فهمیدم از ترنم سرداب سامرا ... هرجا که جمکران شده، شهر قُم اش تویی
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، هشتمین روز از ماه ربیع الثانی، مصادف با سالروز طلوع امام اباالمهدی، حضرت حسن بن علی (ع) و یکی از اعیاد بزرگ مسلمانان است؛ روزی که زبانها به ترنّم مدایح و اشعار آیینی درباره آن امام هُمام مشغول است:
ره باز کنید؛ دلبری آمده است
بر شیعه امام دیگری آمده است
در مطلع هشتم ربیع الثانی
میلاد امام عسکری آمده است
رحمان نوازنی یکی از شاعرانی است که در این مناسبت شعر دارد و در بخشی از شعر خود، نامی هم از قم و جمکران میبرد و آن را به سامرا پیوند میزند:
چیزی دگر نمانده به هنگامه ظهور
ما را در این دقایق آخر صبور کن
با آخرین ستاره شبهای انتظار
با یازده ستاره، تو در ما ظهور کن
با اشک، صیقلی بده ما را و بعد از آن
سنگ سیاه سینه ما را بلور کن
ابن الرضای سوّم ما، یا اباالحسن
عیدی بده به دست گدا یا اباالحسن
آدم کشیده بود خودش را به إلتجا
غم هم نشسته بود لب جاده فنا
کشتی نوح هم به تکسر رسیده بود
و میطنید یکسره دور و بر بلا
موسا که رفته بود به دریا عصا به دست
عیسا مریض بود و به ذکر "هُوَ الشّفا"
آتش به قهقهه همه جا گُر گرفته بود
آن سو خلیل بود و دو چشم پر از دعا
آن غصهها و این همه غمها یکی یکی
گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا
تا اینکه چشمشان همه افتاد سمت تو
یا نه، نگاه لطف تو افتاد ابتدا
آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود
این سو نگاه سبز و سرورآور شما
از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم
و خواندهایم نام تو را "سُرَّ مَن رأی"
از آن به بعد غم که به ما روی میکند
مائیم و یک نگاه تو آقای سامرا
ابن الرضای سوم ما یا اباالحسن
عیدی بده به دست گدا یا اباالحسن
تا کوچههای سامره مردی نجیب داشت
آری هوای شهر فقط بوی سیب داشت
شبها که در ترنم سجاده مینشست
شبهای عرش حال و هوایی عجیب داشت
هرگاه با دعای فرج اوج میگرفت
زیر لبش ترنّم "أمّن یُجیب" داشت
درد آمد و دوا شد و با یک اشاره گفت
هر گوشه از کلام لبش یک طبیب داشت
آنقدر کُشته شد دل و آنقدر زنده شد
با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت
ابن الرضای سوم ما یا اباالحسن
عیدی بده به دست گدا یا اباالحسن
هر جا که باده هست صفای خُمَش تویی
هر جا که آیه ای است ضمیر کَمَش تویی
آدم طمع به کسب مقام شما نمود
در صورتیکه آب و گل گندمش تویی
شهر مدینه شادتر از این نمی شود
چونکه به لطف حق حسن دومش تویی
فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
هر جا که جمکران شده شهر قُمش تویی
خورشید مردمی زمین، آسمانترین
ای خوش به حال هرکه تب مردمش تویی
ابن الرضای سوم ما یا اباالحسن
عیدی بده به دست گدا یا اباالحسن
و اکنون به بخشی از شعر شاعر پیشکسوت قم، "میثم" و در مدح و ثنای آن امام هُمام میرسیم:
زهی آن عبد خدایی که خدایی ست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
حسن بن علی این نجل جواد بن رضا را
که درود از علی و فاطمه و احمد و آلش
هر که بگرفته به رخ آبرو از خاک در او
اشک شوق آمده در چشم آب زلالش
هر که شد دور از او، گلشن فردوس، حرامش
هر که شد زائر او، وصل خداوند، حلالش
هر که بی مهرِ وی آرد به جزا طاعتِ سلمان
کلِّ طاعت به سر دوش شود کوهِ وبالش
او بُوَد عسکری و عسکر او خیل ملائک
گو بیایند همه دیو صفتها به قتالش
گرچه در تحت نظر بود؛ ولی فاتح دل شد
که روی سینه بُوَد مهدی موعود، مدالش
خصمش از پا فتد و سر به در آرد ز جهنم
گر چه یک چند دهد حضرت دادار، مجالش
سجده بر تربتش آرند چه حور و چه ملائک
سائل سامره باشد چه نساء و چه رجالش
هر که رو بر حرمش کرد؛ جحیم است حرامش
هر که بر سامره اش پشت کند، وای به حالش
رَفرفِ عقل کجا و پر پرواز عروجش؟
بیم دارم که به یک لحظه بسوزد پر و بالش
ز بهشت حرم سامره اش هر که گریزد
به خدا دیدن گلزار بهشت است محالش
وجه نادید ذات ازلی، مُصحف رویش
شاهکار قلم صنع الهی، خط و خالش
عوض خشم از او لاله لبخند ستاند
هر که با قهر کند روی به میدان جدالش
این عجب نیست که در عرش زند بانگ تفاخر
که به دور حرم سامره گردد مه و سالش
صلوات علی و فاطمه و خیل امامان
به کمال و به جلال و به جمال و به خصالش
گو بگردند ملائک همه جا ملک خدا را
نه توان دید نظیرش، نه توان یافت مثالش
از خدا تا ابدالدهر جدا مانده و مانَد
هر که از راه محبت نبرد ره به وصالش
خسروان تاج گذارند و دل از تخت بشویند
راه یابند اگر یکسره در صفِّ نعالش
مدح او گر زِ خلایق نبوَد میسزد آری
پسرش مهدی موعود زند دم ز مقالش
اگر از روی خداییش زند پرده به یک سو
مهر با جلوه خود ذره شود ماه هلالش
عالم دل شود آباد به یاد حرم او
گرچه کردند خراب از ره کین اهل ضلالش
قعر دریا و پر کاه خدایا چه بگویم
نظم من چون ببرد راه به دریای کمالش؟
به جز از مادر و جد و پدر و خیل امامان
این محال است؛ محال است که یابند مثالش
اوست آن باغ بهاری که خزان دور ز دُورش
اوست آن مهر فروزان که به حق نیست زوالش
و اما شاعر دیگری که برای این مناسبت فرخنده شعری تقدیم کرده است، کمیل کاشانی نام دارد که "پیدا شدن تمام حُسنها" را در ولادت آن حضرت میبیند و میآوَرَد:
زمین چشم تماشا شد امام عسکری آمد
بهشت آرزوها شد امام عسکری آمد
هوای سامره گلپوش از عطر نفسهایش
گل ایمان شکوفا شد امام عسکری آمد
سروش هاتف غیبی بشارت داد "هادی" را
گره از کار دل وا شد امام عسکری آمد
حسن خوی اش، حسن روی اش، حسن بویش، حسن مویش
تمام حُسن پیدا شد امام عسکری آمد
چنان پیچید در صبح ازل گلبوی لبخندش
که عقل از شوق، شیدا شد؛ امام عسکری آمد
صفا دارد سرور اهل دل در عالم معنا
بساط سور برپا شد امام عسکری آمد
تجلی کرد در برق نگاهش هیبت حیدر
طلوع مهر زهرا شد امام عسکری آمد
صدای پای او در کوچه باغ زندگی پیچید
حضورش عالم آرا شد امام عسکری آمد
زمان، امشب "کمیل" از شوق سر از پای نشناسد
که "خلقت"، باز معنا شد امام عسکری آمد
و در پایان، شعری از علیرضا خاکساری را به تماشا مینشینیم که میلاد حضرت جان جهان (ع) در آن، شب زیبای یلدا دانسته شده است:
دنیای با حضور تو زیباست واقعا
قطره کنار چشم تو دریاست واقعا
شاعر به عشق روی شما خط خطی کند
اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا
در بین واژههای سرودم نزول کن
دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا
ای نازنین به یُمن قُدوم مُبارک ات
امشب قشنگ ترین شب یلداست واقعا
تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان
آری جمال ناز تو زیباست واقعا
تو آمدی حقیقت افسانهها شَوی
مجنون چشمهای تو لیلاست واقعا
تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری
آری گدای کوی تو آقاست واقعا
خوش آمدی جان جهان و جهان جان
خوش آمدی حضرت آقای مهربان
شور میان هر غزل شاعرانه، تو
زیباترین تغزّل در هر ترانه، تو
هستی بدون مهر و محبت که مرده است
عشق بدون چون و چرای زمانه تو
إغراق نیست از همه عالم سرآمدی
یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو
شایسته مقام شریف ولایتی
ای جانشین خوب خدای یگانه تو
مملو از خدا شده است؛ شک نمی کنم
قائم مقام حضرت حق، کاویانِ تو
دیوانه مرام شما تا همیشه من
ارباب با مروّت من در زمانه تو
بر مهر و ماه و شمس و فلک طعنه میزنی
آقای عالمی و اباالمهدی منی
من خاکسار کوی تو، عبد خداییام
بچه محله توام و سامراییام
من با نگاه مادرتان محضر شما
مشغول کار و کسب شریف گداییام
تو انتهای جاده جود و کرامتی
من سائل نگاه تو ام؛ ابتداییام
وقتی تو دومین حسن خانوادهای
آری منم به نام نامی تو مجتباییام
فرقی نمیکند به خدا؛ نور واحدید
شش گوشه تو بوسه زدم؛ کربلاییام.
امیرعلی عفیف نیا