رنج بیماران هموفیلی زیر چادرهایی که به کانکس تبدیل نشد،ادامه دارد
به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج، شامگاه یکشنبه ۲۱ آبان امسال بود که زلزلهای به بزرگی ۷٫۳ ریشتر در نزدیکی ازگله، استان کرمانشاه در نزدیکی مرز ایران و عراق رُخ داد.
اگرچه آن روزی که زلزله ۷٫۳ ریشتری اتفاق افتاد، چند پیش لرزه که بزرگترین آنها به قدرت ۴/۵ ریشتر ثبت شد نیز رخ داد که موجب هشیاری مردم شد اما این زلزله هولناک به ۵۷۴ کشته و همچنین ۹ هزار و ۳۸۸ نفر زخمی و حدود ۷۰ هزار نفر بیخانمان منجر شد.
زلزله هفت ریشتری، زندگی مردم این شهر را دگرگون کرده است،کسانی که برای خود خانه و کاشانهای داشتند، این شبها، در شب های پاییزی و زمستانی، شبشان را در میان دل غم زده و آوار خانه هایشان صبح میکنند. گذراندن شبهای سرد پاییزی بدون سرپناه و امکانات اولیه زندگی میتواند بسیار سخت و حتی مرگ آفرین باشد.
خانواده «جواد و فرزاد» دو برادر مبتلا به هموفیلی شدید کمتر از یک درصد، نیز همه هست و نیست خود را در این زلزله از دست داد و حالا پدر و مادری که همیشه با حسرت به فرزندان سالم دیگران نگاه میکردند، از این پس غم از دست دادن خانه و زندگیشان را نیز باید به دوش بکشند. پدر این خانواده کارگری زحمتکش است که تنها داراییش یک خانه بود و آن را هم در این زلزله از دست داد.
کندی روند اسکان موقت، مردم را با سختی فراوان روبهرو کرده و بسیاری از خانوادههای کرمانشاهی هنوز زیر چادرهای 10 متری زندگی میکنند و خانواده جواد و فرزاد نیز از این قائده مستثنی نیست.
این دو برادر از کودکی مبتلا به بیماری ارثی و خونی لاعلاج هموفیلی بودند و حالا با از دست دادن سرپناهشان، به مشکلاتشان هم افزوده شده است.
جواد برادر بزرگتر در گفتگویی با طنین یاس درباره آن شب هولناک میگوید: بیماری سبب شده زانوی من خونریزیهای مکرر داشته باشد و آرنج چپم دچار هماتروز یا سایدگی مفصل شدید شود. شبی که زلزله آمد هنوز خونریزی زانو داشتم و در حالیکه مهمان داشتیم من روی صندلی چوبی با حال نامساعد نشسته بودم که ناگهان ساعت ۲۱ زلزله آمد و برق رفت.
همه به فکر نجات جان خود بودیم که چگونه راهی به بیرون پیدا کنیم اما من همچنان روی صندلی نشسته بودم و فریاد میزدم خدایا چگونه فرار کنم. سرانجام با حال ناتوان بلند شدم و دویدم که ناگهان مادرم در تاریکی و بین آوارها آمد و من را بیرون برد.
پس از سه چهار ساعت سر پا ماندن، بسیار خسته شده بودم که در حیاط خانه درحالیکه دیوارهای اطراف تخریب شده بود، جای من را انداختند و من سه شبانهروز در حیاط ماندم درصورتی که هیچ خبری از چادر هم نبود.
پس لرزهای مداوم باعث ترس زیاد شده بود و در روستایمان همه خانهها خراب شده بود. برخی از اقوام خود را در زلزله از دست داده بودیم که پدرو مادرم مدام برای فاتحه و عرض تسلیت به خانه آنها میرفتند.
همچنان با این هوای سرد تا شب پنجم خبری از چادر نشد. روز ششم بود که یک اکیپ از نیروهای امدادی هلال احمر آمده بودند برای چادر ثبت نام کنند و در شب ششم بود که چادر را به ما دادند.
مجبور بودیم چادر را دورتر از خانه برپا کنیم که این امر چند برابر به مشکلات من اضافه کرد زیرا من با این زانوی خراب باید مصافتی را برای استفاده از دستشویی به خانه طی میکردم و برمیگشتم.
برادر کوچکتر دیگری دارم که او نیز به بیماری هموفیلی شدید کمتر از یک درصد مبتلاست و در این مدت به علت سردی هوا، مچ دست و ران راستش خونریزی کرده است. جای شکرش باقیست که داروی فاکتور هشت را داشتیم و خودمان نحوه تزیق را بلدیم.
با این شرایطی که توصیف آن را کردم، ما هنوز هم در چادر زندگی کرده و وسیله گرمایشی نداریم و منتظر کانکس هستیم. هر روز با دلهره برای دستشویی به خانه میرویم و هر 10 روز یکبار هم در خانه نیمه تخریب شده حمام میکنیم. ناگفته هم نماند با این وضعیت بیماری، تاکنون تحت پوشش هیچ سازمان و نهادی هم نبودهایم.
گفتنی است؛ زلزله ۷٫۳ ریشتری، واقعا شرایط سختی را برای مردم زلزله زده غرب کشور به ویژه برای افرادی که فرزند خردسال و بیمار دارند، رقم زده است. طبیعتا مردمی که در کانکس زندگی میکنند وضع بهتری دارند؛ قرارگاه خاتم، ابتکار بسیار خوبی در تولید این کانکسها به خرج داد و به سرعت هم در حال تولید است اما متاسفانه عدم مدیریت صحیح بحران در وزارت کشور و بیتوجهی آنها باعث شده که مردم ما سختی بکشند و هزینه آن را هم بعدا دو برابر پرداخت میکنیم که اگر به قانون توجه میشد این اتفاق نمیافتاد.
به هر حال افرادی که در این حادثه داغ دیدهاند و سختیهای خود را کشیدند حالا هم باید زیر چادر سختی تحمل کنند. درحالیکه در سال 91 پس از زلزله ورزقان، به علت حادثه خیز بودن کشورمان برای دولت در این رابطه تعیین تکلیف شده بود که در حادثه بعدی مردم سختی نکشند ولی متاسفانه در این راستا و براساس این مصوبه یک دستگاه کانکس هم ساخته نشد.