خبرهای داغ:
روایت دکتر داوری اردکانی از نهج‌البلاغه حضرت علی(ع)

امام علی (ع) صاحب حقیقی تاریخ است

مقاله دکتر داوری اردکانی درباره فلسفه تاریخ در نهج‌البلاغه دربردارنده نگاهی متفاوت به مفهوم تاریخ است. این دیدگاه تاریخ را به نحوی غیر از آنچه در تاریخ غربی در نظر گرفته می‌شود، می‌داند.
کد خبر: ۹۱۲۶۳۸۱
|
۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۰:۱۸

به گزارش خبرگزاری بسیج، آنچه در ادامه می‌آید بریده‌ای ‌از مقاله دکتر رضا داوری اردکانی با عنوان «تاریخ و فلسفه تاریخ (در نهج البلاغه)» است. در این متن استاد داوری اردکانی به نسبت میان تاریخ ظاهری و تاریخ باطنی حیات بشر در سخن امام علی (ع) اشاره می‌کنند. متن کامل مقاله ایشان در فصلنامه قبسات شماره ۱۹ منتشر شده است.

 

از دانشمند عزیز صاحبدلی که مرا به نوشتن این مقاله تشویق کرد، بسیار متشکرم؛ زیرا این دعوت و تشویق نه فقط موجب شد که بعد از مدت‌ها دوباره زمانی - هر چند کوتاه - به مطالعه در نهج البلاغه بپردازم و جان و دل را از عطر و نشاط آن معطر سازم، بلکه مرا برانگیخت که به بعضی شروح نهج البلاغه و کتاب‌هایی که درباره امام علی علیه‌السلام و کلمات و سخنان او نوشته‌اند، رجوع کنم.

دیدن در نحوۀ دلبستگی ما هویداست

مقاله‌ای که پیش روی شما است، متضمن سیر اجمالی در کلمات مولای متقیان و امیرمؤمنان، حضرت علی (علیه‌السلام) درباره تاریخ است. پژوهنده‌ای که با چنین قصدی در کلمات آن بزرگ نظر می‌کند، به نکات بدیع بسیار برمی‌خورد که می‌توان آن‌ها را گوهرهای تذکر تاریخی دانست. مرد خدا در هرچه نظر می‌کند و می‌بیند، در آن جلوه خدا می‌بیند و از حوادث روزگار درس عبرت می‌آموزد؛ اما نه مرد خدا بودن یا مرد خدا شدن آسان است و نه بخت دیده عبرت بین، یار همه کس می‌شود. ما چیزها را می‌بینیم و می‌پنداریم که چون چشم داریم می‌بینیم و داشتن چشم برای دیدن و دیدار کافی است. درست است که ما با چشم می‌بینیم و اگر چشم نداشتیم اشیای دیدنی و محسوس را نمی‌دیدیم، اما دیدن چشم صرف یک امر مکانیکی و فیزیولوژیک نیست و اگر چنین بود بیننده با آن چیزی دریافت نمی‌کرد؛ یا همه بینندگان هرچه را می‌دیدند یکسان درک می‌کردند. اصلا دیدن و شنیدن را نحوه بستگی و تعلق ما و نظم سخن و عالمی که در آن به سر می‌بریم، راه می‌برد . به سخن بلند مولای موحدان بیندیشیم که فرمود: «ما رایت شیئا الا و رایت الله قبله.» آن که پیش از دیدن با چشم تن، چشم دل باز نکرده است، چیزی نمی‌بیند و اگر ببیند امور پراکنده و آشفته و آشوب می‌بیند. دیدن چشم را ادراکی مقدم بر آن راه می‌برد که ملاصدرا از آن به «ادراک بسیط» تعبیر کرده است. نظیر این ادراک در پدیدارشناسی معاصر هم مورد توجه قرار گرفته است و در حقیقت با وجود و عدم این درک بسیط است که گروهی از مردمان، اهل ذکر می‌شوند و مردمی دیگر در غفلت می‌مانند یا غفلت و تذکر در اوقات و زمان‌های تاریخی یک قوم کم‌تر و بیش‌تر می‌شود. اشخاص هم، چون به حوادث و پیش آمدها می‌نگرند، آن‌ها را یکسان درک نمی‌کنند؛ یعنی اگر دل عبرت بین نباشد، دیده نیز عبرت بین نمی‌شود.

انس با مرگ، دیده عبرت‌بین می‌دهد

باید تصریح شود که قرار نیست از فلسفه تاریخ حضرت علی علیه‌السلام بحث شود و آن بزرگ در اعداد فلاسفه تاریخ قرار گیرد؛ زیرا نکات نهج البلاغه و به طور کلی کلمات علوی -و یا هر روایتی که از ائمه دین نقل شده است- سخن هدایت است، نه زبان عبارت ارباب علوم رسمی. نهج البلاغه سراسر درس تذکر و عبرت است . هر درس تذکری، فلسفه تاریخ نیست . قصد صاحب بزرگ آن نیز تدوین فلسفه تاریخ و هیچ علم خاص دیگر نبوده است . البته مولا فرموده است که:
«خبر گذشته و آینده و احکام ناظر بر روابط کنونی جامعه‌تان در قرآن موجود است.»
با وجود این، نه قرآن و نه نهج البلاغه، کتاب فلسفه نیستند. حضرت علی علیه‌السلام هم نخواسته است فلسفه تاریخ تدوین کند؛ بلکه او دل عبرت‌بین داشته و با مرگ که تقدیر همه آدمیان است، انس یافته و با این انس گذشته و گذشتگان را می‌دیده و در موقع و مقام ولایت، مقتدای اهل نظر و بصیرت و اعتبار شده است.
آن‌ها که می گویند علم با تجربه به دست می‌آید، درست می‌گویند؛ اما اگر این گفته را بر فرض وجود بشری که حقیقت وجودش لوح پاک و عاری از هر نقش است، استوار کنند، راهشان به بن بست می رسد . آدمی لوح پاک و نانوشته نیست و حتی اگر لوحی باشد که بر آن چیزی حک نشده باشد، آن لوح آمادگی و استعداد خاص دارد و لااقل اثر تجربه می تواند در آن حک شود، یا بهتر بگوییم تجربه در این لوح معنی می شود؛ زیرا تجربه قبل از فهم نیست و اگر فهم نباشد، تجربه صورت نمی‌بندد. حوادث تاریخ هم برای کسی تجربه می‌شود که از پیش فهمی از تاریخ داشته باشد. این فهم، فهم هیچ حادثه مشخص و معینی نیست، بلکه درک بسیط و غیرحصولی این معانی است که: ۱. ما اهل عهد و پیمانیم و اگر عهد می‌شکنیم باز آن را تجدید می‌کنیم؛ ۲. زندگی دنیوی زندگی با مرگ است و ما با مرگ زندگی می‌کنیم؛ ۳. ما وقتی با یاد مرگ تنها می‌شویم، از حوادث تاریخ بهتر می توانیم درس بیاموزیم.

مرگ قلب‌ها در برابر مرگ تن‌ها

در پیام نخستین روز خلافت فرمود: «آن کس که با دیده عبرت به سرنوشت گذشتگان بنگرد، پرهیزگار می‌شود و هرگز در پی بدی و ناسازگاری نمی‌رود .» و در وصف و صفت دهر، مرگ را دخیل کرده است: الدهر یخلق الابدان و یحدد الآمال و یقرب المنیه و یباعد الامنیه من ظفر به نصب و من فاته تعب؛ «روزگار پوشاننده بدن‌ها، محدودکننده آرمان‌ها، نزدیک آورنده مرگ‌ها، و دورکننده آرزوها است. کامیابی‌های مادیش رنج آورند و ناکامی‌هایش خستگی زا.»
نیز از قومی و مردمی یاد می‌کند که مرگ تن خود را بزرگ می‌شمارند و خود بیش از هر چیز بزرگ شمار مرگ قلب‌های زنده خویشند. این مرگ، آگاهی مردی را که می‌گفت: «پسر ابی طالب از مرگ بی پژمان است، بیش از آنچه کودک پستان مادر را خواهان است .» مستعد آشنایی با راه های آسمان و آینده ساخته بود.
این جان مستعد همزمان حضرت مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و هم عهد نزول قرآن که از پیامبر درس آموخت، نه فقط آموزگار و مفسر قرآن، بلکه قرآن ناطق و متحقق شد . مولای موحدان از قرآن آموخت که علم و عبرت و خشیت و حکمت ملازم و به هم بسته‌اند. در این گفته دقیق دقت فرمایید:
«یقین را نیز چهار شعبه است: نگرشی به زیرکی، رسیدن به دقائق حکمت، پند گرفتن از گذشت روزگار و نگهداشتن روش اسلاف. آن کس که نگرش زیرکانه‌اش بود به دقایق حکمت دست یابد و آن که به دقایق حکمت دست یابد، سیرت [عبرت] روزگار را بشناسد و آن که سیرت روزگار را بشناسد، چنان است که با اسلاف بسته است.»
در نامه به امام حسن علیه‌السلام نیز این نکته را دوباره مورد تاکید قرار داد و فرمود: «اگر من به اندازه تمامی نسل‌های گذشته عمر نکرده ام، در کار و کردار آنان نظر کرده‌ام و در اخبارشان اندیشیده‌ام و در آثارشان سیر کرده ام؛ چنان که گویی یکی از آنان شده‌ام.»  و در خطبه ۱۶ فرمود: «. . . آن که عبرت های روزگار او را آشکار شود و از آن پند پذیرد و از کیفرها که پیش چشم او است، عبرت گیرد، تقوا او را نگاه دارد.»
نیز در خطبه ۳۶۱ با استناد به آیه مبارکه ان فی ذلک لعبرة لمن یخشی (نازعات/۲۶) همه موجودات و حوادث را نشانه عبرت می‌بیند و البته بزرگ‌ترین عبرت‌ها در نظر او سرگذشت مردمی است که دلبستگی به دنیا آن‌ها را مست غرور کرده است؛ یعنی از وضع خود غافلند و نمی‌دانند که فریفته دنیا شده‌اند. حضرت مولا در شرح آیه ما غرک بربک الکریم، وضع ما را در دنیا این چنین وصف کرده است:
«راستش را می‌خواهی دنیا هرگز تو را نفریفت؛ اما تو بودی که فریفته آن شدی . او اندرزهای گران‌بهایش را در دسترس تو گذاشت و از برابری و انصاف آگاهت ساخت؛ ولی تو به آن‌ها پشت پا زدی . دنیایی که پیوسته درد و ناراحتی تن و کم شدن نیرو و کاهش توانایی را به تو یادآوری می‌کند، راستگوتر و وفادارتر و بالاتر از آن است که تو را بفریبد . یا این که فریفته‌ات سازد و بعد دچار رنج و شکنجه‌ات کند . اگر با دنیا در خانه‌های خالی و جامانده و دیار فراموش شده و وامانده روبه‌رو شوی، هر آینه می‌بینی که چون رفیقی شفیق و یاری دلسوز به تو یادآوری‌های درست و سودمند می‌نماید و همیشه پندهای رسا و گران‌بها بر آن‌ها می‌افزاید.»
نکات ظریفی در این کلمات درج است که آدمی را به حیرت و اعجاب وامی دارد. دنیا و زندگی و مرگ و تاریخ و حوادث در نگاه علی (علیه السلام) همان نیست که به نظر مردم معمولی می‌آید؛ بلکه همه این ها در نظر آن بزرگ، آیینه حق است و اگر در آن حق را ببینند، آن شیء، حکم آموزگار پیدا می‌کند. مفاهیمی مثل دنیا و زندگی بسته به این که در چه نسبتی وارد شوند، معنای متفاوت پیدا می‌کنند؛ چنان که به خود نظرکردن یا خودبینی، خوب و پسندیده نیست، اما گاهی باید فارغ از غم دنیا و بود و نبود آن در آیینه وجود خویش نظر کرد و در غم خویش بود. اگر از ما و به خصوص از کسانی که پروای اخلاق دارند، بپرسند آیا غمخوار خویش باید بود یا غم دیگران باید خورد، دومی را سفارش می‌کنند و مسلما در ساحت اخلاق، درست این است که به فکر دیگران باشیم؛ اما ساحتی مقدم بر این ساحت اخلاقی وجود دارد که اخلاق از آن جا می‌روید؛ آن جا باید غمخوار خویش باشیم و با رجوع به آن ساحت است که حافظ گفته است:
پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
در این جا شاید شاعر نظر به احوالی داشته است که انعکاس آن در آغاز نامه امیرمؤمنان به فرزندش امام حسن علیه‌السلام پیدا است. آن جا که فرمود:
«آنچه آشکار از پشت کردن دنیا بر خود دیدم و از سرکشی روزگار و روی آوردن آخرت بر خویش سنجیدم، مرا از یاد جز خویش باز می‌دارد و به نگریستنم بدانچه پشت سر دارم نمی‌گذارد، جز که من هرچند مردمان را غمخوارم، بیش‌تر غم خود را دارم. این غمخواری رای مرا بازگردانید و از پیروی خواهش نفسم بپیچانید و حقیقت کار را برایم آشکار نمود.»
می‌بینیم که نسبتی میان غمخوار خویش بودن -به معنای تذکر به حقیقت وجود آدمی- و ادبار دنیا و اقبال آخرت وجود دارد. راستی چگونه مردی که دنیا پیش چشم او از آب دهان بز بی‌مقدارتر بود، دنیا را ستایش می‌کرد و سمت پندآموزی و راهنمایی به او نسبت می‌داد. توجه کنیم که دنیای بی‌مقدارتر از آب دهان بز و خوارتر از کفش کهنه، دنیای غرور فریفتگان است و به همین جهت می‌فرمود: «دنیای شما پیش من . . . اما دنیایی که آفریده‌ی خدا است و گذرگاه و وطن آدمیان است، سرای خوبی است.» دنیا به خودی خود بد نیست، بلکه در نسبت با ما است که بد یا خوب می‌شود. اگر در نسبتی که با آن داریم، حد و قدر آن را شناختیم، در آن صورت خانه ما و جایگاه آزمایش ما است؛ اما اگر اندیشه اخلاد الی الارض وجود ما را مسخر کرد، دنیا مایه تباهی و زیانکاری ما خواهد بود . ما به دنیا آمده‌ایم که از آن بیرون شویم . ما با یاد مرگ با دنیا نسبت درست برقرار می‌کنیم . عبرت هم با شناخت این نسبت، یعنی شناخت دنیا و با یاد مرگ ممکن و میسر می‌شود؛ اما مرگ چیزی نیست که به آسانی وصف شود و دل‌های مردمان آن را دریابد و بپذیرد.

یاد مرگ دل‌ها را زنده می‌کند

در خطبه ۱۱۳ به مخاطبان خود -که مردم سراسر تاریخند و نه صرف جمعی که در مجلس او حاضر بوده‌اند- تذکر می‌دهد که یاد مرگ از دل‌های آن‌ها رفته و جای آن را آرزوهای فریبنده گرفته است . به عبارت دیگر بستگی به این جهان، آن جهان را از یادها برده است.
در این جا این پرسش پیش می‌آید که با مقدم داشتن آخرت بر دنیا، تاریخ چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد . اندیشه تاریخی که از قرن هیجدهم در اروپا پدید آمده و فلسفه‌های تاریخ در زمینه آن روییده است، بیش تر جهان‌بین است و به آخرت ناظر نیست. اما این نظر تاریخی در اصل دینی است و شاید در عالم دنیاداری هم گویای سپنجی‌بودن جهان و نه حکایت دوام و پایداری آن باشد . در ادیان توحیدی که کتاب آسمانی و پیامبر دارند، این اصل جاری است که خداوند آدمیان را بدون راهنما نمی‌گذارد و در وقت مناسب پیامبران و سفیران خود را می‌فرستد تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند . پیامبران چنان که عارفان گفته‌اند، هر کدام مظهر یک یا چند اسم از اسمای الهی‌اند و پیامبر خاتم مظهر جمیع اسمای الهی است و در هر عهد یا دوره‌ای، اسم یا اسمایی غالب و حاکم است. بنابراین قول هر عهدی صورت و حقیقت خاص دارد. علاوه بر این، دین وعده نجات می‌دهد و معتقدان و مؤمنان، امید نجات و آمدن منجی دارند.
در تفکر دینی ما بشر فقیر و نیازمند است و خداوند هرگز او را به خود وانمی‌گذارد و این به خود وانگذاشتن، مستلزم جاری بودن حکمت الهی در تاریخ است . این که تاریخ بشر بر طبق حکمتی جریان دارد و اهل خشیت و حکمت، این حکمت را در می‌یابند و از عبرت‌ها درس می‌آموزند، ریشه در تفکر دینی دارد.

تاریخ، در حقیقت تاریخ انبیاء است

گفتیم که تاریخ در تفکر دینی و در نظر ارباب معرفت، تاریخ پیامبران و رسولان الهی است و با حادثه سکنا گزیدن حضرت آدم در زمین آغاز می‌شود و با آمدن منجی آخر زمان پایان می‌یابد. این که کسانی این تلقی را نوعی یا صورتی از تاریخ انگاری دانسته‌اند، درست نیست. البته تاریخ انگاری برگرفته از نظر عهد عتیق و عهد جدید و قرآن مجید و کلمات اولیای دین درباره تاریخ است؛ اما آن نگاه و نظر تاریخی دینی در فلسفه تاریخ و تاریخ انگاری متاخر، از جوهر دینی و الهی خالی می‌شود و وجهه بشرمداری (اومانیسم) پیدا می‌کند.

اگر توجه داشتن به آغاز و انجام کار بشر و اقوالی مانند این که صلاح و فساد صرفا صفت اشخاص نیست، بلکه عارض زمانه و تاریخ نیز می‌شود، یا هر کاری مرهون وقت خاصی است و امثال این‌ها، در ذیل مذهب اصالت تاریخ قرار می‌گیرد، بیش تر دینداران باید مایل به مذهب اصالت تاریخ باشند؛ ولی اگر برای بیرون آمدن و رهایی از مذهب اصالت تاریخ نباید از آغاز و انجام سخن گفت و به هیچ نظم و پیوستگی و ربط در تاریخ قائل نبود، به نظر می‌رسد که اعتقاد به تاریخ انگاری بهتر از انکار آن است. ولی این جا مقام رد و اثبات تاریخ انگاری نیست، بلکه می‌خواهیم نسبت میان انسان و تاریخ را در کلمات و اشارات حضرت علی ( علیه السلام)درک کنیم . این که آیا بحث از آغاز و پایان تاریخ، نوعی تاریخ انگاری است، باید در جای خود بحث شود. اکنون سخن این است که ما حقیقت خود را در آغاز تاریخ و هنگام آمدن آدم ابوالبشر به زمین می‌بینیم و مولای متقیان چه خوب این آغاز را تقریر فرموده و شرح داده است:
«چگونه شیطان، آدم ابوالبشر را فریفته تا یقین را به گمان بفروخته و آتش دودلی بر و بار عزم او را سوخته و شادمانی داده و بیم خریده، فریب خورده و پشیمانی کشیده تا خداوند در توبه به روی او گشوده و کلمه رحمت بر زبان او نهاده و بدو وعده بازگشت به جنت داده و او را درین سرا که خانه رنج و امتحان است، فرود آورده است .»
تاریخ با عهد پدید می‌آید و به یک معنا عهد همان تاریخ است. کسی که عهد می‌بندد، ممکن است عهد خود را بشکند . آدمی در روز الست عهد کرده است که پروردگار خود را بپرستد، اما بشر اهل غفلت و فراموشی است و چه بسا در گردش زمان عهد را از یاد می‌برد. به این جهت ارسال رسولان ضرورت پیدا می‌کند:
«خداوند سبحان از فرزندان او (آدم) پیامبرانی برگزید و این هنگامی بود که بیش‌تر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوردیدند . حق او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند . . . پس هرچند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق الست را بگذارند و نعمت فراموش کرده را به یاد آورند.»

تاریخ در حقیقت تاریخ غفلت و تذکر است؛ اما تذکر به عهد قدیم، صرف تکرار تاریخ و اعمال و سخنان گذشتگان نیست. افلاکی از قول شمس تبریزی نکته‌ای آورده است که وضع غفلت را به خوبی روشن می‌کند:
«تا کی . . . با عصای دیگران راه روید؟ این سخنان که می‌گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره، سخنان مردم آن زمان است که هر یک در عهد خود به مسند مردی نشسته بودند و معانی می‌گفتند و چون مردان این عهد شمایید اسرار و سخنان شما کو.»

اگر در ایمان با ما باشید در صحنه حاضر نیز با ما خواهید بود

وقتی بنا به گفته مولای متقیان: «روزگاری خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن بردارند، همچون ظرفی که واژگونش کنند و آن را از آنچه در آن دارد تهی سازند» کسانی باید پیدا شوند که عهد گذشته را به یاد آورند و تجدید کنند . حضرت مولی‌الموحدین در تفسیر آیه ان فی ذلک لایات و ان کنا لمبتلین (مؤمنون، آیه ۳۰) دنیا را دار بلا و ابتلا و آزمایش خوانده است . ما همواره در معرض آزمایشیم و در موقعیت خاص قرار داریم و باید پاسخگوی عمل خود باشیم و این یکی از صورت‌های تاریخی بودن وجود آدمی است. ما فارغ از زمان و تاریخ نیستیم و این که فرمود: الدهر یومان یوم لک و یوم علیک، نیز بر همین معنا دلالت دارد. دهر نسبت به ما علی‌السواء نیست و ما بیرون از آن قرار نداریم. زمانه یا با ما است و یا بر ما است. به عبارت دیگر، گاهی زمانه به ما رو می‌کند و گاهی پشت، و پیدا است که مردمان در ایامی که زمانه به آنان رو می‌کند، خشنود می‌شوند و در زمانه ادبار ناراضی و خشمگینند. آن‌ها با خشنودی و سخط خود به تاریخ بستگی پیدا می‌کنند؛ چنان که وقتی کسی کاری می‌کند و دیگران به آن رضا می‌دهند، آن‌ها همه مسئول آن کارند. علاوه بر این مردمان را خشنودی و ناخشنودی به هم می‌پیوندد؛ چنان که ناقه ثمود را یک تن پی کرد، اما چون همه به آن رضا دادند، خداوند همه ایشان را عذاب کرد. در قرآن کریم نیز فاعل فعل جمع است و پشیمانی نیز به جمع نسبت داده شده است. مردمان با موافقت و مخالفت قلبی خود نشانه و مظهر وحدت می‌شوند و اگر اختلاف و تفرقه در میان آنان راه یابد، ضعف و فتور نیز در پی آن خواهد آمد . در پاسخ شخصی که گفت کاش برادرم در این جنگ با شما بود، فرمود: «اگر برادرت در ایمان با ما بود، در این صحنه نیز بی تردید با ما است.»  

ایمان به حقیقت تاوان خواهد داشت

یکی دیگر از لوازم تاریخی بودن بشر، هم پیمانی و همبستگی است. در این همبستگی است که آدمی خود را مسئول می‌یابد و با آن، سامان و نظم پدید می‌آید. این بستگی مایه وحدت و الفت مردمان است و اگر سست شود، وحدت به تفرقه و دوری مبدل می‌شود و رشته کارها از هم می‌گسلد. اندرز امام علیه‌السلام این است که در تفاوت احوال مردمان بیندیشیم و ببینیم چه چیز آنان را عزیز کرد و شر دشمنان را از سر آنان کوتاه گردانید و زمان بی‌گزندی آنان را طولانی کرد. به نظر آن بزرگ این‌ها فرع دوری نمودن از پراکندگی و روی آوردن به سازواری (الفت) و یکدیگر را بدان برانگیختن و سفارش کردن و پرهیز از کینه‌توزی و کاشتن تخم نفاق در سینه و دست از یاری یکدیگر کشیدن و کارهایی از این قبیل است که پشت نیرومندان را می‌شکند.

پس بستگی ایمانی و گذشت از نفسانیت فردی و غرور است که مایه بزرگی و عزت می‌شود؛ ولی این بدان معنا نیست که اهل ایمان در تاریخ ظاهری، همواره بر مسند پیروزی نشسته باشند. ایمان و دلبستگی به حق تاوان سنگین دارد. ایمان با تحمل درد و با گذشت و شجاعت اثبات می‌شود. ایمان حرف نیست، ادعا نیست، بلکه در آزمایش بزرگ متحقق می‌شود. مولا نیز که در سخنان خود به تجربه‌های تاریخ نظر داشته است، از عذاب‌هایی یاد می‌کند که مؤمنان تحمل کرده‌اند. «. . . وقتی فرعون‌ها مؤمنان را به بردگی می‌گیرند، اگر ایمان و صبر را نگاه دارند -که در حقیقت صبر و ایمان آنان را نگاه می‌دارد- خداوند گشایشی برایشان پدید می‌آورد و ارجمندشان می‌سازد. این عزت و ارجمندی تا زمانی می‌پاید که قوم یک‌دل و یک جهت باشد و دیده‌ها به یک سو دوخته و اراده‌ها در پی یک چیز تاخته باشد، اما چون میانشان جدایی و تفرقه افتد و سخن‌ها و دل‌ها پراکنده شود، خداوند لباس کرامت از تنشان بیرون می آورد.»

مولای ما تذکر می دهد که داستان و تاریخ این مردم باقی می‌ماند و مایه عبرت عبرت آموزان می‌شود و باید چنین شود . 

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار