از همان زمان با سپاه ميلاجرد و فرمانده آن زمان سپاه ميلاجرد شهيد احمد اسفنداني انس و الفتي داشت، چنان محجوب بود كه روزي هنگام مراجعه به درمانگاه از شدت سر به زير بودن سرش به ديوار مي خورد.
هنگام جنگ عراق عليه ايران نفس عاشقش وعاء معشوق گشت و جانش نثار محبوب، كسوت تدريس از تن به دركرد و صلوت نبرد به تن كشيد، به جدال كفر خروشيد و به عنوان بسيجي از سوي لشگر 17 علي بن ابيطالب(ع) رهسپار دشت خون و قيام گرديد.
اين شهيد والامقام كتم دل گشوده و چنين دُرّ افشاني مي كند:
«از تو پدر عزيزم خواهشمندم كه اگر من لياقت داشتم تا به شهادت برسم زياد ناراحت نباشيد و خداوند را شكر نمائيد كه فرزند خودت را در راه اسلام هديه داده اي و اين افتخار بزرگ بر تو مي باشد»
آواي شهادت باعث رفع درجات گرديد. سرانجام دل شوريده اين سيمين عذار دلداده يار به تاريخ 12/11/1365 در شلمچه در عمليات كربلاي 5 زير گلوله باران اصحاب فيل به راه شهادت گسيل آمد و به آرزوي ديرينه اش رسید.