به گزارش خبرگزاری بسیج، سجاد صفارهرندی طی یادداشتی در مهر نوشت:
سیل مهیب در چند استان کشور تا کنون جان دهها نفر از هموطنان ما را گرفته و در زندگی صدهاهزار از آنان نیز اختلالی بزرگ به وجود آورده است. چه بسیار یادگارها که در هجوم بی رحم سیل مفقود شده و چه فراوان اندوختههای عمری قناعت و سخت کوشی که در چشم بر هم نهادنی بر آب رفته است. فاجعۀ بزرگ، آن هم در این عمق و گسترۀ بزرگ ملی، ما اهالی «صنعت تولید کلام» را قبل از هر چیز به سکوت فرا میخواند. در برابر فاجعه و رنجهای جانکاه آن زیاده گویی نباید و نمیتوان کرد. زمانی لازم است تا خشم و سرکشی طبیعت فرونشیند، قلبهایی که با عدد ورودی و خروجی سد دز و کرخه به تپش میافتند آرام گیرند، سیلبندها به محل بازی گرگم به هوای کودکان بدل شوند، خشتها و ستونهای سست شده از نو استوار گردد و هر کس به سهم و نوبۀ خود در تدارک و جبران خسارات قدمی بردارد. وانگهی فرصت برای سخن گفتن از سیل و سبب و اسباب و سرشت و ماهیتش بسیار خواهد بود. اما صرفاً برای توجه به واقعیت مهمی که در حال زیستنش هستیم و نشانهگذاری آن تا زمانی در فرصت بهتر موضوع توجه و تأمل اهل دانش و اندیشه قرار گیرد، از این اشارت کوتاه ناگزیرم.
هرچند سیل فروردین گل و لای را به خانه و کاشانۀ اهالی شریف پلدختر آورد، ولی نباید از خاطر برد که گل و لای و غبار و رسوب فراوانی را نیز از پیش چشمان نظارهگر و از روی عینکهای تحلیل ما زدود و شست و با خود به دریا برد. گویی این پوشش غلیظ گل و رسوب باید کنار میرفت تا جامعۀ ایرانی، همان که بسیاری از اساتید و بزرگان «صنعت تولید کلام» سرمایۀ اجتماعی آن را تحلیل رفته و صدر تا ذیلش را در سیطرۀ «سوژۀ نولیبرال» معرفی میکنند، باطن و سیرت خود را باز بنماید.
طی سه هفتۀ اخیر تابلوهای زیبایی از واقعیتهای ساری و جاری در متن حیات اجتماعی ایرانیان را به چشمان خود دیده ایم: همبستگی و تعاون خودجوش زن و مرد و پیر و جوان روستایی که در ساخت سیلبند برای حفظ مسکن و دیار خود مشارکت میکنند، آگهیهای پرشمار شهروندان شیرازی –و حتی هتلها و مهمانسراهایی که به عنوان یک بنگاه سوداگرانه باید از منطق بازاری تبعیت کنند- برای اسکان رایگان مسافران و آسیب دیدگان سیل، حضور پررنگ دانشجو، پاسدار، کاسب، کارمند و کشاورز داوطلبِ جهادی درپلدختر برای امداد و پاکسازی شهر از گل و لای، شرافت سرباز وظیفۀ گمنامی که مرخصی چند روزۀ خود را وقف حضور در مناطق آسیب دیده و کمک رسانی میکند، بلندنظری اهالی روستای لرنشین که با اعلام بینیازی از دریافت مواد غذایی خودداری کرده و آدرس روستای نیازمند دیگری را میدهند، یزله و شادمانی شورانگیز جوانان عرب حمیدیه که پس از چند روز کار طاقت فرسا موفقیت خود در جلوگیری از پیشروی سیل را به طور جمعی جشن میگیرند و دهها نمونۀ دیگر، تابلوهای زیبا و ماندگاری است که از سیل فروردین، با همۀ تلخیها و رنجها و خسارتهای آن، برای ما به یادگار خواهد ماند.
مطلب اما این است که اگر این تصاویر را صرفاً حاکی از واکنشهایی خاص و استثنایی به واقعهای خاص و استثنایی تلقی کنیم و در واقع از این طریق آنها را از چارچوب ارزیابی و محاسبهمان دربارۀ واقعیت جامعۀ ایران خارج سازیم، ره به خطا برده ایم. در واقع، این کشف المحجوب زیباییهایی است که در زندگی اجتماعی ما جریان دارد و اغلب ما همچون ماهی که از آب غفلت دارد، نسبت به آن متذکر نیستیم. رسانهها و گزارشها و گفتگوهای ما آکنده از خبرهای بد و تصویرهای تیره است و عموم اصحاب تحلیل و تبیین بر اساس این تصویرهای تیره و تار –که البته بخشی از واقعیت هستند- ارزیابیها و تبیینهایی از وضع موجود ارائه میدهند که عموماً به کلیدواژههایی چون بحران، اضمحلال، فروپاشی و … میانجامد. از خود نمیپرسیم که اگر واقعیتها سرتاسر این همه تیره و تار است، پس چرا ما در این محیط سخت و پرتهدید و پر مسأله پاییده ایم؟ چرا مانده ایم؟ چرا دوام آورده ایم؟
پاسخ در کشف المحجوبی است که سیل فروردین صورت داد. تابلوهای زیبایی که سیل امکان ظهور و درخشششان را فراهم کرد، واقعیتهایی است که در لحظات و سلولهای حیات اجتماعی ما –نه فقط در این موقعیت بحرانی خاص- جریان دارد و ادامۀ حیات را ممکن میکند، اما چون به چنگ عدد و رقم و تحلیل در نمیآید و ارزش خبری و لایکخور بالایی ندارد، عموماً راهی به «سمع و نظر» و ذهن ما نمییابد.
مقصود آن نیست که چشم بر دادههایی که از ضعفها و آسیبها، مثلاً کاهش اعتماد و تعاون عمومی، حکایت دارد ببندیم و یا رشد و گسترش منطق بیرحم بازار و کالاییسازی روابط اجتماعی را نادیده بگیریم. اما فقط لازم است که در کوبیدن چکش بر روی میز و صدور حکم نهایی در باب وضع کنونی جامعۀ ایران چندان عجله نکنیم و خصوصاً فرصت سیل را در نمایان ساختن آنچه که معمولاً مشهود و دیدنی نیست، به راحتی از کف ندهیم.