اگر قرار باشد روزی این شبکه های ماهواره ای، جای تلویزیون خودمان را بگیرد، من ترجیح می دهم کلا تلویزیون را جمع کنم. اصلا به همین دلیل از سریال های خودمان دفاع می کنم. الان خود من یک دختر دو ساله دارم، وقتی بزرگ تر شد دوست ندارم سریال ها بی محتوای ماهواره ای ببیند.
به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از مشرق، حضورش در سریال دلنوازان و فاصله ها فوق العاده طوفانی بود. امید داشتیم
که این روند طوفانی ستاره تلویزیون در سینما به صورت بی وقفه ای ادامه پیدا
کند. حضور شاهرخ استخری در سریال پر مخاطب آمین موید این مهم بود که
همچنان می تواند بدرخشد حتی بیشتر از گذشته. با او به بهانه حضور در سریال
آمین به گفتگو نشستیم. این گفتگو در حالی انجام شد که استخری بابت شهادت
عموی بزرگوارش در فاجعه منا، همچنان داغ دار است.
*می خواهم از سریال «دلنوازان» شروع کنم که همه مردم با آن خاطره دارند و آنقدر مورد توجه مردم واقع شد که تکرار آنرا از شبکه آی فیلم و سایر شبکه ها در دوره های زمانی مختلف، همچنان مخاطب دارد. آنچه برای خودم جذاب است، انرژی بسیار زیادی است که در این سریال وجود دارد. انرژی آرتیست های جوانی که سبب می شوند مدیوم نمایش، نفس بکشد. متاسفانه زمان زیادی از دلنوازان نگذشت که این حجم از انرژی، شکل ایستایی به خود گرفت. حتی می توانم بگویم کمی از آن انرژی بعدها در «پس کوچه های شمرون» دیده شد. ولی هیچکس انرژی بازیگر جوان سریال دلنوازان را باور نمی کند، درصورتی که با اتکای کمتری به متن و کارگردانی توانایی بازیگر است که می تواند مخاطب را علاقه مند به یک اثر نمایشی کند. چرا هیچکس انرژی بازیگران تازه نفس را باور نمی کند و سئوالم از شما این است که آیا دچار رخوت شدید؟!
برای توصیف شرایط دو حالت دارد. زمانی است که این انرژی، دیده نمی شود، زمانی هم هست که این انرژی، دیده می شود اما نادیده گرفته می شود؛ یا اینکه تأثیری ندارد. در بدبینانه ترین حالت کسی به دنبال این انرژی نیست. انرژی یک آدم تازه نفس که خیلی هم با کسی، رفاقتی ندارد، کسی که فقط کارش برایش مهم است و دوست دارد اگر کسی به او زنگ می زند برای کار باشد، نه مهمانی شب قبلش! نمی دانم چطور در این مورد باید صحبت کنیم.
*معلومه؛ بدون سانسور و بدون روتوش .چون از اون دست گفت و گوهایی است که خیلی انتظارش را کشیدم.
تا همینجا هم بدون روتوش گفتم. از افرادی که با من کار کرده اند، بپرسید، از تدارکات، از عوامل پشت صحنه تا تهیه کننده و کارگردان. همه افرادی که با من کار کرده اند، اگر از آنها سؤال کنید، بعید می دانم کسی از من ناراضی بوده باشد و کم کاری یا کم فروشی کرده باشم؛ چه در ایفای نقش و چه در رفتار پشت صحنه ام. منتها به نظر می رسد که الان نشانه های دیگری معیار انتخاب بازیگران است (در هرجا). من فقط این را می گویم که، مردم بازیگری را دوست دارند یا از او خوششان می آید، چرا نباید این فرصت را داشته باشد که در کارهای خوب کارگردانان خوب سینما، کار کند؟ مگر اشکالی دارد که مردم عادی هم آنها را در سینما ببینند؟ چرا فقط مخاطب خاص باید آن ها را ببیند؟ مگر اشکالی دارد؟ شاهرخ استخری در سریال سهیلی زاده را بیاییم و با فلان بازیگر در اثر دیگری از سهیلی زاده مقایسه کنیم. شاهرخ استخری در فیلم ساعت شلوغی آرش معیریان را با فلان بازیگر در فیلم دیگری از آرش معیریان مقایسه کنیم. در مدیوم های مشابه اندازه تاثیر بازیگر را بررسی کنیم. نمی دانم واقعا!... . اگر من روزی با آقای شهبازی کار کردم، آن وقت من را مقایسه کنید با کسانی که در کارهای آقای شهبازی بازی کرده اند. شاید این حرفها، گفتن نداشته باشد، ولی برخی اتفاقات به نظرم طبیعی نیست.
*بیا ماحصل کارت را از سال 86 تا الان، طی 8 الی نه سال اخیر قضاوت کنیم. هندوانه هم زیر بغل شما نمی گذارم. می دانی من به هیچ بازیگری عادت ندارم باج بدم و بیخودی از تو تعریف کنیم. ولی ماحصل زحمت تو در این چند سال چیزی جز درخشش نبوده. اگر غیر از این تو را قضاوت کنم، مردم مرا به سخره خواهند گرفت. حفظ این انرژی و ریتم داشتن خیلی مشکل است، چطوری این کار را می کنی ؟
وقتی برای مردم بازی می کنی و قرار است 50 شب، هرشب تو را از تلویزیون ببینند، هرشب چیزی برای ارائه، باید در چنته داشته باشی، این کنش در بازیگری اصلا کار آسانی نیست، یعنی هر روز باید با یک انرژی خاصی سرصحنه بروی. فیلمنامه نویس که بار 20 شخصیت سریال را دارد به دوش می کشد، تو به عنوان بازیگر وظیفه داری در مواردی، نقش خودت را رنگ آمیزی کنی. این کار وظیفه من است، نه فیلمنامه نویس. فیلمنامه نویس کارگردان نیز، هزار و یک مشغله دارد،در این میان من باید خودم گلیم نقشم را از آب بیرون بکشم. من باید یک چیزهایی را به آن اضافه کنم. اگر قرار باشد من فقط مجری اوامر دیگران باشم و صرفا مبتنی بر چند تحرک ساده، چند تا دیالوگ را فرضا بگم دیگر بازیگر نیستم، در این شرایط بهتر است انیمیشن بسازیم! بازیگر پس به چه دردی می خورد؟ شده به خاطر یک کلمه بجنگم، بجنگم؛ بارها این کار را کرده ام.
*قبلا در سینما، یک دسته بندی خاصی وجود داشت. لیدر این جریان هم انصافا، شریفی نیا بود. تا می دید یک بازیگری در تلویزیون می درخشد، سریع او را سوئیچ می کرد از تلویزیون به سینما. دوره ای که جریان شریفی نیا حاکم بود هر درخششی توام با حمایت او بود. اما با کمرنگ شدن شریفی نیا توسط مافیای سینمای ایران، هزاران بار درخشش نیز گویی فایده ندارد. سینما ارث پدر جد دو تا دختر بچس با چند تا آقا پسری که سن پسری آنان بیست سالی است تمام شده.
این مسئله خیلی فراتر از مدیوم تلویزیون است. یعنی، بازیگرانی بودند که فقط در سینما کار می کردند، حالا از طرق دیگر، به مسیر دیگری هدایت شدند، به یک مسیر بهتر، تبعات بهتر. راستی، اینکه می گفتند آقای شریفی نیا، باند دارد، نه قبول ندارم ! آقای شریفی نیا اگر باند داشت که با این همه بازیگر کار نمی کرد.
*شریفی نیا شما را برای « پس کوچه های شمرون» دعوت کرد؟
در پس تولیدات پویا فیلم، آقای فرح بخش همیشه، انتخاب بازیگر را خودش به عهده می گیرد،البته آقای شریفی نیا، نظرشان را به عنوان یک مشاور، می گفتند، باز هم آقای فرح بخش، در نهایت، کار خودش را انجام می داد. ولی یک کاری که آقای شریفی نیا در انتخاب آن، دخیل بودند و من هم در آن بازی کردم، فیلم «یک، دو، سه » بود که خود آقای شریفی نیا بازی نکردند. فیلمی که برای عرضه در شبکه نمایش خانگی ساخته شد. در آن فیلم من من نقش اصلی را بازی می کردم،در اثری که 18 بازیگر چهره در کنار من بودند، نیما شاهرخ شاهی، مهدی سلوکی، سحر زکریا، داریوش کاردان، رز رضوی، علی دهکردی، رامین راستاد، جمشید گرگین و بهرنگ علوی. بقیه اسامی را حضور ذهن ندارم نام ببرم. الان اصلا بعید می دانم کسی بتواند چنین مجموعه ای از بازیگران را کنار هم جمع کند.
*کسی نمی تواند 18 ستاره مطرح را گرد هم آورد و هم اینکه نابخردان سینمایی قائلندبه اینکه برخی اسامی که در آن اثر با شما همکاری داشتند،برای کارهای تلویزیونی خوب هستند، نه سینما. یعنی این دسته بندی تلویزیون، تبدیل به یک آسیب بزرگ در روند جریان بازیگری شده است. ببین خود تو یک چهره محبوب و دوست داشتنی هستی و می توانی در فروش فیلم نقش بسزایی داشته باشی. حرف غیر عادی نمی زنم،9 سال برند مطرح استخری در تلویزیون را دارم در نظرم می گیرم.
به نظر من، زمان این بهره برداری، همان 6-5 سال پیش، بعد از دلنوازان و فاصله ها بود.
****وقتی خمیره بازیگری، شکل می گیرد و چهارتا طرفدار پیدا می کند، آنقدر از او کار می کشند و آنقدر از او پول در می آورند که بازیگر مورد نظر ممکن است خودش خسته شود
* تو با یاشا تمدن سریال آمین نسبت به خاله زنک های سینمایی رو دست زدی پسر! چیکار با تو کردند؟! الان آمین مخاطبش نسبت به پر بیننده ترین سریال تلویزیون فقط 10 درصد کمتره. آمین برای بازیگران و نویسنده اش به نظرم یعنی کمپوت هلو.
به نظر من، همان موقع باید استفاده درستی ار انرژی ما می شد. من در گفت و گو های مختلفی قبلا هم گفته ام که در سایر کشورها، وقتی خمیره بازیگری، شکل می گیرد و چهارتا طرفدار پیدا می کند، آنقدر از او کار می کشند و آنقدر از او پول در می آورند که بازیگر مورد نظر ممکن است خودش خسته شود. مثلا جنیفر لارنس با استخوان زمستان(دبورا گارنیک)، سریعا او را وارد جریان تجاری سینمای می کنند. مثلا جنیفر لارنس، بازی گرسنگی را بازی می کند که میلیون ها دلار می فروشد، بعد با فیلم Silver Linings Playbook هنری تر، اسکار می گیرد. در دو جریان هنری و تجاری به نحو احسن از این بازیگر استفاده می کنند.مردم ما خیلی مشکل پسند هستند و تقریبا روال پذیرش بازیگر از جانب مردم در کشور ما فرق می کند. اصلا اتفاق ساده ای نیست. تو یک سریالی بازی کنی و چهار نفر تو را ببینند و خوششان بیاید، اصلا تو را به یک بازیگر تبدیل نمی کند. من با سریال دلنوازان، با آنکه دیده شدم و مردم من را شناختند، چه اتفاقی افتاد؟!
*چرا ؟
این اتفاق تقریبا مشابه همان اتفاقی است که برای رضا عطاران در «ساعت خوش» افتاد. همه او را می شناسند، تقریبا می توان گفت همه مردم ایران،مجموعه تلویزیونی ساعت خوش را دیده اند اما چقدر طول کشید تا رضا عطاران تبدیل شد به سوپراستار ؟ نزدیک به 17 سال.
*پس معتقدی که از بازیگران جوان و انرژیک، در زمان درخشش ابتدایی، استفاده نمی شود، می گذارند بازیگر پیر شوند و بعد می گویند حالا بازیگر جوان نداریم.
مشکلی با این فاصله زمانی ندارم، عمده مشکل من این است که سینما، به دنبال چهره جدید نیست. یعنی یک تعدادی ستاره در سینما داریم که آنها چهل سال را رد کرده اند.
****آدمی که چهل سال را رد کرده است که نباید نقش دانشجو بازی کند! شاید باورت نشود ولی از ته دل خوشحال می شوم وقتی که جوانان تازه نفس را در سینما و تلویزیون می بینم.
*یک نکته ای بگویم؟ بهروز افخمی، که به نظر بزرگ مرد سینمای مردمی است، همیشه حرف خوبی به من می زد، می گفت: سینما مال تیننجرهاست، یعنی اقشار سنی زیر 24 سال، مال آدم های بالاتر از 50 سال نیست.
این جوانی در همه جای دنیا هست ولی در سینمای ما نیست. در تولیدات سینمای ایران، هروقت جوانی در سینما متجلی می شود اثر موفقی ساخته می شود، مثل رخ دیوانه که اثر موفقی می شود. وقتی تعدادی جوان، کنار هم قرار می گیرند، مردم این اتفاق را دوست دارند، چون انرژی خوبی در سینما شکل می گیرد. چرا ما همیشه باید فیلمنامه هایمان را تغییر بدهیم و سن کاراکترهایمان را بالاتر ببریم تا به سن هنرپیشه قدیمی بخورد؟ ستاره های قدیمی هم باشند، ولی محوریت با جوانان باشد. آدمی که چهل سال را رد کرده است که نباید نقش دانشجو بازی کند! شاید باورت نشود ولی از ته دل خوشحال می شوم وقتی که جوانان تازه نفس را در سینما و تلویزیون می بینم.
*چون تو را می شناسم باورم می کنم.اما موضوع بعدی که می خواهم راجع به آن تو صحبت کنم این است که با توجه به اینکه در دنیا، مدیوم سریال سازی ارتقا پیدا کرده، بازی کردن در سریال ها، برای خودش کلاس ویژه ای پیدا کرده ،حالا جریان معکوس شده و ستاره های سینما سعی می کنند وارد سریال های تلویزیونی شوند. جای این تنگ نظری دارد تغییر می کند یعنی عده ای دارند خودشان را سمت تلویزیون می برند تا این معادله و توازن را بهم بریزند. خودتان این موضوع را احساس کرده اید؟مثلا محسن تنابنده صرفا در سینما فعالیت می کرد ایا به اندازه الان می توانست محبوب باشد.
می دانی دلیلش چیست؟ به خاطر اینکه الان سنگر سینما، مخاطب مردمی عام ندارد. وقتی تو دوست داشته باشی مردم با باشند، مجبوری در تلویزیون کار کنی. تصور کن، تو یک سریالی بازی می کنی که 40 میلیون، بیننده دارد، حالا پرفروش ترین فیلمی که در سینما دیده ای را چند نفر دیده اند؟ اینکه می گویند ، فیلمی که میلیاردی شده است، مخاطبانش به اندازه یک استادیوم آزادی بوده اند! به اندازه یک استادیوم و خورده ای! حدود 100 هزار نفر اگر فیلمی را ببینند، آن فیلم میلیاردی می شود. صد و خرده ای هزار نفر کجا و 40 میلیون نفر مخاطب تلویزیون کجا؟ خب معلوم است، تو اگر دلت بخواهد فقط همکارانت برایت به به و چه چه کنند نیکوتر است که در سینما باشی ولی اگر بخواهی در دل مردم هم جایی داشته باشی، راهش، تلویزیون ست.
*بعد از فاصله ها و دلنوازان، می توانستی همینطور یک نفس، سریال بازی کنی ولی نکردی. چرا؟
بگذار کمی شفاف سازی کنیم. بعد از فاصله ها برای هر سریال ماهی n میلیون تومان می دادند که رقم کمی نبود. خودت هم که می دانی 90 درصد از سریال هایی که در این مدت، ساخته شد، فیلمنامه اش برای من آمد. ولی من به دنبال هدف دیگری بودم، از همان روز اولی که وارد بازیگری شدم، آرمانی بزرگتر را جستجو می کردم. اگر به رزومه من، نگاه کنی، چهارتا کار اول من، چهار کار متفاوت لااقل در ژانر است. نقش منفی در تلخون علیرضا امینی، پریدخت تاریخی، جوان مثبت مذهبی در «داداشی» و ماه عسل کمدی. خب وقتی تو، در نقشی، کمی خوب دیده می شوی، همه تو را برای همان نقش های مشابه می خواهند. خب من چند تا کار متفاوت انجام دهم که قصد و نیتم از بازیگری مشخص شود. اگر آن اوایل به من می گفتند و من می گفتم نه، می گفتند ای بابا مگر تو کی هستی؟ مگر او کیست، چه کار کرده، که فلان فیلمنامه را رد می کند، دل مردم از ماهی n میلیون تومان مهمتر است.
*این حرف و حدیث ها برای تو در مقام بازیگر جستجوگر نقش های متفاوت را اذیت می کند؟
خیلی دردناک است. من حداقل حقم این است که نقشی را که دوست دارم بازی کنم. چرا از اینکه می گویم «نه» ناراحت می شوند؟ به خیلی ها نه گفته ام که اگر الان بخواهم در موردش صحبت کنم، خیلی ها هم به من انتقاد می کنند تو چرا این کار را می کنی؟ من نمی توانم ، نقشی را که دوست ندارم بازی کنم. نقشی را که نتوانم، قلبا با آن رابطه برقرار کنم، مسلما نمی توانم در آن نقش خوب باشم. قطعا! به خاطر پول بازی نکرده ام، هر جا رفتم یا برای به دست آوردن تجربه ای بوده، یا واقعا عاشق آن نقش بوده ام یا دوست داشتم یک قالب دیگری از خودم را امتحان کنم. هرکدام از انتخاب هایم استدلال های محکمی داشته است. الان بعد از گذشت 5 سال، سریال «آمین» آمده که برای ایفای این نقش واقعا زحمت کشیدم.
*مطمئن
باش آمین خیلی بیشتر دیده شده،حتی بهتر و بیشتر از دلنوازان.من شنیده ام
نیروی انتظامی راضی شده که مجموعه دوم این سریال هم ساخته شود.
تو نمی دانی که سریال دلنوازان چطور بود. هزار نفر سرپا، در پارک، در اسکرین، نگاه می کردند. ساعت 8 و نیم پخش می شد و کسبه می گفتند که شما را به خدا دیگر سریال بعدی را در این ساعت پخش نکنید تا ما هم ببینیم و از طرف دیگر، کاسبی ما هم واقعا خراب شده است. ساعت 8 و نیم ، خیابانها خلوت بود.
***سریالی بود در فارسی وان، به نام ویکتوریا؛ ولی با این حال وقتی که دلنوازان پخش می شد،یادمان باشد که دلنوازان با فارسی وان و ویکتوریان چه کرد و چه بلایی بر سر این شبکه آورد. سریال «سفری دیگر» که کاراکترش اصلی اش سالوادور بود و به همین نام هم سریال معروف شده بود. سریال فاصله ها از رویش رد شد.
*با اینکه آن زمان، مملکت در یک شرایط سیاست زده ای بود و برخی از فرزندان لوسیفر، مردم را تشویق می کردند به ندیدن تلویزیون و تبلیغات بی نظیری در رسانه ها برای فارسی وان به راه افتاد.
سریالی بود در فارسی وان، به نام ویکتوریا؛ ولی با این حال وقتی که دلنوازان پخش می شد،یادمان باشد که دلنوازان با فارسی وان چه کرد و چه بلایی بر سر این شبکه آورد. سریال «سفری دیگر» که کاراکترش اصلی اش سالوادور بود و به همین نام هم سریال معروف شده بود. سریال فاصله ها از رویش رد شد.
*پتانسیل این کار را داریم که بارها بارها از روی فارسی وان عبور کنیم؟
البته خیلی از ابزارهای نمایشی را هم نداریم و حتی اجازه استفاده از هر ابزاری را هم نداریم اما همیشه توانسته ایم و باز هم می توانیم. مثلا دیالوگی که من، در سریال فاصله ها خطاب به پدرم می گویم که «مگر معنای دوستی هر دختر و پسری، ازدواج است؟» در آنونس سریال هم پخش شد، مگر چنین چیزی در تلویزیون ما تا آنزمان وجود داشت؟
****الان خود من یک دختر دو ساله دارم، وقتی بزرگ تر شد دوست ندارم سریال ها بی محتوای ماهواره ای ببیند. دو زار، آموزندگی در آن ها وجود ندارد.بنشین و سریال «لطیفه» را تماشا کن. هر دفعه از جلوی تلویزیون رد شدم، دو نفر داشتند همدیگر را بغل می کردند! بابا یک پلان دیگر ندارید شما؟ قصه ندارید؟
*یعنی آن موقع، با چنین قصه هایی از یک شرایط محافظه کارانه سهوی و بیخودی عبور کردیم.
روی خطوط قرمز راه می رفتیم. نه اینکه خدای نکرده بخواهیم، از آن عبور کنیم. با این حال چقدر این سریال، آموزنده بود. بخشی از دلنوازان در مورد مبحث مهریه بود، روی خیلی ها تأثیر گذاشت، خیلی قدم مثبتی بود در این زمینه که با تفکر بیشتری ازدواج کنیم و یا اینکه این مسخره بازی ها را در مورد مهریه با اعداد و ارقام نجومی تمام کنیم. هیچ سریالی نتوانست به آن خوبی، تأثیرگذار گذار باشد. یا در فاصله ها، روابطی که بخواهد در خیابان شکل بگیرد با جزئیات دراماتیک خوبی مورد ارزیابی قرار می گرفت.
*ولی جمع بندی ، کاملا اخلاقی بود.
اصلا به همین دلیل از سریال های خودمان دفاع می کنم. الان خود من یک دختر دو ساله دارم، وقتی بزرگ تر شد دوست ندارم سریال ها بی محتوای ماهواره ای ببیند. دو زار، آموزندگی در آن ها وجود ندارد. یعنی اگر قرار باشد یک روزی این شبکه ها، جای تلویزیون خودمان را بگیرد، من ترجیح می دهم که کلا تلویزیون را جمع کنم. هیچ چیز خاصی در آن ها وجود ندارد که مثلا من بگویم دخترم، بنشین و سریال «لطیفه» را تماشا کن. هر دفعه از جلوی تلویزیون رد شدم، دو نفر داشتند همدیگر را بغل می کردند!
بابا یک پلان دیگر ندارید شما؟ قصه ندارید؟ به خدا دارم جدی می گویم! حالا باز هم ترک ها به یک اصولی اعتقاد دارند، تولیدات آمریکای جنوبی که دیگر هیچی ! از هفت دولت آزادند! ما قابلیتش را داریم، باید از این فرصت استفاده کنیم. وقتی شما می خواهید، در تلویزیون تبلیغ کنید، انتظار دارید که تبلیغتان دیده شود. وقتی سریال، پربیننده نداشته نباشیم، تبلیغی هم نداریم و به تبع آن در آمدزایی وجود ندارد. من فکر می کنم درآمد تلویزیون هم کم شده است. صاحبان سرمایه هم می روند و جای دیگری تبلیغ می کنند؛ در فضای مجازی، در شبکه های ماهواره ای.
*بعد از فاصله ها و دلنوازان، شایعاتی هم برای تو درست کردند. این شایعات، به گوش تو هم رسید؟
مثلا چه شایعاتی؟
*مثلا اینکه آدم مغروری است، از بالا با همه صحبت می کنی. ببین من شاهد برخورد تو با همکارانت هستم، فروتنی فوق العاده ای در تو می بینم که واقعا تعجب می کنم چرا این حرفها را در مورد تو می زنند. من مجبور شدم از فلانی و فلانی قبل از این آشنایی بارها بپرسم. آنها به من می گفتند: فوق العاده است، این پسر بی نظیر است، او اگر در یک فیلم آمریکایی هم بازی کند، باز هم شاهرخ استخری است.
در سریال دلنوازان، نقشی که بازی می کردم، یک جوان مغرور بود، مدیر یک آژانس هوایی بود و از موضع بالا برخورد می کرد ولی در فاصله ها، اینطور نبود.
*بین بچه های سینما و تلویزیون، نباید این حرفها همینطور شایعه دست به دست می شود. کمی عجیب است. نباید که از روی نقش، کسی را قضاوت کرد.
من می گویم از آن افرادی که من را دیده اند و یا با من برخورد داشته اند، بپرسید. آنها اطلاعات دقیق تری می دهند.
و مطبوعات؟
مطبوعات از دست من ناراحت بودند. شاید باید در مورد این مسئله صحبت کنیم. البته فکر می کنم دلخوری بین من و مطبوعات، دوطرفه بود. هم مقداری من از آنها دلخور بودم و هم آنها از من. بهخاطر اینکه، یک زمانی، ناگهان ، هجمه تقاضا برای مصاحبه و گفتگو زیاد شد مثلا فکر کنید، هنگام پخش دلنوازان، عکست روی جلد کلی از مجلات چاپ می شود و ناگهان همه چیز کمرنگ و به مرور تمام می شود و همه مطبوعات، تو را کنار می گذارند و صبر می کنند تا 5 سال بعد که تو یک سریال، کار کنی و دوباره سلام علیکم! این را دوست نداشتم و برنمی تابیدم . الان دیگر خودم هم دوست ندارم بدون دلیل جایی حرف بزنم، یا به بهانه سریال آمین، باز هم بروم روی جلد مجلات. ترجیح میدم دغدغه هایم منتشر شود.
*کار خوبی می کنی ؟!
اصلا همان زمان هم، این کارها از جنس من نبود. همان موقع هم خلاف اعتقادات خودم، داشتم سوار یک موجی می شدم.
*من به عنوان مخاطب دلنوازان، کیوسک را که نگاه می کردم، عکس شما روی 20 تا مجله بود. من خودم به عنوان مخاطب خوشم می آمد.ما مردم ستاره دوستی هستیم.
ولی پرویز شهبازی اگر این رویدادها را ببیند، خوشش نمی آید و من آرزو دارم با او کار کنم. می دانی وقتی پرویز شهبازی از جلوی آن کیوسک رد می شود عکس من روی جلد 20 تا مجله ، برایش جذاب نیست. اگر این موضوع باعث لطمه زدن به آینده و مسیرم شده است، من واقعا متأسفم. چون از روز اولی که وارد این کار شدم، توقع دیگری از حرفه ام داشتم. با خودم بارها گفته ام، آنقدر تلاش می کنم که اگر روزی اتفاقی، آقای پرویز شهبازی، از جلوی تلویزیون رد شد وپلانی از من دید، چیزی ببینند که ارزشش را داشته باشد، تا شاید یک روزی من با ایشان بتوانم کار کنم.
*همین ترکیب شما در آمین ، به نظر من، مثل دلنوازان است. یک سری آدم پرانرژی آمده اند و انرژی خودشان را سر سریال گذراشته اند و این انرژی دارد در سریال دیده می شود. من به قصه احترام می گذارم، به کارگردانانش احترام می گذارم، این موج انرژی دارد از مدیوم تلویزیون بیرون می رود.
هرجا، همدلی اتفاق افتاده است، نتیجه مثبت داده است. ما خیلی نسبت به هم، کم لطف هستیم، علی الخصوص، هم صنف های خودمان. آخر مگر می شود کسی با انرژی وارد این سینما بشود و بخواهد جای من را بگیرد؟ من هم جایگاه خودم را دارم ، کسی جای من را تنگ نمی کند، نسل نو بیایند و ما دیگر اصلا کار نکنیم. چه اشکالی دارد. یا من باید خودم را به روز کنم و به خودم اضافه کنم تا از این موج، جا نمانم یا باید کنار گذاشته شوم. این یک واقعیت غیر قابل انکاری است.
*در طول ساخت سریال آمین تعامل شما با امین حیایی چگونه بود و اصلا با توجه به حواشی اخیر چه جور آدمی است؟
من می دانم که امین حیایی، امروز با همه بی مهری ها و ناسپاسی هایی که در حقش شده است، به این فکر افتاده است که خودش فیلم تهیه کند که به نظر من، این اتفاق خوبی است. امین حیایی، از تمام اندوخته هایش در این سالها، از تمام تجربه ها و روابطش استفاده می کند، کاری که امین حیایی تهیه کننده آن باشد، با یک سوم سرمایه اصلی ساخته خواهد شد. بخاطر اینکه همه حاضرند به خاطر او، با یک چندم دستمزد واقعی خودشان هم کار کنند، یا اصلا پول نگیرند و کار کنند. این اعتباری است که امین حیایی در طول سالیان زیادی که در سینما بوده، به دست آورده.
*قرار است با هم کار کنید؟
از خدا می خواهم این اتفاق بیفتد. چرا که نه؟ دلیل هم دارم. چون امین حیایی به سینمای مردمی اعتقاد دارد. همین که در سریال آمین کنار هم بودیم هم برای من افتخار بزرگی بود. واقعا جزو نوادر است. امین حیایی سر صحنه، پیشنهادهایی به من می داد که به ضرر نقش خودش بود. اصلا چنین چیزی در سینما و تلویزیون، نداریم. بارها در کارهای قبلی خودم دیده ام که ، پیشکسوت هایی آمدند و به خاطر اینکه مثلا فلان دیالوگ من، به مذاقشان خوش نمی آمد، به راحتی دیالوگ من را خط می زدند و دست من هم به هیچ کجا، بند نبود. حالا امین می آید و نکته ای را در ضرر نقش خودش به من می گوید و تشویقم هم می کند. یعنی این هنرمند، اصلا با من جوان ، مشکلی ندارد، اتفاقا زیر بال و پر من را هم می گیرد و کمکم هم می کند. ما چنین افرادی در سینما نداریم، باید مجسمه او را بسازیم.
واقعا اسطوره اخلاق است،با کتف در درفته و پای شکسته می آمد سرصحنه. شنیده ام سر صحنه فیلمی، حین فیلمبرداری، کارش را متوقف کرد تا دستمزد تمام عوامل را بدهند و بعد از پرداخت، فیلمبرداری از سر گرفته شد. شاید خودش راضی نباشد که این مسائل را درموردش می گویم. من این موضوعات را مطرح می کنم برای اینکه عده ای از مردم، ذهنیت خاصی در مورد امین حیایی پیدا کرده اند، خواستم این حرفها را هم بشنوند و بعد قضاوت کنند. مردم عزیزی و فهمیمی که شاید یک جایی از دست امین حیایی، ناراحت شده اید، این مسائل را هم بدانید.
*ببین شاهرخ عزیز اصلا اعتقادم به ستاره سازی در تلویزیون و سینما به این دلیل است که با تکیه بر سیستم ستاره سازی رسانه های قدرتمند و مردمی تری خواهیم داشت.
من مصاحبه ای کردم با عنوان ستاره سوزی، به جای ستاره سازی. خیلی راجع به این موضوعات حرف زدم. واقعا همه جا، یعنی هرجایی که صنعت موفقی در سینماو تلویزیون ندارد باید ستاره سازی کند و از این ستاره سازی ، ارتزاق کند و صنعت را بچرخانند. ستاره ها افول می کنند و بعد دوباره ستاره های جدید می آیند.
*دوست ندارید در تئاتر کار کنید؟
حتما دوست دارم اما گاردی که بین تئاتر و بچه های فعالی در حوزه های تصویری وجود دارد که واقعا وحشتناک است، کاش جایش را رفاقت می گرفت. من که واقعا خوشحال می شوم، بچه ها از تئاتر می آیند در حوزه های تصویر کار می کنند. احساس می کنم، به ازای تمام زحمات چندین و چند ساله خودشان، حالا می آیند و از مردم بازخورد می گیرند و خستگی هایشان بیشتر زودوده می شود ولی عکس این موضوع که اتفاق می افتد، گویی عده ای در تئاتر این رفت و آمد را نمی پسندند. در صورتی که اگر رونق وارد گیشه های تئاتر شود، کمک های دولتی، کم رنگ می شود و تئاتر روی پای خودش می ایستد.
*منظور من این است که تو مثلا از میان خیل طرفدارانی که در تلویزیون پیدا کرده ای، صد نفر، پانصد نفر، هزار نفر را که می توانی به سالن های تئاتر بکشانی. نمی توانی؟
مردم هم به سالن های تئاتر می آیند و آثار را می بینند،بگذاریم مردم قضاوت کنند.نباید بیرون گود بنشینیم و بگوییم لِنگش کن! من بازیگر تئاتری، دیده ام که وقتی جلوی دوربین ایستاده، به تته پته افتاده و نتوانسته حرف بزند.این را هم دیده ایم که بازیگر سینما روی صحنه تئاتر، صدایش را فقط بازیگر روبرویش می شنود. آنقدر علیه هم گارد نداشته باشیم. اینقدر خط کشی نکنیم، چهارچوب درست نکنیم، من بازیگری هستم که مثلا در کار آقای رحمانیان، نقش اسب را بازی کردم، نصف تئاتری ها، حاضر نیستند این کار را انجام دهند! چقدر انگیزه می خواهد که تو 60 شب بروی روی صحنه بروی و سم بکوبی و یک دیالوگ هم نگویی؟! خیلی باید عاشق بازیگری باشی.
****آنقدر این حاشیه ها را بلد هستم که همین الان یک بازیگر جوانی که اول راه است و حاضر است هرکاری بکند، به من نشان بدهید تا به او بگویم چه کار کند تا بتوانید ستاره سینما بشود، خیلی هم نیاز به استعداد ندارد، شاید یک خانه مجردی به کارش بیاید.
*بعد از دلنوازان، به شدت از خودت مراقبت کردی که اصلا حاشیه نداشته باشی می دانی که برخی اصلا با حاشیه سازی به خیلی از جاها می رسند. حاشیه سیاسی، حاشیه فرهنگی، حاشیه حضور در مجامع غیررسمی آنچنانی.
بله. من هم خیلی از جاها دعوت شدم که نرفتم. اگر می رفتم شاید بد هم نمی شد. قبول دارم. هدفم این نبوده که بشوم فلان نمونه حاضر در سینما در آینده. هدف اصلی من در زندگی این نیست، اهداف دیگری دارم که برایم با ارزش تر هستند. آنقدر این حاشیه ها را بلد هستم که همین الان یک بازیگر جوانی که اول راه است و حاضر است هرکاری بکند، به من نشان بدهید تا به او بگویم چه کار کند تا بتوانید ستاره سینما بشود، خیلی هم نیاز به استعداد ندارد، شاید یک خانه مجردی به کارش بیاید.
*با این همه وسواسی که داری، چطور از بین خیل پیشنهاداتی که داشتی، آمین را پذیرفتی؟
اول اینکه ژانر اکشن را دوست دارم، بعد هم اینکه واقعا نقش جذابی بود. یعنی شاید نه فقط من، بلکه هر بازیگری، دوست دارد چنین نقشی را بازی کند.
*چگونه نقش یاشاتمدن قسمت تو شد؟ برایت نوشته بودند؟
زامیاد سعدوندیان، 8 ماه ، قبل از پیش تولید این کار به من زنگ زد. یادم هست که از یک جمعی جدا شده بودم و رفته بودم در بالکن خانه و او داشت برای من تعریف و من را وسوسه کرد.
*همیشه موقعی که وسوسه اتفاق می افتد، یک مسئله دیگری هم وجود دارد، ترس! وسوسه و ترس همزاد هم هستند. اینکه آیا این نقشی که دارد تعریف می کند، خوب از کار درمی آید؟
اول اینکه متأسفانه در مجموعه سریال های خوب،روال طوری است که اصلا نمی دانی وقتی این کار می خواهد تولید شود، تو هستی یا نیستی. یعنی نمی توانی خیلی روی آن حساب کنی. زامیاد دوست داشت من این نقش را بازی کنم ولی اینکه آیا این اتفاق در آینده می افتاد یا نه، دیگر خیلی دست ما نبود. خدا را شکر که این اتفاق افتاد. جزو معدود نقش هایی بود که من از 8 ماه قبل، به آن فکر می کردم و دوست داشتم که اگر قرار است بازگشتی به تلویزیون باشد، با این نقش باشد. چون خود نقش به صورت مکتوب از کارهای قبلی من خیلی متفاوت است (گذشته از اجرا)، آنقدر خود نقش، متفاوت بود که وقتی در قالبش راه می رفتم، این تفاوت را حس می کردم، چه برسد به اینکه بخواهم متفاوت هم اجرا کنم.
*این ترس بعد از اینکه کار را دیدی، تبدیل به اشتیاق نشد؟
در طول دوران پخش سریال دائما استرس داشتم،. یک سری از سکانس ها را پای تدوین دیده ایم و خیالمان راحت بود ولی کلی سکانس ها را ندیده بودم و می ترسیدم ...
*من ندیدم بازیگری اینقدر با وسواس به من بگوید که ببین فلانی! مصاحبه را بگذار پس از پایان پخش و بعد توصیه کنی فلان قسمت و فلان قسمت،این پلان و اون سکانس را با وسواس بیشتری ببین، بعد با هم حرف بزنیم. معمول این است که بازی کن و برو، دستمزدت را بگیر و برو. سر یک کار تلویزیونی و اینهمه حساسیت؟ عجیب نیست؟!
می دانی در پیش تولیدات ما، همه چیز سریع اتفاق می افتد. مثلا می گویند آقای استخری می شود این فیلمنامه را بخوانید، پس فردا می خواهیم کلید بزنیم! من چه کار می توانم در دو روز انجام بدهم؟ ولی در آنسوی آبها چه اتفاقی می افتد؟ می گویند آقا تو قرار است در این فیلم یک صحنه اکشن داشته باشی، یکسال دیگر می خواهیم فیلمبرداری کنیم، بی زحمت می توانی 9 ماه بروی و کونگ فو یاد بگیری؟ اتفاقی که سر ماتریکس افتاد، کیانوریوز 9 ماه هنرهای رزمی را آموزش می بیند. یا دنیل دی لوئیس، 9 ماه قبل، مدام صدای خودش را ضبط می کرد و برای کارگردان می فرستاد! بدین صورت بازیگران در مقیاس جهانی، به نقش، نزدیک می شوند. ما چی؟ الو؟ سلام! قرارداد ببندیم. جالب اینجاست که همان پشت تلفن، قرارداد را هم باید ببندیم! اینقدر همه چیز هول و عجله ای است که به نظرت جایی برای فکر کردن باقی می ماند؟ خب معلوم است که نمی شود و کار در نمی آید و شخصیت ها مقوایی می شوند. بنابراین، این تنها نقشی بود که من، 8 ماه فرصت داشتم که حداقل در خیالاتم به آن فکر کنم. منتها می گویم که برای تک تک آن لحظات، مثلا قسمت 9 را با دقت ببین، برای این بود که الان در گفتگو راحت باشم. قسمت و قسمت های مد نظر سریال، یکی از عطف های بزرگ سریال بود. بخصوص نقش من ولی خوب در آینده هم غافلگیری های دیگری در سریال وجود دارد مثل حقیقتی که آشکار می شود و درخواهیم یافت من پسر واقعی همایون تمدن نیستم.
*آیاحضور درآمین برای فاصله گرفتن با تصویری بود که از دلنوازان و فاصله ها در پس زمینه ذهن مخاطبانت بود؟
می خواهم بگویم که عادات یک انسان هم در طول 5 سال تغییر می کند. مثلا میمیک صورت شما الان با 5 سال قبل، فرق می کند.من حتی اگر می خواستم که مثل دلنوازان باشم، دیگر نمی توانستم. این را بخاطر کسانی می گویم که کمی در قضاوت، بی انصافی می کنند. بالاخره من این آدم هستم، با این چهره، با این صدا. تا یک حدی می توانم صداسازی کنم، تا یک حدی می توانم صورتم را متفاوت کنم. گریم من چندان فرقی نمی کند، البته تعمدا.
ولی اکشن و ری اکشنت خیلی متفاوته؟
مرسی، همه هم و غم من همین بود. جز یک دیالوگ «خفه شو» اصلا صدایم را در کل سریال بالا نمی برم. فقط دو کلمه «خفه شو». اما در دلنوازان،در نصف بیشتر سریال، عربده می کشیدم. می خواهم بگویم که این خونسردی ....
* توأم با مرموز بودن.
توام با مرموز بودن، فقط به عهده من است. بار سنگین این موضوع هم به عهده نویسنده و کارگردان است که من مرموز به نظر بیایم. من که نبایدخودم را مرموز کنم، خیلی کلیشه می شود.
*به نتایج خوبی رسیدیم، پلیس هرچقدر دست یک مجموعه ای را باز بگذارد، آن مجموعه شیرین تر می شود. الان همانجایی هستیم که دوست داریم.
اگر دستمان را بازتر می گذاشتند، ماحصل کار شیرین تر هم می شد. کاش بگذارند. نمی گویم که برای سریال ما، خیلی اتفاق عجیب و غریبی افتاده بود یا اینکه مثلا سریال ما از دست رفت، نه. ولی یک سری از چیزها، حتی نقاط ضعف در کاراکترهای قهرمان، آنها را جذاب می کند. مثلا اگر من یاشا تمدن، نقطه ضعفی داشته باشم، جذاب تر هستم، برای مخاطب. یعنی راحتتر با من، همذات پنداری کنند. مثلا وقتی کاظم بلوچی، نقطه ضعفش، پسرش است، عشق پسرش را دارد، باعث می شود که مخاطبان دوستش داشته باشند. یعنی با اینکه نقش به شدت منفی را دارد بازی می کند، اما باز هم مخاطب می گوید خب بچه اش را دوست دارد. یک کاراکتر بدون ضعف، چندان جذاب نیست. شاید در دوره همفری بوگارت و جان وین، قهرمان بدون نقطه ضعف، جذاب تر بودو هیچ گافی نمی داد اما این الگو در حال حاضر جواب نمی دهد. برای همین بدمن های سریال در نظر مردم عزیز می شوند.
*می دانستید که نمایش پلیس تیره و خاکستری ممکن نیست و گرنه پلیس ها هم جذاب می شدند. منظورم سانسوری است که از طرف پلیس بر این سریال اعمال شد.
من فیلمنامه اش را نوشته ام!
*پلیس فاشیست.(برداشت غلط نشود پلیس فاشیست به نمونه پلیس های عملگرا در سینما می گویند،مثل هری کالاهان)
پلیسی که به تو قول می دهم، مردم عاشقش خواهند شد. یعنی در انتهای اثر، مردم عاشق کاراکتر پلیس می شوند
*دوست داری آن را بسازی؟
می گذارند؟! حالا البته سعی کردم یک چیزهایی را در آن رعایت کنم، پلیسی که به دلایلی از نیروی پلیس آمده بیرون.
*پلیس فاشیست دهه هفتادی؟ یک هری کالاهان حسابی!
بخوانی، اذیت می شوی،درگیر می شوی، عاشق فیلمنامه می شوی. خیلی دوست دارم که یک روزی آن را کار کنم.
*ممکن است یک روزی خودت هم کارگردانی کنی؟
شاید، چون برخی مواقع خیلی اذیت می شوم.
*من هم به عنوان مصاحبه کننده، داری اذیت می کنی. یعنی من دوست دارم با این همه دقت روی جزئیات، خودت بروی و بسازی.
امیدوارم.
* حرف آخر؟
ماه پشت ابر نمی ماند.
*منظورت از ماه، سوپراستار است؟
نه(خنده) منظورم این است که اگر واقعا چیزی وجود داشته باشد، بالاخره روزی دیده خواهد شد،توسط آدمهای سینما دان جامعه، منتقدان خوب ما و اهالی رسانه که همواره برای پیشرفت سینما زحمت کشیده اند. بالاخره آنها خواهند دید که یک آدمی هست که زحمت می کشد و تلاش می کند. متفاوت باشد و با آن نقش، زندگی می کند، برای کارش وقت می گذارد، وقتی سر فیلمبرداری است دیگر شبها به مهمانی نمی رود، به اصطلاح بچه های سینما، خاک بازی نمی کند. همه هم ّ و غمش، کارش است. وقت می گذارد، در بیکاری هایش ، مطالعه می کند، فیلم می بیند. مجید صالحی این کار را کرد دیده شد و موفق شد و ترکاند. رفت بالا ، با کاهانی کار کرد، از این به بعد هم با بهترین ها کار می کند. می دانستم که دارد مطالعه می کند، شنیده بودم، دارد زحمت می کشد، دورخیز کرده بود و این اتفاق برایش افتاد. امیدوارم همه آنهایی که پشت درب های سینما مانده اند و هنوز فرصت یک کار خوب را نداشته اند این امکان برایش فراهم شود.
*من هم امیدوارم سینما را از چنگال پیرمردهایی که استحقاق جوان اول سینما بودن را ندارند، بیرون بکشیم و تحویل جوانان واقعی، (نه پنجاه ساله ای که سودای بازی کردن نقش یک دانشجو را دارد) بدهیم.
ممنون و مرسی از تو.
*می خواهم از سریال «دلنوازان» شروع کنم که همه مردم با آن خاطره دارند و آنقدر مورد توجه مردم واقع شد که تکرار آنرا از شبکه آی فیلم و سایر شبکه ها در دوره های زمانی مختلف، همچنان مخاطب دارد. آنچه برای خودم جذاب است، انرژی بسیار زیادی است که در این سریال وجود دارد. انرژی آرتیست های جوانی که سبب می شوند مدیوم نمایش، نفس بکشد. متاسفانه زمان زیادی از دلنوازان نگذشت که این حجم از انرژی، شکل ایستایی به خود گرفت. حتی می توانم بگویم کمی از آن انرژی بعدها در «پس کوچه های شمرون» دیده شد. ولی هیچکس انرژی بازیگر جوان سریال دلنوازان را باور نمی کند، درصورتی که با اتکای کمتری به متن و کارگردانی توانایی بازیگر است که می تواند مخاطب را علاقه مند به یک اثر نمایشی کند. چرا هیچکس انرژی بازیگران تازه نفس را باور نمی کند و سئوالم از شما این است که آیا دچار رخوت شدید؟!
برای توصیف شرایط دو حالت دارد. زمانی است که این انرژی، دیده نمی شود، زمانی هم هست که این انرژی، دیده می شود اما نادیده گرفته می شود؛ یا اینکه تأثیری ندارد. در بدبینانه ترین حالت کسی به دنبال این انرژی نیست. انرژی یک آدم تازه نفس که خیلی هم با کسی، رفاقتی ندارد، کسی که فقط کارش برایش مهم است و دوست دارد اگر کسی به او زنگ می زند برای کار باشد، نه مهمانی شب قبلش! نمی دانم چطور در این مورد باید صحبت کنیم.
الان نشانه های دیگری معیار انتخاب بازیگران است به خاطر یک کلمه بارها جنگیدهام
*معلومه؛ بدون سانسور و بدون روتوش .چون از اون دست گفت و گوهایی است که خیلی انتظارش را کشیدم.
تا همینجا هم بدون روتوش گفتم. از افرادی که با من کار کرده اند، بپرسید، از تدارکات، از عوامل پشت صحنه تا تهیه کننده و کارگردان. همه افرادی که با من کار کرده اند، اگر از آنها سؤال کنید، بعید می دانم کسی از من ناراضی بوده باشد و کم کاری یا کم فروشی کرده باشم؛ چه در ایفای نقش و چه در رفتار پشت صحنه ام. منتها به نظر می رسد که الان نشانه های دیگری معیار انتخاب بازیگران است (در هرجا). من فقط این را می گویم که، مردم بازیگری را دوست دارند یا از او خوششان می آید، چرا نباید این فرصت را داشته باشد که در کارهای خوب کارگردانان خوب سینما، کار کند؟ مگر اشکالی دارد که مردم عادی هم آنها را در سینما ببینند؟ چرا فقط مخاطب خاص باید آن ها را ببیند؟ مگر اشکالی دارد؟ شاهرخ استخری در سریال سهیلی زاده را بیاییم و با فلان بازیگر در اثر دیگری از سهیلی زاده مقایسه کنیم. شاهرخ استخری در فیلم ساعت شلوغی آرش معیریان را با فلان بازیگر در فیلم دیگری از آرش معیریان مقایسه کنیم. در مدیوم های مشابه اندازه تاثیر بازیگر را بررسی کنیم. نمی دانم واقعا!... . اگر من روزی با آقای شهبازی کار کردم، آن وقت من را مقایسه کنید با کسانی که در کارهای آقای شهبازی بازی کرده اند. شاید این حرفها، گفتن نداشته باشد، ولی برخی اتفاقات به نظرم طبیعی نیست.
*بیا ماحصل کارت را از سال 86 تا الان، طی 8 الی نه سال اخیر قضاوت کنیم. هندوانه هم زیر بغل شما نمی گذارم. می دانی من به هیچ بازیگری عادت ندارم باج بدم و بیخودی از تو تعریف کنیم. ولی ماحصل زحمت تو در این چند سال چیزی جز درخشش نبوده. اگر غیر از این تو را قضاوت کنم، مردم مرا به سخره خواهند گرفت. حفظ این انرژی و ریتم داشتن خیلی مشکل است، چطوری این کار را می کنی ؟
در کنار دخترش «پناه»
وقتی برای مردم بازی می کنی و قرار است 50 شب، هرشب تو را از تلویزیون ببینند، هرشب چیزی برای ارائه، باید در چنته داشته باشی، این کنش در بازیگری اصلا کار آسانی نیست، یعنی هر روز باید با یک انرژی خاصی سرصحنه بروی. فیلمنامه نویس که بار 20 شخصیت سریال را دارد به دوش می کشد، تو به عنوان بازیگر وظیفه داری در مواردی، نقش خودت را رنگ آمیزی کنی. این کار وظیفه من است، نه فیلمنامه نویس. فیلمنامه نویس کارگردان نیز، هزار و یک مشغله دارد،در این میان من باید خودم گلیم نقشم را از آب بیرون بکشم. من باید یک چیزهایی را به آن اضافه کنم. اگر قرار باشد من فقط مجری اوامر دیگران باشم و صرفا مبتنی بر چند تحرک ساده، چند تا دیالوگ را فرضا بگم دیگر بازیگر نیستم، در این شرایط بهتر است انیمیشن بسازیم! بازیگر پس به چه دردی می خورد؟ شده به خاطر یک کلمه بجنگم، بجنگم؛ بارها این کار را کرده ام.
****شریفی نیا اگر باند داشت که با این همه بازیگر کار نمی کرد
*قبلا در سینما، یک دسته بندی خاصی وجود داشت. لیدر این جریان هم انصافا، شریفی نیا بود. تا می دید یک بازیگری در تلویزیون می درخشد، سریع او را سوئیچ می کرد از تلویزیون به سینما. دوره ای که جریان شریفی نیا حاکم بود هر درخششی توام با حمایت او بود. اما با کمرنگ شدن شریفی نیا توسط مافیای سینمای ایران، هزاران بار درخشش نیز گویی فایده ندارد. سینما ارث پدر جد دو تا دختر بچس با چند تا آقا پسری که سن پسری آنان بیست سالی است تمام شده.
این مسئله خیلی فراتر از مدیوم تلویزیون است. یعنی، بازیگرانی بودند که فقط در سینما کار می کردند، حالا از طرق دیگر، به مسیر دیگری هدایت شدند، به یک مسیر بهتر، تبعات بهتر. راستی، اینکه می گفتند آقای شریفی نیا، باند دارد، نه قبول ندارم ! آقای شریفی نیا اگر باند داشت که با این همه بازیگر کار نمی کرد.
*شریفی نیا شما را برای « پس کوچه های شمرون» دعوت کرد؟
در پس تولیدات پویا فیلم، آقای فرح بخش همیشه، انتخاب بازیگر را خودش به عهده می گیرد،البته آقای شریفی نیا، نظرشان را به عنوان یک مشاور، می گفتند، باز هم آقای فرح بخش، در نهایت، کار خودش را انجام می داد. ولی یک کاری که آقای شریفی نیا در انتخاب آن، دخیل بودند و من هم در آن بازی کردم، فیلم «یک، دو، سه » بود که خود آقای شریفی نیا بازی نکردند. فیلمی که برای عرضه در شبکه نمایش خانگی ساخته شد. در آن فیلم من من نقش اصلی را بازی می کردم،در اثری که 18 بازیگر چهره در کنار من بودند، نیما شاهرخ شاهی، مهدی سلوکی، سحر زکریا، داریوش کاردان، رز رضوی، علی دهکردی، رامین راستاد، جمشید گرگین و بهرنگ علوی. بقیه اسامی را حضور ذهن ندارم نام ببرم. الان اصلا بعید می دانم کسی بتواند چنین مجموعه ای از بازیگران را کنار هم جمع کند.
*کسی نمی تواند 18 ستاره مطرح را گرد هم آورد و هم اینکه نابخردان سینمایی قائلندبه اینکه برخی اسامی که در آن اثر با شما همکاری داشتند،برای کارهای تلویزیونی خوب هستند، نه سینما. یعنی این دسته بندی تلویزیون، تبدیل به یک آسیب بزرگ در روند جریان بازیگری شده است. ببین خود تو یک چهره محبوب و دوست داشتنی هستی و می توانی در فروش فیلم نقش بسزایی داشته باشی. حرف غیر عادی نمی زنم،9 سال برند مطرح استخری در تلویزیون را دارم در نظرم می گیرم.
به نظر من، زمان این بهره برداری، همان 6-5 سال پیش، بعد از دلنوازان و فاصله ها بود.
****وقتی خمیره بازیگری، شکل می گیرد و چهارتا طرفدار پیدا می کند، آنقدر از او کار می کشند و آنقدر از او پول در می آورند که بازیگر مورد نظر ممکن است خودش خسته شود
* تو با یاشا تمدن سریال آمین نسبت به خاله زنک های سینمایی رو دست زدی پسر! چیکار با تو کردند؟! الان آمین مخاطبش نسبت به پر بیننده ترین سریال تلویزیون فقط 10 درصد کمتره. آمین برای بازیگران و نویسنده اش به نظرم یعنی کمپوت هلو.
به نظر من، همان موقع باید استفاده درستی ار انرژی ما می شد. من در گفت و گو های مختلفی قبلا هم گفته ام که در سایر کشورها، وقتی خمیره بازیگری، شکل می گیرد و چهارتا طرفدار پیدا می کند، آنقدر از او کار می کشند و آنقدر از او پول در می آورند که بازیگر مورد نظر ممکن است خودش خسته شود. مثلا جنیفر لارنس با استخوان زمستان(دبورا گارنیک)، سریعا او را وارد جریان تجاری سینمای می کنند. مثلا جنیفر لارنس، بازی گرسنگی را بازی می کند که میلیون ها دلار می فروشد، بعد با فیلم Silver Linings Playbook هنری تر، اسکار می گیرد. در دو جریان هنری و تجاری به نحو احسن از این بازیگر استفاده می کنند.مردم ما خیلی مشکل پسند هستند و تقریبا روال پذیرش بازیگر از جانب مردم در کشور ما فرق می کند. اصلا اتفاق ساده ای نیست. تو یک سریالی بازی کنی و چهار نفر تو را ببینند و خوششان بیاید، اصلا تو را به یک بازیگر تبدیل نمی کند. من با سریال دلنوازان، با آنکه دیده شدم و مردم من را شناختند، چه اتفاقی افتاد؟!
این اتفاق تقریبا مشابه همان اتفاقی است که برای رضا عطاران در «ساعت خوش» افتاد. همه او را می شناسند، تقریبا می توان گفت همه مردم ایران،مجموعه تلویزیونی ساعت خوش را دیده اند اما چقدر طول کشید تا رضا عطاران تبدیل شد به سوپراستار ؟ نزدیک به 17 سال.
*پس معتقدی که از بازیگران جوان و انرژیک، در زمان درخشش ابتدایی، استفاده نمی شود، می گذارند بازیگر پیر شوند و بعد می گویند حالا بازیگر جوان نداریم.
مشکلی با این فاصله زمانی ندارم، عمده مشکل من این است که سینما، به دنبال چهره جدید نیست. یعنی یک تعدادی ستاره در سینما داریم که آنها چهل سال را رد کرده اند.
****آدمی که چهل سال را رد کرده است که نباید نقش دانشجو بازی کند! شاید باورت نشود ولی از ته دل خوشحال می شوم وقتی که جوانان تازه نفس را در سینما و تلویزیون می بینم.
*یک نکته ای بگویم؟ بهروز افخمی، که به نظر بزرگ مرد سینمای مردمی است، همیشه حرف خوبی به من می زد، می گفت: سینما مال تیننجرهاست، یعنی اقشار سنی زیر 24 سال، مال آدم های بالاتر از 50 سال نیست.
این جوانی در همه جای دنیا هست ولی در سینمای ما نیست. در تولیدات سینمای ایران، هروقت جوانی در سینما متجلی می شود اثر موفقی ساخته می شود، مثل رخ دیوانه که اثر موفقی می شود. وقتی تعدادی جوان، کنار هم قرار می گیرند، مردم این اتفاق را دوست دارند، چون انرژی خوبی در سینما شکل می گیرد. چرا ما همیشه باید فیلمنامه هایمان را تغییر بدهیم و سن کاراکترهایمان را بالاتر ببریم تا به سن هنرپیشه قدیمی بخورد؟ ستاره های قدیمی هم باشند، ولی محوریت با جوانان باشد. آدمی که چهل سال را رد کرده است که نباید نقش دانشجو بازی کند! شاید باورت نشود ولی از ته دل خوشحال می شوم وقتی که جوانان تازه نفس را در سینما و تلویزیون می بینم.
****سنگر سینما، مخاطب مردمی عام ندارد.فیلمی که میلیاردی شده است، مخاطبانش به اندازه یک استادیوم آزادی بوده اند!اگر دلت بخواهد فقط همکارانت برایت به به و چه چه کنند نیکوتر است که در
سینما باشی ولی اگر بخواهی در دل مردم هم جایی داشته باشی، راهش، تلویزیون
است.
*چون تو را می شناسم باورم می کنم.اما موضوع بعدی که می خواهم راجع به آن تو صحبت کنم این است که با توجه به اینکه در دنیا، مدیوم سریال سازی ارتقا پیدا کرده، بازی کردن در سریال ها، برای خودش کلاس ویژه ای پیدا کرده ،حالا جریان معکوس شده و ستاره های سینما سعی می کنند وارد سریال های تلویزیونی شوند. جای این تنگ نظری دارد تغییر می کند یعنی عده ای دارند خودشان را سمت تلویزیون می برند تا این معادله و توازن را بهم بریزند. خودتان این موضوع را احساس کرده اید؟مثلا محسن تنابنده صرفا در سینما فعالیت می کرد ایا به اندازه الان می توانست محبوب باشد.
می دانی دلیلش چیست؟ به خاطر اینکه الان سنگر سینما، مخاطب مردمی عام ندارد. وقتی تو دوست داشته باشی مردم با باشند، مجبوری در تلویزیون کار کنی. تصور کن، تو یک سریالی بازی می کنی که 40 میلیون، بیننده دارد، حالا پرفروش ترین فیلمی که در سینما دیده ای را چند نفر دیده اند؟ اینکه می گویند ، فیلمی که میلیاردی شده است، مخاطبانش به اندازه یک استادیوم آزادی بوده اند! به اندازه یک استادیوم و خورده ای! حدود 100 هزار نفر اگر فیلمی را ببینند، آن فیلم میلیاردی می شود. صد و خرده ای هزار نفر کجا و 40 میلیون نفر مخاطب تلویزیون کجا؟ خب معلوم است، تو اگر دلت بخواهد فقط همکارانت برایت به به و چه چه کنند نیکوتر است که در سینما باشی ولی اگر بخواهی در دل مردم هم جایی داشته باشی، راهش، تلویزیون ست.
****می دانی 90 درصد از سریال هایی که در این مدت، ساخته شد، فیلمنامه اش برای
من آمد. ولی من به دنبال هدف دیگری بودم، از همان روز اولی که وارد بازیگری
شدم، آرمانی بزرگتر را جستجو می کردم. دل مردم از ماهی n میلیون تومان مهمتر است.
*بعد از فاصله ها و دلنوازان، می توانستی همینطور یک نفس، سریال بازی کنی ولی نکردی. چرا؟
بگذار کمی شفاف سازی کنیم. بعد از فاصله ها برای هر سریال ماهی n میلیون تومان می دادند که رقم کمی نبود. خودت هم که می دانی 90 درصد از سریال هایی که در این مدت، ساخته شد، فیلمنامه اش برای من آمد. ولی من به دنبال هدف دیگری بودم، از همان روز اولی که وارد بازیگری شدم، آرمانی بزرگتر را جستجو می کردم. اگر به رزومه من، نگاه کنی، چهارتا کار اول من، چهار کار متفاوت لااقل در ژانر است. نقش منفی در تلخون علیرضا امینی، پریدخت تاریخی، جوان مثبت مذهبی در «داداشی» و ماه عسل کمدی. خب وقتی تو، در نقشی، کمی خوب دیده می شوی، همه تو را برای همان نقش های مشابه می خواهند. خب من چند تا کار متفاوت انجام دهم که قصد و نیتم از بازیگری مشخص شود. اگر آن اوایل به من می گفتند و من می گفتم نه، می گفتند ای بابا مگر تو کی هستی؟ مگر او کیست، چه کار کرده، که فلان فیلمنامه را رد می کند، دل مردم از ماهی n میلیون تومان مهمتر است.
***به خاطر پول بازی نکرده ام، هر جا رفتم یا برای به دست آوردن تجربه ای
بوده، یا واقعا عاشق آن نقش بوده ام یا دوست داشتم یک قالب دیگری از خودم
را امتحان کنم. هرکدام از انتخاب هایم استدلال های محکمی داشته است. الان
بعد از گذشت 5 سال، سریال «آمین» آمده که برای ایفای این نقش واقعا زحمت
کشیدم.
*این حرف و حدیث ها برای تو در مقام بازیگر جستجوگر نقش های متفاوت را اذیت می کند؟
خیلی دردناک است. من حداقل حقم این است که نقشی را که دوست دارم بازی کنم. چرا از اینکه می گویم «نه» ناراحت می شوند؟ به خیلی ها نه گفته ام که اگر الان بخواهم در موردش صحبت کنم، خیلی ها هم به من انتقاد می کنند تو چرا این کار را می کنی؟ من نمی توانم ، نقشی را که دوست ندارم بازی کنم. نقشی را که نتوانم، قلبا با آن رابطه برقرار کنم، مسلما نمی توانم در آن نقش خوب باشم. قطعا! به خاطر پول بازی نکرده ام، هر جا رفتم یا برای به دست آوردن تجربه ای بوده، یا واقعا عاشق آن نقش بوده ام یا دوست داشتم یک قالب دیگری از خودم را امتحان کنم. هرکدام از انتخاب هایم استدلال های محکمی داشته است. الان بعد از گذشت 5 سال، سریال «آمین» آمده که برای ایفای این نقش واقعا زحمت کشیدم.
تو نمی دانی که سریال دلنوازان چطور بود. هزار نفر سرپا، در پارک، در اسکرین، نگاه می کردند. ساعت 8 و نیم پخش می شد و کسبه می گفتند که شما را به خدا دیگر سریال بعدی را در این ساعت پخش نکنید تا ما هم ببینیم و از طرف دیگر، کاسبی ما هم واقعا خراب شده است. ساعت 8 و نیم ، خیابانها خلوت بود.
***سریالی بود در فارسی وان، به نام ویکتوریا؛ ولی با این حال وقتی که دلنوازان پخش می شد،یادمان باشد که دلنوازان با فارسی وان و ویکتوریان چه کرد و چه بلایی بر سر این شبکه آورد. سریال «سفری دیگر» که کاراکترش اصلی اش سالوادور بود و به همین نام هم سریال معروف شده بود. سریال فاصله ها از رویش رد شد.
*با اینکه آن زمان، مملکت در یک شرایط سیاست زده ای بود و برخی از فرزندان لوسیفر، مردم را تشویق می کردند به ندیدن تلویزیون و تبلیغات بی نظیری در رسانه ها برای فارسی وان به راه افتاد.
سریالی بود در فارسی وان، به نام ویکتوریا؛ ولی با این حال وقتی که دلنوازان پخش می شد،یادمان باشد که دلنوازان با فارسی وان چه کرد و چه بلایی بر سر این شبکه آورد. سریال «سفری دیگر» که کاراکترش اصلی اش سالوادور بود و به همین نام هم سریال معروف شده بود. سریال فاصله ها از رویش رد شد.
*پتانسیل این کار را داریم که بارها بارها از روی فارسی وان عبور کنیم؟
البته خیلی از ابزارهای نمایشی را هم نداریم و حتی اجازه استفاده از هر ابزاری را هم نداریم اما همیشه توانسته ایم و باز هم می توانیم. مثلا دیالوگی که من، در سریال فاصله ها خطاب به پدرم می گویم که «مگر معنای دوستی هر دختر و پسری، ازدواج است؟» در آنونس سریال هم پخش شد، مگر چنین چیزی در تلویزیون ما تا آنزمان وجود داشت؟
****الان خود من یک دختر دو ساله دارم، وقتی بزرگ تر شد دوست ندارم سریال ها بی محتوای ماهواره ای ببیند. دو زار، آموزندگی در آن ها وجود ندارد.بنشین و سریال «لطیفه» را تماشا کن. هر دفعه از جلوی تلویزیون رد شدم، دو نفر داشتند همدیگر را بغل می کردند! بابا یک پلان دیگر ندارید شما؟ قصه ندارید؟
*یعنی آن موقع، با چنین قصه هایی از یک شرایط محافظه کارانه سهوی و بیخودی عبور کردیم.
روی خطوط قرمز راه می رفتیم. نه اینکه خدای نکرده بخواهیم، از آن عبور کنیم. با این حال چقدر این سریال، آموزنده بود. بخشی از دلنوازان در مورد مبحث مهریه بود، روی خیلی ها تأثیر گذاشت، خیلی قدم مثبتی بود در این زمینه که با تفکر بیشتری ازدواج کنیم و یا اینکه این مسخره بازی ها را در مورد مهریه با اعداد و ارقام نجومی تمام کنیم. هیچ سریالی نتوانست به آن خوبی، تأثیرگذار گذار باشد. یا در فاصله ها، روابطی که بخواهد در خیابان شکل بگیرد با جزئیات دراماتیک خوبی مورد ارزیابی قرار می گرفت.
*ولی جمع بندی ، کاملا اخلاقی بود.
اصلا به همین دلیل از سریال های خودمان دفاع می کنم. الان خود من یک دختر دو ساله دارم، وقتی بزرگ تر شد دوست ندارم سریال ها بی محتوای ماهواره ای ببیند. دو زار، آموزندگی در آن ها وجود ندارد. یعنی اگر قرار باشد یک روزی این شبکه ها، جای تلویزیون خودمان را بگیرد، من ترجیح می دهم که کلا تلویزیون را جمع کنم. هیچ چیز خاصی در آن ها وجود ندارد که مثلا من بگویم دخترم، بنشین و سریال «لطیفه» را تماشا کن. هر دفعه از جلوی تلویزیون رد شدم، دو نفر داشتند همدیگر را بغل می کردند!
بابا یک پلان دیگر ندارید شما؟ قصه ندارید؟ به خدا دارم جدی می گویم! حالا باز هم ترک ها به یک اصولی اعتقاد دارند، تولیدات آمریکای جنوبی که دیگر هیچی ! از هفت دولت آزادند! ما قابلیتش را داریم، باید از این فرصت استفاده کنیم. وقتی شما می خواهید، در تلویزیون تبلیغ کنید، انتظار دارید که تبلیغتان دیده شود. وقتی سریال، پربیننده نداشته نباشیم، تبلیغی هم نداریم و به تبع آن در آمدزایی وجود ندارد. من فکر می کنم درآمد تلویزیون هم کم شده است. صاحبان سرمایه هم می روند و جای دیگری تبلیغ می کنند؛ در فضای مجازی، در شبکه های ماهواره ای.
*بعد از فاصله ها و دلنوازان، شایعاتی هم برای تو درست کردند. این شایعات، به گوش تو هم رسید؟
مثلا چه شایعاتی؟
*مثلا اینکه آدم مغروری است، از بالا با همه صحبت می کنی. ببین من شاهد برخورد تو با همکارانت هستم، فروتنی فوق العاده ای در تو می بینم که واقعا تعجب می کنم چرا این حرفها را در مورد تو می زنند. من مجبور شدم از فلانی و فلانی قبل از این آشنایی بارها بپرسم. آنها به من می گفتند: فوق العاده است، این پسر بی نظیر است، او اگر در یک فیلم آمریکایی هم بازی کند، باز هم شاهرخ استخری است.
در سریال دلنوازان، نقشی که بازی می کردم، یک جوان مغرور بود، مدیر یک آژانس هوایی بود و از موضع بالا برخورد می کرد ولی در فاصله ها، اینطور نبود.
*بین بچه های سینما و تلویزیون، نباید این حرفها همینطور شایعه دست به دست می شود. کمی عجیب است. نباید که از روی نقش، کسی را قضاوت کرد.
من می گویم از آن افرادی که من را دیده اند و یا با من برخورد داشته اند، بپرسید. آنها اطلاعات دقیق تری می دهند.
و مطبوعات؟
مطبوعات از دست من ناراحت بودند. شاید باید در مورد این مسئله صحبت کنیم. البته فکر می کنم دلخوری بین من و مطبوعات، دوطرفه بود. هم مقداری من از آنها دلخور بودم و هم آنها از من. بهخاطر اینکه، یک زمانی، ناگهان ، هجمه تقاضا برای مصاحبه و گفتگو زیاد شد مثلا فکر کنید، هنگام پخش دلنوازان، عکست روی جلد کلی از مجلات چاپ می شود و ناگهان همه چیز کمرنگ و به مرور تمام می شود و همه مطبوعات، تو را کنار می گذارند و صبر می کنند تا 5 سال بعد که تو یک سریال، کار کنی و دوباره سلام علیکم! این را دوست نداشتم و برنمی تابیدم . الان دیگر خودم هم دوست ندارم بدون دلیل جایی حرف بزنم، یا به بهانه سریال آمین، باز هم بروم روی جلد مجلات. ترجیح میدم دغدغه هایم منتشر شود.
*کار خوبی می کنی ؟!
اصلا همان زمان هم، این کارها از جنس من نبود. همان موقع هم خلاف اعتقادات خودم، داشتم سوار یک موجی می شدم.
*من به عنوان مخاطب دلنوازان، کیوسک را که نگاه می کردم، عکس شما روی 20 تا مجله بود. من خودم به عنوان مخاطب خوشم می آمد.ما مردم ستاره دوستی هستیم.
ولی پرویز شهبازی اگر این رویدادها را ببیند، خوشش نمی آید و من آرزو دارم با او کار کنم. می دانی وقتی پرویز شهبازی از جلوی آن کیوسک رد می شود عکس من روی جلد 20 تا مجله ، برایش جذاب نیست. اگر این موضوع باعث لطمه زدن به آینده و مسیرم شده است، من واقعا متأسفم. چون از روز اولی که وارد این کار شدم، توقع دیگری از حرفه ام داشتم. با خودم بارها گفته ام، آنقدر تلاش می کنم که اگر روزی اتفاقی، آقای پرویز شهبازی، از جلوی تلویزیون رد شد وپلانی از من دید، چیزی ببینند که ارزشش را داشته باشد، تا شاید یک روزی من با ایشان بتوانم کار کنم.
*همین ترکیب شما در آمین ، به نظر من، مثل دلنوازان است. یک سری آدم پرانرژی آمده اند و انرژی خودشان را سر سریال گذراشته اند و این انرژی دارد در سریال دیده می شود. من به قصه احترام می گذارم، به کارگردانانش احترام می گذارم، این موج انرژی دارد از مدیوم تلویزیون بیرون می رود.
هرجا، همدلی اتفاق افتاده است، نتیجه مثبت داده است. ما خیلی نسبت به هم، کم لطف هستیم، علی الخصوص، هم صنف های خودمان. آخر مگر می شود کسی با انرژی وارد این سینما بشود و بخواهد جای من را بگیرد؟ من هم جایگاه خودم را دارم ، کسی جای من را تنگ نمی کند، نسل نو بیایند و ما دیگر اصلا کار نکنیم. چه اشکالی دارد. یا من باید خودم را به روز کنم و به خودم اضافه کنم تا از این موج، جا نمانم یا باید کنار گذاشته شوم. این یک واقعیت غیر قابل انکاری است.
من می دانم که امین حیایی، امروز با همه بی مهری ها و ناسپاسی هایی که در حقش شده است، به این فکر افتاده است که خودش فیلم تهیه کند که به نظر من، این اتفاق خوبی است. امین حیایی، از تمام اندوخته هایش در این سالها، از تمام تجربه ها و روابطش استفاده می کند، کاری که امین حیایی تهیه کننده آن باشد، با یک سوم سرمایه اصلی ساخته خواهد شد. بخاطر اینکه همه حاضرند به خاطر او، با یک چندم دستمزد واقعی خودشان هم کار کنند، یا اصلا پول نگیرند و کار کنند. این اعتباری است که امین حیایی در طول سالیان زیادی که در سینما بوده، به دست آورده.
***امین حیایی واقعا اسطوره اخلاق است،با کتف در درفته و پای شکسته می آمد سرصحنه. شنیده
ام سر صحنه فیلمی، حین فیلمبرداری، کارش را متوقف کرد تا دستمزد تمام عوامل
را بدهند و بعد از پرداخت، فیلمبرداری از سر گرفته شد.
*قرار است با هم کار کنید؟
از خدا می خواهم این اتفاق بیفتد. چرا که نه؟ دلیل هم دارم. چون امین حیایی به سینمای مردمی اعتقاد دارد. همین که در سریال آمین کنار هم بودیم هم برای من افتخار بزرگی بود. واقعا جزو نوادر است. امین حیایی سر صحنه، پیشنهادهایی به من می داد که به ضرر نقش خودش بود. اصلا چنین چیزی در سینما و تلویزیون، نداریم. بارها در کارهای قبلی خودم دیده ام که ، پیشکسوت هایی آمدند و به خاطر اینکه مثلا فلان دیالوگ من، به مذاقشان خوش نمی آمد، به راحتی دیالوگ من را خط می زدند و دست من هم به هیچ کجا، بند نبود. حالا امین می آید و نکته ای را در ضرر نقش خودش به من می گوید و تشویقم هم می کند. یعنی این هنرمند، اصلا با من جوان ، مشکلی ندارد، اتفاقا زیر بال و پر من را هم می گیرد و کمکم هم می کند. ما چنین افرادی در سینما نداریم، باید مجسمه او را بسازیم.
واقعا اسطوره اخلاق است،با کتف در درفته و پای شکسته می آمد سرصحنه. شنیده ام سر صحنه فیلمی، حین فیلمبرداری، کارش را متوقف کرد تا دستمزد تمام عوامل را بدهند و بعد از پرداخت، فیلمبرداری از سر گرفته شد. شاید خودش راضی نباشد که این مسائل را درموردش می گویم. من این موضوعات را مطرح می کنم برای اینکه عده ای از مردم، ذهنیت خاصی در مورد امین حیایی پیدا کرده اند، خواستم این حرفها را هم بشنوند و بعد قضاوت کنند. مردم عزیزی و فهمیمی که شاید یک جایی از دست امین حیایی، ناراحت شده اید، این مسائل را هم بدانید.
*ببین شاهرخ عزیز اصلا اعتقادم به ستاره سازی در تلویزیون و سینما به این دلیل است که با تکیه بر سیستم ستاره سازی رسانه های قدرتمند و مردمی تری خواهیم داشت.
من مصاحبه ای کردم با عنوان ستاره سوزی، به جای ستاره سازی. خیلی راجع به این موضوعات حرف زدم. واقعا همه جا، یعنی هرجایی که صنعت موفقی در سینماو تلویزیون ندارد باید ستاره سازی کند و از این ستاره سازی ، ارتزاق کند و صنعت را بچرخانند. ستاره ها افول می کنند و بعد دوباره ستاره های جدید می آیند.
*دوست ندارید در تئاتر کار کنید؟
حتما دوست دارم اما گاردی که بین تئاتر و بچه های فعالی در حوزه های تصویری وجود دارد که واقعا وحشتناک است، کاش جایش را رفاقت می گرفت. من که واقعا خوشحال می شوم، بچه ها از تئاتر می آیند در حوزه های تصویر کار می کنند. احساس می کنم، به ازای تمام زحمات چندین و چند ساله خودشان، حالا می آیند و از مردم بازخورد می گیرند و خستگی هایشان بیشتر زودوده می شود ولی عکس این موضوع که اتفاق می افتد، گویی عده ای در تئاتر این رفت و آمد را نمی پسندند. در صورتی که اگر رونق وارد گیشه های تئاتر شود، کمک های دولتی، کم رنگ می شود و تئاتر روی پای خودش می ایستد.
***من بازیگر تئاتری، دیده ام که وقتی جلوی دوربین ایستاده، به تته پته افتاده
و نتوانسته حرف بزند.این را هم دیده ایم که بازیگر سینما روی صحنه تئاتر،
صدایش را فقط بازیگر روبرویش می شنود. آنقدر علیه هم گارد نداشته باشیم.
*منظور من این است که تو مثلا از میان خیل طرفدارانی که در تلویزیون پیدا کرده ای، صد نفر، پانصد نفر، هزار نفر را که می توانی به سالن های تئاتر بکشانی. نمی توانی؟
مردم هم به سالن های تئاتر می آیند و آثار را می بینند،بگذاریم مردم قضاوت کنند.نباید بیرون گود بنشینیم و بگوییم لِنگش کن! من بازیگر تئاتری، دیده ام که وقتی جلوی دوربین ایستاده، به تته پته افتاده و نتوانسته حرف بزند.این را هم دیده ایم که بازیگر سینما روی صحنه تئاتر، صدایش را فقط بازیگر روبرویش می شنود. آنقدر علیه هم گارد نداشته باشیم. اینقدر خط کشی نکنیم، چهارچوب درست نکنیم، من بازیگری هستم که مثلا در کار آقای رحمانیان، نقش اسب را بازی کردم، نصف تئاتری ها، حاضر نیستند این کار را انجام دهند! چقدر انگیزه می خواهد که تو 60 شب بروی روی صحنه بروی و سم بکوبی و یک دیالوگ هم نگویی؟! خیلی باید عاشق بازیگری باشی.
****آنقدر این حاشیه ها را بلد هستم که همین الان یک بازیگر جوانی که اول راه است و حاضر است هرکاری بکند، به من نشان بدهید تا به او بگویم چه کار کند تا بتوانید ستاره سینما بشود، خیلی هم نیاز به استعداد ندارد، شاید یک خانه مجردی به کارش بیاید.
*بعد از دلنوازان، به شدت از خودت مراقبت کردی که اصلا حاشیه نداشته باشی می دانی که برخی اصلا با حاشیه سازی به خیلی از جاها می رسند. حاشیه سیاسی، حاشیه فرهنگی، حاشیه حضور در مجامع غیررسمی آنچنانی.
بله. من هم خیلی از جاها دعوت شدم که نرفتم. اگر می رفتم شاید بد هم نمی شد. قبول دارم. هدفم این نبوده که بشوم فلان نمونه حاضر در سینما در آینده. هدف اصلی من در زندگی این نیست، اهداف دیگری دارم که برایم با ارزش تر هستند. آنقدر این حاشیه ها را بلد هستم که همین الان یک بازیگر جوانی که اول راه است و حاضر است هرکاری بکند، به من نشان بدهید تا به او بگویم چه کار کند تا بتوانید ستاره سینما بشود، خیلی هم نیاز به استعداد ندارد، شاید یک خانه مجردی به کارش بیاید.
*با این همه وسواسی که داری، چطور از بین خیل پیشنهاداتی که داشتی، آمین را پذیرفتی؟
اول اینکه ژانر اکشن را دوست دارم، بعد هم اینکه واقعا نقش جذابی بود. یعنی شاید نه فقط من، بلکه هر بازیگری، دوست دارد چنین نقشی را بازی کند.
*چگونه نقش یاشاتمدن قسمت تو شد؟ برایت نوشته بودند؟
زامیاد سعدوندیان، 8 ماه ، قبل از پیش تولید این کار به من زنگ زد. یادم هست که از یک جمعی جدا شده بودم و رفته بودم در بالکن خانه و او داشت برای من تعریف و من را وسوسه کرد.
*همیشه موقعی که وسوسه اتفاق می افتد، یک مسئله دیگری هم وجود دارد، ترس! وسوسه و ترس همزاد هم هستند. اینکه آیا این نقشی که دارد تعریف می کند، خوب از کار درمی آید؟
اول اینکه متأسفانه در مجموعه سریال های خوب،روال طوری است که اصلا نمی دانی وقتی این کار می خواهد تولید شود، تو هستی یا نیستی. یعنی نمی توانی خیلی روی آن حساب کنی. زامیاد دوست داشت من این نقش را بازی کنم ولی اینکه آیا این اتفاق در آینده می افتاد یا نه، دیگر خیلی دست ما نبود. خدا را شکر که این اتفاق افتاد. جزو معدود نقش هایی بود که من از 8 ماه قبل، به آن فکر می کردم و دوست داشتم که اگر قرار است بازگشتی به تلویزیون باشد، با این نقش باشد. چون خود نقش به صورت مکتوب از کارهای قبلی من خیلی متفاوت است (گذشته از اجرا)، آنقدر خود نقش، متفاوت بود که وقتی در قالبش راه می رفتم، این تفاوت را حس می کردم، چه برسد به اینکه بخواهم متفاوت هم اجرا کنم.
*این ترس بعد از اینکه کار را دیدی، تبدیل به اشتیاق نشد؟
در طول دوران پخش سریال دائما استرس داشتم،. یک سری از سکانس ها را پای تدوین دیده ایم و خیالمان راحت بود ولی کلی سکانس ها را ندیده بودم و می ترسیدم ...
****می دانی در پیش تولیدات ما، همه چیز سریع اتفاق می افتد. مثلا می گویند
آقای استخری می شود این فیلمنامه را بخوانید، پس فردا می خواهیم کلید
بزنیم! من چه کار می توانم در دو روز انجام بدهم؟ ولی در آنسوی آبها چه
اتفاقی می افتد؟ می گویند آقا تو قرار است در این فیلم یک صحنه اکشن داشته
باشی، یکسال دیگر می خواهیم فیلمبرداری کنیم، بی زحمت می توانی 9 ماه بروی و
کونگ فو یاد بگیری؟
*من ندیدم بازیگری اینقدر با وسواس به من بگوید که ببین فلانی! مصاحبه را بگذار پس از پایان پخش و بعد توصیه کنی فلان قسمت و فلان قسمت،این پلان و اون سکانس را با وسواس بیشتری ببین، بعد با هم حرف بزنیم. معمول این است که بازی کن و برو، دستمزدت را بگیر و برو. سر یک کار تلویزیونی و اینهمه حساسیت؟ عجیب نیست؟!
می دانی در پیش تولیدات ما، همه چیز سریع اتفاق می افتد. مثلا می گویند آقای استخری می شود این فیلمنامه را بخوانید، پس فردا می خواهیم کلید بزنیم! من چه کار می توانم در دو روز انجام بدهم؟ ولی در آنسوی آبها چه اتفاقی می افتد؟ می گویند آقا تو قرار است در این فیلم یک صحنه اکشن داشته باشی، یکسال دیگر می خواهیم فیلمبرداری کنیم، بی زحمت می توانی 9 ماه بروی و کونگ فو یاد بگیری؟ اتفاقی که سر ماتریکس افتاد، کیانوریوز 9 ماه هنرهای رزمی را آموزش می بیند. یا دنیل دی لوئیس، 9 ماه قبل، مدام صدای خودش را ضبط می کرد و برای کارگردان می فرستاد! بدین صورت بازیگران در مقیاس جهانی، به نقش، نزدیک می شوند. ما چی؟ الو؟ سلام! قرارداد ببندیم. جالب اینجاست که همان پشت تلفن، قرارداد را هم باید ببندیم! اینقدر همه چیز هول و عجله ای است که به نظرت جایی برای فکر کردن باقی می ماند؟ خب معلوم است که نمی شود و کار در نمی آید و شخصیت ها مقوایی می شوند. بنابراین، این تنها نقشی بود که من، 8 ماه فرصت داشتم که حداقل در خیالاتم به آن فکر کنم. منتها می گویم که برای تک تک آن لحظات، مثلا قسمت 9 را با دقت ببین، برای این بود که الان در گفتگو راحت باشم. قسمت و قسمت های مد نظر سریال، یکی از عطف های بزرگ سریال بود. بخصوص نقش من ولی خوب در آینده هم غافلگیری های دیگری در سریال وجود دارد مثل حقیقتی که آشکار می شود و درخواهیم یافت من پسر واقعی همایون تمدن نیستم.
می خواهم بگویم که عادات یک انسان هم در طول 5 سال تغییر می کند. مثلا میمیک صورت شما الان با 5 سال قبل، فرق می کند.من حتی اگر می خواستم که مثل دلنوازان باشم، دیگر نمی توانستم. این را بخاطر کسانی می گویم که کمی در قضاوت، بی انصافی می کنند. بالاخره من این آدم هستم، با این چهره، با این صدا. تا یک حدی می توانم صداسازی کنم، تا یک حدی می توانم صورتم را متفاوت کنم. گریم من چندان فرقی نمی کند، البته تعمدا.
ولی اکشن و ری اکشنت خیلی متفاوته؟
مرسی، همه هم و غم من همین بود. جز یک دیالوگ «خفه شو» اصلا صدایم را در کل سریال بالا نمی برم. فقط دو کلمه «خفه شو». اما در دلنوازان،در نصف بیشتر سریال، عربده می کشیدم. می خواهم بگویم که این خونسردی ....
* توأم با مرموز بودن.
توام با مرموز بودن، فقط به عهده من است. بار سنگین این موضوع هم به عهده نویسنده و کارگردان است که من مرموز به نظر بیایم. من که نبایدخودم را مرموز کنم، خیلی کلیشه می شود.
***اگر در سریال آمین دستمان را بازتر می گذاشتند، ماحصل کار شیرین تر هم می شد. کاش بگذارند. نمی گویم
که برای سریال ما، خیلی اتفاق عجیب و غریبی افتاده بود یا اینکه مثلا
سریال ما از دست رفت، نه. ولی یک سری از چیزها، حتی نقاط ضعف در کاراکترهای
قهرمان، آنها را جذاب می کند.
*به نتایج خوبی رسیدیم، پلیس هرچقدر دست یک مجموعه ای را باز بگذارد، آن مجموعه شیرین تر می شود. الان همانجایی هستیم که دوست داریم.
اگر دستمان را بازتر می گذاشتند، ماحصل کار شیرین تر هم می شد. کاش بگذارند. نمی گویم که برای سریال ما، خیلی اتفاق عجیب و غریبی افتاده بود یا اینکه مثلا سریال ما از دست رفت، نه. ولی یک سری از چیزها، حتی نقاط ضعف در کاراکترهای قهرمان، آنها را جذاب می کند. مثلا اگر من یاشا تمدن، نقطه ضعفی داشته باشم، جذاب تر هستم، برای مخاطب. یعنی راحتتر با من، همذات پنداری کنند. مثلا وقتی کاظم بلوچی، نقطه ضعفش، پسرش است، عشق پسرش را دارد، باعث می شود که مخاطبان دوستش داشته باشند. یعنی با اینکه نقش به شدت منفی را دارد بازی می کند، اما باز هم مخاطب می گوید خب بچه اش را دوست دارد. یک کاراکتر بدون ضعف، چندان جذاب نیست. شاید در دوره همفری بوگارت و جان وین، قهرمان بدون نقطه ضعف، جذاب تر بودو هیچ گافی نمی داد اما این الگو در حال حاضر جواب نمی دهد. برای همین بدمن های سریال در نظر مردم عزیز می شوند.
*می دانستید که نمایش پلیس تیره و خاکستری ممکن نیست و گرنه پلیس ها هم جذاب می شدند. منظورم سانسوری است که از طرف پلیس بر این سریال اعمال شد.
من فیلمنامه اش را نوشته ام!
*پلیس فاشیست.(برداشت غلط نشود پلیس فاشیست به نمونه پلیس های عملگرا در سینما می گویند،مثل هری کالاهان)
پلیسی که به تو قول می دهم، مردم عاشقش خواهند شد. یعنی در انتهای اثر، مردم عاشق کاراکتر پلیس می شوند
*دوست داری آن را بسازی؟
می گذارند؟! حالا البته سعی کردم یک چیزهایی را در آن رعایت کنم، پلیسی که به دلایلی از نیروی پلیس آمده بیرون.
*پلیس فاشیست دهه هفتادی؟ یک هری کالاهان حسابی!
بخوانی، اذیت می شوی،درگیر می شوی، عاشق فیلمنامه می شوی. خیلی دوست دارم که یک روزی آن را کار کنم.
*ممکن است یک روزی خودت هم کارگردانی کنی؟
شاید، چون برخی مواقع خیلی اذیت می شوم.
*من هم به عنوان مصاحبه کننده، داری اذیت می کنی. یعنی من دوست دارم با این همه دقت روی جزئیات، خودت بروی و بسازی.
امیدوارم.
* حرف آخر؟
ماه پشت ابر نمی ماند.
*منظورت از ماه، سوپراستار است؟
نه(خنده) منظورم این است که اگر واقعا چیزی وجود داشته باشد، بالاخره روزی دیده خواهد شد،توسط آدمهای سینما دان جامعه، منتقدان خوب ما و اهالی رسانه که همواره برای پیشرفت سینما زحمت کشیده اند. بالاخره آنها خواهند دید که یک آدمی هست که زحمت می کشد و تلاش می کند. متفاوت باشد و با آن نقش، زندگی می کند، برای کارش وقت می گذارد، وقتی سر فیلمبرداری است دیگر شبها به مهمانی نمی رود، به اصطلاح بچه های سینما، خاک بازی نمی کند. همه هم ّ و غمش، کارش است. وقت می گذارد، در بیکاری هایش ، مطالعه می کند، فیلم می بیند. مجید صالحی این کار را کرد دیده شد و موفق شد و ترکاند. رفت بالا ، با کاهانی کار کرد، از این به بعد هم با بهترین ها کار می کند. می دانستم که دارد مطالعه می کند، شنیده بودم، دارد زحمت می کشد، دورخیز کرده بود و این اتفاق برایش افتاد. امیدوارم همه آنهایی که پشت درب های سینما مانده اند و هنوز فرصت یک کار خوب را نداشته اند این امکان برایش فراهم شود.
*من هم امیدوارم سینما را از چنگال پیرمردهایی که استحقاق جوان اول سینما بودن را ندارند، بیرون بکشیم و تحویل جوانان واقعی، (نه پنجاه ساله ای که سودای بازی کردن نقش یک دانشجو را دارد) بدهیم.
ممنون و مرسی از تو.
منبع: مشرق
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار