به گزارش خبرنگار بسیج از خراسان رضوی، در دل جاده نیشابور به تهران، جایی که آسفالت زیر پای ماشینها داغ است و طبیعت لبتشنه، مردی هست که هر هفته با یک خاور سفید میرود، اما آنچه او را از دیگران متمایز میکند، نه بار خاورش است و نه مقصدش؛ جاده را زندگی میکند و دبهدار امید است برای چهار درخت کنار جاده که اگر زبان داشتند، حتماً میگفتند: «خدا پدرتو بیامرزه!»
فرصتی دست داد تا با این راننده ساده و بیادعا گفتوگویی داشته باشیم؛ چهرهاش آفتابسوخته بود و دستانش پینهبسته، اما نگاهش پر از آرامش؛ کاری که این راننده میکند نه برای حقوق است، نه برای تقدیر؛ او یادمان انداخت که در دل خشکی جادهها، هنوز چشمهای از انسانیت جاری است.
چهار درختی که خودش سال قبل نشان کرده، حالا هر هفته منتظر دبهی پلاستیکی کوچک این رانندهاند. آب زیادی ندارد، ولی همان چند لیتر، زندگی دوباره میشود برای ریشههایی که دل خاک را نمیخواهند رها کنند.
در روزگاری که نهادهای رسمی حفاظت از محیط زیست با چالشهای گسترده مالی و اجرایی روبهرو هستند، این راننده ساده نشان داده که حفظ طبیعت گاهی با دل انجام میشود، نه با دستورالعمل؛ این اقدام مردمی و بیادعای این راننده خاور، نشان میدهد که برای سبز ماندن زمین، نیازی به بودجههای میلیاردی و شعارهای بزرگ نیست؛ کافی است انسانهایی باشند که به سهم خود، دست به کار شوند.
او در گفتوگوی اختصاصی با خبرنگار بسیج، بیادعا و خاکی میگوید: «دبه همراه من کوچیکه، همون چند لیتری که تو دبه میریزم، جون میده به این درختا و سایهای که درست میکنه بزرگه؛ شاید یه روز، بچهای زیر سایه همین درختا خستگی درکُنه و شادی کنه.»
راننده خاور، مردی است از جنس خاک؛ نه کارمند اداره منابع طبیعی است، نه عضو انجمن محیط زیست؛ او فقط میگوید: «اگه هر کسی یه گوشهی کار رو بگیره، زمین خوشحالتر میشه. من زورم فقط به همین درختاست. فقط میخوام طبیعت، زنده بمونه.»
حرکت او، در روزگاری که حفاظت از محیطزیست تبدیل به جلسات، شعارها و طرحهای بینتیجه یا کم اثر شده، نماد روشنی است از اینکه هنوز مردمی هستند که بدون بودجه و بخشنامه، با دلی گرم و پایی خسته، کاری میکنند که دستگاههای بزرگ از انجامش بازماندهاند.
آری! در روزگاری که برای هر متر سبز شدن زمین باید صورتجلسه نوشت و مصوبه گرفت، این راننده تنها با یک خاور و یک دبه، طرحی ملی در دل خاک اجرا کرده است: طرح دل؛ همیاری طبیعت!
این راننده ی دوستدار طبیعت، در گفتوگو با خبرنگار ما میگوید: «نه کسی بهم گفته، نه پولی داره، فقط نمیتونم از کنار این درختا رد شم و بهشون بیتفاوت باشم.»
این اقدام خودجوش و مردمی، تنها از جنس زیستدوستی نیست؛ بلکه نمایی روشن از فرهنگ مسئولیتپذیری مردان میدان، مردان کار، مردان گمنام این سرزمین است. در شرایطی که کمآبی و بیتفاوتی نسبت به محیط زیست یکی از دغدغههای اصلی کشور است، این حرکت نشان میدهد تغییر بزرگ با رفتار کوچک و بیادعای مردم آغاز میشود.
او ادامه میدهد: «این کارو برای دل خودم میکنم؛ برای بچههایی که قراره تو همین خاک نفس بکشن؛ درسته ماشینم سنگینه، ولی وجدانم سبک میشه وقتی میبینم تو این بیآبی، چهار درخت هنوز زندهن.»
راننده خاور میگوید: «فقط هفتهای یه بار از این مسیر رد میشم، ولی نمیتونم بیخیال این درختا بشم. یه دبه کوچیک آب با خودم میبرم، دلشون خوش باشه یکی حواسش هست.»
این حرکت مردمی، ایدهای جدید برای فعالان فرهنگی و زیستمحیطی است که پویش مردمی «راننده حامی طبیعت» را کلید بزنند؛ اگر هر راننده، فقط یک درخت را سیراب کند، جادههایمان دوباره نفس خواهند کشید؛ پویشی که در آن با یک دبه ساده سهم خودشان را از حفظ طبیعت ادا کنند؛ نه تجهیزات خاص میخواهد، نه بودجه میلیاردی؛ دل میخواهد و عرق کار!
سازمانهایی مثل منابع طبیعی و راهداری و حتی شرکتهای حملونقل نیز میتوانند نقش حمایتی ایفا کنند؛ مثلاً با شناسایی نقاط مناسب کاشت درخت در حاشیه جادهها، یا توزیع بستههای ساده آبرسانی میان رانندگان داوطلب؛ اما اصل کار همچنان با مردم است، با همانهایی که بیهیچ بودجه و تشویق، دلشان به زنده بودن زمین بند است و به زبان بیصدای طبیعت گوش میدهند.
حاشیه نگار/ امین کوهرو