خسران جبران ناپذیر فوت فرصت‌ها

آنچه مرا به نوشتن وا داشت، مشخصاً موضوع افاضات جمشید مشایخی در پیرسالی است که علی‌القاعده سن اوج بلوغ فکری و عاطفی آدمیزاد است، اما وی از آن بدترین استفاده ممکن را می‌کند و هیچ فرصتی را برای تخریب بیشتر تصویر خود از دست نمی‌دهد.
کد خبر: ۹۱۲۱۷۵۱
|
۰۴ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۴:۲۴

به‌گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی؛  در میان ویژه‌برنامه‌های تحویل سال نو به هر حال برنامه آی‌فیلم ۱ را دیدنی‌تر یافتم، البته با چند، اما و اگر. هنوز هم پس از ۳۰، ۴۰ برنامه‌سازی سر در نمی‌آورم چرا طراحان کاربلد دکور صحنه، سری به صدا و سیما نمی‌زنند و یا شاید می‌زنند و کسی راهشان نمی‌دهد! غیر از دکور شبکه ۱ که کم و بیش با موضوع برنامه تناسب داشت، حقیقتاً از دکور شبکه ۵ سر در نیاوردم که طبق کدام ذوق هنری و بصری تدارک دیده شده و معنای آن چه بود؟ همچنین دکور گل و بته‌ای برنامه احسان علیخانی در شبکه ۳ که همیشه نصابی از زیبایی در برنامه‌هایی که او به‌نوعی مسئولیت تهیه و اجرای آن را به عهده داشت به چشم می‌خورد. بماند. این از مقوله‌هایی است که لابد ربطی به من مخاطب ندارد و عاقلان دانند.
 
برنامه آی‌فیلم دکور معقول و البته پر و پیمانی داشت و کاملاً نشان می‌داد هنوز برنامه‌سازان ما زیبایی، شکوه سادگی را در کنار تناسب و رنگ‌آمیزی و جلوه‌های مختلف بصری نفهمیده‌اند و فکر می‌کنند سفره هرچه پرتر و انباشته‌تر و متراکم‌تر، صاحبش باکلاس‌تر و به‌روزتر! در حالی که از قدیم گفته‌اند یک ده آباد به از صد شهر خراب!
 
این هم بماند!
 
من براین باورم که در این دیار انسان‌های فرهیخته، کاربلد و فهمیده فراوانند که حرف‌های جذاب، جدید و به درد بخور زیادی دارند، ولی تهیه‌کنندگان کم‌سلیقه برنامه‌های تلویزیونی سخت معتقدند باید بازیگران و ورزشکاران ریز و درشت را در برنامه‌هایشان ردیف کنند و در این مسابقه عجیب و غریب، بدجوری هم توی سر و کله هم می‌زنند و گوی سبقت را از یکدیگر می‌ربایند! این بازیگران و ورزشکاران کاملاً آزادند در باره تمام مسائل سیاسی، مذهبی، اجتماعی، فرهنگی، بین‌المللی، ورزشی و... اظهار لحیه بفرمایند و کافی است یک نفر در فضای مجازی به آن‌ها تشری بزند که عامو! (همان عموی خودمان است) کمی یواش‌تر! پیاده شوید تا با هم برویم که به تریج قبای حضرات بربخورد و بلور بارفتن احساساتشان ترک بردارد!
 
این که خود این حضرات دچار توهم «همه چیز دانی» باشند و حق داشته باشند در باره هر چیزی و هرکسی اظهار نظر کنند، امری طبیعی است و هر کس دیگری را هم که به این شکل «سردمدار فرهنگ و ادب» معرفی کنند، دچار چنین توهمی خواهد شد، (مخصوصاً اگر کلاً فاقد مایه لازم و یا کم‌مایه باشد)، اما اینکه چرا تلویزیون به چنین جریانی دامن می‌زند، چیزی است که عقل ناقص امثال من از درک آن عاجز است. سال‌هاست نوروز می‌آید و می‌رود و کل اطلاعات مردم ما از این عید معنادار چیزی بیشتر از سرکه، سنجد، سمنو و نان برنجی نیست! صدا و سیما حتی یک بار به خود زحمت نداده است که حرف‌های بدیع و روح‌افزا را از زبان کسانی که هنر و ادبیات این مرز و بوم را درست می‌شناسند، با شیوه‌های هنرمندانه برای مردم بازگو کند تا مصداق اتمّ و اکمل «عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری» نشود. حرف‌های سست و بی‌مایه و تکراری همراه با ادعا‌های بزرگ ادبیات و عرفان‌شناسی و فرهنگ بومی و ملی‌شناسی، حداکثر بهره‌ای است که پس از تماشای این برنامه‌ها ته کاسه مخاطب می‌ماند، آن هم اگر بماند.
 
اما نکته‌ای که نگارنده را به قلمی کردن نکاتی چند ترغیب کرد آنچه که بدان‌ها اشارت رفت، نیستند که این‌ها اظهر من الشمس هستند و اگر در میان متولیان فرهنگی صدا و سیما ذره‌ای توجه و مخصوصاً دلسوزی نسبت به فرهنگ و تمدن این مرز و بوم وجود داشت، تا به حال اصلاح شده بودند. آنچه مرا به نوشتن وا داشت، مشخصاً موضوع افاضات جمشید مشایخی در پیرسالی است که علی‌القاعده سن اوج بلوغ فکری و عاطفی آدمیزاد است، اما وی از آن بدترین استفاده ممکن را می‌کند و هیچ فرصتی را برای تخریب بیشتر تصویر خود از دست نمی‌دهد. پس از اظهار نظر تند و بی‌ادبانه او در جشن خانه سینما نسبت به عزت‌الله انتظامی و واکنش‌های تندی که جامعه هنری نشان داد، گمان بر این بود که ایشان، پیرانه سر تجدید نظری در بیان و رفتار خود کند، اما شاهکارش در باره غلامرضا تختی و به‌خصوص همسر او شهلا توکلی نشان داد بر خلاف ادعا‌های مکرر وی در سعدی‌شناسی و سعدی‌گویی، «تربیت نااهل را، چون گردکان بر گنبد است».
 
متولیان برنامه نوروزی شبکه آی‌فیلم ۱ با دعوت از جمشید مشایخی سعی کردند ماجرای گاف بزرگ او در باره تختی را که موجبات رنجش پیشکسوتان همواره ساکت و نجیب کشتی را به دنبال داشت به شکلی رفع و رجوع کنند، اما به‌رغم تکرار همیشگی شعر، «گذشت و دلنوازی را عزیزم از درخت آموز/ که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی‌دارد» توسط ایشان و سخنرانی اندر باب ضرورت بخشش، جمشید مشایخی این فرصت را هم برای فرو کاستن از قدر و منزلت همکار قدیمی فقید خود از دست نداد و با تعبیر علی (منظور علی حاتمی است که این جماعت کلهم اجمعین با او ندار هستند!) گفت، «نه، من ازش خوشم میاد نه تو»، اما من گفتم که «بهش بده این نقش را و خوب هم بازی کرد!» تمام افاضات خود ان در باب ادب‌دوستی و سعدی‌شناسی را یکسره به باد داد و تلاش متولیان برنامه را برای امحای آثار ادب‌شناسی قبلی خود نابود کرد.  

جل‌الخالق! یک بیننده باید حقیقتاً کور باشد که درخشش کم‌نظیر عزت‌الله انتظامی را در نقش خان‌مظفر ندیده باشد که الحق و الانصاف چند سر و گردن از بازی دیگران در آن سریال بالاتر است و من با سختگیری‌هایی که در باره فیلم، سینما و بازیگری دارم، نمی‌دانم سریال هزار دستان بدون خان‌مظفر (و ایضاً شعبون استخوونی با بازی محمدعلی کشاورز) چه معجون بی‌نمکی از کار در می‌آمد.
 
از همه این‌ها که بگذریم اولاً چه کسی اثبات کرده است علی حاتمی حرف اول و آخر را در باب کارگردانی و بازیگری زده است؟ خود من شخصاً همواره از تطهیر دوره قاجار و قاجاریون توسط زنده یاد علی حاتمی زجر کشیده‌ام و به‌هیچ‌وجه من‌الوجوه تصور نمی‌کنم خالی کردن حوض و مبال با سطل آهنی و گذاشتن چهار تا گلاب‌پاش و آئینه شمعدان روی رف و تقلید متوسط از نثر و نظم سعدی «علیه الرحمه» اثری هنری را تبدیل به نشانه‌ای از پاسداشت تمدن و فرهنگ این زادبوم کند و انصافاً از مغلق حرف زدن کسبه و رفتگر و خانم بالا و شازده بهمان و... در این فیلم‌ها سر در نمی‌آورم و برایم جا نمی‌افتد. خدا رحمتشان کند. هر کسی سلیقه خود را دارد و من نیز.
 
اما روی سخنم با جناب مشایخی است. اینکه دیگران به انسان لقب استاد یگانه و نادره دوران و آخر بازیگری و لاطائلاتی از این قبیل را بدهند حرف دیگری است، اما اینکه انسان خودش باور کند و بر اساس همان باور به خود اجازه توهین به هر دیارالبشری را بدهد و بعد هم سر حرف خودش نایستد و عذر بدتر از گناه بیاورد، از یک استاد که هیچ، از فردی عامی نیز پذیرفته نیست. اینکه جمشید مشایخی و خدا بیامرز عزت‌الله انتظامی چه خرده حسابی با هم داشته‌اند که حتی مرگ؟! هم آن را تسویه نمی‌کند، در حیطه علم من نمی‌گنجد، ولی به عنوان یک مخاطب معمولی صدا و سیما این پرسش را مطرح می‌کنم که آیا تلویزیون جای مناسبی برای این تسویه حساب‌هاست؟ آیا اگر یک مخاطب کم‌تجربه (و ایضاً کم‌سواد) مقهور این سعدی‌شناسی‌ها، حافظ‌شناسی‌ها، مولاناشناسی‌ها و فردوسی‌شناسی‌ها شود و تصور کند حکمای ادب فارسی از یک طرف از بخشش و ضرورت نو شدن و حال خوب و... سخن گفته و از سوی دیگر به طرفه‌العینی مرده و زنده همگنان خود را از گور بیرون کشیده و به آن‌ها توهین کرده‌اند، ابزار و وسیله دیگری برای تربیت نسل جوان باقی می‌ماند؟
 
سلبریتی‌های کم‌مایه تا همین حالا هم با رفتار‌ها و گفتار‌های نه چندان اخلاقی خود حیثیت برای سینما و تلویزیون نگذاشته‌اند. کسانی که حتی به جسم خود رحم نکرده و با تخریب بدن و ایضاً روح و آبروی خود بدترین الگو‌ها را فراروی نسل گیج و شیفته بازیگری قرار داده‌اند. چگونه است که تا وقتی روی بورس هستند، خاک‌پا‌ی مردم و «هر چه دارم ازمردم است» و اباطیلی از این دست را ردیف می‌کنند، ولی وقتی سکه‌شان از رونق می‌افتد، سر درددل و گلایه‌شان باز می‌شود و همان مردم تبدیل به مزاحم و کم‌فرهنگ و... می‌شوند؟ حقیقتاً خدمتی که این افراد به جامعه خود می‌کنند (اگر خدمت باشد) مگر چقدر ارزشمندتر از خدمت نویسندگان، پزشکان، معلمان، کارگران، دهقانان و اقشار زحمتکشی است که نامی ندارند و حتی نانی!
 
دست‌کم انتظار من مخاطب از کسانی که در این حرفه موئی سفید کرده‌اند این است که حق نان و نمک که هیچ، حرمت همان یک استکان چای را که روزگاری با هم خورده‌اند نگه دارند، مخصوصا اگر صحبت ازکسی باشد که دیگر امکان دفاع از خود را ندارد.
 
درخواست از صدا و سیما برای اصلاح رویه خود آب در هاون کوفتن است. این رسانه ملی می‌تواند همچنان به ستاره‌سازی‌های سخیف، اجرا‌های ضعیف، اظهارنظر‌های بی‌پایه و گسترش فرهنگ پرخاش و یقه‌گیری و ادا و اطوار‌های بالانشینی ادامه بدهد که تلاشش مأجور! اما بد نیست که به منِ مخاطب هم گاهی این فرصت داده شود که سئوال کنم این همه دعوا و توهین و پرده‌دری (که اسم شیک افشاگری را روی آن گذاشته‌اند!) برای رسیدن به کدام سکو و جام قهرمانی است که ما از آن بی‌خبریم!
 
منبع: جوان
انتهای پیام
ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار