به گزارش خبرگزاری بسیج، در مورد شناخت آوینی چند گروه به خطا رفتند و به ظن خود یار او شدند؛ اول، مروجان چهره رسمی او که هالهای مقدس مآبانه و آسمانی برایش ساختند بدون آنکه حقیقت قلم و اندیشه اش را بشناسند. مدیران فرهنگی و عاشقان شهادت و بسیاری کسانی که پوستر او را در پروفایل خود یا بر روی دیوار نصب میکنند از این گروه هستند.
دوم، برخی انقلابیون اهل مطالعه که کتابهای آوینی را خواندند ولی او را هایدگری غرب زده تلقی کردند. یک نمونه این گروه حسن عباسی است که گفته آوینی را با سبک زندگیاش بشناسیم نه آثارش! او با این جمله تصمیم گرفته است که آوینی شهید را به جای آوینیمتفکر به رسمیت بشناسد! به نظر او: «آوینی اندیشمند، به بعضی نحلههای فکری مثلاً جریان فردیدی، جریان هایدگریست نزدیک بود. این آوینی، آوینیای است که باید آسیبشناسی بشود.
سوم، انقلابیونی اهل مطالعه که در راه برخی اشتراکات خود با آوینی از اندیشههای او تمجید و بهره برداری کردند ولی بعداً معلوم شد برخی آثار مهم او را نخواندهاند! یک نمونه این گروه نویسنده کتاب آوینی و مدرنیته است که در مستند انحصار ورثه نشان میدهد که کتاب فتح خون را نخوانده است! او مخالف عرفان، که از مبانی فکری آوینی بود، است اما در غرب شناسی بسیار از او بهره برده است.
چهارم، برخی نزدیکانش که به همان لایه شخصیتی که با آن مواجه شده بودند بسنده کردند. به نظرم این گروه در راه کلیشهشکنی و برخورد با چهره رسمی که گروه اول ساختند، نتوانستند در حال تعادل باقی بمانند.
یک نمونه تلاش برای کلیشه شکنی از آوینی، مستند «انحصار ورثه» است که مانند مستند «مرتضی و ما» به دنبال این نظریه است که نباید میراث آوینی تقلیل پیدا کند و شهیدآوینی فقط یک انقلابی منتقد غرب نبوده است، بلکه او در امور دیگر مانند سینما و فلسفه و… هم فعال بود و با انسانهای غیرانقلابی هم حشر و نشر داشت. در این مستند چیزی که بیشتر بر آن تأکید میشود این است که آوینی مدام در حال تحول بود و تغییرات شخصیتی او تنها به دوران انقلاب و آشنایی با امام خمینی (ره) منحصر نمیشود. با تماشای این مستند این حس به خواننده منتقل میشود که اگر آوینی میماند بیشتر تغییر میکرد و شاید شبیه به وضع فعلی خانواده و نزدیکانش میشد؛ کسانی که دیدن آنها ما را به یاد تصور رایج از سید مرتضی آوینی نمیاندازد.
اما آنچه که من از آوینی میشناسم انسانی است که تا آخر عمر بر اساس نگرش توحیدی و عرفانی در راه مواجهه انتقادی با غرب کوشید. تحول اول او در انقلاب یک توبه بود، اما تغییراتش تدریجی بودند نه دفعی. پس تغییرات بعدی در راه تکمیل توبه اول بود نه توبهای دیگر در مسیری تازه. آوینی در طول زمان پختهتر شد. علت تنوع اطرافیان او این بود که با هر کس به اندازه ظرفیتش روبرو میشد و از او کمک میگرفت. اما این نباید او را یک شخصیت متکثر نشان دهد بلکه او در عین کثرت وحدت شخصیتی داشت که در عرفان انقلابی متمرکز میشد.
نمونه دومتلاش برای کلیشهشکنی کتاب سینما و افقهای آینده نوشته حسین معززی نیا (داماد شهید آوینی) است. این کتاب برخی سو برداشتها از تفکر آوینی درباره سینما را رفع میکند. یکی از بهترینزندگینامه ها که سیر تحول فکری او را نشان میدهد پیوست این کتاب آمده است وعلاوه بر این شأن نزول بسیاری یادداشتها وموضع گیری های آوینیروشن میشود. معززی نیا برای تحلیل بسیاری نقدهای آوینی شرایط آن زمان را تحلیل میکند. او به تغییر تکاملی دیدگاههای آوینی معتقد است طوری که در اواخر عمر با سینما مهربانتر شده بود. او بر این نکته تأکید میکند که نزد آوینی تکنیک مهمتر از مضمون بود. اما معززی نیا با غیردینی ونه ضددینی دانستن غرب، تیغ شمشیر آوینی را کند میکند. همچنین با هدف مقابله با سطحی نگری سینمایی، خواسته یا ناخواسته انگیزه دغدغه تبلیغ دین در سینما را کمرنگ میکند.
هر چند معززی نیا افکار آوینی را خوب خوانده اما او وارث تکنیک آوینی است نه افکار او و با خواندن نوشتههای سینمایی او روح معنوی و عرفانی آوینی قابل تشخیص نیست.
سید مرتضی آوینی از معدود کسانی است که تجربه انقلاب اسلامی را در تفصیل عالم جدید آورده است. یک به یک بحث میکند که عالم جدید با انقلاب اسلامی چه نسبتی دارد. درباره نسبت نظام حکومتی در عالم جدید با انقلاب اسلامی یا حکومت دینی و یا درباره نسبت انسان در محیط انقلاب اسلامی و محیط غربی و تفاوت آنها بحث میکند. آوینی کسی است که در ۱۲ اثر، هم مبانی دینی و انقلابی خود را بیان کرده و هم سعی نموده تا ماهیت انقلاب اسلامی را تبیین کند. آوینی چگونگی تأثیر این طرز تفکر در پدیدههای عالم جدید را از یکسو تجربه، و از طرفی تدوین کرده و به ارث گذاشته است. این مجموعه کتابها، تجربه انسان انقلاب اسلامی است.
خاطره دکتر داوری از آخرین روزهای زندگی اش را با هم بخوانیم: «۱۸ فروردین از هم جدا شدیم، گفت پنجشنبه به فکه میروم و سهشنبه یا چهارشنبه هفته آینده میآیم، یکدیگر را ببینیم، نوشتهای هم از کیفش درآورد و به من داد و گفت: «این نوشته، ناتمام است. آن را بخوان.» گفتم: «بهتر نیست آن را تمام کنی؟» گفت: «خیر». نوشته را به من داد و خداحافظی کرد و رفت و این یادگار او اکنون پیش من است».
آوینی آثارش را برای ما جدا گذاشت و رفت. آنها را باید تمام کنیم ولی قبل از آن باید بیندیشیم اکنون چه چیزی از آوینی به ارث بردهایم؟