آبروی محله این بار در شهرستان ساوه:

معاون شهید مهدی زین الدین

مراسم یادبود شهید امیر حسین ندیری معاون شهید مهدی زین الدین با عنوان" آبروی محله" در روستای محمودآباد ساوه با حضور همرزمان و عموم مردم برگزار شد.
کد خبر: ۸۵۵۹۰۷۸
|
۰۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۷:۳۹
سردار نورخدا قاسمی، محمود پاک نژاد، علی اصغر آقاجانی و نیک پور از جمله همرزمان این شهید بزرگوار بودند که خاطراتی را بیان کردند.

 محمود پاک نژاد یکی از مسئولان اطلاعات و عملیات لشکر 17 علی بن ابی طالب(ع) در این مراسم گفت: شهید زین الدین به شهید ندیری علاقه عجیبی داشت چون این شهید کار ستادی و هم عملیاتی را خوب می دانست به همین خاطر خبر شهادتش برای شهید زین الدین بسیار سخت بود.

وی در مورد نحوه شهادت یادآوری کرد: در آخرین ماموریتی كه باعث شهادت این شهید بزرگوار شد  در منطقه  مهران  در پی یك راه كار مناسب برای نفوذ در عمق مواضع دشمن بودیم در منطقه قلاویزان مهران، قسمتی بود كه نفوذ از آن طرف ، بسیار دشوار بود و دشمن هم توجهی به آن نداشت.

پاک نژاد ادامه داد: شهید ندیری با اطمینان خاطری كه در عدم توجه دشمن به این قسمت داشت به دنبال راه نفوذ و طرح ریزی عملیاتی بود در همین مسیر پرمخاطره و خطرناك بود كه با مین برخورد كرد و به شهادت رسید.

وی ادامه داد: این شهید بزرگوار همیشه تاکید می کرد در این متطقه باید راهی پیدا کنیم تا دشمن را دور بزنیم تا غافلگیر شود و شکر خدا توانستیم بعد از شهادتش این ایده نظامی را عملی کنیم که منجر به پیروزی بزرگی شد.

 علی اصغر آقاجانی از همرزمان شهید ندیری نیز گفت: وی علاوه بر آن همه تجارب و سابقه طولانی كه در رزم داشت و با وجود آن همه شان و منزلتی كه در جبهه داشت، آنچنان متواضع و فروتن بود كه به ندرت كسی می توانست بدون صحبت با آن بزرگوار بتواند تشخیص بدهد كه وی در چه سطحی از تجارب نظامی و رزمی هستند یعنی مطلقاً اهل اینكه خودشان را مطرح كنند نبودند و این از همان صفات بسیار با ارزشی بود كه همه به این خاطر می خواستند حتی اگر شده دقایقی را درخدمت این عزیز باشند و از وجود ایشان فیض ببرند.

وی بیان کرد: در منطقه  والفجر مقدماتی، سحر بود كه حركت كردیم و قریب 10 الی 11 كیلومتر را در رملها ، پیاده روی کردیم، به خط دشمن كه رسیدیم ،شناسائی ها انجام شد. وی با دقت نظر خاصی به زوایای كار، نگاه و یادداشت برداری می كردند؛ یكدفعه متوجه شدیم كه با یك لحن خودمانی و با شوخی گفت: « بچه ها آماده باشید! با سرعت دومیدانی ، انگار كه می خواهیم مسابقه بدهیم رو به خط خودی باید بدو بدو ، برویم.» ما در ابتدا فكر كردیم كه وی شوخی می كند، مكثی كردیم ؛‌ یكباره گفت: « عجله ! مگر نمی بینید عراقی ها را؟! با جیپ حركت كرده اند كه ما را اسیر كنند و ببرند! »

با اعتماد به نفس ، روحیه عالی و تجربه بسیار ایشان ، توانستیم از دست عراقی ها بگریزیم در حالی كه فكر اسارت ، اصلاً‌به ذهن ما خطور نكرد!‌

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار