بررسی مسأله «حق حاکمیت» در اسلام/ جمهوریت حکومت، سنت الهی است
به گزارش خبرگزاری بسیج، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پر اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس استاد آیتالله محسن اراکی دبیرکل مجمع تقریب مذاهب اسلامی میتواند ارائهدهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
مشروعیت برای حاکم تنها با اذن و نصب الهی حاصل می شود
حکومت عدل و حکومتی که بتواند اهداف یک حکومت عدل را پیاده کند، بدون استناد به دو رکن وجود خارجی پیدا نمیکند. یکی: رکن مشروعیت؛ یعنی حاکم باید حق داشته باشد که بر مردم حکمرانی کند. گفتیم که حکمرانی یعنی اراده حاکم برتر از اراده محکوم باشد و بتواند اراده محکوم را مقید کند و بتواند در اموال و انفس مردم تصرف کند. هر حاکمیتی متوقف بر این حکم است؛ یعنی ماهیت حکومت چنین چیزی است. ماهیت حکومت، جوهر حکومت این است که اراده حاکم برتر از اراده محکوم باشد، در هر حکومتی چنین است، چه این حکومت الهی باشد چه حکومت غیر الهی باشد.
لذا ارادهای که میخواهد به حاکمیت برسد باید این جایگاه برای او مشروع باشد، یک انسان معمولی نمیتواند به انسانهای دیگر بگوید که باید تابع اراده من باشید و اگر آنچه را که من میگوییم انجام ندادید آنوقت من شما را کیفر میکنم؛ گفتیم که حق کیفر از لوازم همین برتری است.
این برتری جز برای خدای متعال وجود ندارد. خدای متعال است که ارادهاش بالذات برتر از اراده دیگران است و راز این برتری هم خالقیت خدای متعال است؛ چون آفریننده است، مالک هم است، فلذا مشروعیت فقط میتواند از خدای متعال برخیزد، چون اراده او برتر است و بالذات و حق این برتری برای او ثابت است.
مشروعیت برای حاکمیت تنها در آن وقت حاصل میشود که این مشروعیت یا این حاکمیت مستند به اذن و اراده خدا و نصب الهی باشد حتی گفتیم که اگر یک حاکمی شرایط حاکم را هم داشته باشد؛ عالم و عادل باشد و همهچیز را داشته باشد؛ با صرف علم وعدل به جایگاه حاکمیت دست پیدا نمیکند بلکه باید مأذون و نصب شده از سوی خدای متعال برای حاکمیت باشد. این رکن اول هر حکومتی است که باید مشروعیت داشته باشد؛ یعنی جایگاه حاکمیت برای او مشروع باشد.
توقف وجود خارجی یک حکومت مقتدر بر اراده مردم
رکن دیگری هم حاکمیت دارد. گفتیم تنها مشروع بودن حاکمیت، حاکمیت را عملاً در خارج تحقق نمیبخشد، چون انسانها اختیار دارند، مختارند و میتوانند از یک حاکم مشروع پیروی نکنند. حاکمی حاکمیتش مشروعیت دارد که خدای متعال او را برای حاکمیت نصب کرده است. گفتیم اگر خود جبرئیل امین هم نازل شود و بخواهد حکومت کند و با هزاران آیات و بینات هم اثبات کند که از سوی خدا برای حکومت آمده است اگر مردم نپذیرند، یعنی مردم زیر بار حاکمیت او نروند، عملاً حاکمیت او تحقق پیدا نمیکند. این را قدرت میگوییم؛ یعنی باید به حاکمیت قدرت داد، باید حاکم مشروع را تمکین بخشید.
تمکین یعنی چه؟ یعنی تمکُّن بخشی؛ باید مردم نسبت به حاکم مشروع تمکین کنند؛ یعنی به او قدرت حاکمیت ببخشند تا او عملاً حاکم شود. فلذا گفتهایم که به عقیده ما وجود خارجی یک حکومت مقتدر متوقف بر اراده مردم است. اگر مردم نخواهند [آن حکومت هم شکل نخواهد گرفت.] چون مردم اختیار دارند، چون سنت خداوند این نبوده است که حاکمیت خود را بر مردم از راه سلب اختیار اجرا کند.
ابلاغ حاکمیت وظیفه پیامبران از سوی خدا
لذا گفتیم که روش انبیاء صلوات الله تعالی علیهم برای تنفیذ و برای برقراری حاکمیت خود از روش دعوت مردم بوده است، ابلاغ و فراخوانی و روشنگری بوده و همچنین تبیین و روش بینات بوده است، لذا فرمود: «إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ» الا البلاغ یعنی بلاغ همین که من حاکمم، نه اینکه، حالا بعضیها میگویند الاالبلاغ یعنی تو فقط از طرف خدا مبلغی هستی و حاکم نیستی. اما اینکه میگوید الاالبلاغ.
بلاغ چه چیزی؟ «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ» «إِلَّا الْبَلَاغُ» همین که «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» که مردم؛ من مُطاع و فرمانروا هستم، آنچه رسول مأمور به ابلاغ آن بوده این موضوع است؛ آنوقت اینجا گفتیم که این قدرت بخشی و تمکین از چه طریقی تحقق پیدا میکند؛ اگر مردم بخواهند قدرت به حاکمیت ببخشند.
قدرت بخشی به حاکم با دو پیوند اطاعت و نصرت یکی از مبانی اصلی علم سیاسی قرآنی
گفتیم در گفتمان قرآنی و در فرهنگ قرآنی چیز بسیار دقیقی است. -اینکه ما میگوییم علوم انسانی اسلامی داریم یعنی علم انسانی داریم که این علم بر خاسته از متن قرآن کریم و روایات معصومین (ع) است، یکی از مبانی اصلی علم انسانی سیاسی قرآنی همین مطلبی است که عرض میکنیم که- در منابع دینی ما آمده است که این قدرت بخشی به حاکم از طریق دو پیوند حاصل میشود، منتها دو پیوند مسئولانه؛ گاهی آدم میگویند یعنی چه دو پیوند مسئولانه؟ یکی پیوند اطاعت و یکی پیوند نصرت است؛ یعنی مردم که میخواهند به حاکمی حاکمیت ببخشند، قدرت حکومتی و سیاسی به او بدهند این دو کار را میکنند؛ یکی اینکه میگویند ما مطیع تو هستیم و اطاعت تو را بر خود فرض میدانیم، دوم اینکه میگویند تو را یاری میکنیم که معنی این یاری این است؛ یعنی در اجرای این اهداف تو را کمک میکنیم.
بیان کردیم که در قرآن کریم کراراً به این دو پیمان تأکید و اشاره شده است. پیمان اطاعت در آیه هفت سوره مائده آمده: «وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا». پیمان نصرت هم در آیه ۱۱۱ سوره توبه آمده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ» این بیع یعنی چه؟ یعنی پیمان.
اطاعت و نصرت دو پیوند طرفینی بین حاکم و مردم
هم در تعبیر قرآنی و در گفتمان قرآنی از این دو پیوند به دو پیمان شده است. اما چرا به دو پیمان تعبیر میکنیم؟ چون این دو پیوند دو مسئولیت طرفینی به وجود میآورند؛ یعنی دو پیوند مسئولیتزا هستند. وقتی بین حاکم و محکوم این پیوند اطاعت برقرار شد یعنی مردم گفتند اطاعتت میکنیم و در اینجا یک مسئولیت بر عهده حاکم خواهد شد و آن مسئولیت این است که فرمانش فرمان حق و عدل باشد و عدل را در جامعه پیاده کند. او مسئول است؛ یک مسئولیتی هم بر عهده مردم خواهد بود که وقتی او فرمانی داد، که فرمان عدل است. از فرمان او سرپیچی نکنند و ملتزم به قانون او باشند. چون یک پیوند مسئولیتزا است و مسئولیت طرفینی به وجود میآورد. اینکه امیرالمؤمنین (ع) دریکی از خطبههای نهجالبلاغه میفرماید: «إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ» به همین پیوند اطاعت یا پیمان اطاعت که مسئولت طرفینی است اشاره دارد.
پیمان نصرت هم همین است؛ پیمان نصرت این است که حاکم در آنجایی که مردم نیاز به نصرت دارند یعنی مردم باید به یک سمتی حرکت کنند، مردم آن حرکت را انجام دهند، کار کند و مردم هم در این کار از این طرف مسئولیت دارند که اگر حاکم جلو رفت او را تنها نگذارند.
تفاوت اطاعت و نصرت در آیات قرآن
لذا بارها گفتیم که اطاعت با نصرت یکی نیست؛ گفتیم در قرآن کریم مفصل به صورت مخصوص در سوره توبه و در سوره احزاب، خدای متعال کسانی را که میآمدند از رسول خدا (ص) اذن میگرفتند که به جهاد نیایند مذمت میکند. رسول خدا (ص) هم به آنها اذن میداد و با اذن رسول خدا (ص) از جهاد فرار میکردند. آنها به پیمان اطاعت پایبند بودند منتها به پیمان نصرت وفادار نبودند و لذا قرآن کریم آنها را مذمت میکند: «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیَاءُ». آیات مربوط به استیذان مذمت کسانی را میکند که از رسول خدا (ص) استیذان میکردند؛ «یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَ مَا هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِرَاراً». خداوند متعال مذمت میکند که اینها استیذان میکردند و از رسول خدا (ص) اذن میگرفتند که جهاد نروند.
قرآن کریم اینها را مذمت میکند؛ اگر آن پیمان نصرت در کار نبود این مذمت جا نداشت. لذا پیمان نصرت غیر پیمان اطاعت است، وقتی حاکم میبیند این شخصی که پیرو اوست، حال جنگیدن ندارد، اما پیرو اوست و اطاعت میکند خب چهکارش میتواند بکند؟ او که حال ندارد بجنگد. این مسأله مهمی است، در حقیقت اساس شکلگیری یک جامعه مبتنی بر این دو پیمان است که شرح در جای دیگر است.
اطیعونی وقتی شد آن وقت بر مبنای اطیعونی پیمان نصرت هم میآید؛ چون میگوید «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ» یعنی اول باید ایمان حاصل شود. ایمان به چیست؟ ایمان به اطاعت است: «وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَ مَا أُولَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ» چون اطاعت نمیکنند قرآن میگوید اینها ایمان ندارند. «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ» و بعد «وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا» این اطاعت، گوهر ایمان است؛ یعنی ایمان مبتنی بر این اطعناست. حالا این أَطَعْنَا که حاصل شد یک لازم دیگری هم دارد؛ حالا که اطاعت کردی باید نصرت هم بکنی.
لذا اولین کاری که پیامبران میکنند این بود که از مردم میخواستند که آنها را اطاعت کنند؛ میفرمودند ما را اطاعت کنید به دلیل اینکه ما هستیم که حق فرمانروایی داریم و تنها فرمانی حق اطاعت دارد که فرمان ما باشد. بلاغشان این است، لذا فرمود: «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» «فَإِنْ تَوَلَّوْا» از این «أَطِیعُوا اللَّهَ» بعد «فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ» اگر از این پیمانِ اطاعت سرپیچی کنید، مسئولیت شما به عهده شماست و مسئولیت پیامبر هم بر عهده خود اوست؛ «فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ» همین بلاغ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» است.
در حادثه کربلا این را داریم که در مَقاتل هم هست؛ در شب عاشورا یکی از یاران سید الشهدا (ع) به حضرت عرض کرد: آقا من فردا خدمت شما هستم تا آن وقتی که میتوانم آسیبی را از شما دفع کنم، هر وقت دیدم که کار تمام است اجازه بدهید من مرخص شوم و بروم. حضرت هم فرمود: برو. لذا گاهی استیذان که حاصل میشود، امام در نتیجه آن رحمة للعالمین بودنش اذن میدهد. شخص نمیخواهد جهاد کند، چه کارش کند؟ تا جایی که قرآن کریم این حالت رسول اکرم (ص) را مورد عتاب و گله قرار میدهد: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ» استیذان که حاصل میشود، استیذان نباید شود، تو که میدانی رسول اکرم (ص) نیاز به نصرت و یاری دارد، تو که میدانی امام اینجا نیاز به نصرت و یاری دارد استیذان برای چه؟
وقتی اذن میگیرد یعنی قبول دارد که مطاع کیست؟ مطاع رسول است. آن آیه میفرماید: «وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ» این قوام اطاعت است که وقتی شما بر امر جامعی با رسول اکرم (ص) هستید حق ندارد بدون اذن او رهایش کنید. خب حالا اگر اذن داد در جایی که نیاز به نصرت دارد و مقام، مقام نصرت است (اذن ترک نصرت را داده است).