روایت تدریس زوج معلم در مرز عشق/بیهیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادیم
به گزارش خبرگزاری بسیج استان خراسان رضوی از سرخس؛ به بهانه هفته معلم فاطمه قاسمی خبرنگار افتخاری بسیج از نیشابور به سراغ زوجی معلم میرود که عاشقانههایشان خدمت به دانشآموزان روستای چشمهشور در ۴۰ کیلومتری مرز ترکمنستان است.
حسین جلودار و همسرش مهدیه لطفیان اهل شهرستان گناباد و فارغالتحصیل دوره کارشناسی آموزش ابتدایی دانشگاه فرهنگیان، زوج آموزگار دهه هشتادیاند که محل خدمتشان شهرهای سرخس و زاوه را رها کرده و گام در جاده سنگلاخ و صعبالعبور روستا نهادند. روستای مرزی که با وجود فاصله اندک ۲۰ کیلومتری با بزرگترین پالایشگاه گاز شرق کشور، از نعمت گاز محروم است.
آب شرب روستا با تانکر تامین میشود. سیم و کابلهای برق روستا هم با وزش باد قطع و با قطعی برق، ارتباط تلفنی روستا هم قطع و مختل میشود و تنها راه بازگشت نور به تاریکی شب روستا رفتن یکی از اهالی به چند کیلومتری خارج از روستاست تا قطعی برق را اطلاع دهد.
دلم میخواست با تشویق، سال تحصیلی متفاوتی را برای بچههای مرزنشین رقم بزنم
بیهیچ اجباری تدریس در روستا را به امکانات شهر ترجیح دادم
روز اولی که آمده بودیم تعداد دانشآموزان زیاد نبود، اما حالا ۳۷ دانشآموز داریم که آموزگاری ۲۰ دانشآموز دختر و پسر پایه اول، دوم و سوم با من و ۱۷ دانشآموز دختر و پسر چهارم، پنجم و ششم با همسرم است.
زندگی عاشقانه در دو شیفت صبح و عصر
من و همسرم خیلی تلاش کردیم تا توانستیم هم از نظر درسی و هم زندگی، بچهها را به سطح قابل قبولی برسانیم. ۶ روز در ۲ شیفت کار میکنیم، شیفت صبح ۲ پایه همزمان و عصر هم یک پایه که به طور چرخشی است. اوایل سال تحصیلی دانشآموز دختری از مدرسه فراری بود.
همه روزهای مهر ماه را به دنبال مادرش گریه میکرد، با تشویق و صبوری بعد از گذشت چند ماه حالا هر صبح زودتر از بقیه سرکلاس درس حاضر میشود. دختری که اول سال حتی به درستی صحبت نمیکرد، بعد از گذشت چند ماه به حدی پیشرفت کرده که روز پدر، شعری را از حفظ برای پدرش خواند. تنها سختی ما در روستا ضعف پایه آموزشی دانشآموزان بود. چند ماه اول سال تحصیلی را به جای آموزش درس جدید به آموزش، تکرار و تمرین پایههای درسی سال قبل گذراندیم، خدا را شکر. الان همه دانشآموزان به سطح علمی خوبی رسیدهاند.
سادگی زیباترین ویژگی مردم روستا
بچههایی که پایشان را از روستا بیرون نگذاشتند و بزگترین آرزویشان رفتن به شهر سرخس، یا مشهد و زیارت حرم امام رضا(ع) است. اما همین بچهها با آرزوهای کوچک گاهی مثل همین دیروز، کارهای بزرگی میکنند که شگفتزده میشویم.
دانشآموزان نگذاشتند ناراحت بمانم
بچهها انگار ناراحتیام را حس کرده بودند، با امکانات اندک کیک پختند، با کاغذ پارهها برف شادی و با رنگ کردن کاغذها شرِشره درست کردند و روز معلم را جشن گرفتند. شیرینکاریها بچهها، یک دنیا عشق و خندیدن از عمق وجودشان، خوشحالم کرد. حالا مطمئنم برگردم به عقب باز هم معلم میشوم. کاش همه بچهها از امکانات عادلانه برخوردار باشند.