خبرهای داغ:
یادداشت مهدی جمشیدی؛

مسئولیت ما در برابر بیانیه‌ گام دوم/ سنت تعلیقه‌نویسی را احیاکنیم

باید دقت و تأمل کرد که چگونه باید به بیانیه‌ی رهبرِ انقلاب، مواجه شد و باید درباره‌ی آن چه گفت و چه کرد؟ ما باید به‌گونه‌ای به بیانیه‌ی رهبرِ انقلاب بپردازیم که درخورِ شأنِ حِکمیِ ایشان است.
کد خبر: ۹۱۱۵۶۸۷
|
۳۰ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

به گزارش خبرگزاری بسیج، متن زیر یادداشت مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ‌واندیشه‌ی‌اسلامی در مورد بیانیه گام دوم رهبر انقلاب است که در ادامه می خوانید؛

 

[۱]. «نحوه‌ی مواجهه»ی ما با بیانیه‌ی گامِ دوّم، محتاجِ بازاندیشی است

ازجمله آفت‌ها و آسیب‌هایی که ممکن است بیانیه‌ی رهبرِ انقلاب با آن مواجه شود، برخوردهای «سطحی» و «کم‌مایه» و «بی‌ثمر» با آن است؛ یعنی چه‌بسا گفته‌ها و نوشته‌هایی منتشر شوند که هیچ‌گونه «ارزش‌افزوده» و «نتیجه»‌ای به‌دنبال نداشته باشند و تنها، درباره‌ی بیانیه و معطوف به آن باشند. روشن است که چنین مواجهه‌ای، نه‌فقط نافع نیست، بلکه حتی ممکن است مضر هم باشد؛ چون «منزلتِ» بیانیه در چشم و نظرِ مخاطبان، فرومی‌کاهد و «اعتبارِ» آن‌را مخدوش می‌سازد.

ازاین‌رو، باید دقت و تأمّل کرد که چگونه باید به بیانیه‌ی رهبرِ انقلاب، مواجه شد و باید درباره‌ی آن چه گفت و چه کرد؟ آیا باید درباره‌ی آن، سخنانِ کلّی و قشری گفت؟ آیا باید آن را ستود و به تجلیل و تکریمِ اندیشه‌ی رهبرِ انقلاب پرداخت؟ آیا باید بی‌اعتنا به جهت‌گیری‌ها رهبرِ انقلاب، نظراتِ خود را بازگفت؟ آیا به تلخیصِ بیانیه پرداخت؟ من براین‌باورم که هیچ‌یک از از نوع مواجهات، کارساز و کارپرداز نیست و نمی‌تواند گِرهی را بگشاید و راهی را پیشِ روی ما باز کند. ما باید به‌گونه‌ای به بیانیه‌ی رهبرِ انقلاب بپردازیم که درخورِ شأنِ حِکمیِ ایشان است، ولی افسوس که اغلب از این حقیقت، غافلیم و دل‌مشغولی‌های دیگری داریم.

[۲]. چگونگیِ عملیّات، فرع بر شناختِ «جغرافیای مسأله» است

برای این‌که بتوانیم نحوه‌ی مواجهه‌ی خود را با بیانیه‌ی رهبرِ انقلاب، صورت‌بندی کنیم، باید ابتدا «جغرافیای مسأله» را بشناسیم و بیابیم که بیانیه‌ی ایشان، در چه منطقه‌ای قرار داریم و چه موضع و موقعیّتی دارد تا در اثرِ این شناخت، دریابیم که معطوفِ به آن، چه عملیّاتی از ما ساخته است. در واقع، باید از «افقِ بالا» به بیانیه‌ی بنگریم و «مناسبات» و «موقعیّت‌ها» را مشخص کنیم و درنهایت، تصمیم بگیریم که باید چه عملیّاتی را در چه موقعیّتی انجام دهیم. من برای این‌که چنین تصویری ارائه کنم، مفاهیمِ ‌پنج‌گانه‌ای را مطرح می‌کنم:

[الف]. «سیاست‌های کلّی»، که عبارت است از همین قبیل نوشته‌های رهبرِ انقلاب. درحقیقت، شأن و وظیفه‌ی ولیّ‌فقیه این است که سیاست‌های کلّیِ نظامِ اسلامی را تعیین و به مسئولان ابلاغ کند و همگان نیز موظّف هستند که خود را با این سیاست‌ها، منطبق و همسو گردانند. سیاست‌های کلّیِ نظامِ اسلامی، اوّلاً از سنخِ «سیاست»‌ هستند؛ یعنی متضمّن «بایدها» و «تجویزها» و «هنجارها» هستند که از واقعیّت‌ها و آرمان‌ها برمی‌خیزند. ثانیاً «کلّی» هستند؛ یعنی جهت‌گیری‌ها و رویکردهای «اساسی» و «بنیادی» را مشخص می‌کنند، نه جزئیّات و مواردِ خُرد را. ثالثاً، ناظر به «نهادهای حکومتی» هستند و رفتارهای آن را طرّاحی و تعریف می‌کنند.

[ب]. «نظریه» که معطوف به سیاست‌های کلّی است و مفاهیم و مقولاتِ آن را، به زبان و ادبیّاتِ علمی، بازسازی می‌کند و جامه‌ی معرفتِ علمی بر آن می‌پوشاند. نخبگانِ معرفتیِ برجسته و خاص، چنین قدرتی دارند؛ آنها می‌تواند مطالبات و تجویزهای سیاست‌گذارانه‌ی رهبرِ انقلاب را، تئوریزه کند و در اختیارِ مسئولان و سایرِ نخبگان و فرهیختگانِ حوزوی و دانشگاهی قرار دهند. مقصود از تبدیل‌کردنِ خواسته‌ها و جهت‌گیری‌های رهبرِ انقلاب به نظریه، این است که مواضعِ ایشان، به «مفاهیمِ نوآورانه» تبدیل شوند و برای آنها، «استدلال‌ها» اقامه شود و «مبسوط» و «مشروح» گردند و در هیأتِ اندیشه‌ی «منظومه‌وار» و «مکتب‌گونه» ظاهر شوند. این‌کارها و کارهای دیگری از این‌دست، نظریه را می‌آفرینند.

[ج]. «راهبردها» که مشابهِ سیاست‌های کلّی و از یک سنخ و صنف هستند، امّا از سیاست‌های کلّی، جزئی‌تر و بخشی‌تر و خُردتر هستند و بیشتر به سطحِ واقعیّتِ تجربی، نزدیکند. ما باید برای تحقّق‌یافتنِ هریک از سیاست‌های کلّی، سلسله‌ای از راهبردها را ساخته‌وپرداخته کنیم. به‌این‌ترتیب، راهبردها عبارت هستند از «مسیرها» و «راهکارها» و «روش‌ها»یی که موجباتِ فعلیّت‌یافتنِ سیاست‌های کلّی را فراهم می‌آورند. به‌بیان‌دیگر، راهبردها نشان می‌دهند که چگونه می‌توان از «واقعیّت‌ها»، به‌سوی «آرمان‌ها» حرکت کرد و از وضعِ موجود، به وضعِ مطلوب، گذار نمود.

[د]. «برنامه‌ها» در مقایسه با لایه‌های یاد شده، عملیّاتی‌تر و عینی‌تر هستند و خودِ «واقعیّت» را در آغوش می‌گیرند. این برنامه‌های عملیّاتی، از متنِ راهبردها برمی‌خیزند، به‌طوری‌که ناظر به هر راهبرد، چندین برنامه‌ی خاص و جزئی، تعریف می‌شود.

[د]. «اقدام‌ها» که صورتِ محقّق و خارجیِ برنامه‌ها هستند. ما به‌عنوانِ فعّالانِ  فکری و فرهنگی، نباید تصوّر کنیم که فقط حرکت در لایه‌های نظری و معرفتی را برعهده داریم، بلکه علاوه‌براین، باید وظایفِ مشخصِ «عینی» و «میدانی» را نیز به‌انجام برسانیم. پس این‌طور نیست که لایه‌ی اقدام‌ها، تنها کارگزاران و مردم را دربربگیرد و ما دراین‌باره، مسئولیّتی برعهده نداشته باشیم.

[۳]. سنّتِ «تعلیقه‌نویسی» را درباره‌ی بیانیه‌ی گامِ دوّم، مستقر سازیم

در سنّتِ معرفتیِ ما، نوعِ خاصی از کارِ فکری و پژوهشی رایج بوده که «تعلیقه‌نویسی» نام داشته است و مقصود از آن، شرح و توضیحی است که در حاشیه‌ی کتاب، نگاشته می‌شود. حاشیه‌نویسی، بدین‌صورت است که کسانی از اهل‌نظر و معرفت، پس از مطالعه‌ی آثارِ بزرگان و در ذیلِ آنها، گفته‌ها و نکته‌هایی در ذهن‌شان شکل می‌گیرد که که نسبت به متنِ اثر، وضعِ «تکمیلی» یا «اصلاحی» دارند. در واقع، چنین کسانی احساس می‌کردند که درباره‌ی مضامینِ اثری که آن را مطالعه می‌کردند، نظرِ مستقلِ اثباتی یا سلبی دارند و این‌طور نیست که فقط بیاموزند و «تحلیل» و «برداشتِ» متفاوتی نداشته باشند. ازاین‌رو، نوعی ارتباطِ دوجانبه و دوسویه با مؤلّف برقرار می‌کردند و همچنان‌که می‌شنیدند، می‌گفتند. این سنّتِ معرفتیِ حکیمانه و نافع، اکنون در میانِ نیروهای فکری، کم‌رنگ و رقیق شده است.

به‌همین‌واسطه، نسبتی که ما با گفته‌ها و نوشته‌های رهبرِ انقلاب برقرار می‌کنیم نیز، فارغ از آن است. ما باید ازاین‌پس، سنّتِ تعلیقه‌نویسی را درباره‌ی مواضع و مطالباتِ رهبرِ انقلاب، برپا کنیم و از رهگذر این رویّه، هم به بسط و تفصیلِ دیدگاه‌های ایشان همّت گماریم، هم کارگزاران و مردم را به معیارها و منطقِ ایشان نزدیک گردانیم. باید به‌گونه‌ای عمل کنیم که مواضعِ رهبرِ انقلاب، دیده شود و به چشم آید و صدرنشینِ دغدغه‌ها و مسأله‌ها باشد و این ممکن نیست، جز با تشکیل یک «جبهه‌ی فکری و رسانه‌ای قوی و مؤمن» که نسبت به خطوطِ که ایشان مطرح می‌کنند، «واکنشِ بهنگام و فوریِ قلمی» نشان دهند. ما با تعلیقه‌نویسی می‌توانیم به مطالباتِ ایشان، «امتداد» دهیم و آنها را در سطوحِ مختلفِ سیاسی و اجتماعی، بارها «منعکس» و به‌شدّت «تثبیت» کنیم.

[۴]. رهبرِ انقلاب، خواهانِ «گفتمان‌سازی» است، نه تحکّم

آنچه که گفته شد، مبتنی بر «پیش‌فرضِ» بسیار مهمی است که نباید از آن غفلت کرد، و آن، عبارت از این است که منطقِ سیاسیِ اسلام، مبتنی بر ایجادِ «شناخت» و «آگاهی» و «بصیرت» است و حالتِ مطلوب این است که همگان به‌صورتِ «آزادانه» و «ارادی»، حقّ را بپذیرند و آن‌را دنبال کنند. حکومتِ اسلامی، هرگز مبتنی بر «استبداد» و «تحکّم» و «خفقان» نیست و ولیّ‌فقیه، نمی‌خواهد «شاهانه» و «خودمَدارانه» با کارگزاران و مردم رفتار کند، بلکه می‌خواهد «معرفت» و «بصیرتِ» آنها را ارتقاء دهد تا آنها خودشان، به «باور» دست یابند و به حقیقت، وفادار باشند.

در غیراین‌صورت، نیازی به طرّاحیِ سازوکار برای عملیّاتی‌کردنِ مطالباتِ رهبرِ انقلاب نبود و همه‌چیز، براساسِ رویکردِ «آمرانه» و «دستوری»، تحقّق می‌یافت و کسی هم امکانِ تخلف و سرپیچی نداشت. دولتِ اسلامی، چونان دولت‌های کمونیستی یا فاشیستی نیست که امورِ اجتماعی، «از بالا به پایین» و «بخش‌نامه‌ای» باشند و «اراده» و «انتخاب» و «آگاهی» و «معرفتِ» انسان‌ها، هیچ منزلت و ارزشی نداشته باشد، بلکه در منطقِ دولتِ اسلامی، بدنه‌ی اجتماعی و شناخت و ایمان و باورشان، عنصرِ تعیین‌کننده و اصلی است و دولتِ اسلامی باید بکوشد «قدرتِ تحلیلی و معرفتیِ مردم» را عمق دهد.

ازاین‌رو، رهبرِ انقلاب در بسیاری از مواردی که به ایشان، توصیه به تحکّم و مواجهه‌ی قهری می‌شود، دعوت به «گفتمان‌سازی» می‌کنند و می‌گویند باید جهت‌گیریِ انقلابی، به «گفتمان» تبدیل شود و مردم، خود به آن باور، و نسبت به آن دغدغه داشته باشند؛ چراکه دراین‌صورت، «فضای سیاسی و حاکمیّتی» نیز که متأثّر از «فضای اجتماعی و مردمی» است، متناسب با آن شکل خواهد گرفت. گفتمان‌سازی، منطقی‌ست که دلالت آشکار بر فضیلت و تعیین‌کنندگیِ «امرِ اجتماعی» دارد و بر این مبنا استوار است که چنانچه اتّفاقِ اجتماعی رخ دهد، اتّفاق‌های سیاسی نیز در پیِ آن شکل خواهند گرفت.

[۵]. بیانیه‌ی گامِ دوّم، سخنی «موقتی» و «موسمی» نیست

بیانیه‌ی گامِ دوّم، سخنی موقتی و موسمی نیست که بتوان با چند نشست و گفتگو و یادداشت و کتاب، حقّ آن را ادا کرد، بلکه این بیانیه‌ی، سندی راهبردی و پهن‌دامنه که باید به‌مثابهِ «نقشه‌ی راهِ دهه‌های آینده» به آن نگریست و بسیار درباره‌اش تأمّل کرد و گفت و نوشت. بنابراین، ما باید به‌دنبالِ «برنامه‌ریزیِ بلندمدّت» باشیم و طرحی را برای «آینده‌های دور»، ساخته‌وپرداخته کنیم. از هم‌اکنون تا سال‌های سال، باید هریک از بندهای این بیانیه را در دستورکارِ خویش قرار دهیم و تمامِ مطالعات و فعّالیّت‌های خود را در راستای آن، صورت‌بندی نماییم و از حواشی و زوائد بپرهیزیم. اصل و اساس، این است و باقی، فرع و سطح. این خطِ فکری و راهبردی، چنانچه «تداوم» نیابد و «استمرار» نداشته باشد، انقلاب از وصولِ به هدف‌ها و آرمان‌هایش، بازخواهد ماند و گرفتارِ بیراهه‌ها خواهد شد.

[۶]. «زمینه‌ی اجتماعی» برای تحقّقِ بیانیه‌ی گامِ دوّم، هموار است

باید این خط را «برجسته» و «شاخص» کرد تا خطوطِ دیگر، جایگزینِ آن نشوند. کسانی هستند در درون و بیرونِ ساختِ رسمیِ قدرت که می‌خواهند ذهن‌ها را به سمت‌وسوهای دیگری سوق دهند و «حواشی» را بر «متن»، غالب گردانند. ما باید با «تولیدِ پُرمایه و انبوهِ» خویش و با «تمرکزِ چشمگیر»مان، این اراده‌های شوم را زمین‌گیر کنیم تا همچون گذشته، وضع به طرفِ «گم‌گشتگیِ مطالباتِ ولیّ»، کشیده نشود و کج‌اندیشانِ تکنوکرات و لیبرال، عنانِ افکارِ عمومی را به‌دست نگیرند. امروز با شکست و ناکامیِ مطلقِ این دو جریانِ سیاسی، حقانیّت و صدقِ منطقِ متقنِ رهبرِ انقلاب، بسیار بیش‌ازپیش، آشکار شده و «زمینه‌ی اجتماعی» برای تغییرهای بنیادی و تحقّقِ جهت‌گیری‌های اصیلِ انقلابی، مساعد و هموار است. این فرصتِ درخشانِ تاریخی را قدر بدانیم.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار