شاهرود_ در روایتگری رزمندگان دوران دفاع مقدس آنچه مشهود است، ایستادگی و ایثار و از خودگذشتگی است که آنها در آن هشت سال ایستادند تا ما امروز زمین نخوریم و ادامه دهنده راه آنان باشیم.
به گزارش خبرنگار بسیج، دوران هشت سال دفاع مقدس گنجینهای تمام نشدنی از فرهنگ ناب ایرانی اسلامی را جهانیان عرضه کرده است که هر گوشهای از آن درسها و عبرتها برای طول تاریخ دارد و رشد و شکوفایی را برای آیندگان به بار میآورد.
در این میان رزمندگان دوران دفاع مقدس گنجینهای از اسرار و شگفتیهای این دوران و رسالت انتقال این گنجینهها را به نسلهای بعد از خود دارند و باید اینها بیایند و بگویند و بنویسند و روایت کنند تا بتوان از این دریا به قدر وسعت و توان بهره بُرد.
در این راستا و به مناسبت هفته دفاع مدس خاطراتی را از رزمندگان شاهرودی با هم مرور میکنیم تا بتوانیم قطرهای از دریای این گنجینه بهره برریم.
محمدرضا امینی رزمنده و آزاده دفاع مقدس در خاطرهای از دوران اسارت خود در زندانهای رژیم بعث عراق از محرم و عزاداری حسینی سخن گفته و بیان میکند: دو سال از ایام اسارت ما گذشته بود و ماه محرم دوم خود را تجربه میکردیم و سینهها مالامال عشق اباعبدالله الحسین بود و اُسرا خاطرات ماه محرم مناطق خود را بیان میکردند.
او افزود: با توجه به محدودیتها و ممنوعیتها حتی برای نماز جماعت عزادارای نمیشد کرد و در ابتدای ماه محرم سال دوم اسارت، بچهها انفرادی عزاداری میکرد تا اینکه روز عاشورا از راه رسید، بچهها را برای هواخوری صبح محوطه اردوگاه آوردند، اما اُسرا در دور تا دور محوطه نشسته و عزادارای میکردند و این به حدی بود که وقتی بچهها را ظهر به داخل آسایشگاهها بُردند جای نشستن بچهها خیس بود.
امینی خاطر نشان کرد: و بعدازظهر هم به همین منوال بچهها در محوطه انفرادی به عزادارای پرداختند تا اینکه شب در آسایشگاه یکی از بچهها نوای یاحسین (ع) سَرداد و عزاداری دسته جمعی با شور و حرارت در آسایشگاه شروع شد و آسایشگاههای دیگر به تاسی از ما هماهنگ به عزاداری و سینه زنی پرداخته و اردوگاه بیش از یک ساعت عزادارای حسینی بود.
او ادامه داد: بعد از این بعثیها به داخل آسایشگاهها ریختند و هر اسیری که سینه قرمزتری داشت به نشانه عزاداری بیشتر را برای تنبیه به بیرون از آسایشگاه بردند و برای اینکه درس عبرتی برای اُسرا شود با کابل شروع به زدن آنها کردند و بچهها یا حسین و ابوالفضل و زینب میگفتند و از این تنبیه همه را جمع کردند و رئیس اردوگاه سخنرانی کرد و گفت: شما آدم بشو نیستید و شما را آوردند که ما را اذیت کنید و اقرار میکردند که ما در برابر شما کم آوردیم.
در این میان رزمندگان دوران دفاع مقدس گنجینهای از اسرار و شگفتیهای این دوران و رسالت انتقال این گنجینهها را به نسلهای بعد از خود دارند و باید اینها بیایند و بگویند و بنویسند و روایت کنند تا بتوان از این دریا به قدر وسعت و توان بهره بُرد.
در این راستا و به مناسبت هفته دفاع مدس خاطراتی را از رزمندگان شاهرودی با هم مرور میکنیم تا بتوانیم قطرهای از دریای این گنجینه بهره برریم.
محمدرضا امینی رزمنده و آزاده دفاع مقدس در خاطرهای از دوران اسارت خود در زندانهای رژیم بعث عراق از محرم و عزاداری حسینی سخن گفته و بیان میکند: دو سال از ایام اسارت ما گذشته بود و ماه محرم دوم خود را تجربه میکردیم و سینهها مالامال عشق اباعبدالله الحسین بود و اُسرا خاطرات ماه محرم مناطق خود را بیان میکردند.
او افزود: با توجه به محدودیتها و ممنوعیتها حتی برای نماز جماعت عزادارای نمیشد کرد و در ابتدای ماه محرم سال دوم اسارت، بچهها انفرادی عزاداری میکرد تا اینکه روز عاشورا از راه رسید، بچهها را برای هواخوری صبح محوطه اردوگاه آوردند، اما اُسرا در دور تا دور محوطه نشسته و عزادارای میکردند و این به حدی بود که وقتی بچهها را ظهر به داخل آسایشگاهها بُردند جای نشستن بچهها خیس بود.
امینی خاطر نشان کرد: و بعدازظهر هم به همین منوال بچهها در محوطه انفرادی به عزادارای پرداختند تا اینکه شب در آسایشگاه یکی از بچهها نوای یاحسین (ع) سَرداد و عزاداری دسته جمعی با شور و حرارت در آسایشگاه شروع شد و آسایشگاههای دیگر به تاسی از ما هماهنگ به عزاداری و سینه زنی پرداخته و اردوگاه بیش از یک ساعت عزادارای حسینی بود.
او ادامه داد: بعد از این بعثیها به داخل آسایشگاهها ریختند و هر اسیری که سینه قرمزتری داشت به نشانه عزاداری بیشتر را برای تنبیه به بیرون از آسایشگاه بردند و برای اینکه درس عبرتی برای اُسرا شود با کابل شروع به زدن آنها کردند و بچهها یا حسین و ابوالفضل و زینب میگفتند و از این تنبیه همه را جمع کردند و رئیس اردوگاه سخنرانی کرد و گفت: شما آدم بشو نیستید و شما را آوردند که ما را اذیت کنید و اقرار میکردند که ما در برابر شما کم آوردیم.
باورهای رزمندگان سبب پیروزی
حشمت خواه جانباز دفاع مقدس از ارتش نیز با بیان اینکه در سال ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در حالی که دانشجوی دانشکده افسری ارتش بودم در لشکر ۲۱ حمزه سیدالشهداء سامزماندهی شدیم و به خط مقدم رفتیم و در آنجا انگار نه انگار که عراق داشت بمباران و تیراندازی میکرد و با باوری که رزمندگان داشتند نه ترسی بود و نه اضطرابی و رزمندگان با قدرت بیشتر به دفاع میپرداختند.
او ادامه داد: زیر آتش سنگین دشمن جلو رفتیم و منطقه را کامل آزاد کردیم و وقتی از اسرای عراقی میپرسیدیم چرا اینگونه هستید میگفتند که ما گمان داشتیم با آن آتش که ریختیم شما فرار کردید.
حشمت خواه جانباز دفاع مقدس از ارتش نیز با بیان اینکه در سال ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در حالی که دانشجوی دانشکده افسری ارتش بودم در لشکر ۲۱ حمزه سیدالشهداء سامزماندهی شدیم و به خط مقدم رفتیم و در آنجا انگار نه انگار که عراق داشت بمباران و تیراندازی میکرد و با باوری که رزمندگان داشتند نه ترسی بود و نه اضطرابی و رزمندگان با قدرت بیشتر به دفاع میپرداختند.
او ادامه داد: زیر آتش سنگین دشمن جلو رفتیم و منطقه را کامل آزاد کردیم و وقتی از اسرای عراقی میپرسیدیم چرا اینگونه هستید میگفتند که ما گمان داشتیم با آن آتش که ریختیم شما فرار کردید.
دعوا برای شهادت
محمدرضا قاسمی دیگر رزمنده و جانباز دفاع مقدس نیز با اشاره به شب عملیات کربلای ۵ اظهار کرد: در این شب دو نفر از رزمندگان با هم درگیر شدند و سر و صدا کردند که ما تعجب کردیم، اما در ادامه دیدیم یکی از آنها در کنار فرمانده گردان شهید عرب نجفی قرار گرفت و ایشان را راهنمایی کرد تا چگونه مسیر عملیات را خط مقدم را برویم و در مسیر این فرد شهید شد و ما بعد از عملیات در هنگام بازگشت پیکر این شهید را عقب آوردیم.
او افزود: وقتی پیکر این شهید را آنکه شب قبل با او دعوا میکرد دید شروع به زاری و گریه فراوان کرد که من تعجب کردم که جریان چیست و سوال کردم که او گفت: من رضا نادری هستم و شهید علی کلباسی است و ما در اطلاعات عملیات هستیم و شب گذشته هم ما برای اینکه کدام یک از ما با گردان بیاید جدال میکردیم که زور علی کلباسی بر رضا چربیده و او آمده و شهید شد و رزمندگان ما برای شهادت و رسیدن به معبود با هم دعوا میکردند.
محمدرضا قاسمی دیگر رزمنده و جانباز دفاع مقدس نیز با اشاره به شب عملیات کربلای ۵ اظهار کرد: در این شب دو نفر از رزمندگان با هم درگیر شدند و سر و صدا کردند که ما تعجب کردیم، اما در ادامه دیدیم یکی از آنها در کنار فرمانده گردان شهید عرب نجفی قرار گرفت و ایشان را راهنمایی کرد تا چگونه مسیر عملیات را خط مقدم را برویم و در مسیر این فرد شهید شد و ما بعد از عملیات در هنگام بازگشت پیکر این شهید را عقب آوردیم.
او افزود: وقتی پیکر این شهید را آنکه شب قبل با او دعوا میکرد دید شروع به زاری و گریه فراوان کرد که من تعجب کردم که جریان چیست و سوال کردم که او گفت: من رضا نادری هستم و شهید علی کلباسی است و ما در اطلاعات عملیات هستیم و شب گذشته هم ما برای اینکه کدام یک از ما با گردان بیاید جدال میکردیم که زور علی کلباسی بر رضا چربیده و او آمده و شهید شد و رزمندگان ما برای شهادت و رسیدن به معبود با هم دعوا میکردند.
اخبار مرتبط
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار