اغلب آلمانیها اعتقادی به ارتباط بین تروریسم و اسلام ندارند
به گزارش خبرگزاری بسیج، اصالتاً متعلق به موجان آشتیان است. از سال ۷۴ که وارد وزارت امورخارجه شد، به علت تخصصش در حوزه تاریخ، علاوه بر کارهای دیپلماتیک به تحقیق و پژوهش درباره نسخ خطی پرداخته است. آثار مکتوبش به بیش از ۲۲ اثر میرسد که شامل موضوعات متنوعی از تاجیکستان، ازبکستان، ترکیه و عراق گرفته تا بررسی چرایی شکلگیری داعش آن هم با نام «صفا اخوان» است. نوع فعالیتهای فرهنگیاش در کنار کار سیاسی از او چهره مطرحی ساخته که میتواند از آن راهکارهایی برای اشاعه فرهنگ و تمدن اسلامی ایرانی برداشت کرد.
سیدعلی موجانی، هم اینک رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی در برلین آلمان است. با وی گفتوگویی دو ساعته در کتابخانهاش در تهران داشتیم. از موجانی درباره مسلمانان جامعه آلمان پرسیدیم و اینکه شعاع اسلامهراسی در اروپا چقدر گسترده است؟ همچنین طرح مسائل دیگری که میتواند زوایای بهتری از جامعه آلمانی را بازگو کند. بخش نخست این گفتوگو در ادامه میآید:
سیدعلی موجانی کیست و چه شد که رایزن فرهنگی ایران در آلمان شد؟
دیپلمات وزارت خارجه هستم و از سال ۱۳۷۴ وارد خدمت در بخش پژوهش و آموزش وزارت خارجه شدم. کارشناس بودم و به صورت سلسله مراتب مسیر کاری خودم را در وزارت خارجه طی کردم. به ترتیب رئیس اداره انتشار اسناد آرشیو، مدیرکل اسناد و تاریخ دیپلماسی و کاردار کشورمان در پاریس شدم. بعد از پاریس، کارشناس ارشد در حوزه بینالملل وزارت خارجه، کارشناس ارشد در حوزه پژوهش و تحقیقات، رئیس اداره کتابخانه وزارت خارجه و بعد هم رایزن فرهنگی در آلمان شدم. دلیل انتخاب رایزنی فرهنگی را هم باید از وزیر وقت فرهنگ پرسید. ایشان پیشنهاد کردند در پست نمایندگی فرهنگی ایران در آلمان مشغول به کار شوم. برای من هم جالب بود از بابت اینکه فضای مشابهی را در فرانسه تجربه کرده بودم. دوست داشتم که ببینم آلمان چه ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی دارد. به همین خاطر از اسفند ۱۳۹۴ تا الان در آلمان مستقر هستم.
تخصص شما چه بود؟
تاریخ خواندم و به دلیل موقعیتهای کاری و اداری متنوع در حوزه فرانسه، با زبانهای فرانسه، انگلیسی، عربی و تا حدی روسی آشنایی دارم و یک دوره کار و مطالعه با خطوط عثمانی هم کمک کرد با آن متون هم کار کنم و البته به سوی تحقیق درباره اسناد و منابع گرایش یابم.
رایزنها از طریق سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی منصوب میشوند. آیا شما در جایی تحت عنوان رایزنی مشغولید یا دفتر رایزنی ایران در داخل سفارت است؟
ما در آلمان یک ساختمان جداگانه داریم که خارج از سفارت است. این بسته به توافقات بین دو دولت است که آیا دفتر فرهنگی یا خانه فرهنگ میتواند مستقل باشد یا نه. در آلمان و فرانسه اینگونه است. البته برای برخی کشورها به دلیل مشکلات و اقتضای مسائل مالی و بودجه شرایط سبب شده که رایزنی در محل خود سفارت باشد. در بعضی جاها هم دولتهای پذیرنده اجازه نمیدهند دفتری مستقل و خارج از سفارت برای فعالیت وجود داشته باشد که در آلمان اینطور نیست.
آیا قرابتی بین ایرانیها و آلمانیها وجود دارد؛ یعنی پذیرای فرهنگ هم هستند یا نه؟ و اینکه گفته میشود نژاد مردم دو کشور یکی است، چقدر در آنجا پذیرفته است؟
اینکه ما و آلمانیها از یک ریشه نژادی باشیم، مسألهای است که نژادشناسها باید راجع به آن قضاوت کنند. اما تصور عامه مردم و نخبگان آلمان اینگونه نیست که ما برداشت میکنیم. اینطور نیست که در آلمان همه ایرانیها را همنژاد بشمارند.
تا حد بسیار زیادی مردم شرق آلمان نسبت به بیگانگان و به ویژه غیر اروپاییها احساس ناپیوندی دارند و بدین سبب یک نوع بیگانهستیزی و یک نوع مهاجرناپذیری در بین بخشی از آنها وجود دارد
مسلمانان آلمان در چه مراکزی فعالیت دارند و عمده فعالیت آنها چیست؟
آلمان کشور خاصی است؛ از جهت اینکه به صورت متوازن آمایش سرزمینی در آن صورت پذیرفته است. ۵۵ درصد از جمعیت ۸۰ و چندمیلیونی آلمان در شهرکهای زیر ۲۰ هزار نفر زندگی میکنند. برلین بزرگترین شهر آلمان حدود ۴ میلیون بیشتر جمعیت ندارد. بنابراین شهر بزرگ به آن معنا که ابرشهر داشته باشیم؛ مانند تهران، استانبول و غیره نیست. توزیع جمعیت هم کاملاً پراکنده است. به همین خاطر جامعه مسلمانان و مهاجرین در سرتاسر آلمان پراکنده هستند.
نکتهای وجود دارد و آن اینکه در زمان اتحاد شوروی، دیوار جدایی سبب شده بود که آلمان به دو پاره تقسیم شود. بخش شرقی آلمان کمتر جمعیتهای مهاجر را پذیرفته است. آن هم به خاطر نوع رویکردی که از بُعد فرهنگی دارند. نمیخواهم از واژه سرد استفاده کنم. به آن معنا سرد نیستند. اما تا حد بسیار زیادی مردم شرق آلمان نسبت به بیگانگان و به ویژه غیر اروپاییها احساس ناپیوندی دارند و بدین سبب یک نوع بیگانهستیزی و یک نوع مهاجرناپذیری در بین بخشی از آنها وجود دارد.
با این اوصاف عمده مسلمانان آلمان مهاجر هستند. آماری در این باره وجود دارد؟
آمارها متعدد و در حال تغییر است. تغییر جمعیتی آلمان به دلیل مهاجرپذیری این کشور است. از دهه ۶۰ درهای این کشور به سوی مهاجران گشوده شد و این امر سبب تغییر در کمیت جمعیت آلمان شد. در سال ۲۰۱۴ یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفر مهاجر وارد آلمان شدند که بخشی از آنها آلمان را ترک کردند. یک بخش دیگر از آنها خانوادههایشان را وارد آلمان کردند. به همین خاطر ما نمیتوانیم بگوییم جمعیتها چه بستههای مشخصی را دارند.
از ویژگیهای دیگری که در آلمان وجود دارد، این است که موقعیتهای شغلی، متفاوت و متغیر است و حسب قوانین ۱۶ ایالتی که در این کشور وجود دارند، زمینه کار به گونهای فراهم میشود که مثلاً من و یا شما اگر پست خبرنگاری یک روزنامه را داریم برای یک قرارداد ۳ ساله است و بعد از آن پست دیگری در جای دیگر و شهر دیگری میتوانیم پیدا کنیم. به همین خاطر این سفر کردن و جابجا شدن در درصدی از جامعه آلمان سبب میشود آمارها دگرگونی و تغییر دائمی داشته باشند.
این اتفاقی است که ما در کنسولگریهای خودمان در آلمان هم میبینیم. میدانید که ما در آلمان ۴ نمایندگی کنسولی داریم. بخش کنسولی سفارتمان در برلین است؛ به همراه سه سرکنسولگری در هامبورگ، مونیخ و فرانکفورت. پروندههای جاری ایرانیانی که برای گرفتن خدمات کنسولی و خدمات موظف دولت جمهوری اسلامی ایران باید به اتباع مقیم خودش در خارج از کشور ارائه بدهد، رجوع میکنند. این امر سبب شده دریابیم پرونده این گروههای جمعیتی ایرانیان مقیم با تغییر محل سکونتشان از ایالت شرق به ایالت شمالی، یا از ایالت شمالی به ایالت جنوبی و بالعکس، میان کنسولگریها در یک درصدی جابجا میشود. براساس همین مؤلفه و به همین میزان میتوانیم حدس بزنیم که جامعه آلمان در آن کلیتش این تغییر و این حرکت را در درون خودش دارد.
امروز به لحاظ جمعیتی بزرگترین بسته جمعیت غیرآلمانی که در آلمان زندگی میکنند، ترکها هستند. ترکها از دهه ۶۰ برای کار به آلمان آمدند و توانستند در آنجا جمعیت مشخصی را به وجود بیاورند که امروز بالغ بر سه تا چهار میلیون نفر جمعیت دارند. این خانوادههای ترک مهاجر که در فضای کار در آلمان وارد شدند، الان به نسل دوم خودشان رسیدند و تولید نسلی که در میان آنها پرشمار بوده و ارتباطاتی که به وجود آورده، سبب شده که ترکها در بین جمعیتهای مهاجر در آلمان متمایز باشند. اما اقلیتهای دیگری مانند ایرانیها با حدود ۳۰۰ هزار نفر جمعیت، بوسنیاییها با حدود ۱۰۰ هزار نفر جمعیت، مهاجران اروپای شرقی مانند لهستان، چک و حتی مجارستان و مهاجرانی که از آفریقا یا افغانستان و عراق وارد شدند، هم در کنار دیگران هستند.
تعداد جمعیت فارسی زبان در آلمان به ۶۰۰ هزار نفر میرسد، یک قوت فرهنگی در مسائل مربوط به این زبان در آلمان به وجود آورده است
این تغییر را با یک عدد به شما بگویم. قبل از سال ۲۰۱۴ جمعیت افغانهای مقیم آلمان ۵۳ هزار نفر بود که الان ۱۵۷ هزار نفر شده، بنابراین جمعیت افغانها در آلمان سه برابر شده و این زمینه منجر شد که بخش فارسیزبان در آلمان که روزی در جمعیت ایرانی و افغان با حدود ۳۵۰ تا ۴۰۰ هزار نفر بود، امروز به نزدیک ۶۰۰ هزار نفر برسد. این خودش یک شاخص برای قوت فرهنگی است که انتظار از کارگزار فرهنگی ما را در مسائل مربوط به زبان فارسی در آلمان به وجود میآورد. البته کمتوجهی و بیسیاستی هم میتواند زمینه برخی جدلها و رقابتها در نوع لهجه، گویش و منطقه زبانی را در کشاکش فارسی، دری، تاجیکی به دنبال داشته باشد.
چرا در خبرها بیشتر از واژه «مسلمان آلمانی» یاد میشود؟
اتفاقی که در آلمان افتاده این است که با ورود مهاجرین و با نابرابری در مسیر ادغام اجتماعی خاصه در منطقه شرق آلمان بعد از برداشته شدن دیوار، یک احساس بیگانهستیزی بروز یافته و این احساس بیگانهستیزی جوامع مهاجر این کشور را پس بزند. به همان اندازه مهاجرین هم سعی کردند، همبستگی بیشتری پیدا کنند و از حقوق و جایگاه خودشان در آلمان دفاع کنند. این دفاع به چه معنایی است؟ مهاجران در واقع با هویت اسلامی خودشان میتوانند آن تفاوتهای زبانی، قومی، نژادی و فرهنگی را پوشش دهند و از طرفی در درون دنیای اسلام، مسلمانان با تفکیک مظاهر، عقاید، زبانها و نژادها خودشان را شاخص میکنند و از همدیگر جدا میشوند.
در آلمان، مسلمانان تلاش دارند هویت اسلامی را به عنوان هویت اجتماع مهاجرین عرضه کنند و در این «آمیختن و امتزاج» با محیط پذیرنده (آلمان) الگو مشخص نیست. زیرا الگوهایی وجود دارد که از خارج آلمان آمده، مانند تفکری که قرائت وهابی یا سلفی آورده یا الگوهایی که در ذات اروپا است، مانند سکولاریزم که امروز میگویند اسلام سکولار؟
چهارمین کنفرانس اسلامی در آلمان برگزار شد. این کنفرانس را چه جریانی راهبری میکند و در سه دوره قبل چه نتایجی داشته است؟
دو جهت در این کنفرانس است. نگرش دولتی که میخواهد اسلام و مسلمانان مقیم را از مسیر احتمالی تعارض به سوی همگرایی و ادغام اجتماعی سوق دهد و اینکه مسلمانها میخواهند از خودشان یک تصویر آلمانی بدهند. این مسأله، مسألهای است که در درون بطن مسلمانان جامعه آلمان هم وجود دارد. به خاطر اینکه برخی کشورها از هویت اسلامی آنها سوءاستفاده میکنند. مثلاً جریانهای سلفی و وهابی میگویند: اسلام را ما تعریف و نمایندگی میکنیم. همین بحث خلافت و داعش تعریفی شد که آنها از اسلام داشتند! و هر کسی که میگفت: من مسلمان هستم، آنها میگفتند: اینها با خلیفه بیعت کردند.
اگر یک کسی در آمریکا یک عملیاتی از سر بغض، نفرت یا رفتاری که با او شده انجام میداد، تا میفهمیدند مسلمان است، داعش میگفت: او به ما وابسته است و با خلیفه بیعت کرده است! از این رو، جامعه مسلمانان برای اینکه این مصادره صورت نگیرد، میگویند: ما متعلق به آلمان هستیم و دولت فدرال به خاطر اجتناب از ادبیات غیر همدلانه و واپس زدن جریانهای مهاجرستیز، مسأله اسلام آلمانی یا تعلق اسلام به آلمان را به عنوان یک گفتمان مطرح کردهاند. گفتمانی که شما میبینید در دو سه سال اخیر بحث خیلی جدی احزاب سیاسی است، حال «آیا اسلام به آلمان تعلق دارد یا ندارد؟» این یکی از سؤالات مهم است.
مسلمانان در دولت و ارکان اجرایی آن نماینده دارند؟
بله! مسلمانها در مجلس ایالتی و مجلس فدرال هستند. در شورای شهرها هستند. حتی بعضاً پستهای اداری خوبی دارند. بنابراین مسلمانان در آلمان رشد پیدا کردند و نمایندههای قابل ملاحظهای در احزاب دارند.
از فعالیتهای رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران بگویید. این فعالیتها چگونه بروز و ظهور داشته؟
هنگامی که مأموریتم در آلمان مشخص شد. یکسری گزارشهای مختلف از تلاشهای فرهنگی در حوزهها و بازههای زمانی مختلف را مطالعه کردم و متوجه این مسأله شدم که کسانی که قبل از من مأموریت رایزنی فرهنگی را داشتهاند، بسته به اجتهاد، سلیقه و با توجه به اقتضای زمان خودشان کوشش و تلاشی به کار بستهاند. فرهنگ ایرانی و فرهنگی که ما به آن مفتخر هستیم اجزای متعدد و ابعاد و زوایای بسیار زیادی دارد. آن چیزی که ما به عنوان فرهنگ ایرانی میدانیم فراسرزمینی است؛ یعنی ما در پیوند مذهبی با شیعیانی که در جنوب لبنان، یمن، شمال آفریقا، هندوستان، شبه قاره زندگی میکنند، هستیم. ولی با آنها الزاماً پیوست نژادی یا زبانی نداریم. اما به لحاظ مذهبی یکپارچه هستیم.
«ایران فرهنگی» با ویژگیهای متنوعی مانند اسلامیت، تشیع، گستره زبان فارسی ظرفیت بسیار قابل تأملی برای گفتوگو با جوامع دیگر دارد
ما با چند هزار کیلومتر دورتر از مرزهای فعلی خودمان و بدون هیچ گونه اتصال زمینی، ارتباط زبانی و نژادی با مردم تاجیکستان و بخشی از مردمی که در ازبکستان در وادی زرفشان، بخارا و سمرقند زندگی میکنند، به لحاظ هویت فرهنگی و به لحاظ برخی ویژگیها در پیوند و همبستگی هستیم. اینجا سؤال اساسی این است آیا یک رایزن، رایزن فرهنگی جغرافیای سیاسی جمهوری اسلامی ایران است یا رایزن جهان فرهنگی ایران؟ آن هم با همین ویژگیهای هویتی، فرهنگی و تمدنیاش؟ اگر ما تراز خودمان را در سطح هویت تاریخی و ویژگیهای تمدنی قرار بدهیم آن وقت میبینیم گستره بسیار وسیع و ابعاد تازه و شعبات افزونتری را در قالب موضوعات فرهنگی میتوانیم در قلمرو ماموریتی خود داشته باشیم.
اینها عاملی شد و بنده با این انگیزه آنجا رفتم که بتوانم این حجم فرهنگ و تمدن اسلامی، ایرانی با صفتهای دیگری که به آن موصوف است، مانند تشیع یا زبان فارسی و مسائل دیگر را در آنجا در معرض قضاوت و دید مخاطب آلمانی قرار دهم. هیچ چیزی را پنهان نکنم و بررسی کنم ببینم از آنچه که حجم فرهنگی ایران است کدام بخشها برای جامعه مخاطب پذیرنده ما در آلمان روشن است. صیقل و جلا دارد آن میتوانند آئینهای باشند که ببینند. همان نکتهای که شما اشاره کردید که چگونه انسانها بهم میرسند؟ و یا اینکه دریابم کدام بخش آن غبار گرفته یا در سایه واقع شده؟ کدام بخش آن زاویه دارد، ناصاف و صیقلناپذیر است؟ گاهی ناصافی است که صیقل میپذیرد یا ناصافی است که صیقلناپذیر است و میتواند خراش ایجاد کند. با این نگاه، دامنه خیلی وسیع و متنوعی از فعالیتها را در آلمان در دو سال و نیم گذشته تجربه کردم.
در این راستا بر اساس تجربهام موضوعات مختلف نظیر آشپزی ایرانی، برگزاری کارگاه مطالعات ایرانشناسی، نمایش فیلم مستند، نمایش فیلمی که بتواند تصویری را از خانواده ایرانی بدهد. نشستهای علمی ـ پژوهشی، نشستهای تبیینی؛ مثلاً «روزه» را در قالب یک برنامه افطار بتوانیم به مخاطب خودمان معرفی کنیم. برنامههای منطبق با تقویم فرهنگی و ملی و مذهبی خودمان مانند برنامه مرتبط با تولد امام رضا (ع)، دهه کرامت، عید غدیر و یوم المباهله برای ارتباط بین الادیانی یا برنامههای ملی مانند نوروز و یلدا را آزمودم و به این نتیجه دارم میرسم که ایران فرهنگی با شمولی و ویژگیهای متنوعی که مانند اسلامیتش، تشیعش، گستره زبان فارسیاش، لهجهها، گویشها، نژادها و قرائتهایی که به لحاظ طریقتها و شعب مختلف اجتماعی در آن وجود دارد. ظرفیت بسیار قابل تأملی برای گفتوگو و تماس با جوامع دیگر و البته جامعه آلمان دارد.
آلمانیها خودشان کدام قسمت را بیشتر دوست دارند؟ آیا رفت و آمد به رایزنی وجود دارد؟
به صورت کلی در اروپا ظرفیت انتخاب و گزینش فرهنگهای متنوع بسیار بالا است. آنها یاد گرفتهاند به همه فرهنگها حتی به مردمانی از قبایل ساموآ در مناطق اقیانوسی احترام بگذارند. آنها را بشناسند و طبعاً غیر آلمانیها را هم دوست دارند. ویژگیهای فرهنگی خودشان را در یک موقعیت شناختهشده اروپایی یا بینالمللی عرضه کنند. در میان کشورهای اروپایی برخی کشورها مانند فرانسه، آلمان، انگلستان و ایتالیا از ویژگیهای منحصر به فرد و متمایزی نسبت به سایرین برخوردار هستند که اجازه این تبلور را میدهند.
به همین خاطر باید در نظر بگیرید در آن کشور، کمیت رویدادهای فرهنگی چنان شمارش بالا است که هر فرد بر اساس علاقه شخصیاش یا نیاز تخصصی و دانش خود فرصت انتخاب و ارتباط دارد. اینجا در این بازار بزرگ ارائه فرهنگ، سهم ما هم به اندازه بضاعت، توان، تلاش و فرصتهایی است که در اختیار داریم. خرسندانه موضوعاتی که ایران عرضه میکند مخاطبهای مختلفی دارد. مثلاً ما شب ادیان با معرفی مولانا میگذاریم که ۳۰۰ نفر در آن برنامه در سطح سالن حضور پیدا میکنند. چون مولانا را میشناسند و مولانا را یک شخصیت جهانی میدانند. دوست دارند با او آشنا شوند. در کارگاه مطالعات ایرانشناسی که مخاطب ما دانشجویان رشتههای ایرانشناسی هستند که حدود ۵۰ نفر شرکت میکنند. همچنین برنامههایی به صورت هفتگی میگذاریم مانند معرفی یک فیلم که ممکن است در یک شب تا سقف ۱۰ - ۱۵ نفر حضور داشته باشند.
فیلمها به زبان آلمانی است؟
به زبان فارسی با زیرنویس انگلیسی است. ولی برخی برنامههایمان هم زبان فارسی است که شرکت میکنند. ما کارگاه آموزشی ـ تربیتی برای تربیت فرزندان نسل دوم، مربیان و متخصصان از گوشه و کنار آلمان برگزار میکنیم که در این کارگاهها حدود ۲۰ تا ۴۰ نفر شرکت میکنند. اینها یک بخشی از ظرفیتهای ما بر حسب فضایی است که در اختیار داریم.
با این اوصاف فعالیتهای رایزن متفاوت از مراکز اسلامی مستقر در آلمان است؟
بله! یک تفکیکی بین مراکز اسلامی و رایزنی فرهنگی وجود دارد. ریشه مراکز اسلامی که در آلمان هستند، به ۶۰ سال قبل باز میگردد. زمانی که مرحوم آیتالله بروجردی مرجع تقلید وقت دستور دادند از محل وجوهات شیعیان مقیم در هامبورگ، در همان شهر برای آنها مسجدی ساخته شود تا بتواند یک مرکزیت آلمانی، همراه با تبعیت از قوانین آلمان و با رعایت استانداردهای مذهب تشیع داشته باشد، آن هم بدون هیچگونه تمایز نژادی. خوشبختانه این اتفاق افتاد و نه تنها در رابطه با شیعیان بلکه برای مسلمانان هم محل رجوع شد. تصاویر بسیار زیادی از امامان جماعت مسجد امام علی(ع) مانند شهید بهشتی است که اهل سنت پشت سر ایشان ایستادند و نماز میخوانند. همین الان هم اگر آنجا بروید. در نماز جمعه دوستان اهل سنت ما هم شرکت میکنند و نماز میخوانند؛ بنابراین این همبستگی به وجود آمده است.
بعد از این با گسترش دامنه شیعیان، شبکه مراکز اسلامی افزایش پیدا کرد. امروز برای اینکه موازیکاری صورت نگیرد و برای اینکه فعالیتها تخصصی شود. سعی میکنیم در برنامههای مذهبی و فرهنگی آن بُعدی که وجه مناسکی و ترویجی دارد را انجام دهیم. البته خود مراکز اسلامی چون دارای صلاحیت هستند و میتوانند تخصصی وارد شوند، آنها این زحمت را میکشند و ما در کار آنها ورودی نخواهیم داشت. بخشهای تبیینی مانند کارگاه آموزش کودکمسلمان برای آشنایی با قرآن و یا داستانهای آن، نشست علمی ـ پژوهشی در حوزه مطالعات شیعهپژوهی و یا علویپژوهی را برگزار میکنیم. البته این ارتباط به این منظور نیست که رابطه ما قطع است. در حقیقت رابطههای تعریفشدهای داریم.
یعنی نشست علمی با حضور رئیس یک دپارتمان یا یک دانشکده با موضوعات تعریفشده از سوی رایزن برگزار میشود؟
برای اکثریت مسلمانان اهل سنت ایده خلافت اسلامی بازتولیدش یک حس نوستالژیکی را به وجود میآورد که آنها را متوجه عظمت دوران خلافت اسلامی میکند
بله! نمونه آخرش دومین نشست شیعهپژوهی با موضوع «مدینهالنبی» بود که در محل کرسی علامه فلاطوری در دانشگاه کلن برگزار شد. همچنین یک سمینار بینالمللی با مشارکت رایزنی و دانشگاه بامبرگ در حوزه ایرانشناسی در ابتدای تیرماه امسال برای تبیین چگونگی تغییر نظام سیاسی ایران از سلطنت به جمهوری اسلامی ایران با استفاده از فرصت ۴۰ سالگی جمهوری اسلامی برگزار شد.
با توجه به اینکه از نزدیک با فرهنگ فرانسه روبرو بودید، ماجراهایی که در این کشور رخ داد و موج جدیدی از اسلامهراسی را رقم زد. نگاه به مسلمانان در اروپا در ابتدای فعالیت داعش چگونه بود و اکنون که آخرین نفسهای داعش را در سوریه شاهد هستیم، چگونه است؟
روزی که داعش به وجود آمد، در عراق بودم. در آنجا روی داعش مطالعه میکردم، چون موضوع تخصصی که در آن سالها دنبال میکردم، مسأله تجدید حیات ایده خلافت اسلامی بود. به همین خاطر بعدها که به آلمان رفتم. برایم جالب بود که ببینم چه انگیزههایی در جامعه آلمان بروز کرده و چه تصویری وجود دارد. از نظر من برای مسلمانان اهل سنت، فارغ از اینکه در آلمان باشند یا در آفریقا، استرالیا، آمریکای شمالی یا جنوبی، برای بخش اکثریت مسلمانان اهل سنت، ایده خلافت اسلامی بازتولیدش یک حس نوستالژیکی را به وجود میآورد که آنها را متوجه مجد و عظمت دوران خلافت اسلامی در عهد اموی و عباسی میکند.
از طرفی مجموعهای از تحقیرها و خساراتی که بر دنیای اسلام در دوران استعمار وارد شد و فشارهایی که به آنها به سبب جابجایی جمعیتی، تغییر مرزها، سیاستها، کودتاها، انقلابها، درگیریها، تغییر نظامات سلطنتی به وجود آمد، سبب شد یک زخم عمیق در ذهن عمده مسلمانان اهل سنت گذاشته شود. در آلمان هم به صورت طبیعی این اقبال و توجه در لحظه تولد خلافت اسلامی برای بسیاری از اهل سنت وجود داشت.
بعد از چند هفته به دلیل رویکردهای دولت دواعش که مجموعهای متنوع از جریانهای بعثی، سلفی، نقشبندی و جریانهای سرخورده نوگرا در دنیای اسلام بودند، از خود نشان دادند، زمینه دافعه و انفکاک عمده مسلمانان اهل سنت را از این تفکر فراهم آورد و روز به روز این حلقه بیشتر گسسته و این مرکزیت ضعیف شد. با این همه یکی از مهمترین شاخههای عملیاتی جریان خلافت اسلامی از اروپا آمده بودند مانند جان جهادی یا نمونههایی در آلمان به داعش پیوستند و از داعش دفاع کردند. حتی در بین آنها کشته دادند. اکنون بعضی از آنها به اروپا برگشتهاند یا در زندان هستند یا وضعیت بعضی از آنها هم مشخص نیست که کجا هستند.
بنابراین لژیونهایی که به داعش پیوسته بودند، انگیزههای بسیار متفاوتی داشتند که بخشی از آنها را باید در مطالعه جامعه آلمان یا اروپا و در هر کشوری جداگانه مورد بررسی قرار داد. اما شرایط امروز رفتار وحشیانه و خارج از هرگونه عرف و چارچوب داعش سبب شد که مسلمانان از آنها ابراز انزجار داشته باشند. شاید از مجموعه نخستین مواضعی که گرفته شد در آذر سال ۱۳۹۴ بود که رهبر انقلاب برای جوانان اروپا و آمریکا نامه نوشتند، به تمایز بین داعش و اسلام و اینکه داعش را با زباله مقایسه کردند، را بتوان برای آغاز این نگرش آگاهانه در تمایز این قرائت سخت بین مسلمانان جوان اروپایی دانست.
گویا نامه حضرت رهبری در آلمان به صورت گسترده در قالب بیلبوردها و پوستر در آن زمان منتشر شد.
بله! این اتفاق که افتاد و آغاز جریانی شد که بتوانند این تمایز را بیشتر نشان بدهند. امروز در ارتباط و گفتوگوهایی که ما با جوانان داشتیم، به صورت کلیپهای تصویری روی کانال یوتیوب رایزنیمان Iran and kultur حدود ۱۶۰ دقیقه قابل مشاهده است. عموم پرسشهای اصلی که مطرح کردیم (و در نامه رهبر انقلاب بود). این بود که چه تصویری از رابطه تروریست با اسلام دارید؟ پدیدهای زشت که رسانههای اروپایی آن را گاهی اوقات به مسلمانان و به دنیای اسلام تعمیم میدهند. تقریباً میتوانم بگویم بالای ۸۰ درصد پرسششوندگان از این جمعیت پاسخشان این بود که هیچ ارتباطی بین تروریسم و اسلام وجود ندارد. تروریسم پدیدهای است که میتواند دین نداشته باشد. تروریسم پدیدهای است که میتواند در مسیحیت یا در بودیسم، به رغم اینکه بوداییها آدمهای بسیار متعامل و اخلاقی به نظر میآیند، بروز و ظهور یابد. آنگونه که ما الان شاهدش هستیم. به خصوص در مسائلی که در میانمار وجود دارد.
امروز سلولهای کوچکی از مسلمانانی که هنوز به ایده خلافت، دلبسته هستند، در قلمروی آلمان وجود دارد که ریشه بخشی از آن به نادیده گرفتن حقوق شهروندی آنها بر میگردد
پس به این ترتیب میتوانیم بگوییم که آن تصویر تحول و تغییر پیدا کرده است. بخشی از آن به دلیل رفتارهای ناشایستی بوده که داعش داشته، بخشی از آن به دلیل شناخت و آگاهیای بوده که جامعه پیدا کرد، البته بخش قابل ملاحظهای از آن هم مرتبط است با انذارها و هشدارها یا تبیین اینکه مثلاً در متن نامه رهبر انقلاب در سال ۹۴، یک نشانهاش را میتوانید ببینید. این موج امتداد داشت و کمک کرد آن تفکر را از درون محیط آلمان پس بزند. با این همه، امروز حلقهها و سلولهای کوچکی از مسلمانانی که هنوز به ایده خلافت، دلبسته هستند و در قلمروی آلمان وجود دارد که ریشه بخشی از آن به رفتارهای غیرقابل توجیهی در پذیرش برخی افراد، شخصیتها با جریانهای اسلامی در مسیر همگرایی و نادیده گرفتن حقوق شهروندی آنها بر میگردد.
جزئیتر اشاره میکنید؟
در شرق آلمان که اشاره کردم جریانهایی هستند که اصولاً با مسلمانها برخورد فیزیکی میکنند.
قتل مروه الشربینی هم در این راستا بود!
بله! این کنشهای بسیار عصبی و تلخ میتواند واکنشهایی به همان سطح را در پی داشته باشد.
رعایت حجاب اسلامی در آلمان دارای محدودیت است یا نه؟
آزاد است. هیچ اجباری مانند آن چیزی که در فرانسه طبق قانون لائیسیته مطرح کرده است، نسبت به حجاب در آلمان وجود ندارد که بگوییم ممنوع است. ممکن است رفتارهای شخصی مثلاً رئیس یک لابراتوار، استاد یک دانشگاه یا مثلاً مسئول یک داروخانه نمونههایی از آن وجود داشته باشد. اما این رفتارها رفتارهای قانونی نیست و سلیقه شخص است. الان دختر من دانشجوی محجبهای است که هر روز دانشگاه میرود. قبلاً دانشگاه هامبورگ میرفت. الان برلین دانشگاه میرود و هیچ مشکلی هم ندارد. تصادفاً به خاطر نوع حجاب و پوششی که دارد؛ یعنی به دلیل انتخاب مانتوهایی که در ایران تولید میشود و استفاده کردن از نگارههای کاشی، اسلیمی، خطوط یا حروف مانند چیزهایی که در بازار خیلیها میبینیم، بسیار مورد پرسش قرار میگیرد که این چقدر زیبا است و چه ویژگیای دارد؟ این لباس سنتی شما است؟ چه ارزشی دارد؟
نمونه روشن آن را بگویم در مرکز اسلامی هامبورگ از یک خانم محجبه مسلمان دعوت شد تا به دختران شیوههای مختلف بستن روسری را آموزش دهد. جالب بود دختران جوان و یا خانمهای آلمانی نه تنها میخواستند این الگو را تمرین کنند، بلکه روسریها را میخریدند و میبردند. پس اینگونه نیست که ما فکر کنیم نسبت به حجاب یک موضع خیلی اجتماعی و فراگیر اداری و سیستمی وجود دارد.
یعنی از نماد دینی میتوان در محیط علمی آلمان استفاده کرد، به طور مثال حجاب هم نوعی نماد است؟
یکی از موضوعات این است که آیا ما میتوانیم از نمادهای دینی در دادگاهها استفاده کنیم؟ مثلاً یکی صلیب در گردن میتواند به دادگاه برود؟ وقتی میخواهد قسمی بخورد یا شهادتی بدهد صلیب خودش را ببوسد؟ یا قرآن را با خودش ببرد روی آن دست بگذارد یا روی سینهاش بگذارد؟ یا کلاه یهودی خودش را بر سرش کند؟ این یکی از موضوعات مورد بحث است که آیا باید برای چنین مواردی از نمادهای مذهبی استفاده شود یا نه؟ اما در عین حال به صورت عموم در آلمان مگر برخی جاهای خاص، این قوانینی که اعمال ممانعت بکند وجود ندارد.
شما به عنوان یک خانم جوانی که از چادر استفاده میکنید به راحتی با پوشش خودتان میتوانید در شهرهای مختلف آلمان حرکت کنید، حتی در منطقه شرقی، اما ممکن است در بعضی از مکانها با نگاههای پرسشگر، در بعضی از مکانها با نگاههای تحسینآمیز، در بعضی مکانها با نگاههای عنادآلود، در بعضی از مکانها با بغض و در بعضی مکانها اگر کسی کنترل رفتاری خودش را به خاطر شرب خمر نداشته باشد، با یک رفتار تهاجمی روبرو شوید.
جامعه آلمانی دارای چه طرز فکر، زبان، گویش و اعتقاد هستند؟
آلمان ۱۶ ایالت دارد که ترکیب جمعیتی در این ۱۶ ایالت متفاوت است. فرهنگ هم متفاوت است. حتی زبان و گویش هم تغییر میکند. مردمی که در جنوب صحبت میکنند، برای مردمی که در شمال غربی هستند، شاید تا حدی گویش آنها نامانوس باشد. تقویم اعیاد و مراسم سنتی و مذهبی هم متفاوت است. باور دینی هم متفاوت است. در شرق آلمان خداناباوری گسترش پیدا کرده است؛ یعنی یک نوع عدم پذیرش مسأله وجود ذات باری تعالی یا تردید و تشکیک نسبت به آن هست، در جنوب آلمان که کاتولیک هستند. در شمال غربی و بخشی از شمال آلمان بیشتر پروتستان ساکن هستند. ۴۰ درصد جمعیت آلمان تقریباً خداناباور هستند. ۱۹ درصد کاتولیک، ۲۰ درصد پروتستان و بقیه هم دیگر مذاهب از جمله مسلمانان که تقریباً به حدود ۸ درصد از جمعیت میرسند.
البته این خداناباوران را نمیتوانیم در دستهبندی کفار و مشرکان جا بدهیم! به چه علت نمیتوانیم جا بدهیم؟ (از نگاه مسیحیان آلمان عرض میکنم)، اینها افرادی هستند که خدا را گم کردهاند و مسیحیان گمشده هستند، به اینها مسیحیان گمشده میگویند. نمیگویند بیخدا هستند، مرتد نمیگویند، اعراض دارند از اینکه واژه «مرتد» را به کار بگیرند. به خاطر اینکه معتقدند اینها تمام آداب اخلاقی و ارزشهای اخلاقی دین را با توصیههایی که دین میکند عموماً رعایت میکنند، اما در اجرای شریعت و مناسک سست و بیانگیزه شدهاند و ما یعنی اصحاب کلیسا در حفظ دین آنها کاهلی کردهایم و باید بکوشیم آنها را به حقیقت رهنمون شویم. لذا یک نهضت اجتماعی بازنگری در تبلیغ و تبیین باورمندی دینی بروز یافته و نشانههایی از آن قابل مشاهده است.
درباره این گمشدهها میتوانیم بگوییم واپسگرایی نسبت به دین پیدا کردهاند!
ممکن است، اما نکات دیگری هم دارد، این افراد ابراز میکنند که خدایی وجود ندارد. اما این ابراز کردنشان بر اثر این نیست که اعمال نیک را به جا نیاورند. یکی از موضوعات جالبی که ما در رایزنی به آنها پرداختیم، یاد گرفتن متدولوژی تماس و گفتوگو با مسیحیان گمشده از سوی مسیحیان معتقد است. چون اینها نمیخواهند به کمیت رو به فزونی یافته گمشدگان از دین و از تعالیم الهی و آسمانی افزوده شود و به همین خاطر دارند از تکنیکهایی برای ارتباط با آنها استفاده میکنند و میخواهند آنها را به ویژه جوانان را جذب کنند.
زمزمه اسلام سکولار در آلمان شنیده میشود؟!
بخشی از هنجارشکنیها در نگاه به مسائل اعتقادی و مذهبی ناشی از جوامع آزاد غربی است که بعضاً تجربه نوعی از همگسیختگی رفتارهای اجتماعی در شرایط بعد از جنگ جهانی دوم است
یکی از بحثهایی که در آلمان وجود دارد این است که بعد از اینکه شورای مسلمانان شکل گرفت و نقش آنها پررنگ شد تلاش میکنند یک تصویری را از اسلام ارائه بدهند که منطبق بر ارزشها، قوانین و عرف جامعه باشد، مثلاً انسانها باید از یک حقوقی برخوردار باشند که در شریعت ما مسلمانان آن حقوق با احکام روشنی تحدید شده است، یعنی حدودش مشخص شده است.
برخی جریانات مشکوک که نمیتوانیم درباره آنها به قضاوت روشنی برسیم، دارند در این رابطه هنجارشکنی میکنند. مانند خانمی که در برلین مسجدی را به نام مسجد «ابنرشد» درست کرد و میگوید دگرباشان جنسی هم میتوانند به این مسجد بیایند، بایستند و نماز بخوانند یا مثلاً امام زن را بر مأمومین مرد مقدم میداند. البته این مسجدی که ما از آن صحبت میکنیم یک سالن بسیار کوچکی است که تبلیغات، آن را به یک پدیده تبدیل کرده است. ولی این نوع از هنجارشکنیها در نگاه به مسائل اعتقادی و مذهبی از مقولاتی است که نمیدانیم ریشهاش کجا است. یک بخشی از آن ناشی از جوامع آزاد غربی است که بعضاً تجربه نوعی از همگسیختگی رفتارهای اجتماعی را در شرایط بعد از جنگ جهانی دوم تجربه کرده و این هنوز ادامه دارد.
آن آشفتگی و پریشانی که شرایط جنگهای سخت در اروپا به ویژه به آلمان در یک قرن گذشته تحمیل کرد در نسلهای بعدی میتواند خودش را بروز دهد. البته یک بخش دیگرش میتواند کاملاً اثر ادراکی یا انفعالی باشد. لازم است مطالعه شود که ببینیم چه ادلهای سبب شده که کسی به این نتیجه برسد که به یک مکانی عنوان مسجد بدهد و این هنجارشکنی در آن صورت بگیرد و که در آن حدود و ارزشهای اسلامی به چالش گرفته شود.
اسلام دین بستهای نیست، حدود و احکام تابع جغرافیا و زمان و براساس اجتهاد قابل مطالعه است و به همین خاطر است که ما در خود عصر پیامبر (ص) با نمونهای از آیات ناسخ و منسوخ روبرو هستیم و اینها خودش نکات مهمی است که باید به آن توجه کنیم. اما اگر قرار باشد هر فردی بر اساس سلیقه اجتماعی، علایق فردی و خارج از چارچوب هر دینی به قضاوت بنشیند، نام آن را باید بگذاریم یک نوع از همگسیختگی و آنارشیسم در رفتارهای اجتماعی که حتی میتواند ریشه مذهبی یا پوشش مذهبی داشته باشد.