به بهانه شهادت ترجمان القرآن جواد الائمه(ع)؛

چرا به امام جواد (ع) باب الحوائج می گویند؟

چرا به امام جواد (ع) باب الحوائج می گویند؟
همه ائمه در دوران زندگی خود ،از لحاظ اخلاقی در یک بعد، برجستگی بیشتری دارند و امام جواد (ع) هم در سخاوت و گشایش کارها بسیار زبانزد بودند.
کد خبر: ۹۶۰۴۶۱۰
|
۱۸ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۸

قزوین_ به گزارش بسیج، امام محمد بن علی بن موسی (ع) امام نهم شیعیان، فرزند امام رضا(ع)، مشهور به امام جواد و امام محمد تقی(ع) می باشد. کنیه او ابوجعفر ثانی و جواد و ابن الرضا می باشد. دلیل مشهور شدن این امام بزرگوار به جواد، کثرت بخشش و احسان او دانسته‌اند. از القاب دیگر امام جواد(ع)، «زکی»، «مرتضی»، «قانع»، «رضی»، «مختار»، «متوکل»، «منتخب» و «ترجمان القرآن» است.

 امام جواد(ع)، فرزند امام رضا(ع) در سال ۱۹۵ ه.ق در شهر «مدینه» به دنیا آمد. مادر او «سبیکه» که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر رسول خدا(ص) به شمار می رفت، از نظر اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود؛ به گونه ای که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و با فضیلت یاد می کرد.

اختلاف نظر در امامت امام جواد(ع)

 این امام در سن کم(هشت سالگی ) به امامت رسید و در واقع ایشان نخستین امام از سه امام شیعیان است که در خردسالی به امامت رسیدند. ایشان ۱۷ سال که همزمان با حکومت مأمون عباسی و معتصم عباسی بود، امامت کرد.

برخی به دنبال عبدالله بن موسی، برادر امام رضا رفتند، اما طولی نکشید او را شایسته امامت ندانستند و از او رو گرداندند، با این حال بیشتر اصحاب امام رضا(ع) امامت محمد بن علی(ع) را پذیرفتند. دلیل این اختلاف سن کم ایشان بود و در واقع اصحاب بلوغ را از شرایط امامت می‌دانستند.

 سن کم ایشان در زمان امامت باعث شد تا مردم در امامت او تردید کنند و ایشان در دوران امامت خود با دشواری های منحصر به فردی مواجه شود. عهده دار شدن منصب ولایت در خردسالی، دستاویز مغرضانی شد که با جریان امامت در خاندان رسول خدا (ص) مخالف بودند. اگرچه از منظر شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهی می داند، امر امامت ایشان جای هیچ گونه تردیدی نداشت، اما جریان های فکری به ویژه فرقه معتزله، در ایجاد تردید نسبت به آن اهتمامی خاص می ورزید. این فرقه ها از طریق مامون و معتصم عباسی حمایت می شد.

کم بودن سن ایشان در دوران امامت باعث شد حتی بعضی از اصحاب امام رضا (ع) هم به امامت ایشان تردید داشته باشند و برخی عبدالله بن موسی و عده‌ای احمد بن موسی شاهچراغ را به عنوان امام قبول داشتند و برخی به گروه واقفیه پیوستند؛ برخی به دنبال عبدالله بن موسی، برادر امام رضا رفتند، اما طولی نکشید او را شایسته امامت ندانستند و از او روگرداندند، با این حال بیشتر اصحاب امام رضا(ع) امامت محمد بن علی(ع) را پذیرفتند. دلیل این اختلاف سن کم ایشان بود و در واقع اصحاب بلوغ را از شرایط امامت می‌دانستند.

نظر امام رضا(ع) در مورد امامت فرزندش

 البته امامت امام جواد(ع) در سن کم، چیزی بود که در زمان امام رضا(ع) هم مطرح شده بود و آن حضرت در واکنش به کسانی که خردسالی جوادالأئمه را مطرح می‌کردند به نبوت حضرت عیسی در کودکی استناد می‌کرد و می‌فرمود: سن عیسی هنگامی که نبوت به وی عطا شد کمتر از سن فرزند من بوده است. 

همچنین در پاسخ به کسانی که شبهه کودکی امام جواد(ع) را مطرح می‌کردند، به آیاتی از قرآن درباره نبوت حضرت یحیی در کودکی و سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره استناد می‌شد. خود او نیز در پاسخ به کسانی که مسئله سن او را مطرح می‌کردند، به جانشینی حضرت سلیمان به جای حضرت داود، در کودکی اشاره می‌کرد و می‌گفت: هنگامی که حضرت سلیمان کودکی بیش نبود و گوسفندان را به چرا می‌برد، حضرت داود او را جانشین خود کرد؛ اما علمای بنی‌اسرائیل آن را انکار می‌کردند.

در برخی از روایات آمده است که قبل از تولد جواد الائمه، برخی از واقفیان می‌گفتند علی بن موسی چگونه می‌تواند امام باشد در حالی که از خود نسلی ندارد. از این‌رو وقتی که جوادالأئمه به دنیا آمد، امام رضا(ع) او را مولودی پربرکت برای شیعیان توصیف کرد. با این حال حتی پس از تولد او نیز، برخی از واقفیان، انتساب او به امام رضا(ع) را منکر شدند. آنان می‌گفتند جوادالأئمه از نظر چهره به پدرش شباهت ندارد، تا اینکه قیافه‌شناسان را حاضر کردند و آنان امام جواد(ع) را فرزند امام رضا(ع) دانستند.

دوران امامت امام جواد(ع)

دوران امامت ایشان، یکی از جنجال برانگیزترین دوران تاریخ شیعه به دلیل مواجه شدن شیعیان با مسئله ای تازه بود که تا آن زمان سابقه نداشت. در واقع در این دوران در کنار گسترش جهان اسلام، ورود اعتقادات و باورهای مذاهب و ادیان دیگر، ترجمه آثار فلاسفه یونان بر پیچیدگی اوضاع اضافه می کرد.

آن حضرت بیشتر از طریق وکیلانش با شیعیان در ارتباط بود و این رابطه به شکل نامه نگاری انجام می گرفت. در دوره امامت او فرقه‌های اهل حدیث، زیدیه، واقفیه و غلات فعالیت داشتند. امام جواد(ع)، شیعیان را از عقاید آنان آگاه می‌کرد و از نماز خواندن پشت سر آنها نهی و غالیان را لعن می‌نمود.

همچنین شرایط عمومی شیعیان در این دوران به گونه ای بود که آنها پس از سالها، فرصت ابراز عقیده در مورد امامت امامان را به دست آورده بودند. همین امر موجب تلاش فرقه های گوناگون برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی به منظور تغییر نگرش آنان نسبت به ادامه جریان امامت شد.

ازدواج آن حضرت

 این امام بزرگوار با دختر مامون عباسی ازدواج کرد. در واقع باید اینگونه گفت که مأمون عباسی در سال ۲۰۲ق یا ۲۱۵ق. دختر خود «ام فضل» را به عقد امام جواد(ع) در آورد. برخی گفته‌اند: احتمالاً در دیداری که جوادالأئمه با پدرش در طوس داشت، مأمون، ام الفضل را به عقد او درآورد و ازدواج جوادالأئمه با ام الفضل، به درخواست مأمون صورت گرفت. هدف مأمون از این درخواست این بود که پدربزرگ کودکی از نسل پیامبر(ص) و امام علی(ع) باشد.

برخی از جمله شیخ مفید در کتاب الارشاد خود آورده است که مأمون به دلیل شخصیت علمی محمد بن علی(ع) و محبتی که نسبت به او داشت، ام الفضل دختر خود را به ازدواج آن حضرت درآورد،اما برخی برخی از پژوهشگران بر این باورند که این ازدواج با انگیزه و اهداف سیاسی انجام شده است؛ در حقیقت مأمون می‌خواست از این راه، امام جواد و ارتباط او با شیعیان را کنترل کند یا خود را علاقمند به علویان نشان دهد و آنان را از قیام علیه خود باز دارد. البته برخی از اطرافیان مامون از این ازدواج واهمه و ترس داشتند، آنها می ترسیدند که مبادا خلافت از عباسیان به علویان منتقل شود.

امام(ع)، از ام فضل صاحب فرزندی نشد. همسر دیگر جوادالأئمه، سمانه مغربیه است که کنیز بود و به دستور خودش خریداری شد. همه فرزندان امام جواد از سمانه بودند.

« انسان برای رفع نیاز و خواسته خود باید وسیله ای داشته باشد تا به کمک آن نیاز خود را مرتفع کند و در این میان ، کسانی که واسطه فیض الهی می شوند تا از طریق آن‌ها مشکلات انسان حل شود از این روی به این بزرگوار ، باب الحوائج گفته می شود.»

امام جواد (ع) باب الحوائج

باب الحواج از دو کلمه باب به معنای در و حوائج به معنی نیازها تشکیل شده است. علت استفاده آن به این جهت است که انسان برای رفع نیاز و خواسته خود باید وسیله ای داشته باشد تا به کمک آن نیاز خود را مرتفع کند و در این میان، کسانی که واسطه فیض الهی می شوند تا از طریق آن‌ها مشکلات انسان حل شود از این روی به این بزرگوار، باب الحوائج گفته می شود.

 همه امامان بزرگوار از هر جهتی (دنیوی،اخروی) هدایتگر و یاریگر شیعیان و مسلمان ها هستند. اما هر کدام از امامان در یکی از ابعاد، ظهور و بروز بیشتری دارند. مثلا در بین عرفا و علما معروف است که اگر کسی از خداوند متعال، علم بخواهد به وجود مقدس امام باقر علیه‌السلام و امام صادق علیه‌السلام توسل پیدا کند. یا اگر کسی طالب معنویت است به حضرت علی علیه‌السلام متوسل شود.

همچنین در بین فقها و علما و اهل معنا مشهور است که برای طلب رزق و روزی در دنیا و برآورده شدن حاجات مادی و دنیوی، به امام جواد علیه‌السلام متوسل می شوند. تجربه ثابت کرده توسل به ایشان سبب گشایش گره‌های مالی و اقتصادی می‌شود. همچنین در حکایات و احوالات مومنان، اساسا لقب ایشان، جواد است و جود، وصف کسی است که زیاد می‌بخشد و لذا اعطای این لقب برای ایشان بی‌جهت نبوده است.

مناظرات حضرت با عالمان و فقیهان

امام محمدِ تقی(ع) در دوران امامت خود چندین بار با برخی از فقیهان دربار عباسی مناظره کرد. گزارش‌های تاریخی نشان می دهد که برخی از این مناظره‌ها به درخواست درباریان مأمون و معتصم و با هدف آزمایش پیشوای نهم شیعیان انجام می‌گرفته و نتیجه آن باعث شگفتی و تحسین حاضران می‌شده است.

منابع ۹ مناظره و گفتگو از جوادالأئمه گزارش کرده‌اند که چهار مورد آنها با یحیی بن اکثم و یک مورد با احمد بن ابی داوود،قاضی القضات های بغداد بوده است.

یکی از مناظره های مهم امام جواد (ع) با یحیی بن اکثم، فقیه دربار عباس‌، در دوران خلافت مامون عباسی در بغداد می باشد. برخی منابع شیعه، علت وقوع این مناظره را اعتراض سران عباسی به پیشنهاد ازدواج او با ام الفضل از سوی مأمون می دانستند. مأمون برای اثبات درستی تصمیم خویش، به آنان پیشنهاد کرد تا جوادالأئمه(ع) را آزمایش کنند. آنان پذیرفتند و برای آزمودن آن حضرت، جلسه مناظره‌ای ترتیب دادند.

یحیی در مناظره، نخست مسئله‌ای فقهی درباره شخص مُحرمی که حیوانی را شکار کرده، مطرح ساخت. امام جواد(ع)، با مطرح کردن وجوه گوناگون برای مسئله،از یحیی بن اکثم پرسید منظور او کدام وجه است. یحیی بن اکثم در جواب درماند. سپس خود امام جواد(ع)، مسئله را با صورت‌های مختلف آن پاسخ گفت. درباریان و علمای عباسی پس از شنیدن جواب امام، بر تبحر او در فقه اعتراف کردند. گفته‌اند که مأمون پس از مناظره گفت: خدای را بر این نعمت سپاسگزارم که آنچه من اندیشیده بودم، همان شد.

یکی دیگر از مناظره های آن حضرت درباره خلفا بود.بر اساس روایات شیعه؛ امام محمد تقی(ع) در مجلسی با حضور مأمون و شماری از فقها و درباریان، با یحیی بن اکثم درباره فضایل ابوبکر و عمر مناظره کرد. یحیی خطاب به او گفت: جبرئیل از طرف خدا به رسولش گفت: از ابوبکر سؤال کن، آیا او از من راضی است؟ من که از او راضی هستم، امام پاسخ داد: من منکر فضل ابوبکر نیستم؛ اما کسی که این روایت را نقل کرده باید به احادیث دیگری که از پیامبر(ص) وارد شده توجه کند و آن اینکه پیامبر فرمود: هنگامی که حدیثی از طرف من به شما می‌رسد آن را بر کتاب خدا و سنت من عرضه کنید. اگر موافق با آن بود، بپذیرید و اگر نبود، قبول نکنید؛ زیرا دروغ‌گویان و جعل‌کنندگان حدیث زیاد خواهند شد. 

سپس امام فرمود: این حدیث با قرآن موافقت ندارد؛ زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید «وَنَحْنُ أَقْرَ‌بُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِ‌يدِ؛ ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم»، آیا خداوند از راضی بودن یا نبودن ابوبکر آگاهی نداشت که از او می‌پرسد؟ همچنین گفتگوهایی از وی با عبدالله بن موسی، ابوهاشم جعفری، عبدالعظیم حسنی و معتصم نیز گزارش شده است. موضوع این گفتگوها مباحث فقهی مربوط به حج، طلاق، حد سرقت و مباحثی دیگر همچون ویژگی یاران امام دوازدهم، فضایل ساختگی شیخین و اسماء و صفات خدا بوده است.

شهادت امام

امام محمد تقی(ع) در سن 25 سالگی به شهادت رسید. حکومت عباسی دو بار امام محمد تقی(ع) را به بغداد احضار کرد. سفر اول در زمان مأمون چندان طولانی نبود. بار دوم، در ۲۸ محرم سال ۲۲۰ق، به دستور معتصم عباسی وارد بغداد شد و در ذی القعدة یا ذی‌الحجه همان سال در بغداد به شهادت رسید. روز شهادت ایشان، در بیشتر منابع، آخر ذی‌القعده است؛ اما در برخی منابع تاریخ شهادت او، ۵ ذی‌الحجه یا ۶ ذی‌الحجه ذکر شده است. پیکر او را در کنار جدش موسی بن جعفر(ع) در مقبره قریش در کاظمین به خاک سپردند. آن حضرت جوان‌ترین امام شیعیان به هنگام شهادت بوده است.

درباره چگونگی شهادت امام نهم (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخی بر این باورند که معتصم به وسیله منشی یکی از وزیرانش او را مسموم کرد و به شهادت رساند و برخی معتقدند که معتصم به وسیله ام الفضل ایشان را مسموم کرد،همچنین در برخی منابع تاریخی آمده معتصم و جعفر بن مأمون در اندیشه کشتن محمد بن علی(ع) بودند. چون جوادالأئمه از ام الفضل فرزندی نداشت، جعفر، ام الفضل (خواهرش) را تحریک کرد که محمد بن علی را مسموم کند. آن دو انگوری را به سم آغشته کردند و به امام خوراندند. ام الفضل پس از آن که امام را مسموم کرد، پشیمان شد و گریست؛ اما امام به او خبر داد که به بلایی دچار می‌شود که قابل درمان نباشد.

 

منبع: تبیان

انتهای پیام/۱۰۱۰

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار