دلنوشته یک دهه هشتادی از اولین دیدار با امام امت؛

به شوق دیدن تو

به شوق دیدن تو
وقتی تو را دیدم فهمیدم چقدر برایم عزیزی و دوستت دارم.. چقدر مهربان و مثل کوه محکم و استواری
کد خبر: ۹۶۰۴۲۲۴
|
۱۶ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۵

قزوین_امسال برای اولین بار قسمت شد برای مراسم ارتحال امام خمینی عازم تهران بشم.

ساعت ۶ صبح بود که با دوستم وارد حرم شدیم و یه گوشه جا پیدا کردیم و نشستیم. انقدر خسته و کوفته بودم و شب قبلش هم که تو مسیر بودیم و نخوابیده بودم، مدام چُرت می زدم و چشام رو به زور باز نگه می داشتم تا وقتی آقا اومد ببینمش.

دل تو دلم نبود و وقتی جمعیت با شعار انقلابی وارد صحن می شدن، فکر می کردم آقا اومده و سریع از جام بلند می شدم.

ترس اینو داشتم که‌ نکنه بیاد و این فاصله و جمعیت باعث شه نبینمش.

ساعت ۱۰ بود که بالأخره اعلام کردن که آقا دارن وارد میشن.

سریع پاشدم و ایستادم... 

همون لحظه فهمیدم چقدر برام عزیزی و دوستت دارم:)

با ابهت و اقتدار وارد شدی و برای همه دست تکون دادی

تا اون روز این صحنه رو فقط تو قاب عکس و فیلم ها دیده بودم

چقدر زیبا بودی

چقدر مهربون و مثل کوه محکم و استوار

سید علی جان، پدرِ امتِ اسلامی، حضرت ماه از صمیم قلب دوستت دارم:)

اون همه جمعیت

اون همه نگاه های منتظر برای دیدنت و شنیدن صحبتات

اون دل های شکسته از غم هجران سید ابراهیم

همه با دیدنت قلبشان آرام شد، ولی زبان ها لبریز از فریاد عشق و ارادت به شما

خدا حفظتان کند...

"۱۴۰۳/۰۳/۱۴"

به قلم:دریا ذوالقدری

بسیجی دهه هشتادی حوزه خواهران الزهرا(س) سپاه ناحیه امام حسن مجتبی(ع) قزوین

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار