روز ششم جشنواره هم امتداد سیکل تکراری چند روز گذشته بود. از یک طرف فیلم هنروتجربه ای "تمرینی برای یک اجرا" در جشنواره به نمایش درآمد که دریغ از یک سر سوزن ارتباط سمپاتیک با مخاطب.
باعث تعجب است در سینمای ایران که از فقر ژانرهایی چون ماجرایی و جنایی به شدت رنج می برد کارگردانی که زمانی آثار مطرح متعلق به سینمای حادثه ای-جنایی مانند "بازجویی یک جنایت"، "رنگ شب" و "مخمصه" را می ساخت سر از هنروتجربه درآورده و فیلمی ساخته به نام "تمرینی برای یک اجرا" که واقعه نگاری اجرای تئاتری براساس یکی از داستانهای شاهنامه است! البته که محصول دست سجادی بیش از آن که رنگ و بوی سینما داشته باشد رنگ و بوی تئاتری دارد و خیلی شبیه است به تئاترهای تلویزیونی.
این سراغ شاهنامه رفتن هم به جای آن که به تصویرسازی سینمایی یکی از داستانهای شاهنامه بینجامد بیشتر مجالی بوده برای روخوانی داستانی که بناست به سبک نقالی جلوی دوربین خوانده شود. نتیجه هم مشخص است؛ محصولی کشدار و طولانی که مخاطب را به شک می اندازد آیا این فیلم را همان کارگردانی ساخته که سکانس افتتاحیه "مخمصه" را اجرا کرده بود.
* ضعف پایه های منطقی داستان
"بارکد" یکی از فیلمهای بخش مسابقه جشنواره بود که در روز ششم مشتاقان زیادی را به کاخ کشانید و البته که بسیاری از مخاطبان را راضی نکرد.
فضای اتفاقمحور فیلمنامه، کاریکاتوری بودن کاراکترها و پیشبرد قصه براساس شیرین کاریهای محسن کیایی و البته ربط بی دلیل داستان به ماجرای رانت خواری که از یک طرف آدم هفت خطی(!) معرفی میشود و از آن طرف خیلی راحت فریب یک لات آسمان جل را می خورد سبب ساز آن شده که مخاطبان پیگیر جشنواره چنان که باید از فیلم خوششان نیاید.
ضعف پایه های منطقی داستان "بارکد" و استفاده بیش از حد از شوخی های جنسی دیگر نقاط ضعف فیلم هستند که نشان می دهند مصطفی کیایی در پروسه ای فشرده فقط فیلمی را ساخته تا احتمالا اکران نوروزی 95 را از دست ندهد!
*ترکیب ساختار کلاسیک و خردهپیرنگ
شاید یکی از عجیب ترین فیلمهای روز ششم "آب نبات چوبی" حسین فرحبخش باشد. فیلمی که سناریوی اصلی آن را کامران قدکچیان فیلمساز متعلق به سینمای بدنه نوشته و سناریستی به نام علی اصغری که تخصص اش آثار ضد جریان کلاسیک و خرده پیرنگ است آن را بازنویسی کرده!
حاصل هم اثریست که نه کلاسیک است و نه خرده پیرنگ یعنی کاملا بلاتکلیف و کاملا معلق بین دو گونه سینمایی متفاوت و البته با یک پایان بندی اصغری وار! اصغری که در "شیفت شب" هم سر و ته قصه را با "موش کشی" هم آورده بود اینجا هم با تبدیل کاراکتر عطاران به هیولایی که "کابوس خیابان الم" را به یاد می آورد کوشیده شگفتی مخاطب را رقم زند اما بجای منکوب کردن مخاطب، خنده او را موجب شده.
*دیگر زمان بازنشستگی پوراحمد است
"کفشهایم کو"ی کیومرث پوراحمد در امتداد فیلم ضعیف قبلی او "پنجاه قدم آخر" است؛ فیلمی که بیشتر در آپارتمان یک پیرمرد آلزایمری می گذرد و بناست بدبختیهایی که او به سبب دوری از زن و فرزندش متحمل میشود را روایت کند اما ضعف در شخصیت پردازی و فقر ماده خام لازم برای یک فیلم بلند کار پوراحمد را زار کرده!
از آن سو بازیهای فیلم بخصوص بازی مجید مظفری و دخترش نیکی که به باسمه ای ترین شکل ممکن نقش دخترکی از فرنگ برگشته را بازی کرده پاشنه آشیل "کفشهایم کو" است و باعث شده فیلم نتواند حتی نیمی از کیفیت آثار مطرح سازنده اش را داشته باشد.
*ایده ای که پرورده نشد
"وارونگی" بهنام بهزادی فیلمی ایده محور است؛ ایده مرکزی فیلم درباره پدیده آلودگی هوا در تهران و درگیریهایی است که این پدیده در وضعیت زندگی یک خانواده متوسط ایجاد می کند. مشکل فیلم آنجاست که فیلمساز نمی تواند ایده بهروز خود را با پرداختی مناسب به اثری جذاب بدل کند و بعد از بیست دقیقه ابتدایی فیلم عملا به تکرار مکرراتی می رسد که خودش هم نمی تواند از آن برخیزد.