نظر کرده ها
خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ تلفنم زنگ می خورد همکارم دنبال سوژه ای خاص درباره شهداست تا گزارشی برای جشنواره رسانه ای کنگره ملی شهدا بنویسد، پس از کمی توضیح اینکه اگر دقت کنیم اطراف مان پر از سوژه هاست خداحافظی می کنم.
کنگره ملی ۱۰ هزار شهید آذربایجان شرقی چند روز دیگر برگزار می شود و جشنواره رسانه ای آن همکاران رسانه ای را به تکاپو واداشته است که دنبال سوژه هایی خاصی برای تولید محتوای رسانه ای باشند.
هر روز چندین نفر سراغ خانواده شهیدی، مادر شهیدی، شهید مفقودالاثری، شهید کم سن و سالی، شهید پس از سال ها انتظار برگشته ای، جانبازی و ... را می گیرند و من نیز به قدر شناخت و اطلاعات آرشیو خود، نشانی می دهم.
ولی پس از آن با خودم می گویم کدام یک از شهدا شاخص نبودند، کدام شهید خاص نبود، کدام پدر شهید صبور نبود، کدام مادر شهید چشم به در نداشته است.
شهدا از نوجوان ترین تا مسن ترین آن ها پای عقیده ای که داشتند عشق خود را به مسلخ بردند و می دانستند این راه جراحت، اسارت و شهادت دارد حتی نوجوان ۱۳ ساله و ۱۴ ساله.
اگر این چنین نبود و نوجوان ۱۴ ساله به تهییج و تحریک و از سر شور نوجوانی رفته بود پس چرا پایش که جبهه رسید پابند شد و برنگشت، آیا این همه سختی، زخم، شهید، خون و آتش را ندید.
چرا وقتی که پایش قطع شد پس از سپری کردن دوران نقاهت باز هم برگشت و گفت حداقل می توانم آب دست رزمنده بدهم تا با دشمن بجنگد.
این ها همه سوژه هستند برای تولید محتوا و هیچ کدام را نمی توان بر دیگری برتری داد، یکی فرماندهی کرد تا رزمندگان با برنامه در جبهه ها و عملیات ها حضور یابند و عده ای شناسایی رفتند برای ارزیابی منطقه، خطر و نیروی دشمن، عده ای به عنوان تخریب چی مین خنثی کردند برای گشودن راه رزمندگان، عده ای ذیگر در پشتیبانی آذوقه رزمندگان را تهیه و توزیع کردند.
و ناکفته نماند بانوان ما کم از مردان پای این دفاع و شهادت نگذاشتند و مردان و پسران خود را راهی جبهه کردند تا دشمن نتواند وجبی از خاک کشورمان را به تسخیر خود درآورد.
همین بانوان در مساجد گرد هم آمدند و مایحتاج رزمندگان را از خورد و پوشاک تهیه و آماده کردند و حتی عده ای تا جبهه آمدند و امدادگری کردند و شاید کسی باور نکند از همین تبریز دختران دانش آموزی برای امدادگری رزمندگان تا آبادان رفتند و در عملیات بیت المقدس ۴۰ روز نقش آفرینی کردند.
پیرزنی از یکی از روستاهای ملکان رادیو به دست اخبار جبهه و جنگ را تعقیب و خبر اسارت رزمنده ای از روستای دیگر را پیاده طی کرده و به خانواده اش می دهد و پیرزنی دیگر در روستایی دیگر چند تخم مرغ را می آورد و به مسجد می دهد تا به رزمندگان بفرستند.
کودکی نامه پدرش را مدام از پستچی پیگیری می کند و قلک کمک به رزمندگان را از مدرسه می گیرد به هوای اینکه پدرش نامش را روی آن می بیند.
پدری از مراغه همراه سه فرزند خود در جبهه است و خانواده اش را پس از خدا به شیرزن خود می سپارد،
پرستاری از بیمارستان هر از گاهی یک ماه مرخصی می گیرد و به جبهه برای مداوای رزمندگان عازم می شود و پرستار دیگری از جبهه کردستان باز می گردد و پس از یک ماه که دخترش را به دنیا آورد دوباره عزم جبهه می کند.
مادری پسران خود را راهی جبهه و خود در سنگر مسجد کمک های مردم را به جبهه آماده و ساماندهی می کند و بانویی جوان از تبریز برای شستن لباس رزمندگان به چایخانه اهواز یا همان محل خون شویی لباس شهدا می رود.
پدری از تراکتورسازی فرزندانش را به امید خدا و دست همسرش می سپارد و پس از چندین بار زخمی شدن به شهادت می رسد و مفعودالاثر می شود و با گذشت سه دهه در همدان نشانی اش را می یابند.
امدادگری که دانش آموز است و از قضا گوینده برنامه اسلام غنچه لری و هنگام عملیات موقع امدادرسانی راه آسمان می یابد.
آمدن آزادگان و پایان انتظار خانواده ها، پسری که چشم گشود و هرگز پدرش را ندید، عروسی که دامادش را راهی کرد و منتظر نشست، مادری که برای استخوان های فرزندش لالایی خواند، فرماندهی خانواده خود را به منطقه جنگی برد، رزمنده ای از دفاع برگشت و پس از هجرت به سوریه راه آسمان یافت، جانبازی پس از سال ها فراق به دوستانش پیوست، دانشجویانی هنگام ساخت قطعات نظامی بمباران شدند، جهادگرانی که سنگر ساختند و سنگر نداشتند، معلمی از خاکریزها سرمشق ایثار و رشادت آموخت، طلبه ای که رفت راه شهادت را در غواصی بیابد و خبرنگاری که رفت خبر پیروزی مخابره کند.
اکنون آیا می توان با وجود این همه نشانه از تبریز و آذربایجان دنبال نشانه ای خاص بود. سوژه همین دفاع و شهادت رزمندگان است که جانانه از این سر کشور تا آن سر آن رفتند تا دشمن کاری از پیش نبرد و اکنون عده ای در این امنیت خوشی زیر دل شأن بزند و راحت افاضه کلام کنند و مدعی باشند جوانان را شور به جبهه ها کشاند و .... .
سوژه همین شهدا، همین شما هستید که قدمی برای راه ارزشمند آن ها برداشتید یقین بدانید مقام آورده باشید یا نه، نظر کرده شهدا هستید.