به گزارش خبرگزاری بسیج لرستان، مروری بر زندگینامه شهید ولی الله پاپی جعفری که قبل از شهادت خود آن را نگاشته بود.
اينجانب ولي الله جعفري متولد 1340 محل تولد روستاي كاكاشرف قريه پنگ آباد كه بعد از گذراندن دوران ابتدائي در روستا جهت ادامه تحصيل دوره دبيرستان به شهرستان نجف آباد (اصفهان) انتقال دادم.
در جريان پيروزي انقلاب در سال 1357 ترك تحصيل كرده و به عضويت سازمان ساتجا در آمدم كه بنيان گذار اين سازمان شهيد عزيز و چريك خستگي ناپذير محمد منتظري بود و لذا با آشنايي با اين استاد عزيز و اين باز امام و اسلام به فعاليت هاي خويش عليه استعمار و جنايتكاران شرق و غرب ادامه دادم.
در سال 1358 بود كه استاد محمد منتظري تصميم به اعزام جوانان داوطلب به جنوب لبنان گرفت و بنده هم همراه ديگر ياران شهيد بزرگوار به سوريه رفته و بعد از 3 ماه كه در سوريه بوديم و يك بار هم..... رفته البته به صورت غير رسمي ..... و از سوريه به جنوب لبنان اعزام شدم.
بعد از گذشت 9 ماه در لبنان جهت مبارزه با ضد انقلاب داخلي كه دركردستان جنايت هاي هولناكي را نسبت به برادران عزيز سپاه و ديگر نيروهاي رزمي اسلام انجام مي دادند.
با پيام امام كه در جريان هولناك پاوه صادر كرده بودند بنده هم به همراهي ديگر برادران برخود لازم و واجب دانستم كه به ايران بيايم و به كردستان برويم.
بعد از بار اول كه به كردستان رفتم لذا بعد از آن به خانه خودمان آمدم و باز از طريق بسيج به تهران اعزام شدم كه حدود 3 ماه كه در پادگان امام حسن (علیه السلام) تهران بودم به عضويت سپاه درآمدم.
از طريق سپاه در اواخر سال 59 باز به كردستان اعزام شدم و بعد از گذشت 3 ماه در انواع و اقسام نقاط استان كردستان باز از طريق يك درگيري شديد كه با حزب خائن رزگاري و دمكران در مناطق اورامانات داشتيم متاسفانه بنده مجروح شدم و همراه 3 تن ديگر از برادران به اسارت حزب خائن رزگاري درآمديم.
بعد از گذشت 7 ماه اسارت به خواست خداي تبارك و تعالي در حين انتقال به عراق توانستيم شبانه فرار كنيم. و از همان شب به ياري الله حزب خائن رزگاري به طور كامل منهدم شد كه اكثر آن مزدوران تسليم شده و بعضي ها هم از خطه مسئول جنايتكار زندان به اسارت درآمدند.
و... البته اگر بخواهم قلم فرسائي كنم و شرح حال اسارت را بنويسم خيلي طول مي كشد. لذا از همينجا به پايان مي برم و امام بعد از اينكه خداوند از دست آن جنايتكاران نجات مان دادند به خرم آباد آمده و از سپاه خرم آباد در آمدم كه الحمدالله باز خداوند ياري ام داد.؛ در عمليات فتح المبين و عمليات مهم بيت المقدس به خصوص فتح خرمشهر شركت كرده كه باز مجروح شدم البته جزئي و بعد از آن به خرم آباد آمدم.
متاسفانه در جريان گزارشي كه جهت اخذ حكم به دادگاه انقلاب اسلامي خرم آباد بردم بطور ناگهاني مورد اصابت شليك 2 گلوله در محوطه دادگاه قرار گرفتم كه يكي به بازوي راستم اصابت كرده و ديگري به پهلوي چپ و باز هم بعد از گذشت 6 الي 7 ماه كه در خرم آباد و تهران بستري بودم بعد از كمي بهبودي حالم باز هم خداوند ياري داد سعادت نصيبم شد كه به صفوف رزمندگان اسلام درآيم.
در تاريخ 62/2/10 به جبهه اعزام شدم و با شركت در عمليات والفجر و عمليات عظيم خيبر كه در تيپ 15 امام حسن (ع)مشغول خدمت بودم لذا در همان روزهاي اول و دوم عمليات مجروح شدم البته سطحي بودند.
يكبار هم در جزيره مجنون بر اثر بمباران هاي شديد هوائي مورد اصابت موج قرار گرفتم و خلاصه اين اواخر در سال 1363 يعني 63/2/24 پايان ماموريت به ما دادند و الان كه در سپاه هستم البته گاهي اوقات به صورت شديد از درد ريه ام و پهلوهايم رنج بسيار مي برم.
انتهای پیام /