونمایی گذاشتهاند؟ و اداره کل ارشاد اسلامی آذربایجان غربی با چه معیاری به چنین شخص معلوم الحالی میدان و تریبون داده است؟