سالاریه ادامه داد:سه شنبه ها دعای روز را میخواندیم؛چهارشنبه ها توفیق زیارت عاشورا داشتیم جمعه ها هم دعای کمیل در سپاه شهرستان فیروزکوه می خواندیم.
وی در ادامه ی صحبت هایش گفت: به سمت جبهه حرکت کردیم؛ و به اسلام آباد غرب رسیدیم وظیفه ما این بود؛ به همراهی عمو جعفر نامی شخصی که از تهران با کامیونش آمده بود سلاح و سوخت توپ از کرمانشاه به قصر شیرین ببریم یا به سمت بازی دراز اسلحه حمل کنیم که برای نیروها خودی کمکی باشد، همچنین نان های خشک و مواد غذایی از سمنان ،اصفهان،فیروزکوه و غیره را به دست رزمندگان برسانیم.
سالاریه همچنین تصریح کرد: روزهای دوشنبه و پنجشنبه همه روزه میگرفتند چون عمو جعفر خیلی معتقد بود همهی بچه ها باید روزه بگیرن و از آنجایی که خیلی بزرگتر از ما بود کسی روی حرفش حرف نمیزد.
رزمنده و آزاده ی دفاع مقدس گفت:روز پنجشنبه بود عمو جعفر روزه داشت و ما به همراه ایشان حرکت کردیم رفتیم به سمت اسلامآباد یک جایی اتراق کردیم دیدیم رزمندگانی آنجا حضور دارند رفتیم که روزه خود را باز کنیم ، بچه ها چای و نان خشک و تخم مرغ و سیب زمینی آوردند.
کربلایی مصطفی سالاریه افزود:عمو جعفر سیگار خیلی دوست داشت بنده چون مخالف سیگار بودم، سیگارش را قایم کردم و به او ندادم بعد از افطار کلی پیگیر شد اما نتوانست سرنخی پیدا کند.
این آزاده کشورمان در ادامه بیان کرد:بچه های رزمنده دلشان به حال عمو جعفر سوخت و آماردادن چشمتان روز بد نبیند، دنیا روی سرم سیاه شد پتویی روی من انداختند و به قول آنها جشن پتو گرفتن! جشن پتو گرفتن د.. منو بزن که نزن آنها شادی میکردن من زیر پتو حسین حسین میکردم . روزه ی روزهای دوشنبه و سه شنبه در جبهه یادش بخیر.
سالاریه با یادآوری روزه گرفتن های یواشکی در اسارت گفت :و اما ماه رمضان در اسارت روزه چه روزه ای آنجا با غذاهایی که به ما میدادن هر روزمان روزه بود ما که کلا اونجا انگار همیشه روزه بودیم.
وی افزود: در اسارت صبحانه معمولاً به ما ۱۳ قاشق آش می دادند آن ۱۳ قاشق آش را نگه می داشتیم و افطار می خوردیم و هشت قاشق برنج و خورشت و نان نهارمان را نگه میداشتیم سحری میخوردیم روزه ی خوبی بود.
وی ادامه داد:ادعیه هم می خواندیم بنده شعری بلد بودم در آنجا یادداشت کرده بودم با اکیپی از بچه های رزمنده دور از چشم عراقی ها مینشستم شروع می کردیم به مناجات گری,به به که اذاجا رمضان بافضل کرم گردیده کرم، آنجا مینشستیم و با مولودی خوانی برای خودمان ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام را جشن میگرفتیم. بعد مناجات مولایم مولایم بود. ادعیه ها را به همه رزمندگان ساپورت میکردیم به هر که میتوانست دعا بخواند؛ بنده هم یکی از آنها بودم که ماه رمضان که میشد با افتخار به یاد امام شهدا و شهدای گلگون کفن الخصوص همسنگران شهیدم، شهید منصور اسفنجی، ابوالفضل ولایتی. حسن سراج. محمدرضاعرب.دوستان محلاتی، کرمانشاهی، قمی و...دعا می خواندم.
وی در پایان گفت: لیلی بامن بود مرا لایق شهادت ندانست ، برد مرا در قلب دشمن تادندان مسلح سیم خاردارسفارت مخوف بغداد واستقفارات دیوار بلند سر به فلک کشیده اردوگاه الانبار و روما دیه. موصل وسرباز آن بعثی کوره آدمسازی بود تا آزادگی را یادبگیرم.آری لیلی با ما بود آن دوران خداکند مارا فراموش نکند.
خبرنگار بسیج/طاهره حاجی مزدارانی