به گزارش خبرگزاری بسیج، در حال حاضر، رایزنیهای پیدا و نهان، و در سطوح مختلف و با ابزارهای متنوع، از سوی برخی جریانهای سیاسی ایران و غرب، با "هدف مشترکِ" ازسرگیری مذاکرات ادامه دارد. "هدف مشترک" نوشتیم، چون احزاب حاکم طرفین ــ خصوصاً در ایران و آمریکا ــ برای برونرفت از بنبست گفتمان سیاسیشان، نیازمند برپایی درفش مذاکرهاند؛ تا متعاقب ناکارآمدی گفتمان سیاسیشان، لااقل به مخاطب داخلیشان بقبولانند که "مناقشهی مطوّل و تا حدی تاریخی، با دشمن ملت در حال حلوفصل است".
البته مطابق چارچوب ترسیمی رهبر معظم انقلاب، ایران منحصراً در شرایطی به میز مذاکره بازمیگردد که همهی تحریمها لغو شده باشد، مسئولان آمریکایی از رفتارهای نادرست خود پشیمان شده باشند، و سپس به میز برجام برگردند؛ که در این صورت هم تنها کنار سایرین و در چارچوب برجام ــ و نه بر مبنای دیگری ــ مذاکره ممکن خواهد بود، امری که در ذهن خردمندان نزدیک به "محال" است. مبنای این نگاه رهبری هم روشن است: ما در ابتدای دههی 90 شمسی، با رفت و برگشتهای "محترمین منطقه" که پیامهای آمریکا و ایران را ردوبدل میکردند، به این دلیل روشن تن به مذاکره دادیم که ملت ما از کمند تحریمهای ظالمانه رهایی پیدا کند. پس از امضای معاهده نیز، بهگواهی همهی مدعیان و ناظران، ایران، حتی بیشتر از تعهدات خود در "برنامه جامع اقدام مشترک" را اجرایی کرد و بر آن وفادار بود؛ بهخلاف طرف غربی که با بدعهدی آشکار، تقریباً به هیچیک از تعهداتش پایبندی حتی ظاهری هم نشان نداد.
گذشته از این، رفت و برگشتهای اخیر در نیویورک هم نشان داد که "پروندهی مذاکره با ایالات متحده را باید عجالتاً بسته بدانیم". اما مذاکره با اروپا چطور؟ آیا ازسرگیری دور جدیدی از مذاکرات با اروپاییها راهگشا و مفید خواهد بود؟
بیایید سناریوهای مختلف را بررسی کنیم.
فرض کنید ایران در شرایطی با اروپا وارد مذاکره شود که رژیم سیاسی حاکم بر ایالات متحده همچنان بر حفظ نظام تحریمها پای بفشارد و نپذیرد که تحریمها را لغو کند. به دو دلیل روشن مذاکره تحت این شرایط، بیفرجام خواهد ماند؛ اول؛ اینکه بخش قابل توجهی از نهادهای بسترساز تحریمها ــ مانند نظام پرداخت دلار و همچنین شبکهی جهانی انرژی ــ در اختیار رژیم سیاسی ایالات متحده (و خصوصاً چند کمپانی آمریکایی) است، به همین سبب، مذاکره با غیر، دردی از ایران دوا نخواهد کرد، و تحریمها بهجای خواهند ماند. دوم؛ اروپا، خود نیز ضرورتی برای مذاکره حس نخواهد کرد. چه دلیل ویژهای وجود دارد که اروپا مایل باشد میان ایران و ایالات متحده، ایران را برگزیند؟ و گذشته از سیاسیون اروپایی، چه دلیلی وجود دارد که سازمانهای دولتی یا نهادها و کمپانیهای خصوصی اروپایی، خطر بالای معامله با ایران را، که به مواجهه با آمریکا خواهد انجامید، به جان بخرند؟
سناریوی دیگر اینکه، بهفرض محال، ایالات متحده بپذیرد که برای گشایش مسیر مذاکرهی اروپا و ایران، همهی تحریمها را بردارد. در این شرایط هم "آزمودنِ آزموده" خطاست. مناقشهی ما با غرب در مسائل بنیادینی چون "توسعهی اسلام با قرائت ایران در منطقه"، "تسلیحات دفاعی ایران"، و همچنین "هستهای" تنها هنگامی حل خواهد شد که یا اروپا دست از زیادهخواهی بردارد و حقوق ایرانیان و تمدن و فرهنگ آنان را محترم بشمرد، یا ایران از "آنچه هست" کوتاه بیاید؛ آرایش سیاسی جدی طرفین در این محورها، هیچیک از این دو را محتمل نمیکند، بنابراین هرگونه توافقی از سوی اروپا که بدون تعرض به منافع ملی ایرانیان منعقد گردد، مصداق اتمّ کارگشایی برای اسلام انقلابی و توسعهیابنده خواهد بود؛ فلذا اگر غرب، چنان که 5 سده است سراغ داریم، درندهخو و زیادهطلب هم نمیبود، تن دادن به چنین توافقی را برنمیتافت؛ چه رسد به حال حاضر که در بسیاری از درگاهها دست برتر دارد، یا لااقل از دست برتر داشتن خود، خاطرجمع است؛ این همان مسیر برجام، و بلکه ضعیفتر و شکنندهتر، خواهد بود. غرب، بهفرض قرار گرفتن در چنین شرایطی، بهسرعت زیر میز خواهد زد؛ و طبیعتاً آزموده را چندباره آزمودن، خطاست.
بیایید سطح بررسی راهبرد را با طرح یک پرسش، یک پله بالاتر ببریم، یک سؤال: اگر تحلیل فروض فوقالذکر صائب است، چرا غرب با پیشاندازی اروپا، تا این حد تلاش دارد میز مذاکره را دایر نماید؟! آیا او از بینتیجه بودن مذاکرات در هر فرض ممکن، مطلع نیست؟
پاسخ: دلالت ساده برای اتخاذ این راهبرد این است که برپایی خیمهی مذاکرهی دورهای در بسامدهای منظم و تکرارشونده، ضمن تداعی پیروزی برای ترامپ و تأمین مطامع سیاسی همپالگیهایش در اروپای غربی، "بهنفسه موضوعیت دارد". این معنا، جلواتِ درست همان است که دوستان گاهی از آن به "مذاکره برای مذاکره" تعبیر کردهاند، به چه معنا؟
غرب، اعم از آمریکا و اروپا سنجیده و آزموده که بهویژه اقتصاد ایران طی سالهای متمادی گذشته از داخل قوی نشده و در برابر تکانههای (شوکهای) خارجی، آسیبپذیر بوده و تابآوری حداقلی دارد، بنابراین برپایی "مذاکرهی دورهای" و در پیآمد آن "تشدید و تخفیف متناوب تحریمها" میتواند نقاط ضعف اقتصاد ایران را هدف بگیرد و بر آنها تکانه وارد کند؛ ضمن اینکه "معطل بودن اقتصاد" و "منوط بودن اقتصاد به مذاکرات" خود موجب میشود که راهبرد مذاکره، عدم توازنهای اقتصاد ایران را روز به روز تشدید کند. اصولاً بازی مؤثر بازیگران اصلی اقتصاد در زمینی که بهاصطلاح بازار "آیندهاش معلوم نیست" و بهاصطلاح دانشگاهیان "سرمایهگذاری در آن امنیت ندارد" ممتنع است. به این ترتیب، برپایی این خیمه، "بالنفسه" به اقتصاد غیرمقاوم و شوکپذیر ایران، صدمات جدی وارد خواهد کرد.
خب؛ چه باید کرد؟ یعنی مذاکره نکنیم؟
خیر؛ اگر شرایطی دست داد مذاکره هم لازم و هم گاهی مفید است؛ اما مشروط بر اینکه در برابر موضوع مهم "ساخت درونی اقتصاد" اصالت نداشته؛ و بر این نسق، امکان سوء استفاده از آن وجود نداشته باشد. عملکرد مسئولان ایرانی طی سالهای متمادی گذشته، این پیام را به غرب مخابره کرده که دولت ما عمیقاً به "گشایش از برون" دل بسته است؛ اساساً مدیریت اقتصاد کشور بر اساس درآمد صادرات نفت، تسهیل معادلات ارزی و بانکی خارجی، قراردادهای کلان با کشورهای اروپایی، واردات آسان از دنیا و موارد اینچنینی برنامهریزی شده است، بر همین اساس، اروپا فعلاً از این بازی دست بر نخواهد داشت.
ادبیات ما حتی بهگاهِ پیروزی و فائق آمدن بر تحریمها نیز نشان میدهد اساساً بر پارادایمی نادرست حرکت میکنیم؛ مثلاً تا زمانی که دولتمردان جمهوری اسلامی در موضوع شکست تحریم نفت ایران و بیاثر شدن تلاش آمریکا برای صفر شدن فروش نفت، اظهار کنند که "آمریکا در صفر کردن فروش نفت ایران شکست خورده"، غرب این سیگنال را دریافت میکند که کماکان اقتصاد ایران بر همان پاشنه ــ وابستگی دیرینه به نفت ــ میچرخد، و نقطهی حساس که باید تحت فشار قرار گیرد، همان است، در حالی که بهعکس مثلاً اگر در برابر فشارهای آمریکا، دولتمردان ما اعلام کنند "ما امروز به نقطهای رسیدیم که فروش نفت را داوطلبانه متوقف کردیم و دیگر نیازی به صادرات نفت نداریم"، این پیام بزرگترین ضربه به تحریمهای آمریکا خواهد بود.
برخی نقاط آسیبپذیر اقتصاد ایران که نیاز به ترمیم دارند از این قرار است؛ وابستگی به درآمد فروش نفت، وابستگی در کالاهای کشاورزی و اقلام غذایی اساسی، وابستگی به تجهیزات صنعتی حساس، وابستگی به مبادلات دلاری و یورویی با کشورهای اروپایی یا چند کشور معدود، محدود بودن شرکای تجاری برای واردات و صادرات، عدم ارتباط تجاری، مالی، بانکی و اقتصادی قوی با کشورهای دوست و همسایه، تأکید بیش از حد سرمایهگذاری برای کشورهای اروپایی، مشکل در امنیت غذایی و ذخایر راهبردی، ضعف دیپلماسی اقتصادی، ضربهپذیری درآمد فروش نفت و گاز، ضعف در توسعهی میادین نفت و گاز بهویژه میادین مشترک، خامفروشی ذخایر انرژی و معدنی، سیستم بانکی، نظام بودجهریزی، کندی و رخوت ساختارهای اجرایی، عدم استفاده از ظرفیتهای انسانی کشور و الخ.
خلاصه اینکه، هر مذاکرهای، قبل از اینکه اقتصاد کشور در برابر تکانههای فوق ایمن گردد، حتی اگر به توافق جدید و لغو مجدد تحریمها منجر شود، با نقض توافق جدید و بازگشت مجدد تحریمها که تجربه بدعهدی نشان داده بسیار محتمل و تقریباً قطعی است، شوک دوباره به اقتصاد، قیمتها، تولید و معیشت مردم است. "اهتمام به اقتدار داخلی در حوزهی اقتصاد"، یگانه راه برونرفت دائمی و پایدار از تحریم و پیششرط اساسی موفقیت در هر مذاکرهای است.