دانشجویی که سفیر ایران شد/چرا ایرانیها از آمریکا نمیترسند؟
به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان کشور خبرگزاری بسیج،
چند روز قبل که کتاب «خاطرات سفیر» به چاپ پنجاه و هشتم رسید تصمیم گرفتم آن را بخوانم و دلیل پرفروش شدنش را بفهمم. هنگامی که در کوتاه زمان، تمامش کردم، یاد آن قسمت از سریال ابوعلی سینا افتادم که فرستادگان سلطان، پی او میگشتند و وی را چون کودکی چموش و رامنشدنی بالای درختی دیدند. پیک ارشد سلطان از بوعلی پرسید: «حکیمی که آوازهاش در همه جا پیچیده تویی؟» وقتی جواب شنید که: «بله منم» گفت: «ما به دنبال حسین، پزشک نامدار آمدهایم نه این کودک!» حسین پاسخ داد: «آنکه میخواهید منم!» ماموران سلطان خندیدند و گفتند: «پزشکی نامدار بر شاخههای درختان!»
آن روز، با تدبیر مادر بوعلی سینا، مأموران محمود غزنوی دست خالی نزد سلطان برگشتند، اما جمله درخشان حسین پزشک، این بود که وقتی فرستادگان سلطان گفتند: «تو با این حکمت و خردمندی بالای درختان چه میکنی؟» پاسخ داد: «من کودکم و باید مانند کودکان دیگر بازی کنم!»
نیلوفر شادمهری، دانشجوی ممتازی است که برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی به فرانسه میرود و به قول خودش، آنجا میشود «ایران». البته بهتر آن است بگوییم او میشود نماینده ایران، انقلاب، اسلام و تشیع. چون هر جا در این چهار مورد بحث میشود و به قول خودش «بحث، سَمت او میآید» به روشی اقناعی از آنها دفاع میکند.
اما اینکه گفتم خاطرات او مرا یاد ابوعلی سینای بالای درخت انداخت، چون در عین اینکه راوی/ نویسنده دارد از بنمایهها و مبانی دینی، مذهبی و فرهنگی ـ هنری دفاع میکند، در همان حال، شیرینکاریها و شوخطبعیهایش را هم بازتاب میدهد. زبان، نثر، لحن، جنس روایت و نگارش محاورهای کتاب، باعث میشود که خواننده بداند با یک آدم متعصب که فقط میخواهد برای همه درباره مزیتهای دین مبین اسلام و مواضع حَقه جمهوری اسلامی ایران منبر برود و به هر قیمت، حرفش را به کرسی بنشاند، روبهرو نیست. او وقتی در قطار بین شهری با شهروند فرانسوی مواجه میشود که سگش را با خود به درون قطار آورده، نقلی طنزآمیز و خندهدار با عنوان «خاطره سگی» روایت میکند که حسابی مخاطبش را میخنداند و در عین حال، بشر تنهای غربی را ـ که سگ خانگی، تمام دلبستگی اوست ـ تصویر میکند.
نیلوفر شادمهری، نویسنده کتاب «خاطرات سفیر» سال گذشته با فارس به گفتوگو نشست
گفتوگوی فارس با نیلوفر شادمهری را اینجا بخوانید.
نیلوفر شادمهری در «خاطرات سفیر» دست ما را در دست نسلی جویای علم میگذارد که شدیداً مرعوب غرب است و آمریکا را دارای قدرتی ماوراء تصور بشر میداند. در حالی که خانم ایرانی با سادهترین دلایل خود ثابت میکند که آمریکا را استعمارپذیری حقارتزده ملتهای ضعیف به قدرت اول جهان تبدیل کرده است.
راوی/ نویسنده «خاطرات سفیر» از دوستان عرب و آفریقایی و اروپایی و آمریکاییاش در خوابگاه و دانشگاه، کناره نمیگیرد و در احاطه آنها از حقانیت ایران و انقلاب و اسلام و تشیع حرف میزند؛ بیآنکه کسی را تخطئه کند یا حرمت دیگران را بریزد. با همین روش هم دیگران را مغلوب استدلال صحیح خود میکند و آنگاه که وسط میدان بحث و نظر، دیگران را قانع کرد، پرچم نصر و پیروزی بلند نمیکند که من شما را در چند دقیقه ضربه فنی کردم.
راوی/ نویسنده این کتاب، مدتها در میان همین جماعت زندگی میکند و از مفاهیمی چون مهدویت هم چنان حرف میزند که وقتی نزدیکترین دوستش (امبروژا دختر آمریکایی) را به مقصد ایران ترک میکند، اطمینان دارد که حالا او یکی از منتظران حضرت حجت (عج) است. هرچند نتوانست مرا قانع کند که این دختر آمریکایی، مفهوم انتظار، آنطور که شیعه به آن فکر میکند، به جانش نشسته است.
خاطرات سفیر، از بیزمانی در رنج است. نیلوفر شادمهری متولد ۱۳۵۹ یعنی امروز ۳۹ ساله است؛ اما امضای او در پایان مقدمه کتاب به سال ۹۳ برمیگردد که او ۳۵ ساله بوده و قبلاً خلاصه و مختصری از کتاب را در وبلاگی به نام «سفیر» منتشر کرده است. مخاطب نباید در یک عملیات جمع و تفریق، سال وقوع این خاطرات را پیدا کند و با آن همه تأکید و توجهی که او نسبت به معرفی دوستان همدانشگاهیاش دارد، زمان را در کتاب، گم کند. سؤال اینجاست که چرا شادمهری در این باره دقت کافی ندارد؟ مثلاً ما نمیدانیم اکنون که دانشجویان الجزایری، مصری، هندی، فرانسوی، آمریکایی و ... درباره ایران چنین پندارهای ناقص و نادرستی دارند، کدام دولت در جمهوری اسلامی بر سر کار است و روابطش با دنیا چگونه است؟ یا اوضاع جهان اسلام به ویژه خاورمیانه و غرب آسیا چه شکلی است؟
یادم هست در سال ۸۶ که به حج تمتع مشرف شدم، در حرم نبوی چند جوان نیجری را دیدم که میخواستند از آنها عکس بگیرم. دوربینشان را به دستم دادند و وقتی عکسشان را گرفتم، از من درباره ملیتم پرسیدند. هنگامی که گفتم ایرانی هستم، مرا در آغوش گرفتند و با صدای بلند فریاد زدند: «المجاهدون... المقاومون... المبارزون.» در سفرهای بعدی من به عربستان، عراق و افغانستان که کشور ما در حال مذاکره با پنج به علاوه یک بود، مردم این کشورها چنین ستایشی از ایرانیجماعت نمیکردند. کاش «خاطرات سفیر» هم در این باره گویاتر و دقیقتر بود.
اخیراً در خبری خواندم که این کتاب با تصویرسازیهای جذاب و نوجوانانه و تغییر قطع، برای گروه سنی پایینتر منتشر شده است! این کار، نظریهای را که میگوید «خاطرات سفیر» یک اثر دخترانه برای نوجوانان است، تأیید میکند. اینکه مخاطب کتابی با تغییر قطع و اضافه شدن نقاشی و بدون هرگونه تغییر در متن، عوض شود، کمی عجیب به نظر میرسد!
«خاطرات سفیر» را انتشارات سوره مهر منتشر کرده و تاکنون به چاپ پنجاه و هشتم و شمارگان ۱۴۵ هزار نسخه رسیده است. برای تهیه نسخه کاغذی این کتاب از اینجا و برای خرید نسخه الکترونیکی آن از اینجا اقدام کنید.