همسر شهید در مروری بر زندگی شهید شوکت پورمطرح کرد

پیروی از الگوی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها ) در مسیر زندگی

مسئول لجستیک قرارگاه حمزه و لشکر ۱۴ امام حسین : نکند که کفر نعمت کنیدو قدر این آزادی- انقلاب و اسلام را ندانید که از غضب خدا در امان نخواهید بود.
کد خبر: ۸۸۲۳۰۵۶
|
۲۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۷:۱۵
به گزارش سرویس بسیج مساجد و محلات خبرگزاری بسیج، حوزه شهید شوکت پور مهدیشهر استان سمنان گزارشی از زندگی نامه و خاطرات سردار شهید شوکت پور را جمع آوری کرده است، ضمن گرامی داشت یاد این شهید بزرگوار قسمتی از زندگی و خاطرات شهید را در متن خبر مشاهده نمایید.

شهید شوکت پور درسال ۱۳۳۱ در شهر سمنان و در شب شهادت امام حسن مجتبی (ع) در خانواده‌ای مذهبی ومتدین دیده به جهان گشود.او تحصیلات ابتدایی را در سمنان گذراند و پس از آن بههمراه خانواده به روستای «درجزین» از توابع سمنان مهاجرت كرد.

او با وجود كمی سن به مجالس مذهبی و تحصیل علوم دینی علاقمند بود. پس از پیروزی انقلاب از سوی دفتر عمران حضرت امام خمینی (ره)به كردستان رفت و در آنجا به فعالیت های عمرانی و سازندگی مشغول شد. پس از آن مدتی با واحد فرهنگی حزب جمهوری اسلامی همكاری كرده و به افشای جنایات گروهك منافقین در كردستان پرداخت.

وی در جریان آمد و شد وی به محافل و مجالس مذهبی با شخصیت آسمانی و ملکوتی امام راحل خمینی بزرگ آشنا شد .این آشنایی روح تشنه او را در مسیر مبارزه علیه حکومت ستم شاهی قرارداد و در سال ۱۳۵۳ در یکی از مدارس منطقه نظام آباد تهران به همراه تعدادی دیگر از مبارزان مسلمان به فعالیتهای فرهنگی علیه رژیم شاه و با تهیه و توزیع کاریکاتور و نوشته های متناسب با فضای سیاسی اجتماعی آن زمان به امر بیداری و روشنگری مردم خصوصا قشر دانش آموزان کشور پرداخت.

او بعد ازمدتی در کارخانه خودرو سازی مزدا استخدام شد.در این کارخانه به علت اعلام انزجار ومخالفت با حضور نا سالم عوامل بیگانه مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. او با تلاش شبانه روزی تا پیروزی کامل انقلاب و محو حکومت منحوس پهلوی از متن میهن اسلامی به فعالیت خود ادامه داد.

با آغاز جنگ و نیاز جبهه های نبرد به نیروهای کیفی انقلاب شهید شوکت پور «فعالیت دراستانداری را رها کرده به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست.با شروع جنگ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و در بیشتر عملیات ها شركت كرد . وی به عنوان یکی از بهترین مسیولین تدارکات جنگ منشا خدمات بسیار ارزشمندی در ساماندهی و پیشبرد لجستیک مناطق جنگی شد.

مسئولیت لجستیک قرارگاه حمزه و لشکر ۱۴ امام حسین را تا عملیات پیروزمند والفجر ۸در مناطق محتلف جنگی به عهده داشت او به دلیل توانایی‌های بسیاری كه داشت به عنوان مسئول تداركات قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) منصوب شد تا اینکه سرانجام در گرماگرم عملیات والفجر ۸ در فاو از ناحیه کمر بر اثر اثابت ترکش توپ قطع نخاع شد و تاپایان عمر گرانقدرش قهرا مجبور به استفاده از صندلی چرخدار گردید . آن شهید عزیز مدتی را در بیمارستان بستری بود اما عشق حضور در کنار رزمندگان اسلام او ر با همان صندلی چرخدار به مناطق عملیاتی کشد و تا پایان جنگ در کنار سرداران و فرماندهان جنگ و فرماندهان جنگ به وظیفه خطیر دفاع از اسلام پرداخت با پایان جنگ به سمت فرماندهی لجستیک نیروی مقاومت و جانشین فرماندهی آماد نیروی زمینی سپاه منصوب شد .

آن شهید عزیز به رقم معلولیت جسمی شدیدهمه روزه صبح زود با صندلی چرخدار در محل خدمت خود در فرماندهی آماد حاضر می شد وتا دیروقت به رفع و فتق امور حوزه فرماندهی خویش می پرداخت . اما سرانجام این کوه صبرو استقامت و اینمجاهد نستوه را اندوه شدید ارتحال پیر و مرادش از پای انداخت. خبر جانگداز رحلت امام تاب و توانش را ربود ، پس از درگذشت امام بارها و بارها اعلام کرد که پس ازرحلت آن روح بلند دیگر ادامه زندگی برایم قابل تحمل نیست .

این عاشق صادق و پیروراستین خط سرخ علوی در حالی که بیش از دو ماه از رحلت عاشقان و عارفان نگذشته بودبر اثر عفونت شدید کلی درسحرگاه ۲۹مرداد۱۳۶۸دربیمارستان بقیه الله(عج) دارفانی را وداع گفته و به خیل شهیدان انقلاب پیوست .  

فرازی از وصیتنامه شهید :

نکند که کفر نعمت کنیدو قدر این آزادی- انقلاب و اسلام را ندانید که از غضب خدا در امان نخواهید بود قدرت مطلق خداست که همه چیز از آن او و در تحت اراده و فرمان اوست  

محمد شوكت پور برادرشهيد از خاطرات شهید اینچنین می گوید: حسن آقا قبل از انقلاب دوران سربازي رادر شهر مقدس مشهد سپري كردو به همين جهت نسبت به اهل بيت عصمت و به ويژه حضرت امامرضا توسل  مي نمود و بعد از آن هم در هر سال دو الي سه بار به زيارت امام رضا (ع)ميرفت نسبت به امام حسين (ع)و خواندن زيارت عاشورا ي وي كه به صورت حفظ آن را هميشهدر مسافرت ها و روزهاي جمعه زمزمه مي نمود ،خيلي علاقه داشت ...

حسن آقا هميشه در مستحبات پيش قدم بود.اكثر شب ها به نماز شب خواندن مشغول بود .نماز شب خواندن ايشان را بيشتر بعد ازانقلاب چه در منزل پدرم و چه در منزل خودمان در تهران متوجه مي شدم.البته در جبهه بيشتر برادران همرزم او در جريان هستند. در نمازهاي جماعت شركت مي نمودند...

ايشان به دعا و ثنا زياد انس داشتند مثلا زيارت عاشورا و دعاي كميل را از حفظمي خواندند در اكثر مراسم دعاي كميل در مساجد شركت مي نمودند و با قرآن كريم هممانوس بوده وقاري قرآن بودند . حسن آقا در مقابل مشكلات صبور و مقاومبودند .فردي سليم النفس و با وقار بوده و به مسائل مالي چندان توجهي نداشته وقناعت پيشه و مناعت طبع داشتند در حفظ اسرار و امانتداري ايشان همين بسكه حتي پدرم و برادرم و خودم نمي دانستيم كه ايشان كجا هستند ؟چه مسئوليتي دارند وچه خدماتي را انجام مي دهند ؟ متواضع و با صفا بودند و با مردم با رويگشاده بر خورد مي كردند و اكثر افرادي كه با ايشان انس و الفت داشتند او را دوستداشتند و به نيكي از ايشان ياد مي كردند .

در حال حاضر هم هنوز بين دوستان وآشنايان، بر خورد ايشان و رفتار و كردارشان موردبحث و ياد آوري است و همه از فقدانش متاثرند ! حسن آقا شهادت را آمال و آرزو ي خود مي دانست و هميشه از هر عمليات كه بر مي گشت به خنده مي گفت نه !مثل اينكه خداوند ميگويد زود است و تو بايد در اين دنيا مكافات شوي و حساب پس دهي و نمي دانم چرا موردپذيرش قرار نمي گيرم .
زماني هم كه درعمليات (فاو ) تير خورد و قطع نخاع شد ،مي گفت :فعلا پاهايم رفته اند مرخصي و بايداستراحت كنند تا قضا و قدر الهي بر اين قرار گيرد كه من هم به مرخصي و ماموريتدنبال پاهايم بروم ...

شهيد خود به صورت بسيجي وارد سپاه پاسداران شده بود و به لباس بسيجي و سپاهي عشق مي ورزيد و در حقيقت بعد از انقلاب فعاليت وي اندكي به صورت بسيجي در دفتر عمران امام (ره)در سنندج و كردستان و سپسدر جبهه هاي جنوب با لشگر امام حسين (ع)دست بيعت داد و تا زمان مجروحيت و جانبازشدن هرگز محورهاي غرب و جنوب كشور را ترك نكرد و بعد از مجروح شدن نيز در پادگان بلال همكاري بي شائبه اي با برادران همرزمش داشت و بسيار اتفاق مي افتاد كه با وضع جسماني نا مساعدش به ماموريت هاي برون استاني مي رفت و از نزديك در امور محوله نظارت مستقيم داشت .

رضايت پدر و مادر براي ايشان خيلي مهمبود و هميشه در اين مورد به من سفارش مي كردند .حسن آقا با همسر و فرزندش رفتارمناسبي داشت لكن اكثر او قات را در ماموريت بود . چون من از او از لحاظ سني دو سال بزرگتربودم توصيه هاي وي نسبت به بنده بيشتر در عمل بود نه به صورت شفاهي و در اعمال ورفتارش هميشه از همه سبقت مي گرفتند.

حسن آقا شهامت ،دليري و از خود گذشته  هميشه به فكر مردم بود .به فكر كمك به افراد ضعيف ، ايشان فردي بسيار خونسرد و مهربان بودندو در زمان كودكي با دانش آموزان و همكلاسي هاي خود با مهرباني رفتار مي كردند .

حدود چند سال قبل از پيروزي انقلاب دررفتار وي تحولاتي به وجود آمد واين تحولات روز به روز زيادتر شد تا وقتي كه ايشان در جبهه مجروح و معلول شد و پس از مجروح شدن هم براي جبهه و انقلاب تلاش مي كرد .پس از ارتحال امام رفتار وي خيلي بيشتر تغيير كرد و يك رفتار روحاني در وي به وجودآمد و بعد از مدتي به ملكوت اعلي پيوست !با پدر و مادر بسيار مهربان بود مرتب ازتهران به روستا آمده و در كارهاي كشاورزي به آنها كمك مي كرد و هر گونه مشكلات درزندگي پدر و مادر وجود داشت، ايشان آن را بر طرف مي نمود .

خاطرات من از ايشان زياد است ولي بيشترين خاطرات اين بود كه وي با وجود معلول بودن باز هم به جبهه مي رفت و وقتي همكه ايشان (در جزين )مي آمد دست از فعاليت خود نمي كشيد .

خورشيد همتيان، همسر این شهيد می گوید: وضع مالي ما معمولي و بسيار ساده و بي آلايش بود .اوايل زندگي در منزل پدر ايشان بوديم كه بعد از دو سال كه ايشان مسئول تداركات در قرار گاه حمزه سيد الشهدا در اروميه شدند ،مدتي در خانه هاي سازماني سپاه آنجا بوديم و مدتي هم در ستاد مركزدر خانه هاي سازماني سپاه در تهران سكونت داشتيم و تا زمان شهادت ايشان منزل شخصي نداشتيم. از زماني كه زندگي مشترك را آغاز كرديم در همه موارد حتي زماني كه ايشان مجروح شده بودند.هيچ گونه تغيير رفتار در شخصيتايشان كه جنبه منفي داشته باشد و يا عصباني شوند، در ايشان مشاهده نكردم و هميشه درهر صحبتي كه با من داشتند، حرف هاي ايشان قوت قلبي برايم بود. ايشان در خانه خيلي خوب بود هميشه به ما توصيه مي كرد كه در زندگي صبر داشته باشيم  و با برد باري بر مشكلات فايق آييم .زندگي حضرت فاطمه زهرا (سلامالله عليها )را الگو و سر مشق قرار دهيم به امور ديني و مذهبي بسيار اهميت دهيم ودر تربيت فرزندان دقت بيشتري نماييم !

ايشان علاقه زيادي به دخترمان فاطمه داشت و در مورد تربيت اين دختر بسيار سفارش مي كردند و با وجود اين كه در زمانشهادت ايشان فاطمه سه سال بيشتر نداشت . در مورد حجاب ايشان جدي بودند و هميشه از من مي خواستند كه از همان دوران كودكي در مورد تربيت وآموختن امور ديني و مذهبي نسبت به فاطمه كوتاهي نكنم ... وقتي از جبهه بر مي گشت هميشه در مورد دفاع از ارزشهاي اسلامي صحبت مي كرد و خاطرات خود را از مناطق جنگي برايمان تعريف مي كرد ... ايشان هميشه سعي داشتند كه در حد امكان نماز را به جماعت بخوانند كارها و اوقات خود را طوري طرح ريزي و زمان بندي ميكردند كه به نماز جماعت برسند و اكثرا در نمازهاي جماعت شركت مي كردند و به ديگران نيز توصيه داشتند كه در نماز جمعه و جماعت شركت كنند .

هميشه فرموده حضرت امام خميني(ره)را كه مي فرمودند: دشمنان از نماز جماعت مي ترسند !به ما ياد آوري مي كردند ... به حق وحقوق مردم بسيار اهميت مي دادند.هميشه مي گفتند كه خداوند فرموده است اداي حقوق مردم مهمتر و سخت تر از اداي حقوق الله است .سعي ايشان در جهت رضايت خاطر مردم بود و در اين راه از انجام هيچ كاري دريغ نمي كردند ! آرزوي اساسي و ديرينه ايشان كه هميشه درنماز ها و راز و نياز ها از خداوند مي خواستند اين بود كه خدا ايشان را در زمره شهدا قرار دهد ؛چرا كه معتقد بودند كه شهادت پرواز است به سوي جاودانگي و دري استبه سوي خوشبختي و رضاي خداوند نيز در اين است كه در راه او به جهاد رفته و شهيد شوند

ايشان هيچ موقع ،چه در جبهه جنگ و چه در پشت جبهه ،آرام و قرارنداشتند . اصلا احساس خستگي نميكردند و يكي از دوستانش در خاطره ای تعريف مي كرد: كه در يكي از شبهاي عمليات وقتي كه عمليات تمام شده بود و ما مي خواستيم استراحت كنيم،شهيد شوكت پور بدون اينكه استراحت كند مجروحان را به پشت جبهه منتقل مي كرد .وقتي به او مي گفتيم شما احتياج به استراحت داريد، درجواب مي گفتند اصلا حرفي ازاستراحت نزنيد براي اينكه ما به خاطر انجام دستورات الله به ميدان جنگ آمده ايم وبايد از هر لحظه استفاده كنيم تا بتوانيم از مرز و بوم سرزمين خودمان به نحو احسن پاسداري كنيم تا بتوانيم دين خود را به انقلاب و مردم ادا كنيم ...

يك بار خواب ديدم برادرم «شهيد حسين همتيان »آمده بود به منزلمان در اروميه وقتي در را برايش باز كردم سراغ شورم  را گرفت . من به برادرم گفتم كه حسن رفته استقرارگاه، تشريف داشته باشيد تا بر گردد مدتي منتظر ماند و بعد گفت كه وقتي حسن آمد بگو كه حسين آمده بود دنبالتان و شما نبوديد من دو باره مي آيم به دنبالتان براي اينكه ما بايد به عمليات بزرگي برويم و حضورش در اين عمليات بزرگ، ضروري است بعد رفتند ... اين خواب درست مربوط به زماني بود كه ايشان درجبهه مجروح شده بودند ..

اكبر پرورش از دوستان شهيد در مورد او گفت: ايشان را از روز اول كه ديدم تا موقع شهادت،هيچ گونه فرقي دربرخوردهايش نكرد .و به نظر من از بارزترين خصوصيات آن شهيد اخلاق خيلي خوب ايشان بود ،طوري كه ايشان هر چه در رده هاي بالاتر انجام وظيفه مي كرد، افتاده تر و سر به زير تر مي شد.

وی به دوستي ها و همنشيني ها با گردان پياده و ياري رساندن به آنها علاقه وافر داشت و هميشه هر رزمنده اي ، چه مسئول و چه غير مسئول كه به شهادت مي رسيد متاثر مي شد و هميشه دعا مي كرد تا اوهم مانند آنان شهيد شود .

حسين نصر اصفهاني از همرزمان شهید نقل می کند: ايشان نسبت به ائمه اطهار و اهل بيت(عليهم السلام) ارادت خاصي داشت و نكته عجيب اين كه در طول جنگ اگر بچه هافراموش مي كردند كه امروز مثلا چند شنبه است يا چندم برج يا ماه است و فقط سر گرمجنگ بودند ،ولي شهيد شوكت پور تمام اعياد و تولد و شهادت چهارده معصوم (عليهمالسلام) را از بر مي دانست ... يك روز پس از عمليات طريق القدس يكي ازبرادران رزمنده در اثر يك انفجار شهيد شد، انفجار طوري بود كه به غير از سر ومقداري از استخوان گردن از آن شهيد چيزي نماند وحتي استخوان هاي كتف و آرنج و قوزكپا و بقيه اعضاي بدن آن شهيد هم ناپديد شد.

شهيد شوكت پور با صبر و حوصله تمام آن اطراف را گشتند و مقداري گوشت و استخوان ديگر كه از آن شهيد در بيابان پخش شده بود،جمع آوري كردند و همراه سر شهيد داخل يك پاكت پلاستيكي گذاشتند و آن را فرستادند . سپس در حالي كه خيلي متاثر شده بود گفت: اين طور شهادت خوب است كه فقط سر آدم بماند براي تشييع كنندگان جنازه آدم! ايشان در آن حالت فقط افسوس براي خودش مي خورد نه براي شهيد و نظرش اين بود كه آن شهيد به بهشت مي رود و انبياء (عليهمالسلام )به استقبال او مي آيند و براي خودش بسيار افسرده مي شد و مي گفت: برايخودم ناراحت هستم و نمي دانم كه آيا من هم لياقت شهادت دارم يا نه ؟

همرزم شهيد گفت: ايشان هر وقت به تهران مي آمد ،معمولادر منزل ما بيتوته مي كرد .صداي زيبا و رساي ايشان در هنگام نماز صبحگاهي همه را مجذوب كرده بود. بعد از شهادت ايشان همسايه ها مي پرسيدند: آن آقايي كه در دل شب در خانه شما، آن قدر خوب و سوزناك نماز مي خواندند چه كسي بود ؟

وی به نماز اول وقت توجه عميقي داشت و در هرشرايطي بود نماز را اول وقت مي خواند ... شهيد حسن شوكت پور نسبت به رعايت مسائل مالي آن چنان حساس بود كه هزينه رفت و آمد خود را از اهواز تا تهران از خودش تامين مي كرد و مطلقا ازبيت المال استفاده نمي كرد .

 



ارسال نظرات
آخرین اخبار