هیچگاه بدون وضو به حسین شیر ندادم
به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج،خیایان ایران، یکی از محله های خوش نام تهران در منطقه ۱۲ است. خیابانی که ساکنان را به دینداری و معرفت می شناسند. محله ای در اواسط خیابان ۱۷ شهریور که تربیت کننده بسیاری از مبارزان علیه رژیم طاغوت پهلوی، رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و محل سکونت و پرورش بسیاری از مداحان خوش صدا و خوش نام اهل بیت علیهم السلام است.
خیابان ایران، برای خبرنگارانی که در حوزه دفاع مقدس و معرفی شهدا فعالیت می کنند، نام آشنایی است. این بار نیز برای دیدار با خانواده شهید نوجوان "حسین رمضانی" وارد کوچه پس کوچه های قدیمی این محله می شویم.
زنگ خانه را زده ایم اما تأخیر در باز شدن در؛ این امر را برای ما روشن می کند که صاحب خانه از ورود مهمان خبر ندارد! هر چند با پسر ارشد خانواده رمضانی از قبل هماهنگ کرده ایم. وارد منزل شهید رمضانی که می شویم مادری که به زحمت می تواند چند قدمی آن هم با واکر راه برود با جمله » چه بی خبر یاد ما کرده اید« به استقبال مان می آید.
بله! پسر ارشد خانواده فراموش کرده است آمدن ما را به مادر اطلاع دهد. خانم " فاطمه رحمانی" مثل همه زنان ایرانی نگران پذیرایی از مهمانان تازه وارد است که ما خودمان دست به کار می شویم به قول همکارم« از هر چه بگذریم از چای منزل شهید نمی توان گذشت!«
باب گفت وگو که باز می شود، ابتدا از مرحوم حاج "یداله رمضانی" همسرش می گوید. این که مرد با ایمان، مردمدار، مهربان و ایثارگری بود. تصویرش بزرگ حاج یداله رو به روی ما قرار دارد، بیش از یک سال از فقدانش می گذرد اما " فاطمه" خانم هنوز چشمانش غم دارد..
مادر شهید رمضانی که بانویی ۷۷ ساله است از درد پا رنج می برد و با اشاره به عدم تحرکش می گوید: « برای اینکه تنها نباشم، یکی از نوه ها شب را در منزل ما می خوابد و صبح به دانشگاه یا محل کارش می رود، دقایقی زودتر آمده بودید، نوه دختری ام بود، دانشجو است و به دانشگاه می رود.» بعد با کمی تأمل ادامه می دهد: « خدا رو شکر به چیزی احتیاج نداریم، همه چیز هست، ولی وجود یک پرستار با این وضعیت برایم الزامی است.»
به نظرم می رسد ای کاش سازمان ها و نهادهایی که به امورات خانواده شهدا مخصوصا والدین و همسران آنها رسیدگی می کنند، به این نکته توجه داشته باشند که مادر و پدر شهدا دوران جوانی را پشت سر گذاشته اند و اینکه هر کدام در سالمندی دغدغه ها، نگرانی ها و سختی های زندگی خود را دارند و باید به نحوی معنوی این دغدغه ها را کم کرد ، من جمله لزوم " پرستار" برای مادران و پدرانی که به تنهایی زندگی می کنند الزامی است. هر کدام از این شهدا عصای دست والدین خود بودند که اینک جای خالی آنها در زندگی خانوادگی بیش از پیش نمایان است.
فاطمه خانم کم صحبت است و در جواب همه صحبت های طولانی من یک یا دو جمله بیشتر نمی گوید! از تربیت فرزندان و سبک زندگی اش می پرسم، می گوید: "حسین" تابستان سال ۱۳۴۸ در تهران متولد شد، کودکی شیرین و آرامی داشت، هیچ گاه بدون وضو به او شیرندادم، وقتی بزرگ تر شد اهل نماز و روزه مسجد شد و در کنارش از دانش آموزان خوب مدرسه بود جنگ که شروع شد با دستکاری در شناسنامه اش برگه اعزام به جبهه گرفت، گفت: کشور الان سرباز می خواهد !« بچه ام در جبهه دکتری شهادت گرفت».
وی ادامه می دهد: وقتی عازم جبهه شد که ۱۶ سال بیشتر نداشت و در ۲۵ اسفند سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه به شهادت رسید و در قطعه ۵۳ بهشت زهرای تهران دفن شد.
فاطمه خانم با اشاره به اینکه شهدا، خود را لایق شهادت کرده بودند، می گوید: انقلاب اسلامی و مبارزه علیه طاغوت روح جوانان آن دوران را بزرگ تر از سن و سالشان کرده بود و آنها با ایمان و شناخت از راهی که خود انتخاب کرده بودند به سمت جبهه ها رفته و از خاک وطن و اسلام دفاع کردند.
دیدار با مادر شهید نوجوان " حسین رمضانی" زودتر از آنچه فکرش را می کردیم به پایان رسید، هنگام خداحافظی مطابق قرار همیشگی می خواهم که ما را به نصیحتی مادرانه، مهمان کنند، می گوید: « پدر و مادرها به نان حلال و انجام فرایض دینی توجه داشته باشند، همیشه در کنار فرزند خود باشند و بهترین دوست برای فرزندانشان باشند اینگونه می توانند کودکانی در خور شایسته ایران اسلامی تربیت کنند.»
وقتی برای خداحافظی با زحمت خود را به کنار در خروجی خانه می رساند می پرسم، حاج خانم خواسته ای نداری؟ قاطعانه می گوید " نه" اما تا صحبت از دیدار با رهبر معظم انقلاب اسلامی می شود، برقی از خوشحالی در چشمانش می درخشد و می گوید: تنهایی چگونه؟ اشاره به درد پاهایش دارد و من قول می دهم که با یکی از فرزندانش در دیداری او را به خواسته قلبی اش برسانیم ان شاء الله ./طنین یاس - رژان زندیه