آن روزها، ایران یکپارچه بهشت بود
زلال عشق چنان در شهر جاری بود که آفتاب داغ مرداد مانع از شور و شوق و جنب و جوش مردم نمی شد، کوچه ها آذین بسته شده و ریسه های رنگارنگ روشنای نگاه ها را به سمت خویش می کشید و جوانان وسط کوچه ها را گلدان می چیدند، پس از گذشت هشت سال از جنگ و یک سال از ارتحال امام خمینی(ره) این اتفاق تنها اتفاق خوشی بود که مردم تجربه می کردند، تجربه ای که هر کوچه و کوی و برزن به خوبی آن را حس کردند و آن بازگشت آزادگان به میهن اسلامی مان بود.
خوب به یاد دارم همه لحظات آن روزها را، برای من که بارها هنگام از مدرسه برگشتن مارش نظامی عملیات را در مسیر خانه از رادیو مغازه ها می شنیدم و سخت در خود فرو می رفتم، خبر بازگشت آزادگان آن چنان زیبا و مسرت بخش بود که هنوز پس از گذشت 20 سال از آن روزها، از یادآوری آن سرمست می شوم چه برسد به خانواده هایی که اکثر آنها از خانواده شهدا و ایثارگران بودند و این خبر همچون خونی تازه در رگ هایشان به شمار می رفت.
روزهای بازگشت آزادگان ایران یکپارچه بهشت بود با گل هایی که در هر کوچه و برزن شمیم و عطر می پراکندند، روزهایی که مردم لیست آزادگان را از رادیو تعقیب می کردند و تصویر به سجده رفتن آنها را به محض ورود به خاک کشورمان از تلویزیون می دیدند، کشوری که به خاطر وجب وجب آن ستارگانی بر بلندای آسمان درخشیدند و یوسف نامانی سال ها چشمان کنعانی مان را به اشک خواندند.
اما آنچه پس از گذشت سال ها از آن روزها، سخت دل آزرده و دلتنگم می کند این خبر است که می شنویم تعدادی از همین آزادگان بدرود حیات گفته اند و وقتی سراغ از خانواده آنها می گیریم تا از نام و نشان و خاطرات آنها جویا شویم، چیزی به یاد ندارند و اغلب عنوان می کنند که به علت مسائل و مشکلات معیشتی و بیشتر به خاطر مشکل جسمانی و روانی که بر اثر تبعات اسارت داشتند هرگز سعی نکردند با مرور خاطرات تلخ آن دوران، نمکی بر زخم آنها بپاشند و عده ای هم چون پس از بازگشت، تشکیل خانواده داده اند بیشتر همسران، و فرزندان نوجوان آنها حتی نمی دانند چرا فرصتی پیش نیامد تا در آن خصوص مطلبی را بپرسند و درباره آن بدانند!، اما خانواده هایی هم هستند که عاشقانه نشان از بی نشانی پدرشان دارند به گونه ای که اردوگاه محل اسارتشان را ذکر می کنند و مشتاقانه کارهای دستی آنها را که در دوران اسارت خلق کرده اند پیش رویمان می گذارند.
نکته مهمی که در این میان اهمیت پیدا می کند این است که چرا مسئولان رسیدگی به امور ایثارگران و آزادگان نباید جدا از این که به امور رفاهی آنها رسیدگی کنند، سراغی از آنها بگیرند، تا خاطرات، گفته ها و ناگفته های آنها را ثبت و ضبط کنند مگر نه این که آنها جزئی از تاریخ و سند افتخارمان هستند و لحظه های پرشکوه زندگی آنها در اسارت برای ما از نکات خیلی مهم در این تاریخ است.
آزادگان، هریک، از هر کوی و برزن و از هر طبقه و قشری و در هر لباس و جایگاهی در تاریخ دوران دفاع مقدس ما نقش به سزایی داشتند، از رزمنده داوطلب نوجوان و سرباز وظیفه تا سرداران بزرگ و نام آور که هر یک لحظه های بزرگ و سرنوشت سازی را تجربه و آفریدند و اینک بر هر یک از ما وظیفه است تا اندکی از لحظه های ایثار و جانفشانی آنها را بشنویم، حس کنیم و به خاطر بسپاریم تا خدای ناکرده در برابر نسل فردایمان مدیون و شرمنده و نادم نباشیم، چراکه هر یک از ما مسئول انتقال همین فرهنگ به نسل پس از خود هستیم و بر ماست که از این گنجینه حداقل ذره ای استخراج نمائیم و چه زیبا رهبر فرزانه انقلاب در این باره فرموده اند: «خاطرات جنگ گنجینه تمام نشدنی برای آیندگان است».