مادر شهید بخشی نیا گفت: ناصر 19 سال داشت که در اولین اعزام در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید، محسن آن زمان در مرکز پیام مشغول کار بود و شب ها به منزل نمی آمد، بعد از چند روز که به منزل آمد تا از پله ها پایین آمد از رنگ صورتش فهمیدم ناصر شهید شده گفتم محسن چرا طفره میروی ناصر شهید شده؟ محسن بغض کرد اشک در چشمانش جاری شد سرش را پایین انداخت و برگشت، اما من میدانستم ناصر شهید شده چون شب قبل رهبر معظم انقلاب که آن زمان رئیس جمهور بود را در خواب دیدم.
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، معصومه اصفهانی از فعالان انقلابی و دفاع مقدس و مادر شهید ناصر بخشی نیا است که در استانه 70سالگی مانند یک جوان سیاسی مسائل کشور و منطقه برایش با اهمیت است و همچنان جوانان را توصیه به تبعیت از ولایت فقیه و باقی ماندن در عرصه سیاست می کند.
گفتگوی صمیمانه خبرنگار ما با این بانوی انقلابی را ادامه بخوانید.
در قم اغلب خانم ها در راهپیمایی شرکت می کردند
در ابتدایی که وارد منزل مادر شهید می شویم صداقت، سادگی و صمیمت در فضا حاکم است در برابر این صمیمیت صادقانه سوال ها را شروع می کنم و این بانوی انقلابی پاسخ میدهد: ازهمان سالها که فعالیت های انقلابی شروع شد من به همراه خانواده ام در فعالیت های انقلابی شرکت می کردیم. در سال 56 سه فرزند داشتم محسن11ساله، ناصر10 ساله و دخترم زهرا 5سال داشت، 19دی سال 56 که اغاز انقلاب از قم شروع شد محسن و ناصر به همراه پدرشان به منزل ایت الله نوری رفته بودند.
در قم اغلب خانم ها در راهپیمایی شرکت می کردند و برنامه های حمایتی داشتند، معدود بانوانی بودند که فعالیت های سیاسی انجام میدادند، خانواده فاطمی، همچنین خانواده واعظی که همه اعضای خانواده فعالیت سیاسی انجام میدادند و 4 فرزندشان دو دختر و دوپسرشان در راه انقلاب و زیر شکنجه های ساواک به شهادت رسیدند، همچنین خانواده موحدیان که خانوادگی فعالیت سیاسی انجام می دادند و پنج نفرشان در انقلاب و دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند.
سربازها هم این خانه را شناخته بودند
به اینجای گفتگوی که میرسیم خانم اصفهانی گویا همه آنچه می گوید همین امروز رخ داده به یاد دوستانش می افتد ضمن تحسین آنها می گوید: خانمی در خیابان چهارمردان ساکن است ایشان در زمانی که امام خمینی(ره) به سربازها دستور ترک پادگان ها را داد لباس اماده می کرد و پشت درب حیاط خانه گذاشته و درب منزل را باز می گذاشت و سربازها هم این خانه را شناخته بودند فوری می امدند ولباس هایشان را تعویض می کردند و آب غذایی می خوردند.
این بانو حتی سطل های پر از آب را در پشت بام منزل گذاشته بود و وقتی اعلام می شد کماندوها گاز اشک آور زده اند سطل های آب را با طناب پایین می فرستاد و مردم سر و صورت خود را می شستند.
کماندوها جرات نمی کردند وارد صحن های حرم شوند
مادرشهید ناصر بخشی نیا با حسرتی از روی دلتنگی از روزهای فعالیت های انقلابی ادامه می دهد: بانوان در قم شرکت فعال تری در راهپیمایی داشتند. در دهه عاشورا در مراسم روضه خوانی که توسط خانم ناطق الاسلام برگزار می شد ایشان تاکید داشتند که شرکت در راهپیمایی در این برهه از زمان از روضه واجب تر است. بر همین مبنا بود که خانم ها پرچم های روضه را برداشتند و برای راهپیمایی به سمت حرم رفتند، و شعار درود بر خمینی(ره) سردادند.
در راهپیمایی هایی که درگیری صورت می گرفت ما به سمت صحن حرم حضرت معصومه(س) می رفتیم تا کماندوها جرات نداشته باشند که وارد صحن های حرم شوند. حرم پناهگاه خوبی برای ما بود ساعت ها در حرم می ماندیم و کماندوها هم بعد از چند ساعت می رفتند.
این بانوی انقلابی با بیان اینکه راضی به رضایت و قدر خداست افزود: زمانی امام فرمان شکستن حکومت نظامی را صادر کردند ما به همراه بانوان محل و بچه ها در پشت بام خانه ها آتش روشن می کردیم و شعار میدایدم. با این تفاسیر گاز اشک آوری که کماندوها به بالای پشت بام ها پرتاب می کردند هم مانع این نمی شد که بانوان انقلابی دست از فعالیت های خود بردارند.
در خانواده های انقلابی بانوان و آقایان نسبت به اینکه در راهپیمایی ها شرکت داشته باشند رضایت کامل دوطرفه بود و همین رضایت بود که به من قوت می داد تا با وجود داشتن سه فرزند کوچک در راهپیمایی ها و تجمعات و سخنرانی ها شرکت کنم.
ناصر در راهپیمایی ها جلوی جمعیت حرکت می کرد
مدارس تعطیل شده بود محسن و ناصر هم از این فرصت استفاده می کردند و مدام در راهپیمایی ها و تجمعات شرکت می کردند، ناصر آن زمان 10 سال داشت یکی از مامورین شهربانی که در همسایگی ما زندگی می کرد به ما اخطار داده بود که جلوی ناصر را بگیریم چون مثل اینکه او را در راهپیمایی ها مشاهده کرده بود که با اینکه سن کمی داشت در صف اول تجمعات همیشه حضور دارد.
ناصر را 30سال است ندیده
به یاد ناصر که می افتد خودش و دردهایش را فراموش می کند ناصر را 30سال است ندیده و چقدر برای یک مادر سخت است، از تقدیم فرزندش برای انقلاب پشیمان نیست اما مادر است گاهی دلش تنگ می شود.
این مادر شهید با ابراز دلتنگی فرزندش گفت: ناصر 19 سال داشت که در اولین اعزام در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. محسن آن زمان در مرکز پیام مشغول کار بود و شب ها به منزل نمی آمد. بعد از چند روز که برگشت تا از پله ها به پایین آمد از رنگ صورتش فهمیدم ناصر شهید شده، گفتم محسن چرا طفره میروی ناصر شهید شده؟ محسن بغض کرد اشک در چشمانش جاری شد سرش را پایین انداخت و برگشت اما من میدانستم ناصر شهید شده است. چون شب قبل رهبر معظم انقلاب که آن زمان رئیس جمهور بود را در خواب دیدم که خبر شهادت ناصر را به من داد.
نفر اول از سمت راست شهید ناصر بخشی نیا
رهبر معظم انقلاب خبر شهادت پسرم را داد
نام رهبر را که می آورد آرامشی در نگاهش موج می زند شادمان از خوابی که دیده تعریف می کند.
خواب دیدم درب منزل را می زنند درب را که باز کردم دیدم رهبر انقلاب پشت درب ایستاده تعارف کردم وارد منزل شدند کنار یک پشتی نشستند من مشغول تعارف کردن میوه و چای بودم اما آقا سرشان را پایین انداخته بودند بعد از مدتی سرشان را بالا آوردند و گفتند که برای عرض تسلیت آمده ام پسرتان شهید شده است آن زمان محسن قم بود اما ناصر در جبهه به مبارزه با مستکبرین مشغول بود و اینجا بود که فهمیدم ناصر شهید شده است.
ناصر می دانست شهید می شود
مادر شهید ناصر بخشی نیا گفت: ناصر خیلی حسرت رفتن به جبهه داشت. یک روز دو قاب عکس درست کرده بود و آمد منزل و گفت این ها لازم می شود گفتم چرا؟ گفت من شهید میشوم یکی را روی تابوتم و یکی را روی حجله ام بگذارید. من آن زمان به ناصر خندیدم گفتم محسن به جبهه می رود تو قاب عکس برای حجله آماده می کنی گفت حالا میبیند و همین طور هم شد، ناصر می دانست شهید می شود و همان قاب عکس ها استفاده شد.
مادر شهید بخشی نیا به یاد روزهای جنگ و سختی ها که می افتد اهی می کشد اما نه از روی حسرت و پشیمانی بلکه یاد روز هایی می افتد که در عین سختی ها چقدر فعال بود و آرزو می کند کاش باز هم می توانست برای انقلاب کاری انجام دهد.
بعد از شهادت ناصر، گویی یک انرژی مضاعف گرفتم
با رفتن محسن به جبهه مخالفتی نداشتم بعد از آن هم با رفتن ناصر مخالفتی نداشتم به خاطر مسائل جنگ زمانی که محسن در جبهه بود مارش عملیات زده می شد نگران می شدم خودم را با کارهای خانه مشغول میکردم یکسال بعد از جنگ ناراحتی اعصاب گرفتم اما همچنان به فعالیت هایم ادامه می دادم بعد از شهادت ناصر گویی یک انرژی مضاعف گرفتم خدا خودش صبر داد.
زمان شهادت ناصر منزل ما بمباران شده بود مغازه ما هم همینطور شاگرد مغازه هم که مسئولیتش برعهدا همسرم بود زخمی شده بود فامیل هم در قم نبودند ما هم به خاطر تخریب منزل در اثر بمباران در منزل برادرم سکونت داشتیم همه این ها سخت بود اما تحمل کردم.
اگر جوانی امروز خطا کند مقصر مسئولین هستند
وی در پاسخ به این سوال که با توجه به این همه هزینه و زحمتی که برای انقلاب کردید چه توقعی از جوانان امروزی دارید گفت: از جوانان امروز توقعی نداریم انها خوب هستند ومسیرشان را خوب انتخاب کردند توقع همه از مسئولین است که راهنمای جوانان هستند انها باید پشت سر ولایت فقیه باشند و راه درست را چه از نظر سیاسی و چه دینی به جوانان نشان دهند وقتی مسئولین راه را غلط نشان می دهند چه توقعی از جوانان داریم، اگر جوانی امروز خطا کند مقصر مسئولین هستند.
این بانوی 70ساله در دفاع از جوانان مانند یک فعال سیاسی در یک کرسی آزاد اندیشی می گوید: وقتی یک استاد دانشگاه خوب درس ندهد دانشجو چه گناهی دارد امروز مسئولانی راه درست را میتواند نشان جوان دهد که در راستای امر ولایت حرکت کند و بر اساس صحبت های رهبری صحبت کند این مسئول میخواهد رئیس جمهور باشد می خواهد وزیر باشد فرقی نمی کند.
من در زمان جبهه در ستاد کمک رسانی بودیم از دوخت و دوز بالشتو دوخت لباس، شکستن قند و پخت رب و مربا و هرکاری که به ما واگذار می شد انجام میدادیم، بعد از شهادت پسرم ناصر فعالیتم بیشتر شد، همه خانواده ها از خرجی خود پول میدادیم تا پشتیبانی جبهه فعال باشد.
جوانان امروز هم مانند جوانان انقلاب و جنگ هستتد
سوال کردم چرا آن زمان این اتحاد بود که مادر شهید ناصر بخشی جوابی داد که شرمنده شدم گفت الان هم اگر خدایی ناکرده جنگ شود همین جوان های امروز که گاهی بیش از حد به انها خرده می گیرند وارد میدان رزم می شوند همین دخترهایی که شاید حجاب درستی ندارند بهترین های پشتیبانی جبهه می شود من قول میدم این اتفاق رخ میدهد.
مدافعان حرم را این روزها ببینید همین جوانان امروز هستند که برای دفاع می روند، راهپیمایی ها را ببیند مردم از هر قشر و سلیقه اتحاد دارند انقلاب اسلامی ایران بیمه شده است ما نگران انقلاب نیستیم.
ترامپ از اتحاد مردم ایران می ترسد
در پایان گفتگو مادر شهید به راهپیمایی روز جمعه اشاره می کند و ادامه میدهد: در راهپیمایی ها شرکت می کردم این روزها که زمین گیر شدم حسرت میخورم که چرا نمی توانم در راهپیمایی شرکت کنم، راهپیمایی نماد سرفرازی کشور است و باعث ناراحتی دشمنان می شود در همان سالهای جنگ در نزدیک روزهای راهپیمایی رادیو بی بی سی تهدید به بمباران می کرد اما مردم ترسی نداشتند و به راهپیمایی می امدند البته چندین مرتبه هم بمباران کردند و من از نزدیک شاهد بمباران بودم اما باعث نشد مردم در دوره های بعد در راهپیمایی شرکت نکنند مردم باز هم در راهپیمایی شرکت می کنند.
همه این سرو صداهایی که رئیس جمهور جدید آمریکا انجام می دهد به خاطر ترس از راهپیمایی و اتحاد مردم ایران است مطمئن باشید بعد از راهپیمایی 22 بهمن که مردم جواب ترامپ را بدهند ساکت می شود.
گفتگو از مرضیه مهدیلو
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار