سعید نوشته بود دلم روضه حر می خواهد/ سعید هیچ سالی عید در خانه نبود
به گزارش خبرگزاری بسیج از سمنان، شهید مدافع حرم سعید علیزاده متولد 12 اردیبهشت ماه 1368 بود؛ تحصیلاتش را بعد از دیپلم در دانشگاه امام حسین (ع) ادامه داد و با مدرک کارشناسی فارغ التحصیل شد.
زهرا تیموری، مادر شهید مدافع حرم، پاسدار شهید سعید علیزاده در آستانه دومین سالگرد بزرگداشت یاد و خاطره این شهید بزرگوار اظهار کرد: سعید بسیار بذله گو و شوخ بود و با دوستان و اعضای خانواده و فامیل ارتباط صمیمی و گرمی داشت.
وی افزود: بسیار اهل کمک به جوانان بود؛ از نوجوانی در فعالیت های فرهنگی و اجتماعی با حضور در مساجد و هیئات مذهبی شرکت داشت و این فعالیتش تا زمان شهادتش ادامه داشت او عاشق گمنامی بود و این جمله ورد زبانش بود که" تمام اجرها در گمنامی است" بعد از شهادتش فهمیدم چقدر در کارهای خیر مشارکت داشته است.
سعید هیچ سالی عید در خانه نبود
مادر شهید علیزاده بیان کرد: همه ساله در اردوی راهیان نور شرکت می کرد؛ برای این اردو زحمت زیادی می کشید و در فراهم کردن وسایل مورد نیاز؛ بسته های فرهنگی مشارکت داشت؛ هیچ سالی عید در خانه نبود و از قبل از آغاز سال نو عازم مناطق عملیاتی جنوب می شد و تنها هدفش خدمت به زائران یادمان شهدا در این مناطق بود.
وی با اشاره به اینکه سعیدم فرمانده بسیج مسجد شهرک بوستان دامغان بود، گفت: فرزندم راه و رسم شهدا را بسیار دوست داشت و هر جا نشانه ای از شهدا می یافت، در پی آن روانه می شد.
این مادر شهید گفت: ارادت خاصی به ائمه اطهار (ع) به ویژه به حضرت زهرا(س) داشت و عشق او به شهدا و خاندان اهل بیت (ع) بود که عاقبت نیز با حضور در جبهه مقاومت اسلامی و شرکت در عملیات آزادسازی نبل والزهرا که به نام مقدس حضرت زهرا (س) نامگذاری شده بود در بهمن ماه 94 به شهادت رسید.
وی بیان کرد: سعید 14 سال بیشتر نداشت که پدرش فوت شد؛ به همین خاطر بسیار دلواپس بودم و مراقبش بودم تا راه کج نرود؛ و امروز خوشحالم که در این راه موفق بودم.
مادر شهید علیزاده افزود: از سال 92 به دنبال این بود که او هم به سوریه اعزام شود و چند بار نیز ثبت نام کرد اما در لحظات آخر کنسل می شد؛ در سال 94 بود که بعد از بازگشتش از حضور در پیاده روی اربعین حسینی دقیقا روز بعد از بازگشتش بود سرما خورده بود؛ خواب بود که تلفنش زنگ خورد؛ به داخل اتاق رفت و وقتی تماس تلفنی اش تمام شد از اتاق آمد بیرون دیدم می خندد گفتم چه شده چرا می خندی؛ گفت حاجتم روا شد؛ دعای تو مستجاب شد؛ گفتم من دعا کردم به کربلا بروی که رفتی؛ گفت قضیه اعزام سوریه ام درست شده است.
مادر جان اگر شهید شدم شفاعتت می کنم
وی ادامه داد: با شنیدن این حرف بسیار گریه کردم و سعی کردم که از رفتن منصرف شود؛ یار و مونس من بود؛ سعیدم ناراحت شد و همانند یک نوزاد گریه اش گرفت و اشک می ریخت؛ او زمینی نبود؛ با دیدن اشک هایش گفتم راضی ام به رضای خدا؛ این را که گفتم دست و پا و صورتم را بوسه زد و گفت مادرجان اگر شهید شدم شفاعتت می کنم.
مادر این شهید مدافع حرم گفت: وقتی که رفتنش حتمی شد به من گفت شاید اطرافیان به شما زنگ بزنند و سرزنشت کنند که چرا اجازه دادی به سوریه برود؛ اما مادر سرت را بالا بگیر؛ من به خاطر بی بی حضرت زینب(س) راهی سوریه می شوم.
وی گفت: 16 آذر سال 94 عازم سوریه شد؛ مأموریت سعید45 روزه بود؛ اما به دلیل عملیاتی که در پیش داشتند؛ برنگشت؛ 58 روز در سوریه بود و ما مرتب با همدیگر در تماس بودیم.
دلم روضه حر می خواهد
مادر این شهید مدافع حرم بیان کرد: در دفترچه یادداشتی که داشت در آخرین لحظه قبل از رفتن به عملیات نوشته بود که دلم روضه حر می خواهد.
وی گفت: فکر نمی کردم که فرزندم شهید شود؛ اما خدا این طور صلاح دانست و سعیدم نیز به آرزویش که شهادت بود؛ رسید.
مادر این شهید مدافع حرم افزود: ما منتظر آمدنش بودیم همه چیز را برای استقبال از فرزندم آماده کرده بودیم؛ گوسفند خریده بودیم تا برایش قربانی کنیم؛ و واقعا آمادگی شنیدن شهادتش را نداشتیم؛ به من قول داده بود که سالم برگردد؛ به او گفتم اگر جانباز شوی چه کنم؛ می گفت مادرجان نگران نباش من سالم بر می گردم یا افقی یا عمودی؛ مجروح نمی شوم و همینطور هم شد؛ 12 بهمن 94 در نبل والزهرا شهید شد؛ 14 بهمن خبر شهادتش را عموی سعید به من داد؛ لحظه ای بسیار سخت بود.
وصیت نامه شهید
وی در پایان به بخشی از وصیت نامه فرزندش اشاره کرد:" از همه ی کسانی که در طول این ۲۶ سال برایم زحمت کشیده اند، از همین جا از همه ی آنان حلالیت میطلبم، از دوست و رفیق و نارفیق و همه ی افرادی که به گردن آنان حقی دارم. از مادرم می خواهم در نبود من بی تابی نکند و بداند جان بی ارزش من نثار دفاع از حرم خانم حضرت زینب (س) شده است و در برابر خبر شنیدن شهادت من همچون حضرت زینب (س) صبوری کند.کوچک تر از آن هستم که کسی را نصیحت کنم اما همه را به صداقت، محبت و پرهیزگاری دعوت میکنم و از آنان میخواهم فریب مال دنیا را نخورند که این مال فناپذیر است. امیدوارم حضرت زهرا (س) عنایتی کند تا به هدفی که از ورود به سپاه داشته ام آن هم تنها خواستن شهادت از خداوند بود، نائل آیم .
هر چه را خواستم از فضل تو گیرم آمد، مانده بی سر شدنم در ره زینب جانت".