به گزارش خبرگزاری بسیج از همدان، با توجه به اینکه روز پدر نزدیک است خواستم از زبان فرزند (دختر) شهیدی مطلبی را به عنوان دلنوشته برای شما بنویسم شاید تذکری باشد اول برای خودم بعد برای سایرین، به خصوص مسئولین، نمایندهها و همه کسانی که از سختیهای این فرزندان به راحتی رسیدند؛ بنابراین باید اینگونه شروع کنم و ادای احترام به همه سرو قامتان کشور عزیزم ایران اسلامی .
خوشا به حال آنان كه پروازشان اسیر هیچ خطری نشد، خوشا به حال آنان كه از رهایی رهیدن.ای پدر شهیدم سلام بر شما كه بر تخت پادشاهی نشستهای و سلام برشما كه لاله جمع مایی.
سلام بر شما كه پشتوانه انقلابی، سلامت را چند روزی است كه دادهام به روح پاكت، چقدر سخت است این دل نوشته را نوشتن اما مینویسم به قول پدرشهیدم كه به نقل از رهبر كبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) در نوشتههایش گفته از شهدا نمیشود چیزی گفت شهدا شمع محفل دوستانند .
شهدا در قهقهه مستانهشان و در شادی وصولشان «عند ربهم یرزقون» اند.
پدر شهیدم در یادداشتهایش شهدا را چنین تعریف كرده، كه شهدا آن سو را دیدند و به یقین رسیدند، خود را با قرآن دیدند و به قرآن رسیدند، مسجد را خانه معبود دیدند واز محراب به او رسیدند، ولایت را به حق راه سعادت دیدند و از او هرگز نگریختن، غیرت را در خون دیدند و جوشیدند و به الله رسیدند.
سر تا پایم را خلاصه كنند میشوم مشتی خاك بر دیوار یك خانه و یا سنگی در دامن یك كوه، اما من را از این میان برگزیدند تا از شهید و شهادت بگویم، خدایا چمران نیستم كه برایت زیبا بنویسم همت نیستم كه برایت زیبا شهید شوم آوینی نیستم كه برایت زیبا تصویر گری كنم. متوسلیان نیستم كه زیبا برایت جاویدوالااثر شوم بابایی نیستم كه برایت زیبا پرواز كنم ابراهیم خانی و شاملو نیستم كه برایت مظلومانه جان دهم. من پرنده پر شكستهای هستم كه نیاز به مرهم دارم ولی به خود میبالم حس غرور در رگهایم میزند سرافرازانه فریاد بر میآورم كه من فرزند شهیدم.
اما همین افتخار بس است كه من فرزند یک شهید هستم...
دیشب كه داشتم به روز پدر فکر میکردم اشك در چشمانم جاری شد و دلم برایت تنگ شد، اینجا روی زمین دل همه برایت تنگ است همه چشم به نگاهت دوخته و این دل تنگی را می شود از چشمان دوستانت و هم سنگرانت فهمید.
پدر جان سخت است از تو نوشتن وقتی قراری نیست برقرار، راستی قرار نیست بیایی من برایت اسپند آماده كردهام حكایت غریبی است حكایت دلتنگی حكایت بدون پدر شاید وقت دلتنگی دوست دارم جایی كه جز خدا كسی نباشد آنجا فریاد بزنم تا جبران این همه سالها صدا نكردنت باشد و تو یك بار برای همیشه بگویی «جان بابا»، اما با این حال «درد» را از هر طرف بخوانی درد است اما نمیدانی این بقچه درد را اگر بگشایی چیزی جز عشق پدر نیست، پدر جان دستم را بگیر پاهایم روی زمین سنگینی میكند دوباره كوچههای بارانی سر رسیده. رجب و روز پدر.
عزیزم دلم كه هوای بابا می كند دیگر نه كربلا میخواهم نه عاشورا چشمانم خرابه شام را میبیند كه دختری آرام بابا را ناز میكند و میگویم پدر جان آغوش تنگت پیشكش، دلم یك نوازش پدرانه میخواهد، یك درد و دل پدر و دختری میخواهد. مادرم همیشه با اشك در چشم و آه در سینه از مردانگی و رشادت، از ایثارت برایم میگوید، وقتی دلتنگیهای مادر را میبینم، میگویم لااقل یك بار به خواب مادر سری بزن و بگو كه در کنار مایی وهم درخانه تا شاید كمی آسوده و آرام بخوابد. شرمندهام از تو ای پدر شهیدم شرمندهام از تو كه تمام آرزوهایت را بوسیدی و گذشتی؛ من نگذشتم و باز هم نتوانستم بگذرم از تو كه جانت را در راه دینت و میهنت و ولایت گذاشتی و مردانه به دفاع رفتی و گذشتی اما من هنوز نگذشتم از این آرزوهای خیال. اما پدر جان تا جان در بدن دارم حافظ و پشتیبان خون شما و پیرو خط رهبری هستم. ایها الشهدا چادرم را بنگرید یادگار مادرم فاطمه زهراست، من پاسدار خون شما هستم و خواهم بود و دشمنان بدانند اگر از سختی فردایمان كوه بسازند فرزندانمان در كتاب تاریخ نخواهند خواند كه ولایت تنها ماند.
در پایان روز پدر را به همه پدران آسمانی تبریک میگویم و با آنها که ما (ایثارگران) را در مقابل نخبهها و برای دولت بار مالی میدانند.
اینگونه میسرایم.
این زندگی قشنگ من مال شما
ایام سپید رنگ من مال شما
بابای همیشه خوب من را بدهید
این سهمیههای جنگ من مال شما
هدیه نثار روح همه پدران آسمانی مخصوصآ پدران آسمانی شهرستان ملایر صلوات .
به قلم: محمد فتحی از راویان دفاع مقدس
انتهای پیام/