عشقهایی که در «تالاب هشیلان» قربانی میشوند
بهگزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی از اراک؛ رسول حسنی؛ یکی از معضلاتی که دست از دامن تئاتر به این زودیها برنمیدارد، نمایشنامه است و تا این معضل حل نشود همه تلاشهای و سیاستگذاریها در حوزه تئاتر راه بهجایی نخواهد برد. بهندرت پیش میآید تا یک اثر نمایشی از این مانع عبور کند و به سطح بالاتری برسد. وقتی یک اثر نمایشی از مرز عبور کند میشود آن را دید، درباره آن فکر کرد و نوشت. نمایش «تلاب هشیلان» نوشته و کار «نوشین تبریزی» که این روزها در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر در حال اجراست از جمله این آثار است.
تا ریشه در آب است امید ثمری هست
«تالاب هشیلان» با آنکه یک داستان واحدی ندارد اما توانسته با تسلط بر داستانکهای خود و پیوند دادن آنها، روایتی منسجم را از ابتدا تا انتها بهخوبی آغاز کند و به پایان برساند.
رابطه عاشقانه «حمید»، جانباز سالهای جنگ تحمیلی و «سالومه» دخترخالهای که 18 سال با او اختلاف سن دارد، اولین داستانکی است که طرح میشود. این رابطه عاشقانه که حمید به خاطر وضعیت جسمانیاش نمیخواهد آن را آشکار کند درواقع مهمترین مسئله نمایش است.
در کنار این رابطه که به انجام نمیرسد رابطه عاشقانه سینا و نازلی را نیز داریم. سینا دانشجوی تئاتر است و در همان محیط تئاتر با دختری به نام نازلی آشنا میشود و تصمیم میگیرند ازدواج کنند اما نسرین مادر سینا به دلایلی حاضر به این وصلت نیست و همه تلاشش را میکند تا این رابطه از هم متلاشی شود. سینا باوجود همه دلبستگیهایی که به نازلی دارد او را از زندگی خود حذف میکند. با شخصیتی که از سینا میشناسیم انتظار داریم او با عصیانگری قید خانواده را بزند و با نازلی شهر و دیارش را ترک کند؛ اما ظاهر برای سینا انسجام خانواده برایش مهمتر است و به همین سبب ترجیح میدهد با قربانی کردن خودش در کنار پدر و مادرش بماند هرچند دیگر «سینا» دیگر سینا نیست. اگر «تلاب هشیلان» چیزی برای گفتن نداشته باشد در لقای همین نکته که گاهی باید خود را قربانی کرد تا خانواده معنا پیدا کند از بسیاری از آثار نمایشی که ریشه سیاهی و تلخی را از خانواده میدانند چندین گام جلوتر است.
نسرین و صادق، پدر و مادر خانواده نیز که هر کدام دلمشغولی خود را دارند و ناملایمات بسیاری را تحمل میکنند اما برای حفظ خانه و سرپا نگهداشتن آن تلاش میکنند. یوسف پدربزرگ سینا و سالومه همه زندگیاش را میفروشد و پول آن را به سینا میدهد تا بتواند به زندگیاش سامان دهد. حمید از خواسته قلبیاش میگذرد تا سالومه عمرش با یک جانباز از جنگ برگشته سپری نکند. همه اعضای خانواده به سهم خود تلاش میکنند تا خانواده را نگهدارند.
نوشین تبریزی در «تالاب هشیلان» فلش این نابسامانیها را در جایی خارج از خانواده گرفته است، او مشکلات را متوجه کسانی میداند که باید از این خانواده و خانوادههای پرشمار دیگری که در این جامعه میبینیم، صیانت کنند. حمید همه چیزهایی را که باید داشته باشد برای حفظ مرزها و ارزشهای کشورش فدا کرده اما حالا از داشتن بدیهیترین امکانات زندگی و مهمتر از آن عشق محروم است و دردآورتر اینکه نمیتواند دردهایش را علنی کند. سالومه دختری که دوست دارد مجبور است با مردی بزرگتر از خودش به نام یوسف ازدواج کند. ازدواجی که دوامی ندارد و منجر به فلج شدن سالومه میشود. حالا این حمید است که علاوه بر تحمل رنج مجروحیتش باید از سالومه هم مراقبت کند چراکه چاره دیگری ندارد. گویا حمید که میتواند نمونهای کوچک از مردان فراموش شدهای است باید بار رنج دیگران را نیز بدوش بکشند.
«تالاب هشیلان» اثر تلخی است اما سیاهنما و سیاهانگار نیست و با همه زهری که به مخاطب تزریق میکند و امیدوار میکند که حمید حضور دارد میتوان به آینده سالومه امیدوار شد تا او دوباره سرپا شود و ریشه زندگیاش جوانه بزند.
انتهای پیام/