هرچه می اندیشم ازخودچیزکی،درکف ندارم
پای خود، بر پلّکانِ آرزوها می گذارم
جاهلم، نادانم امّاخوب می دانم،خدایا
من هماره، زیر دینِ رحمت تو کردگارم
گاه لغزیدم به دامانِ تباهی، رو سیاهم
بنده ی شرمنده ام،در بارگاهت،زار زارم
نادمم، رو برتو کردم، چون خدایِ مهربانی
درحضورت هیچ هستم، بلکه کمترازغبارم
باهمه زشتی پلشتی،جهل ونادانی،خدایا
مفتخرهستم، مدالِ بندگی بر سینه دارم
همه جا مُلکِ تو باشد، من به جایی ره ندارم
از تو ای زیبایِ عالم، ساده گویم: شرمسارم
ازتوبخششگر،به جزبخشندگی،چیزی ندیدم
بر درِ احسانِ تو ،همچون گدایان اشکبارم
اینکه اکنون لابه ها دارم،حضورِاقدس تو
تا بگویم: بنده ام، در بنده بودن استوارم
توبه را ره توشه کردم، بگذری از من حبیبم
چشم بردستِ تو دارم،لحظه هارا،می شمارم
شک ندارم تو رحیمی، مهربان، بنده نوازی
باهمین ایمان وباور، رحمتت را،خواستارم
۱۳۹۹/۱۱/۳۰
***
ماه رجب ۱ *
ماه رجب آمد ، دل این پیر، جوان کرد
در گوش من اسرار در اسرار، بیان کرد
ازشوق چنان مست شدم،زینهمه مستی
صاحب کرم و ساقی و باده نگران کرد
دستی زنوازش ، به سرمن چوکشیدند
دراوج وعروجش دل من،سیرجنان کرد
آنجا "رجبیون" همه آسوده و خوشحال
نازم به کسیکه،به من آن صحنه عیان کرد
من لایق آن صحنه نبودم، که نشان داد
اوازکرم اش،این دل شوریده نشان کرد
هر گا ه بریدم ، من ازاین عالم خاکی
از خاک به افلاک ،روانم ، طیران کرد
خودسازی و خودسوزی من دید،حبیبم
آغاز رجب ، وارد شهر رمضان کرد
۱۳۹۱/۳/۳
***
داعی وماه رجب ۱ *
درماه رجب"داعی"، در داد،ندا برخیز
گر عاشق معشوقی ، بر"دامن او آویز
می خواندت آن زیبا، لبیک نمی گویی؟
از بسکه گران خوابی ، ای آدمک ناچیز
بگشوده در رحمت ، واکرده در احسان
او با توشده همره،ازاو توکنی پرهیز؟
او رشته ای افکنده ، برگیر و برو بالا
او باده ی عرفانت ، همواره کند لبریز
رو بر طرفش گردان ،دردت بکنددرمان
بخشنده بخششگر ، با خنده شورانگیز
او در دل تاریکی ،هرشب به تواندیشد
هی گوش تومی خواند،ازخواب گران برخیز
درغفلت ودرشهوت،ازخویش شدی غافل
ترسم که فرو مانی، درلحظه رستاخیز
۱۳۹۱/۳/۴
***
تسبیح گویان ۱ *
خوشاآنانکه،شب بیدارهستند
زشیطان درعمل، بیزارهستند
خوشا آنان که، ذکر یار گویند
خدارادر رجب، دردل بجویند
خوشاآنانکه، با"داعی"بسازند
خوشاآنانکه، درسوز وگدازند
خوشاآنانکه،درشبهای این ماه
کنند آما ل بد فر جا م ، کوتاه
خوشاحق باوران،تسبیح گوبان
ا طا عت پیشگا ن کو ی یزدان
خوشا آنان که، خواهان خدایند
در رحمت، به روی خودگشایند
خوشا آنان که ، با دلدار باشند
ا نیس و همنشین یا ر باشند
خوشا آنان که ، در ماه خدائی
کنند از کار دل ، عقده گشائی
خوشا آنان که،فرمانش شنیدند
حجاب ما و من ، یکجا دریدند
خوشا آنان که ، با دلبر نشستند
در آن یک لحظه،بارخویش بستند
۱۳۹۹/۱۱/۳۰
***
رمضان شد ۱ *
رجب آمد، دل من واله و شیدای جنان شد
ماه شعبان،دل وجان،عاشق آن یارنهان شد
طی شدایام،من ازخویشتن خویش گذشتم
بازشد درگه احسان خدا، چون رمضان شد
آسمان بانگ برآورد، بیائید بیائید.
پر درآوردم ورفتم، سروجان درهیجان شد
سحر آوای دل انگیز ملائک، چو شنیدم
شوق وذوق دگری آمدو این پیر،جوان شد
از بلندای مساجد، به نوائی ملکوتی
بانگ برخاست، بیایید بیائید، اذان شد
ایستادم، به حضورش بکنم، حرف دل آغاز
لب گشودم سخنم،مست ازآن جان جهان شد
عطرآگین شد از آن لحظه، تمام سخنانم
مست وسرمست ازآنروز،مراروح وروان شد
اختیارازکف من رفت، شدم یکسره مجنون
خود دلدار نگه کرد به حالم، نگران شد
من ز فیض رمضان، گم شده ام، در بر دلبر
این چنین گمشدن محض،مرا نام ونشان شد
کاش این حال، " فرائی " ز من مست نگیرند
حال امروز، ز الطاف خدا، خیر کلان شد
۱۳۹۹/۲/۱۳
سحر گاه هشتم ماه رمضان ۱۴۴۱